جمعه 7 بهمن 1384

تابوي سکس ِ مرا نشريه ي يا لثارات شکست، طنزنوشته اي از ف. م. سخن

بسمه تعالي
برادران مسئول نشريه يا لثارات الحسَين، سلام عليکم
تصدقتان گردم؛ آخرين شماره ي نشريه ي گرانقدرتان، که بوي مرکب اش آدم را به ياد بوي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل و پوتين ِ مقدس رزمندگان اسلام مي اندازد، به دستم رسيد و روايت همولايتي مان را در باره ي سکس آشکار و سکس پنهان خواندم. نمي توانم بگويم چه احساس خوشايندي به من دست داد از اين که اين تابو بالاخره به دست توانمند شما شکست و ما هم توانستيم اين کلمه ي لاکردار را بر زبان بياوريم (راستش الان هم روي مان نمي شود و رنگ مان قرمز شده است؛ گلاب به روي تان، روي مان به ديفال، همين سکس لعنتي را مي گويم). خدا يک (بلکه هم چهار) در دنيا و هزار در آخرت عوض تان بدهد.

يک بار که حاج خانم ِ ما در يک غروب گرم تابستاني به ما گفت که هوس سکس کرده است، چنان خشمي بر ما چيره شد که بنده ي خدا را با کمر سياه کرديم. نه که بلد نبوديم سکس چيست ولي به زبان آوردن اين کلمه را زشت و شنيع مي دانستيم. خدا از ما نگذرد که بيچاره را به روزي انداختيم که ديگر از ما اطاعت نکرد و پاک ناشزه شد و ما رفتيم يکي ديگر گرفتيم. اين يکي هم بدبختانه طعم نعناع دوست دارد و پدر صاب بچه ي ما را در آورده است. از حضرت آقا استفتا کرديم حکمش چيست، فرمودند جايز است مگر اين که آسيب وارد کند. خودمان هم در حلية المتقين از قول امام جعفر صادق خوانديم که "چه نيکوتر از اين"! باري، يک بار هم رفته بوديم آموزشگاه زبان نصرت اسم مان را بنويسيم که انگليسي ياد بگيريم تا اگر با آمريکايي ها جنگيديم و آن ها ما را به اسارت گرفتند بتوانيم بهشان فحش خوار مادر بدهيم، ديديم در فرم ثبت نام به انگليسي کلمه ي sex نوشته اند و از ما مي خواهند گزينه ي "مال" ِ آن را علامت بزنيم (آن لحظه چون خون جلوي چشم مان را گرفته بود، فکر کرديم که منظورشان از "مال" (Male)، همان مال ِ فارسي خودمان است که مثلا در جمع برادران صميمي مي گوييم فلاني "عجب ماليه!"). آقا چشم تان روز بد نبيند، از شدت غضب زديم دک و پوز خانم منشي را پياده کرديم. بعد وقتي يکي از خبرگزاري ها، ترجمه اسم آخرين فيلم اين مردک ِ از دين برگشته، محسن مخملباف را که "سکس و فلسفه" است، به "جنسيت و فلسفه" ترجمه کرد، تازه دوزاري مان افتاد که آن روز چه گافي کرده ايم و آن دختر بيچاره را بيخود زده ايم. از بحث دور افتادم و مسئله شخصي شد؛ مرا عفو کنيد.

اين سکس لامصب بد چيزي است. همان طور که شما هم نوشتيد ما در صدا و سيماي مان سکس پنهان داريم و اين خيلي بد است. من خيلي از فيلم هاي خارجکي را که تماشا مي کنم مي بينم که مسئولان محترم سيما تصوير را چنان بزرگ کرده اند که سکس ِ هنرپيشه ي بي حيا در زير صفحه ي تلويزيون پنهان مي شود، ولي بايد بگويم که اين کار خيانت به اسلام و مسلمين است چرا که چشمان من دائم به سمت پايين مي لغزد و به دنبال آن سکس پنهان، به پايين صفحه مي رود و سعي در تکرار اين گناه کبيره دارد. چند بار براي آقاي ضرغامي نامه نوشتيم که آقا اين سکس محرک را اين طور پنهان نکنيد، پدر ملت در مي آيد، ترتيب اثر ندادند.

از آن بدتر گوينده هاي زن سيما هستند. قربانت گردم؛ چنان سکس را در زير حجاب شان پنهان مي کنند که آب از لب و لوچه ي ما راه مي افتد. سوال من اين است که چرا مي روند اين آدم هاي خوشگل را -که حتما يک مشکل ديني-مذهبي دارند که اين قدر خوشگل شده اند- به سيما مي آورند تا خبر بگويند؟ چرا اين همه دختر زشت و ايکبيري در تهران ريخته، از آن ها استفاده نمي کنند که شايد بخت ِ بسته شان هم يک جوري گشوده شود و رستگار شوند؟ آقا اين گوينده ها با اين سکس پنهان شان ما را کشته اند و کاري کرده اند که خانم ما از دست برنامه هاي هر شب ما شاکي مي شود. آيا اين صحيح است که جوان مردم را اين طور گمراه کنند که شب هم خواب اخبار ببيند؟

يک سکس پنهان ديگر هم داريم و آن موقعي است که هنرپيشه زن، به اتاق ديگر مي رود و دوربين او را اصلا نشان نمي دهد. آقا ما همه اش فکر مي کنيم که در آن اتاق چه مي گذرد. به جان شما چنان اين فکر آزاردهنده است که خانم که بعضي وقت ها روي مخده بغل دستمان مي نشيند به ناگهان از عملکرد ناغافل ما جيغ مي کشد. به خاطر شهيدان هشت سال دفاع مقدس هم که شده من از آقاي ضرغامي تقاضا مي کنم که زن ها را به اتاق ديگر نفرستند و ما را اين طور زجر ندهند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سابق بر اين پيشنهاد انقلابي من اين بود که وقتي تلويزيون، سکس زني را مي خواهد پنهان کند، جلوي دوربين يک چادر سياه بکشند و فقط صدايش را پخش کنند، ولي باز ديديم سکس پنهان از پشت پرده ي سياه رخ نشان مي دهد و يک جور ديگر باعث آزار ما بچه مذهبي ها مي شود. من حتي نامه اي براي شوراي شهر و آموزش و پرورش تهران نوشتم تا دست از طرح استتار مدارس دخترانه بردارند، چون اين استتار باعث مي شود تا سکس پنهان بيشتر برجسته شود و مردم ساختمان هاي مجاور و مسافران هواپيما در گناه بيفتند. بعضي وقت ها که مُخ ام داغ مي کند و براي اين معضلات راه حلي پيدا نمي کنم زبانم به کفر گويي باز مي شود که استغفرالله استغفرالله استغفرالله خدا هم بيکار بود موجودي به نام زن آفريد که ما مردان اين همه به زحمت بيفتيم.

من بار ديگر از شما به خاطر شکستن تابوي سکس سپاسگزاري مي کنم و اميدوارم نسل ِ هر چه زن است به صورت پارادوکسيکال و با تعامل کامل و تفکر ضد دريدايي و هابرماسي (*) از روي زمين برداشته شود که ما اين قدر زجر نکشيم و پنهان و آشکار شدن سکس نسوان اين همه انرژي مثبت و خلاق ما را تلف نکند.

و من الله التوفيق و عليه التکلان
رزمنده هشت سال دفاع مقدس با هشتاد و سه در صد جانبازي
حسين راستگو
متولد 1355
* در اکثر نوشته هاي تئوريک ِ برادران ِ حزب الله اين کلمات تکرار مي شود؛ براي تئوريک تر کردن نوشته ام بد نديدم من هم از آن ها استفاده کنم. حسين.

[وب لاگ ف. م. سخن]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تابوي سکس ِ مرا نشريه ي يا لثارات شکست، طنزنوشته اي از ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016