یکشنبه 16 بهمن 1384

باید َسر به َسر خدا هم گذاشت! همراه با کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی از پیامبر اسلام، همنشين بهار

پيش از پرداختن به کاريکاتور
روزنامه دانمارکی يولند پوستن

Jyllands Posten

از پيامير اسلام و حمايت روزنامه سوئدی «اس د کوريرن» ، روزنامه نروژی «ماگازينت» ، و روزنامه فرانسوی «فرانس سوار»... از آن ــ موضوعی که فکرم را مشغول می کند، با شما در ميان می گذارم و خواهش می کنم تا بيآئيم سر اصل مطلب برسيم، کمی حوصله کنيد و با تأمّل بيشتر فقر قلمم را جبران نمائيد.

***
می دانيم که
• رويکرد بشر به کشاورزی که زندگی‌اش را زير و رو کرد،

• کشف اتم که کليد مواد موجود در جهان بود و شناسايی آن دست بردن در پديده های جهان را ممکن ساخت،

• شناسايی پديدار شگفتی بنام «ژن» و دستکاری در ساختکار ژن، که بزرگترين رويداد تاريخی در زيست شناسی است،

• نسبيت عام و خاص انيشتين، و «نسبيت نگرش انسان از پديدارهای جهان و تعريف‌های آن» که به ما می آموزد معنای هر پديده، پيوندی نزديک با چشم انداز معنا کننده آن پديده و زاويه ديد او دارد، و بنابراين مطلق نبوده، مو درزش خواهد رفت!
• پی بردن به وجود ناخودآگاه و نقش آن در رفتارها و کردارهای انسان بوسيله زيگموند فرويد، و...



• نظريه تکامل چارلز داروين که بنياد بسياری از دانش های مدرن را دگرگون کرد،
• اختراع خط، کاغذ (که به نظر ساده می‌رسد، جايگرينش ديجيتال)، اختراع چاپ، چرخ، ماشين، کشف برق، راديو تلويزيون، سفرهای فضائی، ليزر، ميزر، هندسه غير اقليدسی، آنتی بيوتيک، کامپيوتر، اينترنت، پاستوريزاسيون، حقوق بشر، و ...
• خروج از سلول نمور و تنگ‌ِ «خود فقط بينی»، و چشم‌گشودن به دشت فراخ و سرسبز دموکراسی ! ـــ همه و همه، بسيار با اهميت هستند
امّا، به نظر شما
مهم‌ترين حادثه‌ای که آدمی را از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن رسانده ، کدام است؟
(اين که اين مسئله چه ربطی به کاريکاتور روزنامه دانمارکی دارد، بعداً اشاره می‌کنم.)

شايد پاسخ سئوال بالا «راز زدائی از عالم» باشد که گويا «ماکس‌وبر» هم به آن اشاره کرده است.
از خودمان مثال بزنم. نه تنها در ادبيات دينی که محوری‌ترين آن قرآن و نهج البلاغه و صحاح سته و کتب اربعه...است دنيای رازآلود و دست غيبی حضور دارد، در ادبيات کلاسيک و اشعار نامدارانی چون عطار و سنائی و حافظ و مولوی... در سياست‌نامه ها و اندرزنامه ها (و در گفتمان و پُرسمان روزمره اکثر ما) نيز ــ دستی نامرئی، که علی رغم تدبيری که به کار می‌بريم، تقدير ديگری را نشانه می‌گيرد ــ هويدا است.
کشتی به آنجا می‌رود که بايد برود نه آنجا که ناخدای کشتی اراده کرده! به تدبير نيست، به تقدير است...اين جهان کوچک در دل يک جهان بزرگتر قرار گرفته و وانهاده نيست...می خوردن من حق ز ازل می‌دانست...

در اين ديدگاه داستان عاشورا را هنگام تولد امام حسين فرشتگان آسمانی به پيامبر خبر داده بودند! چون هنگام تولد او هر سنگی را که بر می داشتند از زيرش خون می جوشيد!!
گوئی اين جماسه و جانفشانی هيچ ربطی به روياروئی محمد و امثال ابوسفيان نداشت...
من در مقاله عاشورا «حسين در قلب ملت است...» نيز اشاره کرده بودم که عقلانيت کلاسيک ماقبل مدرن، هيچ وقت به تحليل واقعگرايانه داستان کربلا دست نزد و کتاب شهادت دکتر شريعتی ، کتاب امام حسين احمد رضائی ، يا شهيد جاويد صالحی نجف‌آبادی که پرتوی از نگرش مدرن در آنها است، استثناء هستند.

گذشته های دور که هيچ، همين الآن اگر در اين به اصطلاح بديهيات تأمل شود، مصباح های عمامه دار و بی عمامه « ذلک الکتاب لا ريب فيه هدی للمتقين الذين یؤمنون بالغيب ...» يا «هدفداری» را به رخ کشيده، تهمت کفر و بی‌دينی و مارکسيست‌گرائی می‌زنند، غافل از اين که انديشه‌ِ به خود وانهادگی انسان و تاريخ، انديشه جهان مدرن است و اين گوهر، حرف لغو نيست و آسان به دست نيامده است.
اصحاب تکفير و تکليف، غافلند که انسان جديد انديشه علمی را جدی گرفته و گرچه انديشه علمی به لحاظ روش، ماترياليست است و علم عوامل رازآلود را در محاسبات خود دخالت نمی‌دهد و به قول ملا صدرا پيش آمدن هر رويدادی را مشروط به ماده‌ای و مدتی می‌داند [کل حادث مسبوق بماده و مدّه] ــ اما لزومی ندارد عالمان علوم جديد حتماً ماترياليست باشند تا از «عالم پُر راز» پرده بردارند. داروين، نيوتون، پاستور، انيشتين و ماکس پلانک...گواه بر اين مدعا است.

آری انسان، جهان گذشته خود را وانهاده ، دستش را به زانوی خود گرفته و برخاسته است. عقلش را که اساساً «دپو» کرده و در «رفه» گذاشته بود ــ صدا زده و حتی در کار جهان دست می‌برَد و در يک کلمه از جهان راززدائی کرده و هرچه را از جنس اين عالم نبود، ناديده انگاشته و در محاسبات و تحليل ها و مديريت امور دخالت نمی‌دهد.
بگذريم...
***
اگر مهم‌ترين حادثه‌ای که آدمی را از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن رسانده، راززدائی از عالم بدانيم، هر قدمی که در اين راه برداريم نيکو است.
از گذشته‌های دور ديده ايم که شمائل انبياء و اولياء را هاله ای از نور و راز گرفته و اساساً روی مبارک شان را به تصوير نمی‌آوردند چرا که کراهت داشته است!
در فيلم محمد رسول الله و نمونه های مشابه صدای پيامبر يا علی ابن ابيطالب ديده می شد، ذوالفقار پيدا بود، اما صورت آنها هرگز. اين وادی مقدس است و پُر حُرمت. ديدنی نيست.
در حاليکه در منطق قرآنی، محمد می گويد «انا بشرُ مثلکم...» بابا جون من هم آدمی هستم عينهو خود شما... در نماز در تشهد گفته می‌شود «اشهد ان محمد عبده و رسوله... » گواهی می دهم که محمد (هم مثل خود ما) بنده خدا است...ملائکه نيست!
اگر در برابر بت های زمانه و قيصر بازی های رُم، يا زرق و برق امثال خسرو پرويز... زمانی تصوير پردازی و مجسمه سازی و... منع شده، چرا من‌ نوعی در عصر جديد نيز بايد احکام عصر شترچرانی را بپذيرم و به خلاقيت و هنر دستبند و پابند زنم ؟ آنهم به نام دين.
اگر کلمات تهی نيستند و عبارت «انسان جانشين خدا است» ــ تعارف شاه عبدالعظيمی نيست، اگر خدا مصوّر و خالق هم هست چرا «خليفه الله» اش نباشد؟ و هر اثر هنری را به نام دين، بُت و صنم ببنيم؟

***
اين ها همه درست
اما با کمال تاسف کاريکاتوريست محترم دانمارکی به جای توجه به ريشه های جهل و ارتجاع ، و به جای نشانه گرفتن امثال بوش و نتان ياهو و استاد اعظم شان «لئو اشتراوس» و... که طالبان و حماس را در آغاز پر و بال دادند ــ سوراخ دعا را گم کرده و صاف يقه پيامبر اسلام را گرفته تا مثلاً تابوشکنی و روشنگری کرده باشد. در حاليکه دقيقاً دقيقاً آب به آسياب ارتجاع ريخته و توجه جهانيان را از شکنجه‌گران زندان ابوغريب که از قضا زيرزيره با فاشيست‌های به اصطلاح مذهبی روی هم می ريزند و عليه آزاديخواهان دوز و کلک می‌چينند ــ منحرف کرده است.

Jyllands-Posten_Muhammad_2.gif

مدت‌ها پيش در يک کاريکاتور بسيار زشت و زننده (با پوزش از شما که اين سطور را می‌خوانيد) ديدم که چه‌گوارا لخت و مادرزاد زير جورج دبليو بوش است و بوش دارد ...
آخر اين چه ربطی به خلاقيت يا آزادی دارد ؟
کاريکاتوريست‌ِ به راستی بی‌‌مقدار، طنز را که جوهره اش جز فضيلت و زيبائی نيست، به فضيحت و لودگی آلوده و عمله امثال «فوکو مابو» و ديک چينی شده که از «پايان تاريخ» دم می زنند ــ او با اين کار زمانه بی‌درد و بی معنای ما را استهزا نمی کند، هزاران هزار انسان شريفی را که در گوشه و کنار جهان به پايان شب تار می‌انديشند، به ريشخند می‌گيرد.
برگرديم به کاريکاتور روزنامه دانمارکی که به قول هواداران ضد مذهبی‌اش محمد مصطفی را فيلم کرده است!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

شايد خالق اين آثار که با عقل‌گرائی، تقدم حق بر تکليف، و با ليبراليسم و سکولاريسم ، خو کرده ــ نمی‌داند که اکثر مومنين به پيامبر اسلام، راززدائی را از سيمای پيامبر برنمی‌تابند تا چه رسد به آنکه شاهد برداشت کور و جفنگ هم از او باشند.
در زمان کازانتزاکيس وقتی او رمان با ارزش « آخرين وسوسه مسيح» را نوشت، رمان زيبائی که بيشتر از خود انجيل مرا به مسيح نزديک کرد ــ مومنين مسيحی آنچنان برآشفتند که بعدها حتی اجازه ندادند کازانتزاکيس در گورستان عمومی دفن شود ! حتّی همين حالا که نيم قرن از مرگ او گذشته نيز، مرتجعين مسيحی پشت سرش صفحه می‌گذارند.
کازانتزاکيس که زر و زور و تزوير را در مسيح باز مصلوب و همه آثارش نشان‌داده، او که از عرفان و برابری و آزادی، سخن گفته حسابش جدا است. حرمت‌شکنی او اوج حرمت است...

مرزها را شکستن و به راهبران مورد علاقه هر قومی توهين کردن واکنش بر می‌انگيزد و ديديم مقاله مثلاً حساب‌شده‌ِ روزنامه آيندگان در سال ۵۷، چه آتشی برانگيخت.
يک مثال ملموس بزنم. همين الآن اگر کسی در کاريکاتوری مشابه، به جای پرداختن به استبداد دينی در ميهن ما، افراد مورد علاقه مردم يا رهبران اپوزيسيون ايران را عامل شکنجه نشان دهد، خودش را مسخره کرده است. دو سه سال پيش نوکران ارتجاع در يک نقاشی از خانم مرضيه، دست کاری کرده و ماهيت پليد خود را در چهره زيبای اين هنرمند شريف نشانده بودند. کجای اين پستی به خلاقيت و آزادی بيان ربط دارد؟

«در اين که بين حقوق بشر موجود و تکاليف دينی، (به ويژه تکاليف فقهی در قرائت فعلی)، تعارض های بسيار وجود دارد، جای ترديد نيست. عدم تساوی در حقوق بين زن و مرد، عدم تساوی در حقوق بين مسلمان و غيرمسلمان، (خودی و غيرخودی) عدم تساوی در حقوق بين برده و ارباب، (عبد و مولا) جزء مسلمات فقه اسلامی است و شيعه و سنی هم ندارد...»
درست است که در يک جامعه مدرن، دينداری و دين ورزی حق (و نه تکليف) آدميان قلمداد می‌شود، و آزادی بيان در يک کشور لائيک به معنای آن است که می‌توان و اين حق وجود دارد که تصاوير محمد، عيسی، بودا، يهوه و همه نماد‌های يکتاپرستی را هم ترسيم کرد. درست است که آزادی بيان در سوئد يا دانمارک و نروژ و فرانسه... بر ممنوعيت اسلام در به تصوير کشيدن محمد برتری دارد،

درست است که راززدائی از هر آنچه و هر آنکه پيرامون ما است نيکو است و حتی می توان و بايد سر به سر خدای صبور و غيور هم گذاشت و گفت راه ها و چاه‌ها همان هايی نيست که در برخی کتب دينی آمده، درست است که آدمی واجد حقوقی است که حتی خداوند هم نمی تواند آنها را نقض کند امّا ...
امّا ضديت کور با اعتقادات مردم به روشنگری و راززدائی خدمت نمی‌کند.


Jyllands-Posten_Muhammad_drawings.jpg

Copyright: gooya.com 2016