سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب / لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع/عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
« سنائی »
" کفگیر به ته دیگ خورده و در این قحط الرجال، ما دیگر کسی را نداریم که برای اداره امور برگزینیم "
« مهندس مهدی بازرگان در نطق رادیو تلویزیونی چهارشنبه سیزده تیر ماه 1358»
بیش از نیم قرن است که سیستم سیاسی ـ اداری کشور ما دچار قحط الرجال است. ما بعد از حکومت ملی دکتر محمد مصدق کمتر شاهد حضور نخبگان در اداره امور کشور هستیم و مدیران ارشد نه به خاطر دانش و مدیریت ، که به خاطر نبود دانش و خرد به مسند قدرت و مدیریت رسیده اند که فاقد قابلیت و توانمندی لازم برای اداره امور کشور می باشند.
با نگاهی به اوضاع و شرایط کنونی ایران و روی کار آمدن محمود احمدی نژاد مشاهده میشود که ما نه تنها با مصیبت قحط الرجال مواجه هستیم بلکه مصیبت بزرگتر « جهل الرجال » نیز گریبانمان را گرفته است.
اگر رژیم استبدادی گذشته روشنفکران و مردان سیاسی را دوست نداشت و مخالف منافع خود می دانست و آنها رابه زندان انداخت و یا خانه نشین کرد و برخی را نیز با پول و مقام خریداری کرد و نوکر خانه زاد و فرمانبردار خود ساخت و در آن زمان رجل سیاسی نمی توانست خود را بنمایاند ، رژیم استبدادی فعلی ، مخالفان خود را یا کشت و یا به تبعید فرستاد و مملکت بدست عده ای بی سواد ، عقب مانده ، متحجر و متعصب افتاده است.
امروز وقتی به صحنهء سیاست می نگریم ، در ساختار رژیم و مسئولین آن رجال سیاسی " Politiker " و یا " homme politique " پیدا نمی کنیم.
در اپوزیسیون نیز وضع بهمین منوال است و هرج و مرج و شکاف عقیدتی نیز وجود دارد که تا به حال هیچکس و هیچ حزب و سازمانی نتوانسته است اطمینان و اعتماد ملت ایران را بخود جلب کند.
یکی هنوز خواب سلطنت را می بیند و دیگری بدنبال ریاست جمهوری از دست رفته اش می باشد. و فرصت طلبانی خیل بیکاران بازنشسته وکلا و وزرای هر دو رژیم استبدادی را دور هم جمع کرده اند و برای بازپس گرفتن حکومت از دست حکومتگران کنونی دندان تیز کرده اند.
وقتی به افق سیاسی ایران نظر می اندازیم جز مخالفین مینیاتوری چیزی نمی بینیم که امروز پس از سالها دوری از ایران و قطع رابطه و پیوند با هموطنان خود ، شورای رهبری و کابینه سایه تشکیل داده اند و منتظر چراغ سبز آمریکا و اروپا هستند و ملغمی از سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و اقتدارگرایان و اصلاح طلبان و چپهای فرصت طلب و چند روزنامه نویس و امیران سالخوره ی حکومتهای گذشته و حال را دور هم جمع کرده اند.
از این ساده پنداران خوش باور می شنویم که اگر چندین " نامی " از مخالفان رژیم گرد هم آیند ، راه براندازی هموار خواهد شد . بی شک چنین نیست. جمع نام آوران حتی در شرایط مطلوب جز فریبی یاس آور برای ایرانیان نخواهد بود. حال اگر این گمان را هم برآن بیافزائیم که بعضی از " سران " بر پندار کج کسب اعتبار و قدرت از بیگانگان ، دیگران را به گرد آمدن فرا می خوانند ، نتیجه اسف انگیز تر خواهد بود ، چرا که چنین کاری جز احداث دکانی برای سوداگری سیاسی آن هم به بهای آینده ایران و ایرانی نمی باشد. همچنین به گوش گرفتن گفته بعضی دیگر که توصیه سکوت در برابر عوامل استبداد پیشین یا طراحان استبداد آینده می کنند ، زیان بخش است.
درست است که نظام استبداد دینی از شوریدگی مردم بر استبداد شاهی نمی تواند بیشتر از این سود جوید ، اما ادامه این دوران می تواند تاوان بسیار سنگینی چون تحمیل جانشینی نامناسب برای استبداد دینی با حمله نظامی آمریکا و تجزیه ایران و لطمه به تمامیت ارضی سرزمین ما را در بر داشته باشد.اکنون که عوامل رژیم پیشین جلو افتاده اند و کابینه سایه و شورای رهبری تشکیل داده اند ، نتنها امیدی به ایشان نیست بلکه این جهل و نادانی ایشان را می رساند و انسان را به یاد سیاستهای احمقانه گذشته ایشان و اعلامیه احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات میاندازد که راه حکومت اسلامی را هموار ساختند و این بار راه تجزیه ایران را هموار می سازند.و باز هم آشکار میشود که مصیبت ایران تنها قحط الرجال نیست بلکه جهل الرجال نیز می باشد که در صفوف اپوزیسیون نیز فراوانند. و کسی نیست از این آقایان سئوال کند که چرا شما با اینهمه تجربه تلخ ، باز هم مردم عادی را به حساب نمی آورید و آدم حساب نمی کنید ؟
چپهای دموکرات غرب میگویند"هرچه سیاسی است به عموم مربوط است و هر چه به عموم مربوط است سیاسی است " اندکی تاًمل در این معنا روشن می کند که در کار سیاسی انتظار پیروی کورکورانه داشتن از مردم و بویژه از روشنفکران و دموکراتها چه فکر سخیفی است و تا چه پایه بدور از مصلحت "عموم" و جدا" دکتر مصدق آموزگار بزرگ دموکراسی در ایران درست گفته است که : " برای مردم هیچکس از خودشان دلسوزتر نیست."
همه میدانند که حمله نظامی امریکا به ایران ، تجاوز آشکار یک کشور خارجی به خاک ایران وغیر قابل توجیه است. حتی تحریم اقتصادی ایران عادلانه نیست و وضعیت بد و پریشان و نابسامان ملت ایران را از اینهم بدتر خواهد کرد.
در دموکراسی های جهان امروز ، طرح اجتماعی ـ سیاسی برای ارائه به افکار عمومی وظیفه احزاب و جمعیتها و گروههای سیاسی است . ما باید از آزادی احزاب سیاسی دفاع کنیم.
سیاستمداران برجسته و رهبران احزاب ، مردان و زنانی هستند که نه تنها قادرند چنین طرحهایی را بر اساس مهمترین نیاز های جامعه ارائه دهند بلکه دارای اعتماد بنفس کافی و مجموعه قابلیتهای ضروری برای اقناع منطقی افکار عمومی در محیطی برخوردار از آگاهی و آزادی و جلب آزادانه اکثریت مردم به پشتیبانی از طرح خویش هستند.
در اینگونه جوامع یک سیاستمدار یا رهبرسیاسی پیش از آنکه از طرف اعضای حزب به مسئولیتهای عالی حزبی یا از جانب مردم به سمتهای برجسته دولتی برگزیده شود ، باید بارها و بارها در طول زندگی سیاسی و اجتماعی امتحان صلاحیت و لیاقت و بویژه اعتقاد و وفاداری به نهادهای دموکراتیکی را که از مجرای آنها به احراز مقام خود نائل میشود ، داده باشد.
در چنین جوامعی البته هیچگاه دیده نمی شود که ، یک دانشجوی حقوق پر مدعا ، یک پیشنماز جمعه جاه طلب ویا یک لباس شخصی بی اطلاع ناگهان به مدارجی از قدرت برسند که کمترین حرکت خطای آنها بتواند منشاء فاجعه ای به ابعاد یک کشور و یک تاریخ و یک تمدن گردد و سرزمینی سوخته و ویران و مردمی مصیبت زده و بر خاک سیاه نشسته بر جای گذارد.
آزمایشگاه افکار عمومی در چارچوب نهادهای دموکراسی همچون فیلتر منصف و بی گذشتی است که " نخبگان " خود انگاشته را بموقع و پیش از آنکه موجب زیانها و خسرانهای جبران ناپذیر برای جامعه و خود شوند ، بر سر جای خود نشانده و از مسیر رقابت بر سر مدیریت جامعه بیرونشان می اندازد.
کسانیکه تصور میکنند نا خرسندی مردم از رژیم قشریون مربوط به عبا و ردای ایشان است سخت در اشتباهند. این نارضائی نتیجه تنگ نظری و انحصارطلبی است که مانع ایجاد یک تشکیلات عاقلانه و دموکراتیک برای کشور و موجب فقدان نهادهای موثر و راستین برای شرکت و مداخله قاطبه مردم در امور جامعه و بکار افتادن حد اکثر استعداد های موجود است و برای بسیاری از دموکراتها از همان ابتدا پیدا بود که چنین لامحاله به ناتوانی در اداره خرد مندانه مملکت و شیرازه گسیختگی جامعه می انجامد. ایراد مسئولین حکومت اسلامی نداشتن یک طرز فکر اساسا" دموکراتیک و عدم اعتقاد عمیق آنها به مداخله مستقیم مردم در امور زندگی و جامعه خویش و پای بند نبودنشان به نقش نهاد های دموکراتیک و مردمی برای اداره اجتماع و گردش کارهاست. اما این درست همان سجیه حمیده ایست که تصادفا" فکل ـ کراواتی های گروهها وشخصیت های " اپوزیسیون "نیز هر یک به حد کمال از آن بهره مندند زیرا هر یک قیمومیت حاکمان کنونی را نه از آن جهت رد می کنند که اساسا" با هر نوع قیمومیت برای جامعه از ریشه مخالفند بلکه بدین سبب که در عمق ضمیر چنین احساس میکنند که برای جامعه قیم شایسته تری هستند.
زنان و مردان سیاسی کشور باید یکبار برای همیشه دریابند که رمز ثبات و سازندگی در یک جامعه وجود نهادهای دموکراتیک و سازمانهای سیاسی و اجتماعی رزمنده در راه حفاظت از آنهاست. آنچه باید بماند و میماند همین نهادها و سازمانها هستند و آنچه می رود افرادند. مردم ایران نیز این نکته را به تدریج دریافته اند و بیش از پیش درمی یابند.
این سازمانها نیستند که باید به زائده افراد و شخصیت ها بدل شوند ـ چه چنین چیزی نه به مصلحت آنهاست و نه به نفع افراد و شخصیت هایی که به ثبات و سازندگی در جامعه خویش پایبندند ـ بلکه شخصیت ها هستند که میباید در صورت تمایل و تشخیص خود به سازمانها پیوسته و در چارچوب مقررات و موازین خشک تشکیلاتی و دموکراتیک آنها فعالیت خود را شکل دهند و از یاری نیروهای سازمان یافته بهره مند شوند.
دکتر پرویز داورپناه