www.nourizadeh.com
[email protected]
پيشدرآمد:
بيست و هشت سال پيش انتشار مطلبي كه جزء جزء آن دقيق و درست بود اما زمان چاپش بسيار نامناسب و بدون درنظرگرفتن پيامدهاي آن، و در چهارچوب تصفيه حسابهاي مرحوم هويدا با جمشيد آموزگار انتخاب شده بود ملت ما را در مسيري انداخت كه هزينههايش تا امروز به جز هزاران اعدامي و كشته و ميليونها آواره و ميلياردها دلار خسارت، و زير و رو شدن خانه پدري و احوال و روزگار ساكنانش، جايگزين شدن ضدفرهنگ خرافه و جهل و تعصب و نفرت و مرگ در مكان فرهنگ پرشكوه و شوكت رنگارنگ و گشاده دل و انديشه، و تعامل متسامح و عرفاني با دين بوده است. اين از هزينههاي ما، اما هزينههاي جهان اسلام از جاكارتا تا كازابلانكا نيز كمتر از هزينههائي كه ما پرداخت كردهايم نبوده است. كافي است شما كتابهائي را كه امروز در جهان عرب منتشر ميشود با كتابهائي كه در دهههاي چهل و پنجاه و شصت ميلادي در قرن بيستم منتشر شده مقايسه كنيد.
اين درد را به چه كسي ميتوان گفت كه روايت خواندني «اولاد حارتنا» ـ بچههاي محله ما ـ نجيب محفوظ برنده جايزه نوبل در سال 1959 در مصر و جهان عرب منتشر مي شود ولي امروز براي انتشار مجدد آن، محفوظ ناچار ميشود اولا بخشهائي از كتاب را سانسور كند و يكي از شيوخ الازهر نيز بر آن مقدمه بنويسد تا براي بار دوم مورد سوءقصد پاسداران بيضه اسلام قرار نگيرد. اين درست كه فدائيان اسلام ناب محمدي، احمد كسروي را كشتند اما او در همان سالهاي بعد از جنگ گروه و نشريه خود را داشت و كتابهايش را چاپ ميكرد. نگاه ايرج ميرزا به آخوندها را امروز چه كسي در ايران ميتواند در خطاب و نوشته بازگو كند؟ نزار قباني زيباترين شعرهاي عريان عاشقانهاش را در كنار شعرهاي سياسياش در دهه شصت و هفتاد سرود و منتشر كرد. آن وقت چند سال پيش زماني كه قلب عاشقش از حركت ايستاد، پيروان اسلام ولايتي از نوع سنياش در مسجد ريجنت پارك لندن ميخواستند جسد او را آتش بزنند چون در وصف سينههاي ليلايش قصيده عشق سروده بود. هزار سال پيش يا بيشتر شاعران مسلمان عرب و ايراني چنگ به تغزل ميزدند و ابونواس وار پيكر مرمرين معشوقه را با واژگان معطر تصوير ميكردند، امروز اما اگر شعرها بوي مرگ و دشمني با آمريكا ندهد و جوهرهاش در امر مدح اسلام ناب ولايتي يا طالباني و اخيراً صدامي نباشد، مجال عرضه شدن پيدا نميكند.
مقاله احمد رشيدي مطلق (نيمه قلمزني كه به پايوري دربار در عصر دربارمداري هويدا رفت و خلخالي به جاي او با حذف يك واو نازنين بيگناهي را اعدام كرد) عين حقيقت بود. اينكه سيد روحالله مصطفوي نواده سيدي مهاجر از كشمير است و از روزگار جواني دل به فلسفه و شعر بسته و هندي تخلص ميكند طبيعي است در حوزههائي كه عنكبوت تحجر همه زوايايش را پوشانده بود و نوباوگان سخنورش كه آينده روشني برايشان پيشبيني ميشد از نوع خسرو خوبان و علي اكبر محتشمي و البته شيخ فاسد و شاذ محمد تقي مصباح يزدي بودند، فلسفه خواندن و شعر گفتن آنهم از نوع «من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم…» جرم بود و باعث ميشد حافظان بيضه اسلام از كوزه آخوند شاعر فلسفهخوان آب نياشامند. بعدها برادر بزرگ باني فتنه و بدعت ولايت فقيه يعني مرحوم پسنديده هزار بار بدتر از محتواي آن مقاله معروف را درباب اصل و نسب خود و اخوي بر زبان راند. و قضيه شاعري حضرت نايب امام نيز همان فرداي مرگش برملا شد. تا آن روز فقط فاطي خانم سلطاني طباطبائي عروس آقا خواننده شعرها بود و نگه دارنده اوراق شيدائي سيد … خميني شخصا با همه بيرحمي و سنگدلي و عناد و كين، نگاهي متفاوت از نگاه اهل حوزه به دين داشت. اما چون با تزوير و حقهبازي آخوندها به خوبي آشنا بود و ميدانست (چون خود نيز چنين كرده بود) تا چه حد قادرند تودههاي جاهل متعصب را تحريك كنند (همان گونه كه پس از چاپ مقاله احمدي رشيدي مطلق كردند) از آنها حساب ميبرد. از يكسو به محض آنكه حس ميكرد ممكن است فلان مرجع طرف توجه مردم واقع شود و يا در حوزه محور قرار گيرد، زيرآبش را ميزد چه اين مرجع مرحوم سيد كاظم شريعتمداري و علامه رضا صدر و سيد صادق روحاني بود چه سيد محمد روحاني و حاج آقا احمد خوانساري و اين آخر هم ديديم كه چه بلائي بر سر ثمره حيات و ميوه زندگيش آيتالله منتظري آورد. همين خميني در برابر آخوندهاي مرتجع و معروف به زهد و تعصب و تخلف (عقب ماندگي ذهني) كوتاه میآمد و به دفعات در برابر آنها تسليم ميشد و عقب نشيني ميكرد.
بعد از درگذشت آقاي طالقاني، دكتر جلالي سفير فعلي ايران در يونسكو كه مردي اهل فضل و آگاه به اسلام و عرفان است آقاي خميني را قانع ساخت كه بهجاي طالقاني، در برنامه ويژه تفسير قرآن او حاضر شود و قرآن را به شيوه طالقاني تفسير كند. خميني از سوره حمد شروع كرد اما برنامه به سومي نرسيده متوقف شد چون از قم پيغام دادند كه تفسير شما مخالف با شريعت است و نشأت گرفته از انديشه ملاحدهاي از نوع ابن عربي و عرفاي بيدين است. خميني تنها آخوندي بود كه در جمع صاحبان عنوان مرجعيت به ساز و آواز گوش ميداد، و حتي فريده خانم دخترش را كه دلبسته صداي الهه و پريسا بود يكبار هم منع نكرد كه در خانه من نبايد صداي خواننده زن بلند شود. من آخوندهائي را ديدهام كه حتي شنيدن آوازهاي ديني از نوع مناجات نيمه شبان مرحوم ذبيحي را مكروه ميدانستند و اصلا به راديو گوش نميكردند. شگفتا كه همين خميني در عرصه سياست و حكومت چهرهاي چنان بيرحم و بيعاطفه از خود نشان ميدهد كه روي اولاد چنگيز را سفيد ميكند.
باري با ظهور خميني در صحنه، جنّ ملايان از شيشه بيرون آمد. و شگفتا كه روشنفكران جهان اسلام به ويژه چپها با ستايش از خميني و انقلاب اسلامي هم چون تودهايهاي خودمان، (به ظاهر براي دهن كجي به رژيمهاي سركوبگر حاكم بر سرزمينهايشان كه در جهان عرب بر بال قوميت عربي و يا اسلام سلفي و در هيأت سرجوخهها و سرهنگهاي يك شبه ژنرال شده و دهاتيهاي بعثي تكريتي و يا علوي و يا قبيلههاي پول پرست زن باره قدرت را در دست داشتند و البته با حالت انزال روحي كه به شنيدن شعارهاي مرگ بر آمريكاي خميني و تودههاي تب زده در خيابانهاي تهران و اشغال سفارت آمريكا به آنها دست داده بود) زمينه ساز بالا رفتن پرچم اسلام ناب انقلابي محمدي از دو نوع طالباني و ولايتي آن شدند. البته حكومتهاي مربوطه نيز بهجاي آن كه نيروهاي سكولار منتقد را تحمل كنند از ترس لولوي چپ، چنگ به دامان اسلام زدند. دكتر شاپور بختيار روشنفكر لائيك كه به قانون اساسي اعتقاد داشت و آرزويش اين بود كه روزي در ايران انتخابات آزاد برگذار شود و شاه در مقام حافظ قانون اساسي و پاسدار وحدت ملي سلطنت كند و نه حكومت، از بعد سخنراني جلاليه كه پيامدش زندان و رنج و محروميت بود تا روزي كه بيانيه قبول نخست وزيرياش را با بيت «من مرغ توفانم…» به اطلاع ملت رساند،مجال و اجازه پيدا نكرد حتي در يك جمع صد نفره نخبگان يا دانشجويان صحبت كند اما شريعتي كه به ريشه ميزد و هدفش برپائي حكومت اسلامي انقلابي بود با حمايت دستگاه (مستقيم و غيرمستقيم) در جلسات پر و پيمان حسينيه ارشاد و مجالس وعظ و سخنراني، حاضر ميشد و از ابوذر غفاري سوسياليست ياد ميكرد و شيعه علوي را شرح ميداد. در كشورهاي عربي و اسلامي نيز وضع كم و بيش همين گونه بود. ابوالعلاي مودودي و پسرش را ديكتاتورهاي نظامي پاكستاني روي سر ميگذاشتند اما ذوالفقار علي بوتو را كه ميخواست پاكستان فلك زده گرفتار خرافات و ارتجاع را، به قرن بيستم برساند با فتواي قاضي حسين و شيخ ملنگ و مولانا جفنگ، ضياءالحق آدمكش اسلام پناه اعدام ميكرد.
در مصر انورالسادات فراموش ميكرد كه در عهد سلفش، اين اخوانالمسلمين بودند كه قصد جان عبدالناصر را كردند و ناصري كه اهل آدمكشي نبود، سيد قطب را عليرغم همه پادرميانيها، اعدام كرده بود و بهجاي آن كه به نيروهاي سكولار جامعه از چپ و راست مجال بدهد در برابر گسترش نفوذ اسلاميها، احزاب خود را فعال كنند و روزنامههاي متنوع خود را منتشر سازند، دست توسل به سوي شيوخ الازهر دراز ميكرد و به سازمان امنيتش توصيه ميكرد در انتخابات اتحاديههاي دانشجوئي و صنفي و كارگري از اسلاميها در برابر مليها و چپها حمايت كنند. و در نهايت خود نيز به دست مارهائي كشته شد كه در آستين پرورده بود.
كاريكاتور پيامبر
همان بلائي را كه 28 سال پيش مقاله رشيدي مطلق بر سر ما آورد، امروز چهار تا و نصفي كاريكاتور بيسليقه ميرود كه بر سر جهان اسلام و تا حدودي غرب سكولار بياورد. خميني يكبار كوشيد بر موج حماقت و تعصب مشتي پاكستاني و بنگالي سوار شود و با فتواي مهدورالدم بودن سلمان رشدي، زعامت جهان اسلام را در مقابل غرب آنهم بعد از نوشيدن جام زهر قطعنامه 598، به دست گيرد. اين كار او سلمان رشدي را به شهرت و ثروت رساند، عدهاي نادان بيچاره را در خيابانهاي كراچي و داكا به خاك و خون كشاند و ضررهاي سنگين مادي و معنوي براي ايران به بار آورد. اين بار نيز ما شاهد فتنه ديگري هستيم كه اگر در تعامل با آن اين بار غربيها، ذرهاي اشتباه كنند، پيامدهاي آن بسيار خطرناك خواهد بود.
يادمان باشد كه مقاله رشيدي مطلق بازتابي محدود در داخل ايران داشت و نوده و پنج درصد از مسلمانان اصلا معناي سخنان سلمان رشدي را نميفهميدند و دولتهاي مسلمان نيز به يك محكوم كردن خشك و خالي او بسنده كردند. ماجراي كاريكاتورها به مراتب خطرناكتر از هر دو مورد ذكر شده است. همانگونه كه خميني تازه چهار ماه بعد از انتشار آيههاي شيطاني از چنين كتابي باخبر شد و به توصيه دو سه تن از ملازمانش كه گفته بودند در كتاب به پيامبر و اهل بيت توهين صريح شده، فتوايش را صادر كرد (و همان زمان اركان دولتش از جمله خامنهاي با اين فتوا مخالف بودند) اين بار نيز پنج ماه بعد از انتشار كاريكاتورها در يك روزنامه كم تيراژ دانماركي، غيرت اسلام پناهان به جوش ميآيد. سعوديها سفير خود را براي مشورت از دانمارك احضار كردند و يك يادداشت اعتراض نيز به دولت دانمارك دادند. دولت نيز ضمن پوزش خواهي از اينكه باعث ناراحتي مسلمانان شده به طور رسمي اظهار اعتذار كرد اما با تاكيد بر اينكه دانمارك كشور آزادي است و دولت كنترلي بر روزنامهها ندارد در واقع به سعوديها يادآور شد در سرزمين ما بر خلاف ديار شما، و اغلب كشورهاي اسلامي، سردبيران ما قبلا همكار ماموران شكنجه و بازجويان نبودهاند و روزنامهنگاران، از نوع حسين شريعتمداري و ابوجلادها و دستمال ابريشمي به دستها نيستند و… كار ميتوانست در همين حد فيصله يابد اما… با بودن رژيمهائي مثل جمهوري ولايت فقيه با نفت بشكهاي 60 دلار و درگيري گسترده با اروپا، مگر ميشود از ابزاري چنين كارساز گذشت؟ آنهم در زمان پيروزي حماس در انتخابات فلسطين و برگذاري جشن ختنه سوران و تشرف به اسلام ناب انقلابي محمدي رژيم بعثي سوريه به دست دلاك اعزامي از تهران محمود احمدينژاد…
چنين بود كه دلارهاي ارسالي از تهران و بعضي ديگر از حافظان پولدار بيضه اسلام در منطقه، ديگ غضب تودههاي جاهل تب زده بار گذاشته شد. پاكستانيها كه فقط منتظر يك ياالله هستند، وجدان بيدار جامعه سكولار آزاد اروپا در «لوسوار» پاريسي و سه چهار روزنامه آلماني و ايتاليائي و اسپانيائي تجلي پيدا كرد اما نعره حريف اسلامي رساتر بود.
چه بايد كرد
به طور قطع معذرت خواهي مكرر نخست وزير، وزير خارجه و ديگر دولتمردان دانماركي و اروپائي، روشي درست براي مقابله با حقهبازي و شعبده سازي حافظان بيضه اصلام در دو وجه محمدي ولائي و محمدي طالباني آن نيست. خدا را سوگند، هيچكدام از دكان داران دين در تهران و دمشق و اسلام آباد و… دين ندارند. درد دين و غيرت اسلامي نيز اصولا با آنها بيگانه است. شما فكر ميكنيد محسني اژهاي دين دارد؟ آدمي كه خانم فريده … را در اتاقش در دادگاه ويژه بدون آنكه به گريههاي او اعتنا كند كه حاج آقا زن شوهر دارم و همسرم يك روحاني مثل خود شماست كه عبا و عمامه دارد و نماز شب ميخواند به شكل وحشيانهاي مورد تجاوز قرار ميدهد آنهم نه يكبار بلكه 29 بار طي 80 روز تا قبول كند و شوهر او را آزاد كند، دين دارد كه كاريكاتورهاي روزنامه دانماركي و نروژي از رسول اكرم غيرت اسلامياش را به جوش آورد؟ شما تصور ميكنيد كه بشار اسد غيرت ديني دارد تا بتوان آتش زدن سفارت دانمارك را در دمشق توجيه كرد؟
بگذاريد داستاني را برايتان به نقل از عبدالحليم خدام بگويم كه 35 سال نفر دوم قدرت در سوريه بود و بشار را روي زانويش بزرگ كرده است. خدام در يك ديدار خصوصي تعريف ميكرد زماني كه نيروهاي گارد جمهوري به رياست رفعت الاسد برادر حافظ و عموي بشار شهر حما را محاصره كرد مفتي سوريه شيخ كفتارو كه ديرسالي است روي در نقاب خاك كشيده، در يك تماس تلفني به ژنرال علي دوبا دستيار رفعت و مردي كه سالها امنيت خانه مباركه پدر و پسر اسد را اداره كرد گفته بود ملاحظه زنان و بچهها را بكنيد. علي دوبا بلافصله بعد از اين مكالمه دويست تن از زبده سربازان علوي را احضار كرده بود و به آنها گفته بود حضرت رئيس جمهوري كه جانشين به حق حضرت معاويه و حضرت يزيد است به شما اجازه داده، خدمت زن و بچه كفار و خوارج شهر حما كه عليه نظام اسلامي ما به پا خاستهاند برسيد… شش سال بعد از كشتار مردم حما و ويراني اين شهر در فندق الامير دمشق زن جواني را ديدم با كودكي در آغوشش كه در برابر هتل گدائي ميكرد. ليرهاي به او دادم. دعايم كرد و بعد گفت برادر ايرانيام (با چند هموطن همراه بودم و فارسي ميگفتيم، آن زن زبان ما را دريافته بود) بانوي بزرگوار زينب كبري يارت باشد. كلامش به دلم نشست. چند ليره ديگر به او دادم. ابوحامد رفيق سوريام كه همراه ما بود گفت اين زن يكي از 5 هزار زني است كه بعد از تجاوز سربازان سوري حامله شده و حرامزادهاي به دنيا آورده است. او را به شهر و خانهاش راه نميدهند، و آواره و سرگردان هر روز در اينجا به گدائي مشغول است.
اروپا در برابر شعبده دكان داران دين و دولت در دنياي اسلام، دستپاچه شده است. معذرت پشت معذرت، در حالي كه همان يكي از سوي نخست وزير دانمارك كافي بود. كاريكاتورها، البته زشت و نابجا و در زماني نامناسب به چاپ رسيد اما احمدينژادها در مقام حافظان بيضه اسلام دروغ ميگويند، اينها حقه بازند، و نبايد به هيچ روي به حقهبازها مجال داد به اسم حمايت از اسلام و محمد تصفيه حسابهاي خود را دنبال كنند. اجازه نبايد داد كاريكاتورهائي كه يادآور خاطره مقاله احمد رشيدي مطلق هستند، باعث برپائي فتنهاي شوند كه ديروز ما را گرفتار كرد و همچنان بر دست و پاي زنجير و قيد خرافات و تعصب را بسته است.