۱- اخلاق سیاسی
وقتی تزلزل در اندیشه، پراکندگی در عمل، مصلحتهای فردی و منافع لحظهای جانشین آفرینشهای استراتژیک، چشماندازهای بلندمرتبه و تدابیر عملی میشود، اشتباهات دور تسلسل پیدا خواهند نمود و هربار برای توجیه اشتباه قبلی خطای تازهای را می توان مرتکب شد.
پابرجایی در اصول و متانت در اهداف اگر نتیجه فوری نمی دهد، حداقل اخلاق سیاسی را در جامعه رشد و نشأت می بخشد، چیزی که جامعه فاقد دموکراسی ما، بشدت بدان محتاج است.
اخلاق سیاسی لازمه برقرای پایهها و وسائل ابتدائی دموکراسی است. اگر قرار باشد فعالان سیاسی ایران اصول و اعتقادات فکری و نظری خود را در مسلخ فرصتطلبی قربانی کنند، باید بدانند در واقع با این اقدامات خود هرروز روند دموکراسی را به تعویق می اندازند.
جالب این است کسانیکه این اشتباهات پی در پی را مرتکب می شوند، از پراکندگی و بیهویتی سیاسی جامعه ایرانی خارج از کشور استفاده کرده در خود هیچگونه وظیفه پاسخگوئی و عذرخواهی و انتقاد از خود نمی بینند. در حالیکه اشتباه در امور سیاسی می تواند نتایج بسیار بزرگ و عواقب بسیار سهمگین برای جامعه و اپوزیسیون بوجود آورد، و انتقاد از خود بدون تردید چراغ راه آینده خواهد شد. تاریخ نشان می دهد سیاستمداران وقتی به اشتباه خود پی می برند از مردم عذر می خواهند و از صحنه سیاسی برای همیشه یا برای مدتی کنار می نشینند، یا حتی چنان احساس مسئولیت بر وجدان آنها سنگینی می کند که در پارهای مواقع دست به خودکشی می زنند.
اینکار البته پسندیده نیست ولی به نحوی بیانگر شخصیت و کردار اجتماعی و سیاسی یک فرد مسئول و یک فعال سیاسی می تواند باشد.
« نیچه » - Nietzsche- حدود یکصد سال پیش می گفت که، بحران همانقدر اخلاقی است که سیاسی و این گفته واقعاً امروز در جامعه ما مصداق دارد، و شاید حتی درستتر باشد گفته شود که بحران سیاسی ایران بیشتر اخلاقی است تا سیاسی.
وقتی صحبت از اخلاق در سیاست می شود خود را در مقابل واقعیت تازهای می بینیم و آن اینکه: چگونه میتوان هویت واقعی اخلاق سیاسی را شناخت؟ چگونه میتوان حدفاصل یا اختلاف ظرفیتی بین خوب و بد را تخمین زد و تشخیص داد؟ این ارزشیابی هویتی به شخصیت افراد، به شناخت آنها از جامعه، به آرمانهای آنها برای پیشرفت و رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به آشنائی آنها از تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه خود و جامعه جهانی وابستگی دارد، که باید موضوع بحث دائم بین روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه باشد.
جالبتر این است که هروقت یک جریان سالم در حال قوامگرفتن است غالباً بانیان این جریان جرأت و جسارت کافی ندارند که در مقابل گروه یا افراد سیاسی متزلزل و سطحی ایستادگی نمایند و از حضور آنها ممانعت بعمل می آورند.
اگر به تاریخ نگاه کنیم خواهیم دید تقریباً تمام احزاب و جریانات سیاسی موفق که توانستهاند با کسب قدرت به ملت خدمت نمایند در ابتدا بوسیله چند نفر که تعداد آنها شاید بیش از تعداد انگشتان دست نبوده است تشکل یافتهاند. اتحاد و همبستگی ابتدائی و بلندمدت آنها باعث ایجاد حرکات وسیعتر جنبشی شده است. ماهیت این حرکت که دموکراتیک باشد یا غیردموکراتیک خود از ذات و نحله فکری آن افراد تشکیلدهنده ابتدائیاش مایه و قوت گرفته است. در این مقوله هم «آدولف هیتلر» را می توان یافت و هم «نلسون ماندلا» را.
امروز اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور دچار یک مشکل بزرگ در ایجاد یک جریان وسیع ضد جمهوری اسلامی است. با این اندیشه می خواهد چپ و راست و میانه را متشکل نماید و تبدیل به یک جریان فراگیر گردد.
ابتدا باید سوأل کرد که: آیا این تشکل امکانپذیر است یا نه؟
دوم اینکه، گیریم که امکانپذیر باشد آیا کار خوبی می باشد؟
در پاسخ به این دو سوأل به نظر من این تشکل بزرگ نه میسّر است و نه امر خوبی برای دموکراسی آینده جامعه ما می تواند باشد. بهتر و شایستهتر است که هر گروه سیاسی بطور مستقل و بدون حلشدن در دیگر جریانات و با حفظ ویژگیهای خود تشکل خود را مستحکم کند و آمادگی خود را در مواردیکه امکان اتحادعمل وجود دارد بطور روشن اعلام دارد و هرگاه که می تواند، با سایر گروههای سیاسی به عمل مشترک بپردازد. این روش مزایای بیشماری دارد که والاترین آن آموزش دموکراسی است. این روش به ما می آموزد که در عمل، طریق دموکراسی را بکار بگیریم و جریان سیّال دموکراسی را گام به گام و قطره به قطره به حرکت در آوریم.
جامعه ما احتیاج به آموزش در رفتار و کردار سیاسی دارد، هر اقدام تبلیغاتی عوامفریبانه یا حرکت مارکتینگ سیاسی (Marketing Politique) برای رشد دموکراسی به مثابه زهر و زیانآور است، باعث سلب اعتماد و سرخوردگی مردم خواهد شد. نباید فراموش کرد که عمدهترین وظیفه این جنبش باید جلب اعتماد باشد و این خود امر کوچکی نیست. اگر جریانی بتواند جلب اعتماد کند، جامعه از سردرگمی نجات خواهد یافت.
۲- " جنبش رفراندوم " و نقش آمریکا
" جنبش رفراندوم " که اخیراً توسط عوامل رژیم سابق اعلام شده، حرکتی است برای ایجاد دوباره رژیم پادشاهی در ایران که می خواهد خود را به عنوان بدیل جنبش جمهوریخواهی در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی مطرح کند.
سلطنتطلبان چون خود به اندازه کافی نیرو ندارند از بیست سال به این سو می کوشند با بخشی از اپوزیسیون جمهوریخواه خارج کشور ائتلاف و یا اتحاد عمل داشته باشند. هنگامی که اتحاد جمهوریخواهان از یکسو و جنبش جمهوریخواهان دموکرات- لائیک از سوی دیگر بوجود آمد، این علاقه و عطش آنها بالا گرفت. استراتژهای مشروطهخواهی به خوبی واقفند که جلب بخشی از نیروی یک تشکیلات سیاسی به مراتب مفیدتر از جلب افراد متفرق و غیرسازمانی می باشد. چرا که اگر در این امر موفق شوند، هم دستهای از آن سازمان را با خود همراه کردهاند و هم در میان آن تشکیلات شکاف بوجود آوردهاند. رخنه آنها در جریان جمهوریخواهان ناموفق نبود. همینطور توانستند در برخی از واحدها و افراد جریانات ملی که گروهی نیز خود را بنام جبهه ملی معرفی می کنند کم و بیش امتیازاتی بدست آورند.
باید از نخستین کنگره جمهوریخواهان ملی حداقل از نظر کمّی بمثابه یکی از بهترین اجتماعات سیاسی دو دهه اخیر در جنبش اپوزیسیون جمهوریخواه ایران در خارج از کشور یاد کرد. حرکتی که متاسفانه سر در بالین بخشی از رژیم جمهوری اسلامی داشت؛ به همین دلیل ادامهاش دچار کمبودها و ندانمکاریهای مهمی شد.
آیا برگزارکنندگان و گردانندگان کنگره جمهوریخواهان برلین، به ویژه مسئولین انتخابشده برای ادامه آن حرکت بزرگ از خود سوأل نمی کنند چرا آن آرزوی هماهنگی امروز به سراب انجامید؟ حرکتی که اگر مستقل بود میتوانست روشنائی و امید در اپوزیسیون، میانه راست، میانه و میانه چپ بوجود آورد و با صلابت و استحکام نخستین گامهای مثبت در جهت همبستگی نیروهای خارج از کشور باشد، سرانجام بخشی از آن آلت دست و دچار هوی و هوس چند نفر جاهطلب و ماجراجوی حرفهای شد و به میثاق برای رفراندوم پادشاهی پیوست.
غالب افرادی که به این جنبش پیوستهاند در گذشته همواره در اندیشه خدمت به جامعه و مردم ایران، به این در و آن در زدهاند، گاهی راه و روش سیاسی مستحکمی نداشتهاند. بیشتر ماجراجوی بودهاند تا عنصر سیاسی، بیشتر به قول «احمد شاملو» پی نامخیزان بودهاند تا شهروند مسئول و ثابتقدم.
اینان تجارب صدسال گذشته ایران را یا نمی شناسند و یا اگر مطالعه کردهاند از آن هنوز درس نگرفتهاند و یا شاید در اُتوپی زندگی و اندیشه می کنند، واقعیتها را پشت گوش می اندازند.
برخی از این چهرهها که سالهای عمر خود را در مبارزه علیه رژیم شاه و خمینی " اتلاف " کردهاند مرا به یاد « Georges Sorel » آنارکو سندیکالیست فرانسوی می اندازد که در دهه اول قرن بیستم با افکار انقلابی خود مردم و به ویژه کارگران را به نافرمانی از قانون تشویق می کرد. او به مرور زمان چنان به راست رفت که مشاور ویژه موسولینی و سازمان فاشیستی او شد.
جنبش رفراندوم پادشاهی که با سرمایهگذاری و تبلیغات و اقدامات بازاریابی مهمی شروع و برگزار شد، نتیجه پر اهمیتی از خود به جای نگذاشت. این حرکت باید به جمهوریخواهان حداقل یک درس داده باشد و آن اینکه خود را در جمعی متشکل کنند که اخلاق سیاسی داشته باشد. ما باید این واقعیت را بپذیریم که اگر با صداقت و هوشیاری و تسامح عمل نکنیم، نیروهای خود را به مرور به هدر خواهیم داد.
بطور مسلم رژیم جمهوری اسلامی باید از بین برود و سرنگون گردد و گردانندگان آن باید در دادگاههای بیطرف با معیارهای معمول در کشورهای پیشرفته و دموکرات جهان محاکمه شوند. اما این رژیم چگونه باید برکنار شود؟ طبیعتاً باید به شکلی باشد که حدّاقل خسارت مالی و جانی را برای مردم ایران و مملکت ورشکسته ما ببار آورد. یکی از این راهها میتواند رفراندوم باشد که واقعاً بهترین نیست ولی از آنجایی که در سیاست همیشه مجبوریم به قول « ریموند آرون » - Raymond Aron – بین آنچه که از آن " تنفر داریم " و آنچه که " ترجیح می دهیم "، و نه بین خوب و بد یکی را انتخاب کنیم. اگر بخواهیم به این برداشت «آرون» - Aron – کمی تعادل داده و با واقعیت زمان خود تطبیق بدهیم، میتوان گفت: در سیاست غالباً مجبور هستیم بین بد و بدتر و نه خوب و خوبتر را انتخاب کنیم.
فراموش نکنیم که رفراندوم نظرخواهی عمومی و بدون واسطه از توده مردم است. متاسفانه توده یا انبوه مردم همیشه راه درست را انتخاب نمی کنند. توده مانند مشتی " ماسه " را می ماند که در هر ظرف که بریزیم شکل آن ظرف را پیدا می کند. رفراندوم برای جمهوری اسلامی، یکی از پدیدههای بارز آن بود. رفراندوم باید در جامعهای انجام گردد که شرائط آن قبلاً آماده باشد، احزاب و سازمانهای سندیکائی و اجتماعی و فرهنگی و هنری توانسته باشند با مردم بحث و کار سیاسی و عملی و اجتماعی کرده و روشنفکران بطور آزادانه حق اظهار نظر داشته باشند. در غیراینصورت رفراندوم می تواند عوامفریبانه و عوامفریبی باشد. در کشورهائی مثل ایران، رفراندومها می توانند مردم را از چاه در آورده به چاله اندازند و یا از چاله به چاه! و ما را به سمتی ببرد که هیچ از آینده و هدف آن اطلاع و تحلیل درستی نداریم.
آمریکا که در گذشته مدافع ایجاد جنگهای منطقهای بود تا به قول «گالبریت» اقتصاددان معروف آمریکائی "صلح ناخواسته" (۱)را بین کشورهای صنعتی برقرار کند و منافع اسلحهسازان و اسلحهفروشان و سرمایه جهانی را تضمین نماید، امروز که بیشتر متوجه ضربهپذیری خود شده است چارهای نمی بیند که مأموریت ژاندارمبودن در جهان را بیشتر رشد دهد و نقش خود را در این زمینه فعالتر نماید. بیلان کارش تا به امروز در برخی موارد " نامناسب " نبوده است! اگرچه این بیلان هنوز تهدیدپذیر و شکننده می باشد. نجات افغانستان از دست طالبان، عراق و مردم کرد آن از صدام، وادارکردن قذافی به عدم استفاده از تسلیحات غیرمجاز، ایفای نقش فعال در فلسطین، آزادساختن لبنان از ارتش سوریه. البته هرکدام از این اقدامات از انتقاد عاری نیست و هیچکدام در واقع به تنهائی نتیجه اقدام آمریکا نمی باشد. مردم این کشورها نیز نقش خود را تا حد امکان بازی کردهاند. استراتژهای آمریکائی و اروپایی امروز به این نتیجه رسیدهاند که خریداری ثبات در جهان با استفاده از زور، فکر باطلی بیش نیست.
۳. جبهه ملی ایران و نیروهای میانه و میانههای چپ و راست
کوشش همه مخالفین جمهوری اسلامی به جای رفراندوم باید مبارزه برای آزادی انتخابات با نظارت و زیر نظر نمایندگان بینالمللی و سازمانهای غیردولتی مدافع دموکراسی در کشورهای پیشرفته جهان باشد. برای اینکار باید زمینههای انتخابات آزاد را به حکومت جمهوری اسلامی تحمیل کرد.
نخستین رئیس جمهور هرکه باشد طبیعتاً در شرائط مناسب و دموکراتیک انتخاب نخواهد شد. - با آنچه از شرائط ایران می شناسیم باید بگوئیم که جامعه آماده نیست و فشارهای بینالمللی و تبلیغاتی روی تصمیم مردم اثر خواهد گذاشت – نخستین رئیس جمهور باید مسئولیت ترانزیسیون - Transition – یا عبور به شرائط دموکراسی را داشته باشد. مدت ریاست او باید بیش از دو سال نباشد و باید در برنامه خود حتماً مسئولیت فراهمآوردن شرائط انتخابات آزاد را بطور مفصل و روشن بگنجاند، و همه آزادیهای لازم را برای انتخابات رئیس جمهور و مجلس و دیگر نهادهای سیاسی و اجتماعی و دولتی فراهم آورد. و این امر باید از طریق نهادهای بینالمللی بر او تعهد و الزام شده و نخستین ضامن اجرای آن باشد.
جبهه ملی به دلیل گذشته با افتخار خود و بواسطه درستکاری و درایت سیاسی رهبرش «دکتر محمد مصدق» و علیرغم اشتباهاتش در دوران انقلاب و بعداز آن هنوز در میان مردم ایران و روشنفکران خارج از کشور از جایگاه مناسبی برخوردار است. در واقع جبهه ملی ایران در مقایسه با سایر نیروها نکات مثبت مهم و سرمایه معنوی هنگفتی دارد که باید در خدمت اپوزیسیون جمهوریخواه قرار گیرد. سازمان جبهه ملی ایران در داخل کشور با اقدامات درست و حسابشده خود هروقت که لازم بوده است مردم را از خطرات ایجاد شده بوسیله حکام جمهوری اسلامی مطلع و آگاه کرده است؛ روابط بسیار نزدیک و جمعکننده با دیگر جریانات و افراد سیاسی و روشنفکران در داخل کشور داشته است؛ بانی و مسئول اعلامیههای محکمی بوده که انبوهی از روشنفکران و فعالان سیاسی با گذاشتن امضاء خود در تأئید آن جان خود را به خطر انداختهاند. جبهه ملی ایران با مسئولین جمهوری اسلامی وارد مراوده و سازش نشده است و همه این اقدامات را طوری انجام داده که هنوز به عنوان یک نیروی مناسب در داخل کشور حضور دارد. سران جبهه ملی ایران علیرغم سالهای طولانی زندانی و شکنجه زیربار توبه و تمجید از جمهوری اسلامی نرفتند. افرادی مثل «عباس امیرانتظام»، «علی اردلان»، «حسین شاهحسینی» ... زندان را به سکوت و قبول خیانت و جنایات جمهوری اسلامی ترجیح دادهاند. آگاهی و رفتار سیاسی این مردان بزرگ باید همیشه در مدّنظر کوشندگان دموکراسی در ایران باشد. صدای زندانیان سیاسی ایران باید از حافظه ما دور نشود. مسئولیت خود را در مقابل شهیدان راه آزادی و عدالت اجتماعی که از یکصدسال پیش در تاریخ ما حک شده است، نباید فراموش کنیم.
عمدهترین نیروی مردمی و ملی بطور سنتی در میانه و بخش کوچکی از میانه چپ و راست قرار دارد. اما عمدهترین نیروی سازنده آینده ایرانی آباد و آزاد و دموکراتیک و لائیک که مدافع عدالت اجتماعی باشد – اگر دموکراسی یک رشد نسبی پیدا کند – در بخش میانه و میانه چپ و راست قرار خواهد داشت.
جالبترین سناریو برای آینده ایران می تواند یک آلترناتیو از میانه و چپ میانه از یکسو، میانه و راست میانه از سوی دیگر باشد.
در اینجا سعی شده مجموعه نیروها با توجه به نحله فکری چپ و راست در یک تابلو منعکس شوند. البته این تابلو قابل بحث است و احتمال دارد بعضی از گروهها و احزاب در محل ارزشی خود نبوده باشند. قبلاً از اشتباه احتمالی خود عذر می خواهم. وجود دوطرفه برادرها " فلش " گویای حرکت نیروهای این جریانات میباشد.
چپ میانه و چپ امروز نسبت به دموکراسی و حقوقبشر اعتناء بیشتری پیدا کردهاند، گذشتهای کم و بیش پرافتخار دارند؛ وظیفه و مسئولیت آنهاست که با نیروهای متشکل خود قدرت مهمی را امروز بوجود آورند که بتواند در آینده عمل کند.
این نیروها باید بدانند که سیاست عبارت از آن نیست که تصمیمات را مرتب به تعویق بیاندازند. مسئولیت امروز ما فقط حرف و بحث و نوشتن نیست، عمل هم باید کرد. در عمل است که صفوف ما فشردهتر خواهد شد. در برابر دشمن جبهه خود را تقویت نموده و برادرانه از برابری و آزادی دفاع خواهیم کرد.
این نیروی عظیم اپوزیسیون علیرغم کوششهای نسبتاً شایستهای که از خود نشان داده است، اما هنوز کارنامهاش با " انفعال " و کمکاری ارزیابی می شود. ما به حرکت این نیروی عظیم رهائیبخش احتیاج مبرم داریم. این نیرو است که می تواند پیروزی و صلح بوجود آورد. این نیرو همان حرکت بزرگ جمهوریخواهی است.
در حال حاضر دو جنبش جمهوریخواهی در خارج از کشور وجود دارد. یکی با اعتقادات میانه راست و میانه و یکی دیگر با اعتقادات میانه چپ و چپ. از اسناد انتشاریافته هر دو بر می آید که به این عقیده رسیدهاند که باید قبل از هرچیز دموکراسی در ایران رشد و گسترش پیدا کند. در هر کدام از این دو جمعیت افراد و گروههای افراطی وجود دارد. در جمهوریخواهان ملی عدهای هستند که در هدف خود تزلزل داشته و به راست گرایش دارند و برخی مذهبی و غیرلائیک هستند. در جمهوریخواهان دموکرات- لائیک عدهای چپ افراطی وجود دارند که هنوز شاید به اندازه کافی واقعبین نشدهاند. در یک جنبش جمهوریخواهی مستقل و دموکرات و لائیک، وجود هردو جناح افراطی خطرناک است. در یک فرضیه جنبش اجتماعی، جناح راست و راست افراطی می تواند به سلطنت و مذهبیون بپیوندد و جناح چپ افراطی می تواند در یک فرضیه دیگر به یکپارچهگی اتحاد بزرگ که لازمه بر زمینکوبیدن جمهوری اسلامی و ایجاد نهادهای دموکراسی در ایران است، لطمه وارد آورد.
آیا جبهه همبستگی جمهوریخواهان ایران می تواند بستر و حلقه مشترک این اتحاد بزرگ باشد؟ بیائید مسئولیت خود را دریابیم و در این راه گام برداریم. آخر و عاقبت آدمهای غیرمسئول اصلاً پرافتخار نیست." (۲)
دکتر فرهنگ قاسمی
________________________________________
۱. نگاه کنید به Caleman Levy - La Paix – 1984
در این نوشته - J.K.Galbraith- از سیاست تولیدگرائی - Productevisme- و مصرف گرائی - Consumérisme- کالا شدیداً انتقاد می کند.
۲. «هرمن بروک» - Hermann Broch - "