advertisement@gooya.com |
|
سیر شتابان تحولات سیاسی در ایران و در منطقه و ناتوانی اپوزیسیون در فهم و پاسخگویی به نیازهای جامعه در ارائه بدیل معتبر، فراگیر و نیرومند، ایران را در آستانه یکی از پر مخاطره ترین دوران حیات معاصر خود قرار داده است. میلیتاریسم و بنیاد گرایی اسلامی بیش از پیش در پاسخگویی به دشواری های ایران و منطقه موقعییت تهاجمی می یابند. عروج دوباره بنیادگرایی و فناتیسم اسلامی درهییت حاکمه ایران، رشد بنیادگرایی اسلامی در عراق، در فلسطین در پی پیروزی حماس، در لبنان و دیگر کشورهای اسلامی در پی چاپ کاریکاتور پیامبر اسلام ، دامن زدن به احساسات ضد غربی ،ضد یهودی و ضد اسراییلی به ویژه در ایران پس از روی کار آمدن احمدی نژاد، همه و همه به گسترش پلاریزاسیون سیاسی و رشد گفتمان افراط گرایی و میلیتاریسم در هر دو سو و بویژه در فضای بین الملی انجامیده است. امری که نیروهای جمهوری خواه، سکولار و دمکرات را در کلیت خود به عنوان جریانی هرچند چالشگر اما در مقیاس اجتماعی معتدل در منگنه قرار داده و در صورت عدم اتخاذ راهبرد سیاسی درنگنده، می تواند به تضعیف جدی آنان بیانجامد.
پرسش بنیادین اینجاست که در چنین شرايطی جنبش جمهوريخواهی ايران به طور کلی و جمهوری خواهان دموکرات و لائیک به طو ر ویژه چه وظايف و تکالیفی را پیش روی خود و دیگر نیروهای اپوزسیون قرار میدهند؟ باید به راه حلی اندیشید که هم گسترده ترین اپوزیسیون معتدل، سکولار، طرفدار صلح و دمکراسی را سازمان دهد و هم با سازمان دادن این اپوزیسیون مانع از آن شد که گفتمان های میلیتاریستی و یا ناسیونالیستی و تسلیم طلبانه در برابر جمهوری اسلامی دست بالا را در قبال بحران سیاسی و اتمی ایران بیابند.
پرسش اینجا است چگونه جامعه ای که با تجربه نمودن و پشت سر نهادن نظام های اقتدار سنتی و کاریسماتیک و رویکرد گسترده نخبگان و روشنفکران آن به جمهوری پارلمانی، از مساعدترین شرایط برای گذار به دمکراسی بر خورداراست، از سازمان دادن بدیل اجتماعی سوم نیرومند، معتبر و مستقل عاجز مانده است؟ آیا تلاش در راه ایجاد قطب بزرگ جمهوری خواهی سرابی کهنه و زایش نوزادی مرده است؟
پلاریزاسیون سیاسی کنونی عملا به دوری هر چه بیشتر سه گرایش سیاسی در جامعه جمهوری خواه از یکدیگر می انجامد. گروههای هر چه بیشتری با تقلیل سیاست ورزی به پراگماتیسم و کم خواهی گرایی به گونه ای روزافزون به مشروطه خواهان نزدیک میگردند و یا از آن بدتر در رویای حمله نظامی به ایران به سر می برند. گروهی دیگر از این پراگماتیسهای کم خواه گرا راه رویارویی با افراط گرایی و میلیتاریسم را در ناسیونالیسم ملی و قومی و یا نزدیکی دوباره به اصلاح طلبان دینی یافته اند. گروه سومی نیز که از چپ رادیکال بر خواسته اند برای خلاصی از این منگنه سیاسی و دوری از پراگماتیسم کم خواها گرایانه، به انزواجویی اصول گرایانه و فزون طلبی روی آورده اند. این گروه نه تنها نظری منفی تر از گذشته به اتحاد عمل گسترده جمهوری خواهان یافته اند، نه تنها با تقویت گرایشات فزون خواهانه اشان، بردباری و مدارجویی کمتری در برخورد با جمهوری خواهان دگر اندیش درون و بیرون از خود نشان می دهند، بلکه راز بقای خویش را در سازمان یابی محفلی و پاترنالیستی و دوری از تحزب سیاسی مدرن و جنبش های اجتماعی نوین جستجو میکنند. کم خواهی و فزون طلبی در سیاست به یک اندازه مهلک است و یکی مشروعیت خود را از وجود دیگری میابد و هر دو اثر گذاری چالشگرایانه را در سیاست غیر ممکن می سازند .
در تمایز از این سه گرایش، آن دسته از جمهوری خواهانی که راه چاره را در چالش این روندها و تشکیل قطب بزرگ جمهوری خواهی به مثابه مهم ترین پروژه برای دستیابی به دمکراسی، مدرنیته، اقتدار عقلانی و و فاق ملی در ایران میدانند، خود با سخت ترین چا لش ها روبرو گشته اند. اگر گنگره جمهوری خواهان دموکرات و لائیک نیز نتواند همچون اتحاد جمهوری خواهان ایران راهبرد مناسبی برای پاسخ به نیازهای ایران امروز بیابد، چه باید کرد؟ ایجاد فراکسیون ها در تجمعات جمهوری خواهانه به منظور سازمان دادن گفتگو و عمل گفتمان های رقیب؟ پی ریزی اتحادهای بزرگ فراسوی گروه بندی های موجود برای پاسخگویی به نیاز روز؟ و یا پیگیری پروژه فراموش شده تشکیل احزاب نوین و در پیشاپیش آن تشکیل حزب سوسیال دمکرات ایران؟ انتخاب گزینه مناسب در این زمینه نیز یکی از مهم ترین چالش های پیش روی جمهوری خواهان و از جمله جمهوری خواهان دموکرات و لائیک در گردهمایی سراسری هانور و بعد از آن است.