جمعه 5 اسفند 1384

نگاهی از بیرون به بحران جمهوری خواهان لائیک و دمکرات، تقی روزبه

بخشی ازفعالین جمهوری خواه خارج ازکشور- جمهوری خواهان دموکرات و لائیک- درآستانه نشست دوم وعمومی خود قراردارند.این نشست درشرایطی برگزارمی شود که براساس آن چه که درنوشته ها وگزارش بیلان فعالیت آن ها آمده و درلابلای سایر نوشته ها و سخنان دست اندرکاران اصلی این جریان هم مشهوداست، تجمع مزبورازهمان لحظه تولدخود دچاربحران فلج کننده ایشده که تحرک سیاسی و تشکیلاتی را ازآن سلب کرده است.براساس این گزارشات دامنه رقابت و اختلافات تا بدان حد است که موضع گیری سیاسی،برگزاری آکسیون ها ویا تشکیل گروههای کاری با مشکل مواجه شده وهیچ گامی هم درراستای حل مشکلات ویا گشودن بحث و دیالوگ حول این مشکلات نتوانسته است صورت بگیرد. ارزیابی های متعددی درتبیین بحران وراه کارهای برون رفت ازآن مطرح شده اند که جملگی بجای مکث روی عوامل ریشه ای بحران برروی عوامل فرعی و اکثرا مربوط به فرم و مشکلات ساختار وسازماندهی این جریان درنگ کرده اند ودرنتیجه هیچ کدام از آن ها حاوی نقد ریشه ای وپاسخ های قانع کننده به مشکلات موجود نبوده ودرچهارچوب تخفیف دادن ورفع ورجوع مشکلات کنونی است.وحال آن که ابعادوخامت بحران،لزوم بررسی ژرف تر ویافتن راه حل های اساسی تری رامی طلبد.طبیعی است که درغیاب یک ارزیابی عمقی و مبتنی برخرد جمعی که ریشه ها ومختصات بحران راشناسائی کرده باشد،پاسخ ها عموما خصلت واکنشی و مقطعی داشته وحتا بعضا می تواند بجای کاهش بحران بردامنه آن بیافزاید.
این نوشته البته ادعای پاسخ گوئی به همه جوانب این بحران را ندارد و روشن است که بررسی همه جانبه تر آن فرصت و تمرکزبیشتری را می طلبد. دراین جا نگاه فشرده ای داریم به برخی ازمهم ترین وجوه این بحران که عموما توسط نقد کنندگان وپیشنهاددهندگان مورد بی اعتنائی قرارگرفته و به نحوی حول آن ها فراافکنی صورت می گیرد.
الف:بحران هویت.غالبا درنوشته ها و گفتارهای مدافعان این جریان،ازجمهوری خواهی به عنوان گفتمانی روشن و شفاف یاد می شود که گویا با داشتن مؤلفه هائی چون دفاع ازدمکراسی و لائیسیته و ضرورت پایان دادن به استبدادحاکم،ویا احیانا تأکید برجنبشی بودن خود کم وکسری ندارد.اما واقعیت آن است که به صرف وجود چنین مؤلفه هائی هنوزنمی توان ازگفتمان شفاف وروشن -به مثابه یکی ازشروط پایه ای شکل گیری یک جنبش واقعی- سخن به میان آورد. گرچه عناصر فوق درشرایط مشخص جامعه ما بخشی ازیک گفتمان رهائی بخش را تشکیل می دهند، اما به تنهائی معادل تولید یک گفتمان نیستند وحتا به تنهائی نمی توانند بیان کننده خصلت دمکراتیک این گفتمان باشند.نگاهی به اوضاع جامعه امروز کشورمان نشان می دهد که جنبش های هم اکنون موجود جامعه ما،بطورواقعی ازوجودشکاف های عظیم طبقاتی واجتماعی ومطالبات بنیادی برخاسته ازآن ها دررنجند که بدون توجه به آن ها نمی توان سخنی ازجنبش، وپیوند با آن و حتی مبارزه واقعی با استبداد به میان آورد.علاوه برتاریک اندیشی،استبداد و دیکتاتوری دارای پایگاه مشخص اقتصادی وطبقاتی بوده وحامل سیاست های اقتصادی معینی است که فلاکت وخانه خرابی ناشی ازاین سیاست ها مردم را مداوما به مقابله با رژیم می کشاند.پیوند بین اقتصاد وسیاست چنان درهم تنیده است که بدون درگیرشدن با انواع و اقسام نهادها،وسیاست های حاکم برآن ها وبا کل حاکمیت که وجودش با چنین نهادها و مناسباتی عجین شده است،نمی توان با دیکتاتوری مقابله واقعی کرد.تقلیل مبارزه علیه استبداد و مبارزه برای دموکراسی به چند خواست سیاسی صرف ولوآن که با عبارت کشاف وکنگی چون عدالت اجتماعی که این روزها دردکان هرآوازه گرسیاسی هم یافت می شودهمراه گردد،منترع کردن مبارزات واقعی وکثیرالوجوه مردم به مطالبات مجردی که هیچ رابطه روشنی با مطالبات ملموس ومشکلات زندگی واقعی آن ها نداشته باشد،تنها نوک کوه یخ این مطالبات را به نمایش گذاشتن است. درحقیقت آن چه که به آن گفتمان جمهوری خواهی اتلاق می شود خرده گفتمانی بیش نیست،که بجای درهم تنیدن مطالبات بنیادین سیاسی و اجتماعی واقتصادی برای ارائه یک گفتمان منسجم، تأکید خود را بر یک سری عناصرمجرد،بدون روشن کردن محتوای اقتصادی و اجتماعی آن ها گذاشته است.ازاین رو انتظاراین که با اتکاء به چنین خرده گفتمانی بتوان یک جنبش واقعی و گسترده راحول این مفاهیم سازمان داد،انتظاری نادرست است.برخی ازنظریه پردازان این جریان به سترون بودن این"گفتمان"درشکل کنونی خودواقف بوده وبهمین دلیل ازدیرباز درصدد تقویت وجه اثباتی این گفتمان بوده وهستند.اما پرسیدنی است تقویت وجه اثباتی به کدام سو؟آن چه که آن ها بعضا تحت عنوان ضرورت داشتن سیمای مشخص مطرح می کنند،چیزی جزصراحت دادن به جمهوری پارلمانی واضافه کردن آن به موارد اشتراکات ازیکسو و درحوزه مضمون جزگنجاندن لیبرال دمکراسی ودربهترین حالت سوسیال دمکراسی،یعنی صراحت دادن به ماهیت این جریان به مثابه یک جریان شبه سوسیالیستی درچهارچوب نظام سرمایه داری وایفای باصطلاح نقش چپ درچهارچوب این نظام نیست که البته ظاهرا درمغایرت باادعای جنبشی بودن وجنبشی حرکت کردن این جریان قراردارد. واگردرنظربگیریم که سوسیال دمکراسی موجود اکنون حتی درخود کشورهای سرمایه داری دربرابرتهاجم نئولیبرالیستی ازنفس افتاده ودرواقع تاریخ مصرف آن سپری شده و خود تبدیل به نوعی ازسرمایه داری حار شده و دنباله رونئولیبرالیزم گشته،آن گاه به معنای واقعی پوست اندازی جدید که همان لیبرال دمکراسی است، بهترپی خواهیم برد.اما پوست اندازی مزبوربرای این جریان با توجه به سنت های گذشته و ترکیب عناصر تشکیل دهنده اش کارچندان ساده ای نیست.آن چه که دربرابر سیمای مشخص تردادن به این جریان و پوست اندازی آن عرض اندام می کند،مقاومت برخی گرایشات ورقابت فی مابین آن هاست.موجودیت کنونی این جریان برتوازن شکننده ای ازگرایشات گوناگون، از"چپ ومیانه و راست"استواراست که صراحت دادن بیش ازحد به یک گرایش معین-مثلا گرایش میانه که بنظرمی رسد دست بالا را درمیان این طیف داشته باشد- خودمی تواند موجب افزایش تنش ها و خطرازهم پاشیدگی این جریان شده ووضع را ازآن چه هم هست بدترکند.البته صراحت دادن بیشتربه منشورپایه دراین راستا،معنائی جزیک چرخش آشکاربه راست نخواهد داشت.طبیعی است که این حرکت با مخالفت بخشی ازعناصر ونیروهای این جریان که درگذشته ای نه چندان دور درطیف چپ قرارداشتند وحتا هنوزهم بعضا خود را چپ یا هوادارچپ می دانند روبرو شود. وچنین است که درمیانه این کشمش ها،گرایش میانه درجلوه مشخص دادن به سیمای این جریان محتاطانه عمل کرده و ناچارازتوقف ودرجازدن دربرزخ نه شاه و نه شیخ است.تحت چنین شرایطی است که گرایشات فوق ترجیح می دهند که بجای تعرض و مقابله ازروبرو،ازپهلو وبوساطت مجادلاتی حول چگونگی ساختارودستاویزقراردادن شیوه "جنبشی" و نظایرآن موضع گیری کنند.اما نتیجه عملی این شیوه جزفلج شدن بیشترنیست.
ازسوی دیگر نگاهی به آرایش نیروهای جمهوری خواه نیزگواه برنارسا بودن ادعای جمهوری خواهی به عنوان یک گفتمان است.دراین نگاه معلوم می شود که بخشی ازاین نیروها هم چنان گوشه چشمی به تحولات حکومت اسلامی واصلاح طلبانی که هنوزهم قائل به تحول درنظام موجود هستند، دارند .برخی درجستجوی ائتلاف باسلطنت طلبان ونزدیک شدن به قدرت های خارجی می باشند.و بخشی هم علیه شیخ و شاه هستند.ودراین میان اکثرنیروها وعناصرچپ و رادیکال هم باوجود آن که عموما مدافع شکل جمهوری نظام آینده هستند اما این مسأله به تنهائی هویت آن ها را تشکیل نمی دهد.
اگربپذیریم که گفتمان های موجود درجامعه را کسی به دلخواه خود اختراع نمی کند، بلکه زمینه های عینی آن ها وجود دارند وروشنفکران و جریانات سیاسی تنها می توانند به آن ها شفافیت بخشیده و آن را تقویت ویاتضعیف کنند،دربرابراستبداد حاکم برجامعه ما-صرفنظرازخرده گفتمان ها- دوگفتمان اصلی مشاهده می شود:
گفتمانی که وجه سیاسی استبداد حاکم را از وجه اقتصادی واجتماعی آن جدا نمی داند و مبارزه علیه استبداد وبرای دمکراسی را بدون مبارزه علیه وجه اقتصادی واجتماعی این دیکتاتوری وبدون مشارکت آگاهانه و متشکل خود مردمی که با تمام وجودشان فشاراستبداد حاکم را درزندگی خود لمس می کنند، نیم بند و بی حاصل می داند. امری که معمولا به بهانه قرون وسطائی دانستن استبداد حاکم موردبی توجهی قرارمی گیرد.درنظرگرفتن تکیه گاه اقتصادی-اجتماعی استبداد حاکم وجداناپذیر دانستن مبارزه علیه استبداد ازمبارزه علیه تکیه اقتصادی واجتماعی این استبداد اصل پایه ای چنین گفتمانی را تشکیل می دهد.گفتمانی که مبارزه علیه مظاهراستبداد،بدون مبارزه با ساختارهای اقتصادی واجتماعی را ناکارا و دربهترین حالت تغییرحکومت بدون تغییرزندگی مردم می داند.البته چنین گفتمانی خود را درمؤلفه های اساسی متعددی نشان می دهد که عمده ترین آن ها رامی توان درمحورهای زیرین مشاهده کرد:در مبارزه قاطع برای سرنگونی استبداد،درمبارزه علیه سیاست های نئولیبرالیستی و سرمایه دارانه حکومت اسلامی،که مستقل ازبرآمداین یا آن جناح حکومت همواره جریان داشته،آن هم درخشن ترین صور ممکنه،در دفاع قاطع ازمبانی پایه ای دمکراسی( شامل جمهوری وعلیه نظامات دینی و موروثی،دفاع قاطع ازآزادی های بی قیدوشرط بیان و عقیده وحق تشکل، دفاع ازحق تعیین سرنوشت توسط ملل واقوام مختلف،علیه تبعیض جنسی .....و جدائی دین وهرگونه مسلک از دولت)،مخالفت قاطع با هرگونه مداخله قدرت های خارجی ومقابله با هرگونه"دمکراسی" وارداتی وقیمومیت طلبانه،دفاع ازصلح و علیه جنگ و حمایت فعال ازجنبش های بین المللی ضدجنگ و ضد جهانی سازی امپریالیستی، وبالأخره باید به خصلت مهم دیگراین گفتمان اشاره کرد که همانا مبتنی است بردمکراسی مستقیم و مشارکتی و ازپائین،و مبتنی براراده آزاد شهروندان همبسته ودریک کلام برپایه راهبرد دواصل خود رهانی و خود حکومتی ونه مبارزه برای نشاندن قدرت بیگانه ازمردم وزحمتکشان بجای دولت خلع ید شده .
اما گوهراصلی گفتمان دوم دربرابراستبداد حاکم را جداساختن مبارزه علیه استبداد و مبارزه برای دمکراسی ازاقتصادسیاسی این استبداد وبا تکیه گاه های اقتصادی واجتماعی آن تشکیل می دهد.پیش فرض خدشه ناپذیراین گفتمان،مفروض انگاشتن یک جنبش عمومی ضداستبدادی بی ارتباط با مناسبات تولیدی و اجتماعی حاکم برجامعه است.دراین گفتمان دمکراسی ربطی به اقتصاد ندارد و قلمرو اقتصاد، قلمرومقدس و خصوصی افراد وبنیان جامعه مدنی موردنظر آن تلقی شده و دمکراسی اقتصادی وجود خارجی ندارد ومردم هم با رأی ادواری اشان،حق حکومت کردن خود را به نخبگان ونمایندگانی که دربرابرشان چیده می شود، واگذارمی کنند. پس اگرجمهوریت فقط درشکل و بدون روشن کردن محتوای طبقاتی واجتماعی آن وجودخارجی ندارد وتحت عنوان جمهوری خواهی، مخاطب قراردادن همه مردم بدون روشن کردن راستاهای اصلی این محتوا نامقدوراست واگر جمهوری خواهان دموکرات و لائیک درکشاکش بین صراحت دادن به این سمت گیری وپذیرش عواقب آن که چیزی جزسخن صریح گفتن اززبان بخشی ازجامعه طبقاتی و بورژوائی نیست قراردارند،والبته همانطورکه گفته شد درزمانه ما استفاده ازروکش سوسیال دموکراسی هم چندان چاره سازنیست، پس ما قبل ازهرچیزبا با نوعی بحران هویت دراین جریان روبروئیم.اما علاوه برآن آشفتگی درمفهوم جنبشی بودن ودستاویزقراردادن آن درمناقشات درونی وجه دیگری ازبحران جمهوری خواهان دموکرات و لائیک را تشکیل می دهد.بطوری که معلوم نیست جنبشی بودن درنزد فعالین این جریان به مثابه ابزاری برای شکل دادن به هویت حزبی است، ویا درخدمت پاسداری نوعی هویت پوپولیستی و یا آن که درخدمت بیرون آمدن ازفرقه گرائی های متداول گروه ها و نیروهای جدامانده ازپایگاه اجتماعی خود.
2-درک مسخ شده ازحرکت جنبشی
جمهوری خواهان دموکرات ولائیک خود را جنبش می خوانند.اما واقعیت آنست که گرایشات راست و میانه و چپ این جریان، هرکدام درک خاص خود را ازجنبش دارند و آن را به معنای خاصی بکارمی گیرند که برای خدمت کردن به هدف های خاص خود. برخی که طالب جهت گیری به سوی حزب هستند اساسا با جنبشی بودن و آن گونه ساختاری که با آن قرابت دارد مخالفند.و برخی بااستناد به برخی خصلت های حرکات جنبشی و باکمرنگ کردن اهمیت اختلافات این جریان بامدعیان دیگر جمهوری خواهی خواهی،درصدد ائتلاف واتحاد ونزدیک شدن با جمهوری خواهان راستی مثل"اکثریت" و"اتحاد جمهوری خواهان" هستند. و برخی هم جنبشی بودن را ظرف مناسبی برای حفظ عادت انفرادمنشی ویا وسیله مناسبی برای گنگ نگهداشتن سیمای عمومی این جریان می دانند.والبته دراین میان آن چه که بیش ازهمه مسخ می شود خود مفهوم واقعی جنبش است.
درواقع ازجنبشی بدون جنبش صحبت می شود. همانگونه که زمانی برخی مدافعان ساختن حزب سراسری،آن را توسط چند نخبه می ساختند و اسمش را حزب طبقه و یا حزب سراسری می می گذاشتند. بدیهی است که درغیاب جنبشی بودن، انتساب خود به جنبش و اقتباس ازمشخصات جنبش جزغلطیدن به فرمالیسم حاصلی ندارد.درمورد جدی بودن ادعای جنبشی این جریان چه می توان گفت؟
نخست آن که،دوستانی که خود را مدافع حرکت جنبشی می دانند ودراین مورد ازجنبش های ضدجهانی سازی الهام می گیرند،معلوم نیست که چرا نگاه خود را فقط به پوسته این جنبش ها و ساختارآن ها می دوزند ودرهمان حال ازمضمون این جنبش های ضد جهانی سازی و ضد نظام سرمایه داری حاکم برجهان کنونی و برکشور ما کلامی برزبان نمی آورند. آنها حاضرند ده ها صفحه درمورد شکل این جنبش ها بنویسند اما دریغ ازوجود حتا یک عبارت حول مضمون ضدنئولیبرالی و ضدامپریالیستی این جنبش ها. دوم آن که تهی کردن این جنبش ها ازمضمون و بعاریت گرفتن لباس آن،درشرایطی بکارگرفته می شود که بزرگترین مشکل نیروهای اپوزیسیون رژیم،فقدان پایگاه اجتماعی وگسست آن ها ازجنبش های اجتماعی است.درچنین شرایطی ادای جنبشی بودن را درآوردن به معنای جنبشی شدن نخواهد بود.بلکه می تواند تبدیل به کاریکاتوری از جنبش بشود.ساختارجنبشی را صرفنظرازاین که ازآن چه می فهیم،جز درپیوند با جنبش نمی توان بوجود آورد وبکارگرفت.البته استفاده وبکارگیری ازدست آوردهای آن ازهم اکنون و درعمل استفاده کرد. اما برای این کارلازم است قبل ازهرچیز تمامی تلاش خودرا معطوف به پیوند با جنبش های هم اکنون موجود درداخل کشور، و جنبش های موجود جهانی کرد. بدیهی است که پیوند با جنبش بدون پیوند با مطالبات جنبش ناممکن است. وپیوند با چنین مطالباتی یعنی مبارزه توأمان علیه استبداد سیاسی و اقتصادی و علیه سیاست های نئولیبرالیستی و مشارکت درمبارزه برای ساختن جهانی دیگر چه درعرصه داخلی و چه درعرصه بین المللی وآن را دردستورکارخود قراردادن. وگرنه درپشت این هیاهوها،بجای جنبش و بنام آن مشغول بناکردن حزب اخص خود هستیم.اگر می خواهید براستی جنبشی باشید و جنبشی عمل کنید، قبل ازهرچیزباید تمام هم و غم خود را معطوف به پیوند با جنبش ها و حمایت ازمطالبات آن ها نمائید. و دراین بستر باهمه نیروهای همسو همکاری کنید.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

خلاصه کنیم: جمهوری خواهان دمکرات و لائیک پس ازگذراندن یک تجربه یکسال و نیم ناگزیراست که پوسته کنونی خود را بشکافد.دراین میان نیروها و گرایشات گوناگونی وجود دارند با سمت گیری های متفاوت.گرایشی برآنست که پوسته کنونی را درراستای چرخش براست بشکافد و برای این هدف خود ازبکارگیری مهمات حزبی و جنبشی هم ابائی ندارد. گرایش دیگری حفظ موقعیت خود را درگرو تداوم وضعیت کنونی و انجام رفرم هائی درآن می بیند. دراین میان اما اگرگرایش رادیکالی وجود داشته باشد واین گرایش خواهان حرکتی براستی جنبشی باشد، راهی جزاین ندارد که اولامضمون مبارزه علیه نظام سرمایه داری و علیه سیاست های نئولیبرالیستی را برلیست مطالبات خویش بیفزاید و ثانیا درراستای جنبشی شدن وجنبشی حرکت کردن قبل ازهرچیز برپیوند با جنبش ها و با مطالبات آن ها هم درسطح ملی و هم درسطح بین المللی متمرکزشود وبرالزامات چنین روندی درعرصه های تشکیلاتی و سیاسی و اجتماعی پای بفشارد.درهرحال،درشرایط وجود فراکسیون های مختلف،گریزی ازشکل دادن مشخص به هویت وفراکسیون و سمت گیری خود نیست.آیا جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ظرفیت پذیرش الزامات جنبشی بودن درمعنای واقعی را خواهند داشت؟ آیا آن ها الزاما بدون آنکه سوسیالیست شوند، بعنوان دمکرات های واقعی به کمپ جنبش جهانی ضد سرمایه داری و مبارزه علیه سیاست های نئولیبرالی خواهند پیوست؟ آیا آن ها خواهند توانست مبارزه علیه استبداد وبرای جمهوری را با مبارزه علیه سیاست های نئولیبرالی درهم بیامیزند وازقرارگرفتن درکمپ لیبرال ها ونئولیبرال ها اجتناب ورزند؟ جدا ازامید و آرزوی خود برای گزینش چنین سمت گیری،بهتراست بجای پبش گوئی، پاسخ سرراست وقطعی به این سؤالات را به تحولات آینده این جریان موکول کنیم.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نگاهی از بیرون به بحران جمهوری خواهان لائیک و دمکرات، تقی روزبه ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016