مقدمه:
همانطوریکه تاریخ نگارش این نوشته گواهی می دهد، هفت ماه پیش راه کار اتحاد تحت نام " جنبش رفراندم ملی هم استراتژیک و هم تاکتیک " از این قلم بر روی صفحات سامانه های چندی انعکاس یافت که در همان زمان مورد استقبال قرار گرفت.
در تداوم شناساندن این راه کار، مقالات چندی در این زمینه حول رفراندم و ضرورت معرفی رهبری آن از این قلم منتشر شد که همگی در آرشیو سایت های مختلف موجود است.
آن روزها این قلم امروز و حتی فرداهای دور را دیده بود و دردمندانه از همگی خواسته بود که برای رهایی ایران ِ جان از چنگال از گورگریختگان ِ دیوان فرود آمده بر فراز پهن دشت ِ بی کران سرای ِ ایران، اختلافات حقیر گروهی، شخصی و مسلکی را جهت دستیابی به منافع و مصالح عالیه ملت ایران در تمامیتش، کنار بگذارند و به ایران و سربلندی ایران فکر کنند.
زیرا با انتشار طرح رفراندم ملی دیگر هیچ عذر و بهانه ای جهت نپیوستن به آن و در افتراق ماندن قابل پذیرش نبود. چرا که این طرح عالیترین و انسانی ترین و در عین حال پیشرو و صلح و آشتی طلبانه ترین مقوله دموکراتیک بود که همگی در آن می توانستند و می توانند با پیوستن به آن غفلت و کم کاری گذشته خودشان را بهبود ببخشند و در امر پیش برد جنبش رفراندم، سهم مساوی داشته باشند. زیرا این طرح متعلق به همه و در عین حال در انحصار هیچ کس نبود و نیست و همه ایرانیان از این حق برخوردار هستند که ابتدا در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی با رأی مساوی در آن شرکت کنند و سپس در فردای سرنگونی برای تصویب قانون اساسی نوین و تعیین نوع نظام، حتی هواداران همین جمهوری اسلامی ساقط شده می توانند با شرکت در رفراندم، آینده خود را رقم بزنند.
اما همانطوریکه همگان شاید بودیم، علی رغم استقبال با شکوه و بی مانندی که از آن به عمل آمد، بودند کسان و یا گروهها و سازمانهایی که از همان ابتدا در جهت متلاشی کردن این طرح گام برداشتند و در این راه رذیلانه ترین برچسب و فحش و فضیحت را نثار حامیان طرح رفراندم کردند که خود بیش از همه سزاوارشان بودند.
تصمیم گرفته بودند ساختار چنین طرحی را بشکنند و حامیان آن را منفعل کنند. برای این کار حتی حاضر شدند با حامیان نظام جمهوری اسلامی به اتحاد و ائتلاف برسند تا پیشرفت چنین طرحی را نبینند که قصد آن کرده بود همه قربانیان جمهوری اسلامی را زیر یک سقف بیاورد.
بیانیه ها و طرح های موازی با طرح رفراندم انتشار دادند تا از این طریق مردم را سر درگم و متفرق نگه دارند. اما همگی آنها به دلیل بی پایه گی و بی مایه گی بوسیله مردم پس گردنی خوردند و دود شدند و از بین رفتنند.
آخرینشان طرح " کنگره ملی " بود که بوسیله " میلیون " بیرون داده شد. در حالی که طراح چنین طرحی پای طرح رفراندم را امضاء نکرده بود و حامیان ایشان یک تضاد کور و آنتاگونیسمی با بخش بزرگی از اپوزیسیون تحت نام مشروطه خواهان دارند. برای این منظور این قلم در یک مقاله تحلیلی جهت روشن کردن اذهان مردم نوشته بود:
" اینروزها اینجا و آنجا اطلاعیه های حمایتی از " میلیون " برون مرز و درون مرز و میان مرز از طرح آقای عباس امیر انتظام بر روی تارنماها منعکس شده است که چنین القاء می شود که این طرح گامی فراتر از طرح رفراندم ملی است. در حالی که چنین نیست. هرچند در این طرح صحبت از این می شود که همه نیروها باید برای عبور از معضل اجتماعی موجود در کنار یکدیگر قرار بگیرند. اما روشن نمی کند که این " همه نیروها " آیا شامل نیروهایی است که جنبش رفراندم ملی آنها را دعوت به همکاری کرده است یا اینکه فقط شامل نیروهای رنگارنگ جمهوری خواهان است؟
همچنین مشخص نمی کند که در فردای سرنگونی رژیم آیا رفراندمی جهت انتخاب نوع نظام را برگزار می کند یا خیر؟
اگر جواب سئوالات بالا مثبت باشد، بنابراین سئوال دیگری که مطرح می شود این است، که چه نیازی سبب شده است، این طرح مطرح شود؟ زیرا بر همگان مبرهن و روشن است که حدود یکسال پیش طرحی تحت نام رفراندم ملی منتشر شد که با استقبال با شکوهی از مردم درون مرز و برون مرز روبرو شده است. بطوریکه امروز، طرح رفراندم به تنها امید مردم ایران برای رهایی از جهنم رژیم جمهوری اسلامی و همچنین متحد کننده همه نیروهایی که دل در گرو ایران دارند، تبدیل شده است. و نشان داده است که از چنان ظرفیتی برخوردار است که می تواند نیروهای صدرصد متضاد را، کنار هم روی یک میز بنشاند و در باره آینده ایران رایزنی کنند.
ولی اگر جواب سئوالات بالا منفی باشد، نه اینکه از قدرت راه گشایی بی بهره است بلکه در نهایت می تواند قسمتی از نیروها را حول برنامه خود جمع کند. و این عملی است که تا امروز به کرات آزمایش شده است و ناتوانی و بی مایگی و بی پایگی شان برای همگان هویدا گردیده است.
پرسیدنی است که با موجود بودن طرح رفراندم ملی و جا افتادگی آن در سراسر کشور، چرا امروز صحبت از " کنگره ملی " می شود؟ چه چیزی قرار است، در صورت تشکیل کنگره ملی در آن صحبت شود و بعد به تصویب برسد؟ اگر قرار است در عالی ترین شکل مفروض، کنگره ملی بخواهد همه نیروهای مخالف رژیم را تحت یک پلاتفرم جمع کند، یک عمل تکرای است. زیرا طرح رفراندم ملی به عالی ترین وجهی این کار را به مدت یکسال دنبال می کند و به تازگی یک کنگره جهانی را هم پشت سر گذاشته است. آیا بهتر نمی بود که پیشنهاد دهنده کنگره ملی از طرح رفراندم ملی حمایت می کرد و نیروهای هم جهت با خود را از این تفرقه و تشتّت و جدایی بیرون می کشید و زمینه همگرایی بین همه نیروها را بوجود می آورد؟ فراموش نکنیم که نیروهای هم جهت با پیشنهاد دهنده طرح کنگره ملی تا دیروز همه کسانی را که از طرح رفراندم ملی حمایت کرده بودند، به مارک خیانت مفتخر کردند. و حتی تا آنجا پیش رفتند و اظهار لحیه کردند که هرکس از جمهوری خواهان اگر بخواهد در کنگره جهانی رفراندم در بروکسل شرکت کند، خائن است.
و امروز هم پس از یک ماه از برگزاری کنگره جهانی رفراندم در بروکسل، افرادی کینه جو از همین قماش برنشست برلین و کنگره جهانی رفراندم خشم کورشان را فرو می ریزند. همین نیروهایی که سالها در کنج عزلت لم داده بودند و امروز از سوراخ بیرون جستند و بر سر و روی حامیان جنبش رفراندم ملی چنگال فرو می کنند. پاراگراف پایین از یکی از همین گم کرده راه است که پس از سالیان دراز خمیازه کشیدن و دهان دره کردن از پستوی حجره خود، بیرون جسته و جهت مشروعیت دادن به خود ابتدا به همه می فهماند که پدر بزرگش با سلیمان میرزا اسکندری چای تلخ خورده است. به عبارت دیگر ایشان نوه پدر بزرگشان هستند. بنابراین به خود حق می دهد، افاضات پایین را بی پروا روی کاغذ نقاشی کند. باهم می خوانیم."
" ما مصدقیها نیز شاگردان مکتب مصدق هستیم،اتکاء به ملت و مردم خود داریم و برای دستیابی به هدفها و آرمانهای خود مانند غریق بهر خس و خاشاکی که رضا پهلوی و پهلویستها و از آن بدتر سازمان سی آی ای نمونه های آن هستند،متوسل نمیشویم.همه با همی نیستیم و تحت هیچ شرطی از شرائط نه با رضا پهلوی و پهلویستها و سلطنت طلبان مشروطه خواه،نه با مجاهدین خلق و نه با افراطیون چپ و راست حاضر بهیچگونه ائتلاف سازمانی نیستیم.هر کس بنام مصدق و جبهه ملی با آقای رضا پهلوی و مجاهدین به ائتلاف بنشیند از ما نیست و کارهایش ربطی به جبهه ملی ایران ندارد."
اخیراً در این راستا طرحی تحت عنوان پارلمان در تبعید اینجا و آنجا از آن سخن رانده می شود که اگر با طرح رفراندم پیوند نداشته باشد، بایستی آن را برای همیشه از حافظه و ذهن پاک کرد. هرچند طراح این طرح معتقد است که این طرح در پیوند با طرح رفراندم است. اما بهتر است چنین طرحی از طریق هماهنگی با طراحان طرح رفراندم انجام پذیرد نه اینکه بطور انتزاعی و یارگیری از حامیان رفراندم.
فراموش نکنیم که اگر به طرح رفراندم ملی وفادار هستیم. پایوران این طرح به تازگی یک گنگره جهانی را در بروکسل برگزار کردند و اسناد درخشانی را هم به تصویب رساندند که در سامانه رفراندم منعکس است. به تازه گی هیئت اجرایی این طرح در رسانه ها به شکل همگانی اعلام شده و قرار است در فردای نزدیک هیئت رهبری این طرح از طریق رسانه ها به اطلاع عمومی برسد. بنابراین جا دارد آنانیکه به طرح رفراندم ملی علاقه مند هستند، تکروی و رهبری طلبی را از ذهن و جان خود بیرون کنند و در جهت زمینه هر چه بیشتر استواری و همه گیرشدن طرح رفراندم کوشا باشند.
مطمئن باشیم که پارلمان در تبعید و یا دولت در تبعید بایستی از دل طرح رفراندم و با هماهنگی مسئولین طرح رفراندم بیرون بیاید و گرنه این قلم به سلامت چنین پیشنهادی مشکوک خواهد بود.
با این مقدمه طولانی، اکنون ارزش آن را خواهد داشت در این آشفته بازار تولید طرح های گوناگون، یکبار دیگر مقاله " جنبش رفراندم هم استراتژیک هم تاکتیک " از این قلم را از نظر بگذرانیم.
احمد پناه هنده کلن: 9 اسفند ماه 1384
ارزیابی یک نگاه و وظایف ما:
امروز با یکدست شدن حاکمیت جمهوری اسلامی تحت نام ولایت فقیه، دیگر نه عذری باقی مانده است و نه بهانه ای که تئوری سر هم کنند و در اندر مزایای اصلاح طلبی ِ بخشی از حاکمیت، مردم را به این باور بکشانند که قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی هنوز ظرفیت اصلاحات دارد و می شود همچنان با چانه زنی در بالا و فشار از پائین حاکمیت را وادار کرد که اندک تغییری را در سیستم پوسیده خود بپذیرد. چنین نگاهی می بایستی بیست و شش سال از عمر کل جامعه را به پای بقای حاکمیت ولایت فقیه تلف می کرد تا موجودی جانی، تروریست و تیر خلاص زن به نام احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری جلوس کند. و شگفت و غم انگیزتر از مفتضح شدن این نگاه و پشت کردن مردم به آن و یک" نه" بزرگ دادن به حاملان آن، بر ملاء شدن زبونی و خواری و پخش گردیدن لجن نشت کرده در جامعه فرهنگی و روشنفکری در قالب اخته گان روشنفکری و سینمائی بود که بوی گند تعفن آنها در دامن چاک دادن و سینه زدن برای یک جانی دیگر در ردیف خلخالیها و لاجوردیها بود که در سیمای او عنصری" ضد فاشیست" می دیدند که طوق هلال نورانی ماه را در گردن دارد و از پله های قمر زمین به طرف کره زمین می آید.
چرا چنین شد و چگونه از عملکرد و تئوری آنها میوه ای پوسیده و تلخ بنام احمدی نژاد از درخت قعر تاریکخانه زمان پائین افتاد؟ چرا حاملان این تئوری و نگاه که زمانی در حال نواختن و ناز دادن به افکار خمینی، لیبرال ها را می کوبیدند و نیروهای آزادیخواه را به مسلخ می فرستادند، ابتدا پشت رفسنجانی زنجیر زدند و او را در حد یک اصلاح طلب و " مُدره " بالا کشیدند و دراندر خدمات " سازندگی اش " مرثیه های انسان سوز خواندند و سپس پشت خاتمی سینه زدند و اندر برکات " اصلاح طلبی" او کف بر دهان آوردند و حنجره پاره کردند و دست آخر دوباره به طرف قبله گاه خودشان سر تعظیم فرود آوردند و نماز " ضد فاشیستی " خواندند؟ چگونه می توان این دگردیسی و سیکل معیوب ِ نگاه این جماعت را تجزیه و تحلیل کرد؟
برای جواب دادن به این سئوالات و تجزیه وتحلیل روی آنها بایستی به عقب برگردیم و ببینیم که اینگونه نگاه ها و جماعت حامل آنها در نظام گذشته، شرایط اجتماعی و واقعیت های موجود را چگونه ارزیابی می کردند.
اگر بخواهیم از تحلیل تاریخی به دلیل خارج بودن از حوصله این نوشته صرف نظر کنیم، در یک کلام پاسخ به سئوالات بالا را می توان چنین داد که جماعت مورد نظر عزم خودشان را جزم کرده بودند که از مُدرنیته ، ترقی، پیشرفت و در رأسشان خانواده پهلوی انتقام بگیرند.
بدون اینکه چشمان خون آلود آنها قدرت دیدن چند قدم جلوتر و واقعیت های اجتماعی را داشته باشد، سعی کردند با همه ابزارها و حمایت های آشکار و پنهان کشور های دوست و رفیق و برادر، این فضای کنونی را حاکم گردانند که حاکمانشان خمینی، خامنه ای، رفسنجانی...و احمدی نژاد می باشد. هر چند بنا ندارم در این نوشته از نظام پادشاهی گذشته با چشمان بسته و نا دیده گرفتن کمبودها وکاستی ها دفاع، قدر دانی و حمایت کنم. امّا می توانم بگویم که علی رغم هر نوع اشکال و محدودیت مبنی بر فضای سیاسی، کشور در شاهراه ترقی اقتصادی و پیشرفت اجتماعی گام بر می داشت و می رفت خود را با کشورهای بزرگ و مرفّه جهان خویشاوند کند. سیستمی بود امروزی و نو و از این جهت ظرفیت تازه شدن و دریدن جامه کهنگی از جسم و جان جامعه را داشت و به عبارت امروزی پتانسیل اصلاحات را دارا بود.
عقل و خرد حکم می کرد که نیروهای سیاسی آن دوران راه کار ورود به اصلاحات را در عرصه های مختلف بویژه عرصه سیاسی را خواستار می شدند، نه اینکه تیشه و سلاح بردارند و آنچه را که با خون ِ دل و رنج و شکنج مردم ستمدیده ایران حاصل گشته بود و به قله پیشرفت اقتصادی- اجتماعی رسیده بود، از ریشه نابود و یا تیر باران کنند و آن همه دستاورد عظیم علمی در زمینه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در قالب رفاه و پیشرفت را در سینی زرّین به رجاله هایی که از قعر تاریکی بر آمده بودند، تحویل دهند و بعد در مقابل آنها کرنش کنند تا تکه استخوانی برایشان بیاندازند و همگی دیدیم حتی با این چاکری و کرنش ها فقط سرشان را پائین آوردند و پس گردنی زدند و عاقبت هم وقتی که خر ِ مرادشان از پل گذشت شمشیر از نیام کشیدند و بر فرق آنها فرود آوردند .
و چقدر دردناک است که امروز دیده می شود این نگاه و سیاست، خوار و زبون گشته است که حاصلش جزء ویرانی، مرگ، شکنجه و به قهقرا کشاندن جامعه و مردم سودی نداشت. هر چند بنا ندارم در این نوشته کسی و یا جریانی را ملامت کنم ولی قصد آن را دارم که نشان دهم که همگی مان از خُرد و بزرگ، از مبارزین رادیکال و مسالمت جو و ازشرکت کنندگان در " انقلاب شکوهمند " و مخالف آن قربانی این رجاله های گریخته از قبر زمان هستیم. بنا براین جا دارد قربانیان با هر ایده و مرام در کنار هم قرار بگیرند و حقوق پایمال شده خود را از ظالمان حاکم بگیرند. در این زمان سرنوشت ساز پرداختن و دامن زدن به اختلافات درونی بهره ای نصیب جنبش نمی کند بلکه آن را تضعیف و دشمن مشترک را قوی و مسلط می کند. امروز باید صدر خواسته های همه نیروها، نجات ایران و اعتبار دادن به حمیّت و پیوند ملی باشد، نه بر کرسی نشاندن خواسته های محدود و تنگ ِ گروهی.
امروز که کوس رسوائی نگاه " اصلاح طلبی " از درون رژیم عالمگیر شده است و مردم ایران در انتخابات شوراها ی شهر و روستا، مجلس هفتم و بویژه نُهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به آنها پشت کردند و راه حل از بن بست رژیم جمهوری اسلامی را در بیرون از کلیت رژیم جستجو می کنند، جا دارد منصفانه و صادقانه در پیشگاه ملت ایران زانو بزنند و از عملکرد و گذشته ناشاد خود عذرخواهی بکنند. زیرا باید بدانند چنین نگاه مخرّبی سنگ بنایش در نظام پادشاهی گذشته نهاده شد و آن ضدیت کور و کر و انتقام خون آلود از خانواده پهلوی بود، بدون اینکه بدانند چه می خواهند. و بر همین پایه بود که چشمانشان را بر هر گونه پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می بستند و با تمامی قوا به ویرانی شیرازه و شالوده بنیه اجتماعی و اقتصادی مشعول بودند. آیا گزافه است که بگوئیم در رفرم ارضی و قائل شدن حق رأی برای زنان که جامعه را از مدار بسته فئودالیسم به جامعه باز و ترقی پرتاب می کرد همین نگاه مورد بحث به مخالفت با آن بر خواستند و پشت سر خمینی در آن بلوای ارتجاعی و ضد مردمی خرداد سال 1342 سینه زدند؟ آیا بهتر نمی بود که پس از شنیدن صدای انقلاب بوسیله پادشاه وقت، رفرم سیاسی را در همان نظام خواستار می شدیم که با جوامع پیشرفته و آزاد جهان هماهنگ بود؟ ولی همانطور که همگی شاهد بودیم بر این موقعیت طلائی چشم پوشیدیم و دنبال عنصری مرتجع در کره ماه رفتیم و همین نگاه بود که پس از " انقلاب شکوهمند " تا امروز چشم بر همه جنایات این رژیم بست و برای بقای آن در مقابل مردم و آزادیخواهان ایستاد. امّا امروز چنین نگاهی بطور اتو دینامیکی و درون جوش مکافات عملکرد گذشته ناشاد خودشان را با از دست دادن اعتبار اجتماعی و پشت کردن مردم به آنها می چشند. و یکبار دیگر تاریخ نشان داد که با عناصر کهنه نمی شود به مصاف نوگرائی رفت.
جنبش ملی رفراندم هم استراتژی و هم تاکتیک:
قبل از باز کردن و توضیح روی شعار بالا باید بگوئیم که جنبش رفراندم وحی مُنزل نیست ولی می توانیم بگوئیم که در حال حاضر جامع ترین و خرد و دنیا پسند ترین و در عین حال مدنی و مسالمت آمیزترین و حتی نسبت به بدیل های موجود َ دیگر کم هزینه ترین آلترناتیو و برنامهء ساز و کار مبارزاتی جهت خلع قدرت کردن رژیم جمهوری اسلامی تحت یک مبارزه نافرمانی مدنی در تمامی اشکالش می باشد که خود را در اعتراضات، تظاهرات، اعتصابات و امتناع از همکاری با رژیم نشان می دهد. حال اگر نیروهای مخالف این طرح بدیل بهتر، جهان پسندیده تر و در عین حال کم هزینه تر دارند می توانند پیشنهاد کنند تا ما به آن بپیوندیم. امّا تا امروز که قلم روی کاغذ می لغزد، این قلم با مطالعه همه بدیل های دیگر، طرحی جامع تر از جنبش ملی رفراندم نیافته است. زیرا آن بدیل هایی که راه مبارزه مسالمت آمیز را جهت تغییر رژیم جمهوری اسلامی پیشنهاد می کنند بدلیل نارسائی و یا مراحلی پائین تر از طرح رفراندم ملی می توانند در زیر مجموعه جنبش ملی رفراندم قرار بگیرد ( مثل بیانیه 565 نفر از مبارزین و فرهنگیان داخل ایران ). امّا بدیل های رادیکال و انقلابی ِ خون آلود بدلیل نقش ویرانگر و خراب کنندهء شیرازه و بُنیهء ملی و در عین حال بی هدف و عوام فریب، از آنجا که با دنیای مدرن امروز همخوانی ندارد و در چهارچوب یک شرایط دموکراتیک نمی گنجد از بحث و هدف ما خارج است. زیرا تاریخ نشان داده و به ما آموخته است که هر گونه تغییری که با خون و خون ریزی حاصل شود، در خون و خونریزی ادامه حیات می دهد که حاصلش یک جامعه توتالیتر و تک صدائی است.
حال با این توضیحات می پردازیم به اینکه چرا جنبش ملی رفراندم هم استرا تژی است و هم تاکتیک؟
الف:
تاکتیک است بدلیل اینکه این طرح یک گفتمان سیاسی جهت نزدیک کردن نیروها با هر عقیده ومرام حول محور نجات ایران و مردم ستمکشیده از ظلم و جور ِ حاکمیت جمهوری اسلامی است. زیرا طرح رفراندم در انحصار کس و یا نیروئی نیست بلکه همه نیروهای موجود در ایران می توانند این طرح را متعلق به خود بدانند. بنا براین رسالت این طرح در قدم اوّل جمع کردن نیروهای متفرق و پراکنده در زیر یک سقف و جلوگیری از هرز رفتن انرژیهای آنها است. و نیک می دانیم که یکی از دلایل طولانی تر شدن عمر این رژیم عدم اتحاد بین نیروها و پراکندگی آنها است و تا امروز غیر از طرح رفراندم ملی هیچ طرحی نتوانسته است نیروهای پراکنده را از جمهوری خواه گرفته تا مشروطه خواه تلویحاً به هم نزدیک کند و بعضاً روی یک میز بنشاند. برای ورود به این بحث لازم می بینیم، سیر تاریخی حرکتی که امروزه به جنبشی تحت عنوان فراخوان ملّی رفراندم انجامید، را از نظر بگذرانیم تا پیش زمینه این حرکت و صف آرائی نیروها در این پروسه مشخص گردند و مشاهده کنیم که چگونه شد که امروز نیروهای مختلف اجتماعی با خواسته ها و نظرات متفاوت حول این شعار اختلافات گذشته را حداقل تلویحأ کنار گذاشته و بطور نظری کنار هم قرار گرفته اند، بدون اینکه بخواهند ائتلافی و یا اتحّادی در این باره تشکیل دهند، هر چند در تعمیق این حرکت این چشم انداز وجود دارد که ائتلافی حول این شعار شکل گیرد. طبیعی است تمامی این تلاش ها جهت تشکیل یک آلترناتیو سیاسی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی می تواند معنی دهد، تا از این طریق از پراکندگی و تفرقه نیروها و اقطاب جلوگیری کرده و بالعکس انرژی متفرق و پراکنده آنها را حول یک محور گره بزند. همانطور که می دانیم از فردای 30 خرداد 1360 فراخوانی تحت نام " میثاق " بوسیله مسعود رجوی از مجاهدین خلق و ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور بر کنار شده، انتشار یافت که در روند خود به شورای ملّی مقاومت تغییر نام داده شد که ابتدا با اقبال گسترده ای از نیروها و شخصیتهای نامدار روبرو شد. ولی همچنانکه می دانیم این حرکت به دلیل تنگ نظری مجاهدین و همچنین تاکتیک قهرآمیز مبارزه مسلحانه علیه رژیم که شرط ورود پذیرش اعضاء جدید به داخل شورای ملّی مقاومت بود و از طرف دیگر بخش بزرگی از ایرانیان از مشروطه خواهان تا نیروهای بینابینی که به مبارزه مسلّحانه و قهرآمیز اعتقادی نداشتند ولی خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بودند، را نفی می کرد، نتوانست به یک آلترناتیو فراگیر، دموکراتیک و آزادیخواه که حمایت بین المللی را جلب کند، تبدیل شود که عاقبت آنرا امروز مشاهده می کنیم که محوری ترین سازمان تشکیل دهنده آن هم اکنون در لیست تروریستی اتحادیه اروپا، وزارت خارجه آمریکا و دولت کانادا قرار گرفته است.
پس از شورای ملّی مقاومت تا انتشار فراخوان رفراندم ملّی هیچ نیروئی نتوانسته است حرکتی را در جهت نزدیک کردن نیروهای اپوزیسیون انجام دهند. هرچند در 2 خرداد سال 1376 نیروهای جبهه متحد ارتجاع سالهای 1360 به بعد زیر علم " اصلاح طلبان حکومتی " دامن چاک دادند و برسر کوفتند و سینه زدند و یک بار دیگر نشان دادند که برای فرو رفتن در مأتحت برادران ایدئولوژیک هیچ فرصتی را از دست نمی دهند و برای چاکری حاضرند حتی دستمال یزدی در دست بگیرند ودر صف مقدّم بیعت با ابوالارتجاح ( بخوان ولی فقیه ) پاسپورت و شناسنامه بدست به نماینده گیهای آن نا ایرانیان رجوع کنند و نهایت بندگی و جان نثاری را با رأی خود در صندوق فریبا خاتمی بریزند. امّا چون حرکت 2 خرداد 1376 حرکتی از درون رژیم بود، نتوانسته قدمی به جلو بردارد. چنانکه دیدیم عاقبت و محصول نهایی آن فردی جانی و عقب گرا به نام احمدی نژاد بود که بر گُرده مُلک و ملت ایران سوار شد. و یک بار دیگر اثبات شده است که در یک سیستم تک صدائی و بویژه دینی که شالوده و شیرازه حاکمیت بر اصل ولایت پیشوا، امام و رهبر ( از نوع معظم و عقیدتی ) است و تنظیم رابطه ولایت با مردم بر پایه هدایت شبانی با گوسفندان است، نمی شود تغییرات دموکراتیک را که از ظرفیت ها و ویژه گیهای جوامع آزاد، پیشرفته و حاکمیت مردم بر مردم است، از یک حاکمیت توتالیتر، تک صدائی ازنوع دینی و کمونیستی اش انتظار داشت. و در نُهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به عینه دیده شد که " رهبر معظم " در رأس حاکمیت، شریک، رقیب و یا دوگانگی نمی پذیرد. بر همین پایه بود که خامنه ای با پذیرفتن ریسک و خطر فروپاشی جمهوری اسلامی، رفسنجانی را با ترفندهای رذیلانه از رسیدن به رأس هَرَم رهبری مانع شد تا خدشه ای بر اصل امامت مذهب شیعه وارد نیاید. و این پیامی است روشن و شفاف به آنانیکه هنوز نسبت به رژیم جمهوری اسلامی توهّم دارند و می خواهند از درون، رژیم را متحّول کنند.
با شناخت و آگاهی بر این اوضاع اجتماعی است که فراخوانی به همّت تنی چند از دانشجویان، اصلاح طلبان سابق و افراد سرشناس مبارز از داخل ایران، جهت یک گفتمان سیاسی پیرامون برون رفت از این معضل اجتماعی که حاکمیت ولایت فقیه آن را قفل کرده است، روی صفحه اینترنت ظاهر می شود و از آنجا که محتوی این فراخوان چیزی جزء خواسته های تمامی نیروهای ترقی خواه و مردم ایران نیست، بطور شایانی مورد حمایت شخصیت ها، سازمانها و احزاب از مشروطه خواه تا جمهوریخواه قرار گرفته است که این عمل در این شرایط افتراق نیروها و همچنین تاریخ مبارزه با دیو ارتجاع، غنیمتی بزرگ به شمار می رود. بنا بر این تاکتیک رفراندم ملی فراهم کردن ساز و کار و سازماندهی نیروها و مردم در یک حرکت فراگیر است که در تداوم خود به عنوان آلترناتیو مسلم رژیم جمهوری اسلامی تثبیت می شود و این مرحلهء تثبیت یکی از وظایف بزرگ و تعیین کنندهء مرحله تاکتیک است و از این پس جنبش وارد مرحله استراتژیک می شود که خلع قدرت کردن جمهوری اسلامی و برگزاری رفراندم برای تثبیت قانون اساسی نوین و نوع نظام را در دستور کار خود دارد.
ب:
استراتژی است، بدلیل اینکه تغییر رژیم جمهوری اسلامی را در کانون برنامه خود جای داده است که این مرحله در دو گام انجام می پذیرد.
گام اوّل:
تغییر رژیم جمهوری اسلامی یا سرنگونی آن می باشد که از طریق تاکتیکهای متناسب با شرایط اجتماعی در زیر لوای یک مبارزه مدنی و خردگرا تحت عنوان نافرمانی مدنی انجام می گیرد. چنین مبارزه مدنی و مسالمت آمیز با امتناع از همکاری و فعالیت در ادارات و کارخانه جات، خود را در یک حرکت سازماندهی شده برای انجام اعتصابات، اعتراضات و تظاهرات خیابانی با شعارهای آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رادیو تلویزیون ها، آزادی بیان و قلم و عقیده، جدائی دین از حکومت و سیاست و همچنین ورود جلای وطن کرده ها به مام وطن و ...نشان می دهد. تداوم این حرکات در سراسر کشور و بویژه در شهرهای بزرگ و مؤسسات کلیدی و شرکت های سرنوشت ساز، رژیم جمهوری اسلامی را در مقابل طغیان مردم خلع سلاح می کند و سبب می شود مواضع کلیدی قدرت و همچنین قدرت سرکوب را رفته رفته از دست بدهد و " عمود و خیمه " نظام فرو بریزد. پیشروی جنبش رفراندم تا این نقطه، دریچهء رهائی از حاکمیت منحوس رژیم جمهوری اسلامی را بر روی مردم به طغیان آمده باز می کند که در اثر این گشایش مواضع قدرت رژیم بدست مردم تسخیر می گردد. رسیدن به این مرحله از استراتژی را می توان پایان رژیم جمهوری اسلامی ارزیابی کرد.
توضیحاً باید بگوئیم که مطلب نوشته شده در بالا فقط یک فرضیه و یا تئوری است که اگر طبق خواسته های جنبش رفراندم پیش رود، به آن موفقیت دلخواه خواهد رسید. امّا هر تئوری موقعی از اعتبار بر خوردار می شود که در عمل و یا پراتیک اجتماعی به محک تجربه در آید و موفقیت در عمل است که آن تئوری را تثبیت می کند. البته این را هم از نظر دور نمی داریم که هر تئوری هرچند در گفته منطقی باشد در عمل امّا می تواند به موانع غیر قابل پیش بینی برخورد کند و حرکتش را کُند کند ویا آن را به بیراهه بکشاند. ولی آنچه که حائز اهمیت است دینامیزم و پویائی آن تئوری است که می تواند در جریان عمل تمامی موانع را از سر راه بردارد و نارسائی ها را مرتفع کند و با یک رهبری خردمند راه فرو بسته را بگشاید. و طبیعی است تئوری و یا خطی راهگشای جنبش فراگیر مردم است که منطبق با شرایط اجتماعی و همچنین غیر قابل تنش با جوامع جهانی باشد و بتواند نیروهای مردمی را با کمترین هزینه برای رهایی از جهنم رژیم حمهوری اسلامی به میدان بکشد و بدون اینکه هرج و مرج ایجاد کند بطور منظم در تشکل سازمان یافته ای در جهت تسخیر مواضع قدرت بسیج شوند. به نظر می رسد که در حال حاضر این ساز و کار ِ منطبق با شرایط اجتماعی، جنبش رفراندم ملی است که صلاحیت رهبری در یک خیزش سراسری را حائز است. هرچند نیروهای تندروی انقلابی و همچنین نیروهای وفادار رژیم برای برهم زدن نظم اجتماعی جنبش کارشکنی خواهند کرد که سبب می شود بین مردم شکافی ایجاد گردد. امّا وقتیکه مردم به خیابانها آمدند و در اعتصابات سراسری شرکت کردند، در جریان عمل به حضور رهبری کننده جنبش ملی رفراندم پی می برند و بر گِرد شعار رفراندم حلقه می زنند. طبیعی است که در یک حرکت اعتراضی فراگیر، در پایان آن نیروئی موفق است که اکثریت نفوذ و مردم را در زیر چتر رهبری خود دارد و نیروهای مخالف طرح رفراندم، بویژه آنانیکه در سرنگونی رژیم مصمّم هستند می توانند علی رغم مخالفت، تسریع کننده سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تحت رهبری جنبش ملی رفراندم باشند هرچند که در صف مستقل و با شعار خودشان در حرکت اعتراضی سراسری مردم شرکت کنند. امّا این رهبری جنبش ملی رفراندم است که باید جلوی هرج و مرج را پس از فرو ریزی ساختار جمهوری اسلامی بگیرد و جامعه را از بلا تکلیفی و خلاء قدرت نجات دهد و قدرت را در دست خود متمرکز کند. پر واضح است که این قدم از مرحله استراتژی از مراحل کلیدی است و بهای سنگین خود را طلب می کند.
گام دوّم:
وقتی که رژیم جمهوری اسلامی سقوط کرد، وظیفه نهایی جنبش ملی رفراندم شروع می شود و آن آماده سازی شرایط اجتماعی برای تمامی نیروها در درون جنبش رفراندم و بیرون از آن است که در آن شرایط ایجادشده فارغ از هر گونه محدودیتی به تبلیغ از مرام وعقاید خود بپردازند تا برای تدوین پیش نویس قانون اساسی نوین، نمایندگان منتخب خود را به مجلس مؤسسان که به همین منظور تشکیل می شود، بفرستند و پس از تدوین آن را همراه با تعیین نوع نظام زیر نظر سازمان ملل به رفراندم بگذارند.
نباید فراموش کرد که استراتژیک بودن این شعار بر این امر دلالت دارد که هرنوع تغییری که به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی منجر شود، برای تدوین قانون اساسی نوین و نوع نظام احتیاج به یک رفراندم است. حتی اگر این سرنگونی به رهبری جنبش رفراندم صورت نگیرد، زیرا هیچ نیروئی به تنهایی قادر نیست رژیم را سرنگون کند.
انتخابات نُهمین دوره ریاست جمهوری شرایط نوینی را برای نیروهای خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی فراهم کرده است که تا دیروز وجود نداشت و امروز شرایط داخلی و بین المللی در راستای جنبش تغییر قرار گرفته است و عقل و خرد در این شرایط حکم می کند که برای به زیر کشیدن رژیم ملایان عزم را جزم کنیم تا به رژیم فرصت تجدید سازماندهی و ترفند از نوع دوّم خردادی ندهیم و باید بدانیم که زمان همیشه بنفع جنبش حرکت نمی کند. حال که این شرایط پیش روی ما است و رژیم با گزینش احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، مرحله یکدست شدن را تکمیل کرده است، وظیفه عاجل ما این است که بدور از هر گونه اختلافات شخصی و یا گروهی در کنار یکدیگر قرار بگیریم. نیک پیدا است که عدم استفاده از این شرایط سبب می شود که رژیم با ترفندهای حزب "اعتدالیون" و " جبهه دموکراسی خواهی " و احزاب خود ساخته چهره عوض کند و برای بقای خود بوسیله همین احزاب و جبهه ها فرصت بخرد. بر ما است که اجازه ندهیم رژیم از این شرایط مرگبار و تعیین کننده عبور کند و این عدم عبور هم به اتحاد ما بستگی دارد. حال این گوی و این میدان. و آنانیکه که خواهان یک ایران آباد، آزاد و دموکراتیک منهای جمهوری اسلامی و جدایی دین از حاکمیت هستند و قوانین حقوق بشر را از برنامه های کانونی خود قلمداد می کنند بایستی به جنبش ملی رفراندم بپیوندند و یا در صف مستقل با شعار و برنامه خود در تسریع سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در کنار جنبش ملی رفراندم به مبارزه برخیزند. در غیر این صورت باید وجود منحوس حاکمیت جمهوری اسلامی را بر مسند قدرت به نظاره بنشینیم تا عمر ما به سر آید. همچنین یادآور میشویم که در این شرایط حسّاس و تعیین کننده، صحبت کردن از نوع نظام، بدون اینکه مشکلی از جنبش حل کند به اختلافات دامنه داری دامن می زند که باعث تفرّق نیروها می گردد. آنچه که امروز بایستی مد نظر قراربگیرد سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت دموکراتیک و سکولار است که در آن جدایی دین از حکومت برجسته باشد و طبیعی است که چنین نظامی، هم در شکل جمهوری و هم در شکل مشروطه قابل دسترسی است. بنا بر این امروز دامن زدن به این بحث تفرقه انگیز هیچ سودی عاید جنبش نمی کند و وظیفه تک تک ما حکم می کند که برای نجات ایران و مردم آن سامان دست در دست یکدیگر بدهیم و با هم فارغ از هر گونه اختلاف شخصی و یا گروهی یک اتحاد فراگیر را سازمان دهیم که در آن هیچ تبعیضی بین جمهوریخواه و مشروطه خواه و یا سایر مرام ها نباشد. و باید بدانیم که همه ما ایرانی هستیم و هر ایرانی هم حق مساوی برای شرکت در سرنوشت کشورش را دارد. بنا براین تفکیک کردن جمهوری خواهان از مشروطه خواهان و یا ...نیروهای ما را هدر می دهد و ما را در مقابل رژیم جمهوری اسلامی ضربه پذیر می گرداند. اتحاد عمل در این موقعیت سرنوشت ساز می تواند سنگ بنای یک جامعه تکثرگرا در آینده باشد و باید بدانیم که ما در آغاز تمرین دموکراسی هستیم و هنوز با رموز آن به خوبی آشنا نیستیم و تمرین بیشتر در این اتحاد فراگیر و فدا کردن منافع گروهی به نفع کل جامعه و منافع ملی، ما را در این بازی دموکراسی پخته تر می کند و گشایشی در ذهن ایجاد می کند که همانا خروج از دیوار تنگ گروهی و وارد شدن به میدان وسیع صلح و آشتی منافع جمعی است. آن روز دیر نیست.
به امید آن روز و روز رهایی ملت با فرهنگ ایران
دکتر احمد پناهنده
18 تیر 1384
[email protected]