مسئولین حکومت ایران علی رغم اظهارات نامتعارف و غیر دیپلماتیک سخنگوی وزارت خارجه خطاب به دولت انگلیس پیشنهاد آیت الله حکیم مبنی بر ملاقات و گفتگو با نمایندگان دولت آمریکا را پذیرفتند .اقدام اولیه دولت آمریکا در معرفی جان بولتون نماینده خود در سازمان ملل به عنوان طرف گفتگو , بیانگر تمایل این دولت در تعقیب مسائل مربوط به ایران در قالب برنامه مهارکننده حکومت ایران در چهارچوب سازمان ملل بود . اما انتقال نمایندگی به خلیل زاد که چهره ملایم تری در عرصه سیاست آمریکا می باشد, ممکن است تصویر دیگری انعکاس دهد .اعلام موافقت رسمی و علنی دبیر شورای امنیت ملی که بسیار تلاش می کند تا چهره ای متفاوت با دولت احمدی نژاد از خود ارائه دهد , با گفتگوی مستقیم و علنی با آمریکا در خصوص مسائل کشور عراق , فصل جدیدی در روابط ایران و آمریکا پس از قطع روابط دیپلماتیک و رسمی در سال 1358 می گشاید. این اتفاق را می توان به نوعی بی سابقه دانست .چرا که گفتگوهای قبلی یا در خفا بوده و یا در قالب گقتگوهای چندجانبه در اجلاس های جهانی و منطقه ای از جمله 2 + 6 صورت گرفته است .
گفتگوی علنی و رودروی ( 1+1 ) نمایندگان حکومت ایران با نمایندگان دولت نئوکان بوش , عقب نشینی آشکار جمهوری اسلامی از مواضع ایدئولوژیکش در سیاست خارجی را بازتاب می دهد . بدینترتیب تابوی " شیطان بزرگ اطلاق کردن آمریکا " فرو می ریزد .استقبال بلوک راست و سنتی ساختار قدرت جمهوری اسلامی از گفتگوی علنی و مستقیم با آمریکا را می توان پایان پارادایمی دانست که گفتگو و مذاکره با مقامات آمریکایی را به منزله خیانت , ذلت طلبی , خود فروختگی , وطن فروشی و استمداد از امپریالیسم تعریف می کند .
آمریکائیها بر اساس تجارب بیست و هفت ساله تعاملات مخفی و غیر مستقیمشان با جمهوری اسلامی اعلام کرده اند که نفس مذاکره برای آنان مهم نیست و منتظر اقدامات عملی از سوی ایران هستند .اگرچه در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی ایران نیز موضع مشابهی را اتخاذ کرد .
اما به واقع هدف ایران از پذیرش این گقتگو چیست ؟ در این باب می توان تحلیل های متفاوتی داشت ..اهمیت مسائل عراق باعث شده تا دولت امریکا منازعه اش در خصوص ایران را در عرصه ای خارج از عراق دنبال کند .اما جمهوری اسلامی چه می تواند در عراق انجام دهد ؟گر لایه ظاهری رفتار حکومت ایران در عراق را بررسی کنیم در می بابیم .در واقع منافع ایران در خصوص فروپاشی حکومت بعث در عراق , تشکیل دولت موقت , تصویب قانون اساسی و برگزاری انتخابات پارلمان کاملا با منافع امریکا همسو بوده است .پس ایران کار خاص دیگری نمی تواند انجام دهد مگر تعدیل خواسته های شیعیان در عراق و اعطای نقش بیشتر به گروههای سنی .اما اگر تهامات امریکا و انگلستان و برخی محافل عراق در خصوص کارشکنی پنهانی حاکمیت ایرا ن در عراق مورد توجه قرار گیرد آنوقت این کنفرانس از مذاکره ای معمول به بحثی اقناعی و هشداردهنده برای انجام خواسته های مشخص امریکا در عراق تقلیل می یابد که در اصل نوعی تلاش برای دیکته کردن می باشد .
ولی در بعد ماوراء عراق مذاکرات , به باور نگارنده , مستقل از نتیجه بخشی و مثمرثمر بودن مذاکرات دو تحلیل کلی از این رفتار می توان داشت .
تحلیل نخست می پندارد هدف از این گفتگو تلاشی دیگر برای دستیابی به سیاست شکست خورده " دریافت تضمین امنیتی از سوی دولت آمریکا " می باشد. موضوع عراق حکم پیشکش معامله و توافق های احتمالی را دارد .
سکا نداران اصلی حاکمیت در چند سال اخیر از خلال مذاکرات با اروپا و آژانس اتمی کوشیدند تا با ارسال پیغام به کاخ سفید , بقاء خود را تضمین کنند .در اصل محور اصلی منازعه ایران و آمریکا مسئله "غنی سازی اورانیوم " نمی باشد بلکه نگرانی های امنیتی طرفین می باشد .
گرانیگاه اصلی تصمیم گیری مقامات ایرانی در مواجه با آمریکا , چگونگی جایگاه برنامه تغییر حکومت ایران در دکترین جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه است . سخن رهبر جمهوری اسلامی در پرهیز از عقب نشینی با این استدلال که این عقب نشینی , یک سلسله عقب نشینیهای دیگر را در پی خواهد داشت , را می بایست دراین راستا ارزیابی کرد .
در این تحلیل فرض می شود که حکومت ایران به مجرد حصول اطمینان از بقاء خود در چهارچوب مناسبات جدید جهانی پس از رویداد 11 سپتامبر تمامی امتیازات درخواستی در داخل و خارج را خواهد داد و ابایی از قربانی کردن منافع مردم ایران و متحدین سابق خود در جهان نخواهد داشت .در عرصه داخلی همچون پذیرش صلح و قطعنامه جام زهر دیگری خواهد نوشید و از منظر نظریه "مصلحت حکومت اسلامی" موضوع را در بین هوادارانش توجیه خواهد کرد و فارغ البال با حذف و مهار مخالفین سیاسی , حاکمیت خود در کشور را برای چند صباحی دیگر تثبیت خواهد نمود .در این فضا حتی ممکن است احمدی نژاد و دولتش نیز چون سعید امامی به بهانه مصلحت نظام کنارگذاشته شود و نیروهای محافظه کار میانه رو و پراگماتیست حاکمیت صحنه قدرت را در دست گیرند .موضع گیری تند روزنامه کیهان را نیز می توان به عنوان احساس خطر آنها از این رویداد تفسیر کرد ..
اما تحلیل دوم در نگاهی متفاوت تاکید می کند که حکومت ایران از مناسبات توین جهانی به لحاظ ساختاری احساس خطر می کند .تصور غالب اینست که هرگونه عقب نشینی همچون الفی خواهد بود که قدم گذاشتن در آن لاجرم تا ی ادامه خواهد یافت .از این رو حکومت ایران به صورت تاکتیکی به این مذاکره می نگرد تا همچون مذاکرات با اتحادیه اروپا و روسیه زمان خریده و به صورت مقطعی خود را از بحران هسته ای و فشارهای بین المللی نجات دهد .و با اتکا به تجارب اولیور نورس ( ایران کنترا ) و مک فارلین با حفظ وجه خود در داخل و به ویژه در میان هوادارانش فشار آمریکا را به صورت مقطعی خنثی کند .
دریافت زمان و رهایی مقطعی از فشار بین المللی می تواند فرصتی برای پیشبرد برنامه های تقویت کننده حاکمیت باشد و همچنین به آن اجازه می دهد تا با سازماندهی بهتر منابع داخلی و خارجی , حمایت گروههای معارض با آمریکا و متحدانش را بدست آورد .
اما صرفنظر از اینکه کدام تحلیل درست می باشد , این مذاکره حاوی جنبه های مهم دیگری نیز هست .
نخست , نفس این گقتگو از اهمیت بیشتری نسبت به مفاد و فرجام آن برخوردار است .نفس مذاکره و شکسته شدن این تابوی ناروا و پذیرش عقلانیت و احتراز از الگوی مطلق کردن دوستی و دشمنی در عرصه روابط خارجی
می تواند نتایجی مثبت برای جامعه ایران به ارمغان آورد .
از سوی دیگر این گقتگو آزمونی مهم برای افکار عمومی ایران است تاعیار صحت ادعای دولت کنونی آمریکا در قرار گرفتن در کنار مردم ایران و حمایت از جنبش مسالمت آمیز و دموکراسی خواهانه آنان در صحنه عمل سنجیده شود . گذشت زمان به این سئوال پاسخ خواهد داد .
آیا در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید و خاطرات تلخ و آزاردهنده تقابل دولتمردان وقت آمریکا با منافع مردم ایران از دخالت در کودتای 28 مرداد بر علیه دولت ملی دکتر مصدق , حمایت از حکومت ناقض حقوق بشر شاه تا آستانه انقلاب , سکوت در برابر اقدامات مغایر با حقوق بشر حاکمیتهای جمهوری اسلامی و بویژه فجایع دهه شصت و زد وبند های اقتصادی پشت پرده با دولتهای وقت بر ضد حقوق ملت در حافظه تاریخی مردم ایران تکرار می شود ؟
همچنین آیا سیاست آمریکا در مورد ایران از برخوردهای مقطعی , سردرگمی , عدم اتخاذ رویکرد های مشخص و دکترین سازش با حکومتهای غیر دموکراتیک و فاقد مقبولیت مردمی به صرف تامین منافع مقطعی , رهایی خواهد یافت .
آیا شکسته شدن خط قرمز عدم گفتگوی مستقیم با آمریکا و شروع مذاکرات رودررو می تواند ظرفیتی مثبت برای بهبود اوضاع در ایران و پیشبرد فرایند تحقق خواست ملت ودموکراسی خواهی خلق کند ؟
گذشت زمان به این سئوال ها پاسخ خواهد داد .
علی افشاری