چهارشنبه 9 فروردین 1385

چند نکتـــه در پاسخ نوشتــــار "پاساژ بی تــــاثیری" داریوش سجادی، فريد پارسي

چنان که انتظار میرفت آقای داریوش سجادی به نقد آقای نادر فتوره چی از نوشتار "ماهیان تشنه" به سرعت واکنش نشان داده و مقاله ای را ذیل عنوان "پاساژ بی تاثیری" قلمی کرده اند. شخصاً نوشتار "ماهیان تشنه" را که به کمک اطناب و تطویل کوشیده بود مطلبی را که به آسانی در دو سطری گفتنی بود - فارغ از این که آن دو سه سطر هم مشکل بزرگش گرفتاری به آفت تکرار می بود- در قالب مقاله ای فاخر و وزین و سند درخشانی از نصایح اخلاقی مشفقانه به عنوان داروی تلخ شفا بخش به اکبر گنجی و ستایندگانش! بنوشاند، چندان درخور پاسخ نمی دانستم، چه پاسخ به چنان نوشتاری اگر میخواست از پوسته فراتر رود به وادی نقد انگیزه پا می نهاد که از آن اکراه داشتم. همان انگیزه ای که جناب فتوره چی نیز به روشنی آن را در نوشتار "ماهیان تشنه" به جا آورده بودند. اما در مقاله دیگر جناب سجادی که الحق شتابزدگی در پاسخ آن را به ملغمه ای از آشفتگی و بی نظمی بدل کرده، چند نکته پاسخ دادنی هست که با کسب اجازه از مخاطب مقاله بدان نکات اشاره میکنم.

آقای سجادی در نوشتار دوم خود آورده اند:
"وجه مشترک دو طبقه سنتی و شبه مدرن ايران، موجوديت حکومت جمهوری اسلامی است با اين توضيح که نسل و طبقه سنتی می دانند که چه «می خواهند» و آن جمهوری اسلامی است و نسل و طبقه شبه مدرن نيز می دانند چه «نمی خواهند» و آن هم جمهوری اسلامی است."
نخست کافی است که این بخش از پاسخ آقای سجادی را در کنار بخش دیگری از نوشتار "ماهیان تشنه" قرار دهیم تا تناقض آشکار شود. البته اگر طبقه سنتی مورد نظر نگارنده نوشتار در دل 98 در صدی که به جمهوری اسلامی رای دادند، قرار داشته باشد:
" ... همين ديناميزم هنگام برگزاری رفراندوم انتخاب رژيم جمهوری اسلامی در ايران، مردم را ترغيب کرد تا با 98% آرا بواسطه نخواستن رژيم مُستبد پهلوی بدون کمترين شناختی از ساختار سياسی نظام جمهوری اسلامی به آن رای دهند."
از این تناقض اما که بگذریم نکته مهمتر این است که جناب داریوش سجادی در این مفروض خویش که طبقه سنتی در ایران یکپارچه خواهان "جمهوری اسلامی" و لابد "ولایت فقیه" است، دچار خطا هستند و این خطا را به نگر حقیر باید به حساب دور بودن ایشان از ایران گذاشت. در ایران دیرزمانی است که بیشینه دین داران حساب خدا و پیغمبر و باورهای دینی شان را از دستگاه تخت و تاج ولی فقیه جدا کرده اند و اگر مخالف صریح جمهوری اسلامی نباشند، حداقل این است که نسبت به سرنوشت آن حساسیتی هم ندارند.

آقای سجادی ادامه داده اند:
"چه شيخ فضل الله نوری و مريدان شيخ در مشروطه و چه محمد رضا پهلوی و جان نثارانش در انقلاب اسلامی و چه محافظه کاران و پايگاه توده ای شان در دوم خرداد 76 و سوم تير 84 به خوبی می دانستند که چه می خواستند!"
این فراز قرار است بدین کشف بزرگ اشاره کند که طرفداران وضع موجود، میدانند که خواهان ادامه وضع موجود هستند! حال از کرامات شیخ ما که بگذریم و مع الفارق بودن قیاس بین پایگاه اجتماعی شیخ فضل الله و محمد رضا پهلوی را هم که در نگر نیاوریم، این پرسش باقی می ماند که مراد جناب سجادی از این اظهار واضحات چیست؟ همان که طبقه سنتی در ایران را یکسره طرفدار حاکمیت سلطانی ولایت فقیه بنمایند؟ باید گفت که ایشان علیرغم تلاش دنباله دار خویش در تحلیل های مکررشان برای حقیقی نشان دادن این پیش فرض که به گونه ای طبیعی خود ایشان را در جایگاه ارادتمندان رهبر جمهوری اسلامی مینشاند، شواهد قابل اتکا نخواهند یافت.

آقای سجادی در فرازی اسف بار از بی توجهی ادامه میدهند:
"هر چند جامعه سنتی يا لشکر صمد های ايران نيز از همان آفت قهرمانخواهی رنج می برند اما يک تفاوت بارز و شاخص ميان ايشان و جامعه شبه مدرن وجود دارد و آن اينکه قهرمانان جامعه سنتی با يک فراخوان می توانند «امت هميشه در صحنه» خود را در خطوط مقدم روياروئی با مخالفان حاضر کنند آن هم حضوری با از جان گذشتگی اما در طرف مقابل، عروس با اجازه بزرگ تر ها رفته گل بچينه!"
خوب است نگاهی داشته باشیم به قهرمانی های "امت همیشه در صحنه" مورد اشاره آقای سجادی و ببینیم که این حضور پرمنفعت چگونه حاصل میاید و چرا در طرف مقابل خبری نیست؟! جناب سجادی از بیوگرافی شما مطلع نیستم و نمیدانم چه مدتی است، در خاک دشمن مشغول دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی!! هستید، اما لابد اینقدر دور از واقعیات و غرق در توهم به سر نمی برید که حضور پرمنفعت امت مورد اشاره تان را در صحنه با حضور مخالفان جمهوری اسلامی در عرصه سیاست ورزی در ایران حداقل به لحاظ تبعاتشان یکی فرض کنید! جناب سجادی آیا نمیدانید که در ایران ربع قرن است که حاکمیتی حداکثری مواهب و نعمات بی شمار موجود در کیسه اش را چگونه تقسیم کرده است؟ آیا از انواع سهمیه ها و رانت های اقتصادی و تحصیلی و شغلی و دیگر مواهبی که حضور در صحنه دفاع از حاکمیت جمهوری اسلامی را بدل به تجارتی پرمنفعت کرده است، خبر ندارید؟ در طرف مقابل نیز البته عروس تنها برای گل چیدن نرفته! جدا از خیل چند میلیونی مهاجران ایرانی در این ربع قرن که به هر رو اغلب به امید گریختن از زندان بزرگ جمهوری اسلامی، کم و بیش خطر کرده اند و رنج و محنت دوری از وطن را بر خویش هموار ساخته اند، طبقه متوسط در ایران از هر فرصت در دسترس خویش برای اعلام خواسته ها و نخواسته های خویش سود برده است. در خرداد 76 بر خلاف آنچه شما از رای ایرانیان مراد گرفته اید، بیشینه قابل ملاحظه ای از ایرانیان با صدای بلند خواسته های خود را فریاد کردند. خواسته هایی از جنس حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی و دموکراسی که بار دیگر در دو فرصت انتخاباتی دیگر با صدایی رساتر موکدش کردند و آن گاه که دریافتند خواسته هایشان با قالب حکومتی موجود محقق نخواهد شد، شمار قابل ملاحظه و تاثیرگذاری از آنان درست یا غلط تصمیم گرفتند که با تحریم انتخابات قالب مورد اشاره را تحریم کنند. در چنین شرایطی طبیعی ترین نتیجه انتخابات از صندوق به در آمدن نامی بود که با حمایت همه جانبه و سازمان یافته طرفداران حاکمیت موجود که وزنی بیش از پانزده در صد کل آراء را در هیچ انتخاباتی در اختیار نداشته اند، توانسته بود در غیاب گفتمان آزادی و دموکراسی، با تاکید بر گفتمان عدالت و مبارزه با فقر و فساد، آراء طبقات کم درآمد و محروم را از آن خود کند و البته یک ضریب ثابت برای حفظ آبروی حاکمیت نیز آماده بود که به حکم حکومتی رهبر نظام در نتایج نهایی ضرب شده و نمایش انتخاباتی رسوای جمهوری اسلامی را تکمیل کند!

آقای داریوش سجادی در ادامه خطاب به جناب فتوره چی می نویسند:
"بنا بر ادعای شما 17 ميليون رای احمدی نژاد، رای مخالفين نظام بوده. بيست ميليون نفری هم که در انتخابات شرکت نکردند را نيز تسامحاً لبيک گويان به فراخوان تحريم انتخابات جناب آقای اکبر گنجی می گذاريم. گفتند کسر بزرگی از آرا هاشمی رفسنجانی نيز به اعتبار مخالفت با احمدی نژاد و عقبه ايدئولوژيک آن بود که از وحشت مار غاشيه پناه به اژدها برده بودند! حال می شود بفرمائيد اين حکومت متکی بر کدام ملت حکومت می کند؟"
البته در مقاله جناب فتوره چی همه آراء احمدی نژاد به حساب مخالفین نظام واریز نشده بود، برعکس این جناب سجادی هستند که در آشکار کردن نیات و علائق درونی خویش با واریز کردن یکسره این آراء به حساب ارادتمندان به رهبر جمهوری اسلامی، دچار خطای فاحش در تحلیل شده اند. جناب سجادی هنگامی که وزن آراء یک تفکر سیاسی به گونه ای ثابت در چند انتخابات نسبتاً آزاد و سالم پیاپی چیزی در حدود 7 میلیون رای یا حداکثر پانزده درصد کل آراء ممکن برآورد میشود و ناگهان در انتخاباتی که در آزاد نبودنش تردیدی نیست و سلامتش هم جای تردید فراوان دارد، این تفکر سیاسی بی آن که شواهد اجتماعی افزایش اقبال مردمی از آن را تایید کنند، با پنهان نمودن وسواس آمیز نسبت و زاویه اش با حاکمیت و با فریبکاری و وعده های دروغین، آن هم در گزینشی سلبی و نه ایجابی رایی دو برابر وزن حقیقیش را کسب میکند، برای ارائه تحلیلی مشابه تحلیل شما در واریز کردن یکسره آن آراء به حساب ماهیت عریان و قلب نشده تفکر مورد نظر یا بایستی میل و سمپاتی درونی به آن تفکر در میان باشد یا در خوشبینانه ترین حالت سر به هوایی و بی احتیاطی در تحلیل کردن!
اما این که حاکمیت جمهوری اسلامی بر کدام ملت حکومت میکند؟ این پرسش به دلیل ساده بودن پاسخش جداً نابجا است؟ مگر جمهوری اسلامی نخستین حاکمیت استبدادی در جهان است که در آن اقلیتی سازمان یافته که با چنگ و دندان از منافع خویش دفاع میکنند، بر اکثریتی ناراضی حکومت میکنند؟ آیا آقای سجادی همه این قبیل حکومتها را شایسته میدانند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

جناب سجادی در ادامه با نقل یکی دو مطایبه بی ربط بار دیگر ادعاً میکنند که روشنفکران ایرانی عموماً در فضایی رومانتیک و رویایی زندگی میکنند و شناختی از ایران واقعی ندارند و البته مرادشان این است که همه جانبه نگری هنری است که تنها در نوادری نظیر ایشان می توان سراغ کرد. از آنجا که تا همین جا به حد بسنده از نمونه های این هنر در نوشتار اخیر ایشان مستفیض و مشعوف شده ایم، باید اذعان کنیم که قطعاً دور است اتهام خودشیفتگی و نارسیسیزم از ساحت ایشان! هر چه هست استعدادی ذاتی است در درک درست واقعیات جامعه ایران!

جناب سجادی سپس در توضیح انگیزه های خود در قلمی کردن نوشتار "ماهیان تشنه" می نویسند:
"… معتقد بوده و هستم کسر بزرگی از شيدائيان گنجی حتی نيم پاراگراف از مانيفست گنجی را نخوانده اند. طبيعی هم بود که نخوانده باشند و نخوانند. اساساً ايشان گنجی را انتخاب کرده اند که بجای ايشان بخواند. گنجی منتخب اين جماعت است تا به جای ايشان بخواند، فکر کند، تصميم بگيرد و عمل کند و انقلاب کند و بجنگد و اگر لازم شد بميرد! اگر قرار بود اين جماعت اهل آن امور باشند که بدنبال گنجی و گنجی ها نمی رفتند."
آیا این که بخشی از دوستداران گنجی مانیفست جمهوری خواهی او را نخوانده اند، فی نفسه عیبی سزاوار این حجم از خوارداشت است؟ آیا نمی توان بدون خواندن مانیفستها، گنجی را به دلیل پایمردی جانانه و احترام برانگیزش در برابر دشمنان آزادی ملت ایران ستود و بزرگ داشت؟ آقای سجادی شما با این احترام و پاسداشت چه مشکلی دارید؟ کدام بایستگی فوری شما را واداشته است که دیگران را به دلیل پاسداشت مردی که اینک بدل به نماد مقاومت در برابر دشمنان آزادی مردم ایران گشته است و در این وانفسای عافیت جویی و بی عملی با پایمردی اش راه رسیدن به آزادی را به آنان که چون خود او شیفته و بی قرارش هستند، نشان داده، خوار بشمارید؟ مخاطبت خاص تان را نمیدانم، از واکنش مخاطبان عام نوشتارتان هم آگاه نیستم، اما من یکی که هیچ یک از دلایلی را که به عنوان انگیزه هایتان در نگارش "ماهیان تشنه" ردیف کرده اید، صادقانه نیافتم.

فرید پارسی
parcifarid@yahoo.com

در اين زمينه:
[ماهيان تشنه! نقدی بی پروا از گنجی و شيدائيان گنجی، داريوش سجادی]
[از توهم به در آییم، نکاتی در باره یادداشت داریوش سجادی، نادر فتوره چی]
[پاساژ بی تاثيری، پاسخی به نادر فتوره چی، داريوش سجادی]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چند نکتـــه در پاسخ نوشتــــار "پاساژ بی تــــاثیری" داریوش سجادی، فريد پارسي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016