جمعه 18 فروردین 1385

آقای سجادی من شما را نمی فهمم! الف. ع. خ

آقای داریوش سجادی!
اين قلم، به لطف وهمتي كه خبرنامه وزين گويا در حمايت از اكبر گنجي، خصوصا در دوران دردناك اعتصاب غذاي او فراهم آورده بود، دو مطلب، تحت عناوين "گنجي يادآور سه تبار" و" گنجي تنها در جهان پر مدعا" در آن خبرنامه غنيم درج نمودم. از اين بابت خود را مخاطب مطلب اخير شما مي دانم و در پيرامون آن نكاتي را مطرح مي نمايم:
آقاي سجادي!
من نيز در يكي از آن مطالب، مانند شما بر حمايت جورج بوش از اكبر گنجي شوريده ام، اما با اين تفاوت كه نخواسته ام چون شما، انتقام زندانيان گوانتانامو را از جورج بگيرم، بلكه يادآور شده ام كه چنان حمايتي تنها كار اكبر ما را پيچيده تر مي كند.
قبل از شروع بحث دو نكته را يادآور مي شوم، ابتدا بايد بگويم، تمام جوامعي كه رنگ تحول، عقلانيت و قانون را ديده اند در بهترين شرايط، درصد ناچيزي از مردم در راهبري جامعه به سمت تحول، عقلانيت و قانون مشاركت داشته اند، بقيه مردم تنها نقش پيرو و دنباله رو داشته اند، به طور طبيعي جمعيت درگير در سياست تقريبا معادل جمعيت حرفه هاي ديگر مي تواند باشد. نقش نخبگان و قهرمانان اجتمايي نيز نقش رسانه و روشن كننده رابطه بين اين جمعيت معدود، با توده هاي گسترده و قشرهاي مختلف جامعه است. الگوهاي اجتمايي(يا قهرمانان) تنها عبارات و مفاهيم حجيم و ثقيلِ طيف حرفه اي خود را براي توده ها ساده مي كنند و امكان تشخيص صلاح از بلا را براي توده ها فراهم مي آورند. بدين ترتيب توده ها خوب و بد هر حرفه تخصصي را تنها در نماد قهرمانان خود قادر به تشخيص هستند. اين بدان معنا نيست كه قهرمانان خدايگان باشند و توده ها به ثنا و ستايش آنها همت گمارند، بلكه قهرمانان قبل از آنكه بت تصور شوند ابتدا يك رسانه ساده هستند. همه جوامع انساني براي تحول و پيشرفت نياز به الگو و قهرمان دارند. ضد تحول و عقب ماندگي زماني آغاز مي شود كه قهرمانان مقدس شوند.
اما حكايت شما از حديث قهرماني، عقلانيت و رسانه كه در اين يكي شاغل هستيد، حكايت ديگري است!
شما در حالی که "جامعه قهرمان پرور را بیمار و قهرمان چنین جامعه ای را آفت آن جامعه" می دانی اما بر قهرمانی آقاي خمینی می بالی و آن را به رخ زخم خوردگاني همچون زرفشان و گنجی می کشی!
از شش هزار سال عدم تعغيرمردمان شكوه مي كني اما با اين حال به تاييد و تاكيد 17 ميليون راي پر حرف و حديث همين مردمان لايتغيراستناد مي كني و آن را دليل تاييد رهبر جامعه مي داني و لابد آن را حاصل جنبشي كنشي و اصيل به حساب مي آوري! اين در حالي است كه راي به خاتمي را در "سمفوني خاتمي"، اقبال مردم به " نخواستن ها" تعبير مي كني و آن را حاصل "جنبش واكنشي" و غير اصيل مي داني! در تعجبم كه با اين وصف چه جواهري در اين " ناجنبش" مي بيني كه به سرقت آن قبطه مي خوري و به همين خاطر طناز نابكار مطبوعات را شماتت مي كني.
از عقلانیت و فردیت دم می زنی اما نبوی را شماتت می کنی که چرا اسباب سرقت مطالبات دلبستگان به اسلام، انقلاب وامام را فراهم آورده است. حتی تمهید برای دستبرد به آن جواهرات ناب را نه سرقت بلکه خیانت می دانی! شاید به زعم شما دلبستگی دینی، همان عقلانیت ناب است!
خشونت را به درستی نفی می کنی حتی خشونت علیه خود را، اما کلامت با آن ادبیات حوزوی که داری و لفظِ قلمی که بوی ابهام و کهنگی می دهد، بسیار خشونت بار سخن می گویی! الفاظ رکیکی از قبیل جماعت بيمار، خود شيفته، ضعيف البنيه، متظاهر به شهروندی و بسياري ديگر، نقل و نبات تلخي هستند که در هر مطلبي نثار مردمان مظلوم این دیار می کنی! نام همه این بی حرمتی ها را به مدد شوخ شنگی زبان فارسی، نقد بی رحمانه و برادرانه می نامی!
قهرمان را آفت جامعهء قهرمان پرور می دانی اما از همین قهرمان می خواهی که از نقش خود در جهت تثبیت خواست تو استفاده کند، و منحرفان به زعم تو را دستگیری نموده و به راه راستی، که تو خود را دیدبان آن مي داني، رهنمون کند. اما هموطن! بدان که قهرمان همان توانی را دارد که من و تو از آن بی بهره ایم و همان کاری از او بر می آید که تصادفا تو از قهرمانی چون گنجی تقاضا کرده ای و گفته ای که دست علاقه مندانت را بگیر و بیدارشان کن! قهرمان نیز دست علاقه مندانش را می گیرد اما نه به تشخیص و تقاضای داریوش سجادی! بلکه به تشخیض قهرمانانه خود به چنین کاری همت می گمارد. شاید آنکسی که از نظر آقای سجادی خواب است از نظر قهرمان ما بیدار باشد.
اختلال در نوشته هاي شما بسيار است اما من از آن راه حل "مدبرانه و مرضی الطرفین" شما که در نامه به بوش برای آزادی گنجی مطرح نموده ای سر در نمی آورم. این مفهوم مدبرانه و مرضی الطرفین از اقلامی است که فقط در عطاری مجامع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران پیدا می شود، چنین تدبیری در ترازوی هیچ عدالت خانه ای یافت نمی شود. البته هیچ بعید نیست که دامنه اذهان و مجامع تشخیص مصلحت نظام اسلامی به خاک آمریکا نیز کشیده شده باشد، اما آن حقیقتی که بیشتر و پیشتر از گنجی ادعای دوست داشتنش را داری برای من تعبیري جز "تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران" كه به رسم الخط "حقيقت" انشاء مي كني، چیز دیگری نیست.
البته تلاش براي حفظ نظام و تشخيص مصلحت آن، مي تواند يك شغل باشد، اما قطعا چنين تلاشي "حقيقت جويي" به حساب نمي آيد، كه تو خود را در آن شاغل مي داني، حقيقت جويي با حتاكي و بي حرمتي ميانه اي ندارد!
بسيار بر منبر وعظ مي نشيني، آسمان و ريسمان را به هم مي بافي، رشته كلام را به زور ابهام مي دري و بسياري سخن هاي ساده را پيچيده مي كني اما دريغ از يك كلام مبهم كه از جانب شما شفاف و آشكارشده باشد، تا مخاطب بتواند خورشيد نگاه سجادي را ازپس ابرهاي تيرهء طفره بازشناسد، تا شايد كه به كار بندد.
آقای سجادی! صدر و ذیل ادبیات سیاسی شما با یکدیگر نمی خواند. من نمی دانم که در نزد شما انسان فی نفسه حرمت دارد یا ندارد؟ مردمان این مجموعه که "ایران" نام گرفته و شما در نامه تان به جورج بوش به شکلی تراژیک وطنش خطاب مي كنيد، حرمت دارند یا ندارند؟ آزادی خوب است یا نه؟ مبارزه برای آزادی خوب است یا نه؟ من نمی دانم آنجا كه از" هه " مصغر براي خانم عبادي استفاده مي كنيد، در نظر شما زن به عنوان انسان کامل هست یا نه؟ قهرمان خوب است یا نه؟ قهرمان توان هدایت جامعه را دارد یا نه؟ خشونت خوب است یا نه؟ رفراندم خوب است يا نه؟
از نظر شما "شوخي رفراندم" با سربازان كليكي اش چه تفاوتي با رفراندومي كه "مستظهر به راي قاطع مردم" مي دانيد، دارد؟ اين مردماني كه هزار اشكال از نظر شما دارند و نمي دانند چه مي خواهند، و اداي شهرنشينان را در مي آورند چرا آنجا كه پشت سر اقتدارگرايي مي ايستند و خشونت مي ورزند، قاطبه مردم به حساب مي آيند و بايد در نظر گرفته شوند،اما آنجا كه به دفاع از مظلوميت يك انسان، پشت در بيمارستان جمع مي شوند عده اي بي مقدار و انگشت شمار و فريبكار تلقي مي شوند كه نبايد ديده شوند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دوستانه به شما يادآور مي شوم كه ادبيات سياسي امثال شما مدت زيادي است كه براي جامعه ايراني آشكار و مبرهن است، براي پيچيده كردن و علمي نشان دادن آن اينقدر به خود زحمت ندهيد، قصه سياستِ به نعل و به ميخ زدن در اين كشور، قصه آشكاري است، حتي اين قصه ها نقل مجالس مضحكه توده هاست، مانندهمان قصهpeople secret خارجي هاست!
به نظرم می آید که از نظر شما هرآنچه که برای اسلام و مسلمین خوب باشد و مصلحت نظام جمهوری اسلامی را تامین کند خوب است، مابقی مثل مرگ خوب است اما فقط برای همسایه!
شما مدلی هستی که هر چیز خوب را دوست داری اما به شرطا و شروطه ها، درست مانند ملغمه ای به نام "قوانین شرعی"، كه به قانون تامين منافع قشري خاص بارز گشته و زندگی ایرانیان و اکثریت مطلق مسلمان آن را به انواع امراض آلوده نموده است، حتي دين مظلوم "محمد" را نيز در معرض آفت قرار داده است! آيا شخصيت شما را درست تشخيص داده ام! اگر درست تشخيص داده ام به شما توصيه مي كنم در سال جديدِ ايراني خود را متحول كنيد!
خدا همه ما را به راه راست هدايت كند!
آمين

الف. ع. خ

پي نوشت
-----------------------------------------------
مطلب فوق به استناد برخي مقالات آقاي داريوش سجادي نگاشته شده است.
1- "ماهیان تشنه! نقدی بی پروا از گنجی و شیدائیان گنجی"
2- نامه به رئيس جمهوري آمريكا
3- سمفوني خاتمي
4- استغاثه دوم خرداد
5- گنجي تو مي ترسي
6- نوبل شوم

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آقای سجادی من شما را نمی فهمم! الف. ع. خ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016