از حرکت ما چرخ جهان می گردد / وز وحدت ما جهان جوان می گردد / اوج حرکت و وحدت ما کارگران / در اول ماه مه عیان می گردد.
باز مه و باز اول ماه مه! حدیث،حدیث سالیانیست بس پر شماره تا حالا. سخن از کارگر و برزگری است که در آستانه بهمن 57 زنده به کار او بودیم و هنوز و همچنان نیز... سالی که گذشت را به حق باید سال کارگر در میهن نامید و سال سندیکا ... چند سطر پیش رو را که به مرور فشرده تاریخچه روز جهانی کارگر می پردازد پیشکش می کنم به حضور حاضر منصور اسانلو و یارانش که از حق صنفی خود گفتند و در روزگار برهوت صداها،اصلاح طلبی ها و فرصت طلبی ها. ایستادند تا حضورشان با باد درب پرت افتاده ترین قلعه ها را بگشاید. حالا می آیند و سنگ مزار "بامداد" را می شکنند. بامداد نباشد؟! بامداد!! و منصور اسانلو است که در اول ماه مه ای دیگر هنوز به باورمان می نشاند که "زنده است باد، تا زنده است باد..."
چیزی نزدیک به دوقرن پیش،آن هنگام که جنبش کارگری در اوج تجلی خود قرار داشت، حرکت آغاز شد.. آغاز حرکت، در سرزمینی است که چرخ های صنعت آن را پرولتر صنعتی به گردش در می آورد. در فاصله مقطع زمانی سالهای 1879-1870 و نیز 1889- 1880 میلادی است که اعتراضات صنفی و متشکل کارگران فصلی دیگر را در تاریخ تحولخواهی جهان معاصر می گشاید. این تکاپوها بر محور اعتراض به طولانی بودن ساعت کار روزانه،کمی دستمزدها و عدم وجود قوانین پشتیبان کارگران بوده است. دامنه این مطالبات با گذشت زمان هر لحظه وسیعتر شده است. در فاصله سالهای 1970 تا 1979 است که کارگران راه آهن و ذعال سنگ چشم در چشم ساز و کارهای حاکم بر نظام سرمایه می شوند و در طول این ده سال چندین اعتصاب بزرگ سراسری توسط آنها سازمان داده می شوند. اعتصاباتی که غالبا با سرکوب از سوی بورژوازی امریکا پاسخ می شنود. در یک هزار و هشتصد و هفتاد و هفت میلادی است که در جریان نخستین اعتصاب کارگران راه آهن علیه هیات حاکمه نظام سرمایه،سربازان را روانه میدان می کنند. هیات حاکمه ایالات متحده،اعتصاب کارگران را یک "توطئه کمونیستی" خوانده و با تمام قوا در سرکوبی آن می کوشد. سربازان بر روی اعتصابیونی که در پی توقف قطارها بودند آتش می گشایند. حالا این موج اعتصاب است که سراسر ایالات متحده را در می نوردد و به بخش های دیگری از "پرولتر صنعتی" نیز تسری می یابد. کارگران دیگر بخش های صنعتی و کشاورزی به پشتیبانی از اعتصاب هم قطاران خود به تکاپو می افتند. اینجا همه چیز رنگ اعتراض به خود گرفته است. سنگفرش های بالتیمور،شیکاگو و دیگر کلان شهرهای کارگری ایالات متحده با حضور کارگران به گرمش در آمده و با خون تعداد پرشماره ای از آنها سرخ می شوند. آنگونه که اسناد پیرامونی روایت می کنند تعداد نزدیک به سیصد کارگر معترض در این درگیری ها جان خود را از دست می دهند. حالا این پیتزبورگ است که باران گلوله را میزبان می شود و سنگفرش های به پا خاسته آن بار دیگر سرگذشت تراژیک"کمون پاریس" را در یادها مکرر می کند. روزنامه ها از زنانی می نویسند که هق هق کنان به مسببین کشتار شوهرانشان نفرین می فرستند. تعداد زیادی از کارگران زن پیشرو نیز به کارزار شده و تنی از آنها نیز در درگیری های مذکور جان می بازند. در میانه سالهای 1889 میلادی است که جنبشی توده ای برای رساندن ساعت کار روزانه به هشت ساعت در شرف تکوین است. در اواسط سال 1880 با ایجاد یک جنبش وسیع کارگری،تب و تاب ها جامه ای دیگر به تن می کنند. نام گروههای کارگری که در 1884 در شهر کوچک "سرالیا" به رهبری یک کارگر پینه دوز و راننده لوکوموتیو شکل گرفت هنوز در میان اوراق بی سرانجام مبارزات جنبش کارگری جهان ثبت است. "خیزش بزرگ" نام جنبشی است که طی آن در روز شانزدهم ژوئیه 1877،کارگران امریکا،اقدام به نخستین اعتصاب بزرگ سراسری نمودند. گفته اند که سرآغاز این اعتصاب،اپتدا در شهر کوچک راه آهن مارتینز بورگ در ویرجینیای غربی بوده که در اعتراض به کاهش دستمزد ده درصد سامان گرفته است. اما این بار نیز موج اعتراض دامن می گسترد و چرخ حرکت صنایع زیربنایی کشور و راه آهن های سراسری را از حرکت باز می دارد. گفته شده است که در جریان این اعتصاب وسیع ، بیش از ده شهر بزرگ امریکا فلج شده و اداره شهرها عملا به دست کارگران افتاده است. اما این جنبش نیز به روال گذشته با زور سرنیزه نیروهای نظامی دولت فدرال سرکوب می شود. اینجا باید به جنبش "پاسداران کار" نیز اشاره کنیم. جنبشی که در روند تکوین و تکامل خود بدل به بزرگترین سازمان کارگری امریکا شد. با فراگیر شدن دامنه اعتراضات ، ترنس پادرلی که آن زمان در راس این سازمان قرار داشت دچار وحشت شده و با صدور بخش نامه ای در 1884، بیمناکی هیات حاکمه نظام سرمایه در برابر تکاپوی کارگران بار دیگر به تمامی عیان می شود. پادرلی در بخشنامه خود یادآور می شود که تعقییری آهسته اما قاطع سراسر کشور را فرا می گیرد.او اضافه می کند که بیش از پیش بحث درباره مسائل کارگری،بیش از هر موضوع دیگری وقت و توجه مردم را در تمام رشته های زندگی به خود معطوف داشته است... « تعداد بیکاران در حال حاظر زیاد است و مداوما زیادتر هم می شود.کاهش دستمزد،حکم تعلیق کارگران،تعلیق کارخانجات و کوره ها حوادث روزانه اند.چنانکه پیشتر هم اشاره کرده ام،در چنین اوضاع و احوالی،این امری طبیعی است که کارگران،ناآرام و برافروخته شوند. تظاهرات در برخی از شهرهای بزرگ ما حجت این واقعیت اند.» تنها دوماه پس از صدور این بخشنامه است که دستمزدهای کارگران راه آهن میزوری پسفیک،کانزاس و تگزاس و آباش یعنی خطوط سیستم جنوب غربی شرکت جی گولد، علاوه بر یک درصد قبلی پنج درصد دیگر نیز کاهش می یابد! "جان کامانز" در "تاریخ جنبش کارگری در ایالات متحده" تصریح می کند که همه مشخصات ویژه حوادث دراماتیک سالهای 1886 و1887،سرعت تب آلود،رشد سازماندهی،موج سراسری کشوری اعتصاب،کاربست گسترده تحریم،از بین رفتن به ظاهر کامل تمام مرزهای تقسیم کننده طبقه کارگر،چه جغرافیایی،چه حرفه ایی،قهر و هیجانی که این جنبش به همراه داشت و... همگی علائم جنبش بزرگ طبقه کارگر غیر ماهر سرانجام به پاخاسته بود. او از نهضتی سخن می گوید که در تمام جوانب خود،نشانی از یک جنگ اجتماعی دارد. در هر اعتصاب بزرگی،نفرت مهار نشده ای،نسبت به نظام سرمایه ظاهر می شود. در تمام اقدامات "پاسداران کار" بیزاری شدیدی نسبت به سرمایه نشان داده می شود و هر جا که رهبران می کوشند این بیزاری را مهار کنند،از سوی اعضا کنار زده می شوند و آنها که حاظر به قبول نظرات اعضا هستند برگزیده می شوند. روند تکاپوی جنبش کارگری در قلب نظام سرمایه چندان پرشتاب است که برای نخستین بار،یک سازمان کارگری در سطحی برابر با نیرومندترین سرمایه دار کشور به مذاکره می نشیند. این سازمان،جی گولد را مجبور می کند که در تمام مذاکرات هماوردی طبقه کارگر را بپذیرد. در این اسناد مکتوب می خوانیم که توده های زحمتکش کارگری سرانجام قهرمانی را یافته اند که قادر بوده قدرت زورمندتر از قدرت دولت را نیز مهار کند. « تمامی احساسات تلخی و نفرتی که طی دوسال رکود اقتصادی انباشته بود،حالا دیگر راه خود را در سازماندهی به زیر پرچم تشکیلات نیرومند "پاسداران کار" یافته بود.» این سازمان که اپتدا توسط نه کارگر پارچه بر ناشناس در 1869 میلادی با گرایش های مذهبی در شهر فیلادلفیا بنیان گذاشته شد،خیلی زود جامه پیشین را از تن به در آورد و روند رشد خود را آغاز کرد. همبستگی میان کارگران،سفید و سیاه،ماهر و غیر ماهر خیلی زود در برنامه اصلی این جنبش توده ای قرار گرفت. حالا این کلان شهر نیویورک بود که زیر پای "پرولتر صنعتی" به لرزش در می آمد. جنبش هشت ساعت کار در نیویورک با میتینگ بیست هزار نفری در "یونیون سکوئر" (میدان مربع) در حالی که پلیس در تمامی نقاط کلیدی شهر مستقر شده بود آغاز می شود. ششصد پلیس،توده های به هم پیوسته کارگران را می پایند. صئد پلیس دیگر هم در ساختمانهای اطراف پنهان شده اند.شهر در محاصره است. حالا چهار هزار کارگر مبل ساز با شروع کار در 8شت صبح و ترک کارگاه در ساعت پنج بعد از ظهر،عملا قانون هشت ساعت کار روزانه را در کارخانه های خود مستقر می کنند. هزار نفر کارگر پیانو ساز،هفتصد و پنجاه کارگر پوست ساز،پانصد کارگر درشکه و واگنساز،دویست و پنجاه کارگر مرمرکار،یکصدا فریاد بر می آورند : هشت ساعت کار در روز! با انور بی سابقه کارگران در نیویورک،دیگر صنوف کارگری مانند نانوایان،آبجوسازان و... نیز به کارزار شده و ساعات کار خود را از پانزده ساعت به دوازده ساعت در روز کاهش میدهند.گفته اند که در شیکاگو این پیکار شدیدتر از دیگر نقاط ایالات متحده بوده است.صاحبان صنایع گوشت،صنایع ماشینهای کشاورزی و صنایع چوب و مطبوعات در خدمت بورژوازی به شدیدترین اقدامات برای سرکوب جنبش کارگری متوسل می شوند. در متون تاریخی آن روزگار امریکا پیرامون حوادث ماه مه آمده است که روزنامه ها از مردم [ اوباش] خواسته اند که هر تیر چراغ برق را با جسد یک کمونیست تزئین کنند! سینه یاغیان را به گلوله ببندند و گردن رهبران آنها را با طناب اعدام بالا بکشند. بر اساس آمار موجود در روز اول ماه مه آن سال،چهل هزار کارگر امریکایی به اعتصاب سراسری می پیوندند و این رقم با گذشت زمان اندکی دو برابر می شود. در دو روز اول اعتصاب اتفاق خاصی نیفتاده است اما در روز سوم ماه مه این ارتجاع است که میدان داری می کند. پلیس به روی کارگران معترض آتش گشوده که در این حادثه حدود بیست و پنج کارگر جان باخته و نزدیک به پنجاه نفر مجروح می شوند. در روز چهارم ماه مه،در تظاهراتی که علیه خشونت پلیس بر پا می شود،بمبی توسط یکی از عوامل هیات حاکمه به میان تظاهرکنندگان پرتاب می شود که موجب کشته شدن گروهی از کارگران و یک پلیس شده است. حالا بهانه مناسبی برای سرکوب به دست هیات حاکمه امریکا می افتد.سرکوب گسترده شروع می شود. زندان ها مملو از کارگران و نیروهای مترقی شده و رهبران کارگران با مدارک ساختگی راهی بیدادگاهها می شوند. این نیروها در زندان نیز تا واپسین دم مقاومت می کنند. «... پس همه ما را اعدام کنید.اما بدانید که فقط روی جرقه کوچکی پا خواهید گذاشت و پشت سرتان شعله ها از همه جا زبانه خواهد کشید...» به رای دادگاه،چهار تن از رهبران کارگران بدون هیچ مدرکی به اعدام محکوم می شوند. نظام سرمایه،در این مقطع زمانی،رهبران جنبش کارگری را از سر راه خود بر می دارد اما به گواه تاریخ زنده جنبش های مترقی،هرگز قادر نیست حتی یک گام در جهت نابودی کل جنبش و جلوگیری از جوانه زدن بذرهای ماندگار آن بردارد. یکی از چهار رهبر کارگری جانباخته در هنگامه اعدام فریاد می زند :« صدای کارگر را نمی توان خفه کرد.» هفت سال پس از این اعدام هاست که مقامات دولتی امریکا در یکی از رسواترین موضع گیر های خود اعلام می کنند که «در قضیه مزبور،عدالت به درستی اجرا نشده بود و افراد بیگناهی به چوبه دار سپرده شده بودند.» در پی همه این حوادث بود که سرانجام نزدیک به پانصد هزار کارگر حق هشت ساعت کار روزانه را به دست آورده و حرکت انسان را معنا می کنند.نمود حرکت در "کار" متجلی می شود و اراده ای می رود تا ابزار تولید را در دست توانمند خود گیرد. با رشد روزافزون نظام سرمایه داری،ترفندهای نوین و پیچیده دیگری در راستای مقابله با تحولخوهان توسط سیاستگذاران این سیستم پی گرفته شد. سه سال پس از این وقایع بود که اولین کنفرانس بین الملل دوم به مناسبت بزرگداشت تظاهرات اول ماه مه شیکاگو تصمیم می گیرد روز اول ماه مه را روز همبستگی کارگران جهان اعلام نموده و بر این گفته مبارز جانباخته، رزالوکزامبورگ مهر تایید زند که تعقییرات در انکشاف حزبی سایر کشورهای سرمایه داری را شبیه به هم عنوان می کرد و با انگاره های مستند تاریخی خاطر نشان می ساخت که طبقه کارگر انقلابی،خود را تنها در مقابل ارتجاع متخاصم و متشکل طبقات حاکم و حملات نیرومند آنها که متوجه اوست می بیند. رزا،این همه را به مثابه نشانه ای می دانست که کل این انکشاف در زمینه اقتصادی و سیاسی انجام یافته است.او فرمولی که موافق آن نتایج اش را با خوانشی دقیق از ساز و کارهای پیچیده نظام سرمایه،شیوه تولید و ارزش افزوده که خون این نظام است، امپریالیسم عنوان کرد.