- بزرگترين رقيب احمدينژاد خود اوست كه با شتاب بالا همفكرانش را جاگذاشتهاست
- در غياب هاشمي و مشكيني مصباح رييس خبرگان مي شود
حزب نوانديش جريان مدرني از اصولگرايي است كه نميتوانند مسؤوليت همه اقدامات سنتيها،ايثارگران و حتياحمدينژاد را بپذيرند/احمدينژاد با روش و متد ويژه خود خارج از بدنه اجتماعي شوراي هماهنگي و احزاب مختلف، يك ساختار نامرئي را تعريف كرد و پيروز شد
ايرانيوز _ سرويس سياسي:
مثل هميشه و با همان ذهن منسجم و دستهبندي شده در مصاحبه حاضر شده بود و به سؤالهايمان پاسخ ميگفت. دكتر امير محبيان،كارشناس مسائل سياسي ، روزنامهنگار و عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت و مدير خبرگزاري آريا نيوز.او كه ذهن منسجمي دارد داراي تحليل جالبي از فضاي سياسي كشور و آرايش احزاب است. او خبر از شكل گيري جريان جديدي در جمع اصولگرايان داد. حزبي كه براي مجلس هشتم خود را آماده مي كند و قرار است به شكلي مدرن پذيراي نخبگان جوان اصولگرا باشد كه با سنتي هاي اين طيف فاصله دارند و هزينه هاي اصولگرايان فعلي را به گردن نمي گيرند.
٭ تحليل شما از آرايش سياسي احزاب و جناحهاي مختلف پس از انتخابات دور نهم رياست جمهوري چيست؟
براي ترسيم آرايش سياسي كشور در شرايط كنوني، نياز به ارائه تقسيمبندي داريم. البته چون هنوز به وضعيتي نرسيدهايم كه از سيلان خارج شده باشيم، از اين رو همان تقسيمبنديهاي گذشته را با تعاريف جديد بيان ميكنم تا تعاملات جديد را توضيح دهيم.
در واقع پس از انتخابات سال 84، جريان اصلاحطلبي يا دوم خرداد به لحاظ ساختار حركت جديدي ندارد و ائتلاف جديدي در ميان اين جريان شكل نگرفته است. بحث مربوط به جبهه دموكراسي خواهي هم بيشتر يك جنبه تئوريك دارد و پراتيك و عملياتي نشده و در حقيقت شكل بيروني و عيني پيدا نكرده است.
حزب اعتمادملي هم پديده نويي است كه به شكلي، منشعب از مجمع روحانيون است. با حضور اعتماد ملي، عملاً مجمع روحانيون در سايه رفت. با طرح ديدگاههاي كروبي، بخشي از نيروها گرد نگاه جديد او كه نگاهي مابين نگاه سنتي و مدرن بود، جمع شدند.
در جبهه مشاركت هم تحول جدي رخ نداده است، مگر اينكه بخواهند دبير كل را عوض كنند كه در اين صورت باز هم شكل كليدي از تحول نمايان نميشود كه بتوان روي آن سرمايهگذاري كرد.
مابقي گروههاي دوم خردادي هم كه در حالت نيمه كما هستند، مثل حزب مردمسالاري و حزب همبستگي كه زياد خبري از آنها نيست. مجاهدين انقلاب هم شايد در حال انجام كارهاي عميقتري هستند كه البته نمود بيروني جدي ندارد.
در مجموع، جبهه دوم خرداد به لحاظ گفتمان، هنوز به حرف جديدي نرسيده است. سخنانش تكرار بحثهاي اصلاحات است و از لحاظ ساختار هم شكل نويي را ارائه ندادهاند. از جهت مديريت، فرماندهي و كادر رهبري نيز رهبري جديدي در جبهه دوم خرداد ديده نميشود و در واقع هنوز هم فردي كه توانايي دارد تا حدودي شكلي از رهبري را در اين جبهه اعمال كند، آقاي خاتمي است. يعني كروبي هم اين اتوريته را پيدا نكرده، عليرغم اينكه تلاش ساختاري بسيار زيادي را انجام داده است.
جبهه دوم خرداد پس از انتخابات 84 در يك فضاي ويژهاي قرار گرفته است. از يك سو با وجود شوكي كه سوم تير 84 بر آنها وارد كرد، هنوز هم بسياري از آنها به خودشان نيامدهاند و تحليل جدي و جديدي از جامعه ارائه ندادهاند و بقيه هم تقريباً در يك دوران تعليق استراتژيك به سر ميبرند و به انتظار باد موافق نشستهاند تا دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.
اصولاً نقطه اتكاي جريان دوم خرداد، طبقه متوسط بود كه در دوران 8 سال دولت خاتمي به هر دليلي ظرفيتهاي جاذبه سياسي گروههاي سياسي برايش پُر شد و دغدغه اقتصادي پيدا كرد و از آن رو كه اين دغدغهها در دولت اصلاحات پاسخ داده نشد، عدهاي از اين طبقه تغيير جهت دادند و به سمت دكتر احمدينژاد رفتند و دغدغههاي طبقات پايين و محروم را پيدا كردند. عدهاي هم كه طرفدار دوم خرداد بودند، ساكت شدند و ديگر حرف جديدي ندارند، يا منتظر هستند كه حركت جديدي صورت گيرد و يا مأيوس از هرگونه حركت جديد كنار كشيدهاند.
در مقابل جبهه اصلاحات، جريان موسوم به اصولگرايان قرار دارد. در انتخابات 84، نوعي انشقاق كه از اختلافات تشكيلاتي شروع شده، به صورت كامل بروز كرد و عملاً باعث شد كه 2 جريان اصولگرا در مقابل هم قرار گيرند؛ ولي درنهايت جريان سومي پيروز شود كه شايد از آن غافل بودند.
جريان موسوم به اصولگرايان سنتي كه احزاب و گروههاي مختلفي را دربرميگرفت، در دوران انتخابات طي فرآيندي كه نمود خارجياش هم دموكراتيك بود، نهايتاً به معرفي و حمايت از دكتر علي لاريجاني رسيدند و از همين جا جريان ديگري كه در جبهه اصولگرايان وجود داشت، به شكلي از سنتيها جدا شد و به قاليباف رسيد. اين جريان همان ايثارگران و آبادگران بودند. آبادگران محصول اصولگرايان سنتي بود ولي ايثارگران يك تشكيلات جدي بود كه از ابتدا وجود داشت و فعاليتهاي خود را پيگيري ميكرد.
در رقابت ميان لاريجاني و قاليباف، نهايتاً آنچه رخ داد، پيروزي دكتر احمدينژاد بود كه از يك سو پا در جمعيت ايثارگران داشت و به عنوان عضو شوراي مركزي آن محسوب ميشد و از سوي ديگر پا در جامعه اسلامي مهندسين داشت كه به عنوان جريان سنتي اصولگرا به حساب ميآمد.
با همه اينها احمدينژاد با روش و متد ويژه خود يعني «ارتباط با تودهها» توانست خارج از بدنه اجتماعي شوراي هماهنگي و احزاب مختلف، يك ساختار نامرئي را تعريف كند و تودهها را به سمت خود جذب نمايد و نهايتاً پيروز شود.
هر چند كه احمدينژاد خارج از جريان اصولگرايان تعريف نميشود، ولي طبيعتاً مطلوبترين نتيجه مورد نظر گروههاي سنتي وايثارگران هم نبود، چون كانديداي قطعي آنها تلقي نميشد. لذا فردي پيروز شد كه از يك سو اصولگرا و ارزشمند است اما از سوي ديگر به دليل اينكه حمايت اين گروهها را نداشت، به صورت مستقيم، تعهدي هم نسبت به آنها احساس نميكند.
اين اتفاقات باعث شد كه نوعي ترديد نسبت به توانايي تشكيلاتي جريان اصولگرا براي جمع كردن امور پديد آيد. يعني در واقع اصولگرايان، خوب پخش كردند ولي نتوانستند نتيجه را درست جمع كنند و حاصل اين شد كه يك بحران رهبري به وجود آمد و نهايتاً حجتالاسلام ناطق نوري به هر دليلي ترجيح داد كه رهبري تشكيلات را بر عهده نداشته باشد و كنار بكشد كه اين را در آخرين مصاحبهاش به صراحت بيان كرد.
به اينترتيب جريان اصولگرا عملاً به 3 بخش تقسيم شد؛ يك بخش همان جريان سنتي قديم كه به شكل جبهه پيروان خط امام و رهبري باقي مانده كه فردي مثل عسگر اولادي چهره شاخص و مؤثر آن است و شامل جامعه اسلامي مهندسين، جامعه اسلامي فرهنگيان، جامعه اسلامي پزشكان و حزب مؤتلفه اسلامي است. جريان دوم هم جمعيت ايثارگران است كه فعاليتهاي خاص خود را دارد. جريان سوم نيز تودههاي درون اصولگرايان هستند كه گرد دكتر احمدينژاد جمع شدهاند. البته دو جريان قبلي هم عليه احمدينژاد نيستند و تلاششان هم اين است كه از او حمايت كنند ولي به هر صورت اين صف بنديها وجود دارد.
اگر كمي دقيقتر نگاه كنيم، جريان چهارمي هم هست كه ضمن حمايت از احمدينژاد، داراي برخي بحثهاي روشي هستند.اين جريان، نگاهي نو و مدرن به قضايا دارد و در گرايشهاي كلي با آقاي احمدينژاد همراه هستند ولي با نگاه انتقادي.
اين عده داخل دستهبنديهاي جريان اصولگراي سنتي و ايثارگران نيستند. بخش مهمي از آنها تحصيلكردههاي جناح موسوم به اصولگرا هستند كه داراي تخصص بوده ولي تا به حال ساختار حزبي به خود نپذيرفتهاند و فقط در كارهايي حضور داشتهاند؛ اما نميتوانند مسؤوليت همه اقدامات اصولگرايان سنتي و ايثارگران و حتي دولت احمدينژاد را بپذيرند.
اين عده ديدگاههاي خاص خود را دارند و در عين حالي كه اكنون داراي ساختار ثابتي نيستند، اما تلاشهايي در حال انجام است كه نوعي ساختار تشكيلاتي را براي خود تعريف كنند. در واقع اين نوانديشان تلاش ميكنند جريان مدرن جناح اصولگرا را سامان دهند چرا كه معتقدند جريان سنتي، جرياني ريشهدار و عميق است كه با گرايشهاي مبتني بر اصالت سنتها، بعضاً نوعي بد بيني نسبت به مفاهيم مدرن و نو دارند. ايثارگران هم به عقيده نوگراها، يك جريان تشكيلاتي زيرك است كه در گرايشها، عملگرا هستند؛ البته عملگرايي نه به معناي سياسي بلكه به معناي نوعي گرايش به كسب قدرت.
جريان مدرن ميخواهد سمبلهاي خاص خودش را داشته باشد و سعي دارد ظرف شش ماه آينده ساختار تشكيلاتي خود را تعريف كند و به صورت جدي به فعاليت بپردازد.
٭ محوريت فكري گروههاي مدرن و نوانديش اصولگرا با چه كسي است؟ اينها به صورت تودههاي پراكنده هستند يا محوريت واحد دارند؟
اين جريان، متشكل از كانونهاي فكري است كه در سراسر كشور حضور دارند. اينها تعريف هويتي براي خود دارند. گرايشهاي عمدهشان بيشتر در جريانهاي سياسي است و از لحاظ روش سياسي، گرايش به نوعي اعتدال، ميانهروي و عقلگرايي دارند. اين جريان در عين حال، در پي ايجاد فضايي محاسبه گرايانه و عملگرايانه هستند كه در آن ضمن حفظ اصول، مردم كمترين هزينه را بپردازند و در سطح جهاني هم داراي خطوط قرمز هستند و معتقدند كه از طريق مذاكرات و در عين حال ايستادگي بر روي اصول به شكل معقول و منطقي، ميتوان وضعيت بهتري را داشت.
اكنون اين كانونهاي سراسر كشور، كم كم در حال اتصال به هم هستند و در حزب نوانديشان ايران اسلامي نمودار خواهند شد. البته تا آنجا كه من اطلاع دارم، قرار بر اين است كه ظهور عملي اين حزب در آستانه انتخابات خبرگان و شوراها نباشد. چون قصد ندارند حزب انتخاباتي ديده شوند.اولين بروز جدي انتخاباتي اين حزب در انتخابات مجلس خواهد بود و تا آن زمان تقويت ساختار و طراحي ادبيات نوين براي جناح اصولگرا و رسيدن به تصويري جديد كه در بعد بينالمللي و داخلي نوگرايانه است، در دستور كارشان است. اين حزب قصد دارد هم جاذب باشد و هم به مقاومتزدايي بپردازد.
هر جريان نويي كه روي كار بيايد، مقاومتهايي در مقابلش صورت ميگيرد. حزب نوانديشان سعي دارد با جريانهاي مختلف تماس گرفته و به تبيين ايدههاي خود كه در جهت پيشرفت كشور است نه عليه يك جريان خاص، بپردازد و مقاومتزدايي كند.
٭ به نظر ميرسد، همانطور كه در جبهه اصلاحات تحولاتي از نوع راديكاليسم و بحثهاي مربوط به عبور از خاتمي، باعث سقوط اصلاحات شد، در جبهه اصولگرا هم نوعي راديكاليسم در حال شكلگيري است. با وجود اين جريان، آيا اصولگراها ميتوانند به سرمنزل برسند و پيروزي در انتخابات گذشته را در انتخابات شوراها ادامه دهند؟
براي اينكه در يك ارزيابي درست، مشخص شود كه جريان دولت جديد، جريان راديكال هست يا نيست، به زمان نياز داريم. به نظر من دولت احمدينژاد به دليل شكل خاص پيروزي كه به دست آورد، با يك موتور محركه قوي وارد صحنه شده، اما برآمدهايي كه از اين حاصل خواهد شد، خيلي تندروانه نخواهد بود. شما ممكن است از دولت احمدينژاد، دستاوردهايي را ببينيد كه دولت اصلاحات توان انجام آن را نداشت مثل حضور بانوان در استاديومهاي ورزشي كه البته نسبت به آن انتقادات جدي هم وجود دارد.
دكتر احمدينژاد در زمينه رسيدن به قدرت، هوشمندانه عمل كرد و حتي تيزهوشانهتر از بسياري از تحليلهاي ما. انتظار من اين بود كه ببينم آيا وي در قدرت هم اقتضائات قدرت را به دقت درك ميكند يا نه قالبشكنيهايي ميكند كه به ضعف خودش بينجامد؛ اما امروز ميبينيم كه احمدينژاد كار با افكار عمومي را خوب ياد گرفته است.
در مورد عبور از احمدينژاد- اگر كساني مثل دوران خاتمي آن را طرح كنند- بايد بگويم كه مشكل خاتمي از نظر كساني كه آن شعارها را ميدادند، سرعت پايين او بود ولي احمدينژاد سرعت بسيار بالايي دارد. احمدينژاد مهندس است و خصلت ذهني او اين است كه همه كارها را پروژه ميبيند و سعي دارد سريع آنها را انجام دهند. در واقع بزرگترين رقيب احمدينژاد در آينده نه دوم خرداد است و نه جريانات اصولگرا، بلكه خود او بزرگترين رقيب خودش است. سرعت او به حدي است كه انتظارات را به شكل فزايندهاي بالا ميبرد و ممكن است در آينده نتواند به آنها پاسخ دهد. انتظارات از دكتر احمدينژاد بسيار سريعتر از خودش ميدوند و اين براي او مشكلساز است ولي در عين حال من حدس ميزنم كه احمدينژاد با روندي كه طي ميكند، در آينده بخش مهمي از مجلس را به سمت هواداران خود سوق خواهد داد.
٭ اخيراً احساس ميشود كه ميان احزاب با طيفها و گرايشهاي مختلف، نوعي نزديكي درحال شكلگيري است. اين جريان را چطور و با چه مقاصدي ارزيابي ميكنيد؟
اين جريان، جريان خوبي است از هر كجا كه سرچشمه گرفته باشد نتايج مختلفي هم بر آن مترتب است. ميتوان از اين راه به دنيا ثابت كرد كه گروههاي سياسي ما با هم تخالف دارند ولي تخاصم ندارند. البته نبايد انتظار داشت كه در اثر ديدارهايي مثل ديدار مشاركت و مؤتلفه، از فردا جرياني ميانهرو و معتدل به وجود بيايد.
هيچكدام از اين احزاب از مواضع خود عدول نخواهند كرد. اما آنچه در حال رخ دادن است، اين است كه در اثر اين گفت و گوها ميتوانند تصويري را كه از هم دارند، به واقعيت بيشتر نزديك كنند؛ مثلاً مؤتلفه دريابد كه مشاركت با وجود ديدگاههايش كافر نيست و در درون نظام تعريف ميشود و مشاركت هم دريابد كه مؤتلفه از بازاريان متعصب تشكيل نشده بلكه از افراد سياسي منطقي تشكيل شده كه ميتوان با آنها صحبت كرد. چنين اقداماتي بايد در وسعت بيشتري انجام شوند.
آقاي عسگر اولادي كه شخصيت بسيار ارزشمندي است، در يك اقدام بهجا، حتي مكاتباتي را با ابراهيم يزدي انجام داد. سياسيون ما بايد با حفظ مواضع با هم سلام و عليك و گفت و گو داشته باشند. اينكه چه كسي چنين ديدارهايي را طراحي كرده، مهم نيست. نتيجهاش ارزشمند خواهد بود. البته نبايد تصور كرد كه دوره آشتي ملي گستردهاي فرا رسيده و هيچ اختلاف ديگري وجود ندارد. ما نظام دموكراتيكي داريم كه به اختلاف نظر نياز دارد و اگر اختلاف نظر نباشد، بايد نگران شويم.
٭ وضعيت فعلي و آينده احزاب را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
متأسفانه در تاريخ ما احزاب در ايران يا فصلي هستند يا شخصي. وقتي يك شخص به قدرت ميرسد، مديرانِ خود را حول محور خود جمع ميكند و براي ماندن در قدرت يك حزب تشكيل ميدهد. اين در تاريخ ما ريشه دارد.
قبل از انقلاب، قوام السلطنه و ديگران اينگونه بودهاند و پس از انقلاب به اَشكال مختلف ادامه يافته است. از طرفي برخي احزاب ما فصلي هستند كه در هنگام انتخابات به وجود ميآيند و پس از آن هم از بين ميروند، حتي پس از انتخابات دفتر هم ندارند و اگر هم دفترشان باقي بماند، با يك آبدارچي باقي مانده است. اينها حزب نيستند. حزب يك ساختار زنده است كه ازتلاش و فعاليت آن، دولتها زاده ميشوند، سياسيون زاده ميشوند و كشور اداره ميشود، نه اينكه دولت، احزاب را بزايد.
از طرفي حزب قدرتمند، حزبي است كه عمرش از رهبرانش بيشتر باشد. هنوز ما هيچ حزبي با اين ويژگيها نداريم. اگر تاريخ كشورمان را نگاه كنيم، تنها جرياني كه واقعاً حزبي كار كرده، حزب توده است كه بسيار قوي بوده، اگرچه با ديدگاههاي نادرست. پس از انقلاب هم حزب جمهوري اسلامي ايران، در حال تبديل به يك پديده عجيب بود كه از اساسنامهها و آيين نامههايش مشخص است كه حول محور انديشههاي بسيار قوي و هوشمندانه شهيد بهشتي در حال تبديل به يك حزب قدرتمند بوده است؛ اما به هر دليل، شرايط به آن اجازه بقا و تداوم نداد، هر چند كه هنوز هم تمام سياسيون ما به نوعي برآمده از حزب جمهوري اسلامي هستند اعم از چپ و راست.
اكنون هم در ميان احزاب درون نظام، حزب مؤتلفه به مفهوم حزب واقعي نزديكتر است. در خارج از حاكميت هم نهضت آزادي فعاليت حزبي دارد. البته حزب مشاركت از لحاظ گسترش اجتماعي قوي است كه اين نيز به مدد درقدرت بودن نصيبش شده است اما در هيچ يك از احزاب كنوني، نوگرايي ديده نميشود.
اينها نميدانند كه مرتب بايد انديشههاي نو ايجاد كنند تا مشتريانشان را كه تودههاي مردم هستند، راضي نگهدارند. احزاب ايران همين كه به قدرت ميرسند، كالايي را كه در گذشته توليد كردهاند و مردم براي آن قيمتي قائل شدهاند، ميخواهند به همان شكل به مردم بفروشند آن هم به زور.
در حالي كه marketing سياسي به ماركتينگ اقتصادي بسيار شبيه است. تودههاي مردم مشتريان هستند و ايدهها، كالاهاي توليدي احزاب، و احزاب بايد اعتماد آفريني كنند.
احزاب ايران فكر ميكنند يك بار كه مردم به آنها اعتماد كردند، اين اعتماد تا هميشه تداوم خواهد يافت. با اين روش نميتوان حزب ايجاد كرد اگر هم ايجاد شود، حزب دموكراتيك نخواهد بود. البته اميدواريم كه با گذشت زمان و كسب تجربههاي گرانبها به يك سيستم درست برسيم. البته در كنار همه اين ايرادها بايد توجه داشت كه از يك طرف وقتي فردي از سوي يك حزب به قدرت ميرسد، ديگر تعلق خود نسبت به حزب را فراموش ميكند و از طرف ديگر عدم وجود نظام حزبي است كه نقصهايي را ايجاد كرده است. در واقع ممكن است كه حزب وجود داشته باشد ولي نظام حزبي نباشد كه اين حزب بتواند در آن نظام فعاليت كند.
٭ با آرايش سياسي كه طرح كرديد، فكر ميكنيد آينده انتخابات شوراها و خبرگان چگونه خواهد بود؟
ماهيت انتخابات خبرگان و شوراهاي شهر، ماهيت ويژهاي است. از يك طرف شوراي شهر هيچ گونه فيلتر جدي از سوي شوراي نگهبان ندارد و انتخاباتي است كه همه جريانهاي سياسي به دليل عدم وجود نظارت استصوابي ميتوانند در آن حضور داشته باشند اما از طرف ديگر يك انتخابات اتميزه و خُردشده است. تعداد كساني كه ميتوانند كانديدا شوند، در سراسر كشور رقم كلاني است و هيچ حزبي قادر نيست نيروهايش را در درون يك سازمان به انتخابات شوراها وارد كند مگر اينكه پس از انتخابات از افرادي كه وارد شوراها شدند، عضوگيري كند.
انتخابات شوراها انتخابات ويژهاي است كه احتمال دارد در اين دوره جلو هم بيفتد. درآنصورت احزاب با وجود آن كه دوست دارند نتايج آن را به دست آورند، ولي شرايط لازم و كافي را ندارند.
انتخابات خبرگان هم كه شرايط متفاوتي دارد. روحانيون، آن هم در يك رده خاص ميتوانند به آن وارد شوند. عملاً اين انتخابات حوزه چالشهاي حزبي نيست اما در اين دوره ممكن است پيچيدگيهاي خاص خود را داشته باشد.
پيشبيني من اين است كه اگر در اين انتخابات روند گذشته و طبيعي طي شود، رياست با آيتالله مشكيني خواهد بود اما اگر قرار باشد بزرگاني مثل آيتالله مشكيني وارد نشوند، يكي از عناصر مهم خبرگان يعني رياست خبرگان محل بحث خواهد شد. در اينصورت اگر هاشمي وارد انتخابات شود، به احتمال زياد رياست با او خواهد بود و با ورود جريان آيتالله مصباح كه به صورت جدي در حال فعاليت است و قصد دارد بسياري از افراد فاضل جوان را به عرصه وارد كند، ميان بدنه و رأس مجلس خبرگان نوعي تضاد جدي به وجود خواهد آمد.
از طرفي اگر هاشمي هم به رياست نرسد، بيشك با توجه به گرايشهاي موجود، آقاي مصباح يزدي رياست را خواهد داشت. البته اين بحثها هنوز زود است ولي احتمالهايي است كه وجود دارد. البته فرضيات ديگري هم هست كه بر اساس آن، نه مشكيني، نه مصباح و نه هاشمي، بلكه شخصيتهايي مثل آيتالله استادي يا آيتالله اميني رياست را بر عهده بگيرند. تركيب بدنه هم بسيار اهميت دارد. درهرصورت انتخابات خبرگان، اين بار بسيار جدي است اما آنچه براي ما مهم است، اين است كه انتخابات به گونهاي برگزار شود كه رأيدهندگان آن زياد باشد و از اين انتخابات، چالش و تغيير جهت جدي رخ ندهد چرا كه تلورانسي را در جامعه ايجاد خواهد كرد كه مشكلساز خواهد شد. خبرگان بهتر است در همان وضعيت وزين و سابق خود باقي بماند.
٭ ارزيابي شما از تأثيرات احتمالي تجميع در انتخابات بر مشاركت مردمي چيست؟
عموماً انتخابات هزينههاي بسياري را بر كشور تحميل ميكند و هر چه انتخابات به هم نزديك شوند، هزينههايش كمتر خواهد شد. از طرفي به نظر من وقتي چند تا انتخابات با هم باشد، انگيزه مردم براي مشاركت هم بيشتر خواهد شد. البته نتايج تجميع در انتخابات مجلس و رياست جمهوري بيشتر ظهور خواهد داشت. همواره دولتهاي ما پس از تشكيل، مجلسي را در اختيار داشتهاند كه با دولت همسو نيست و بخشي از آن باقي مانده از دوره پيشين است ولي در دور بعد، رييس جمهور مجلسي را دارد كه با او همسوست و همين مشكل براي رييس جمهور بعدي خواهد بود.
از اين رو همواره يك حالت انتقادي و نظارتي ميان دولت و مجلس بوده است كه ارزش دارد. برخي معتقدند كه با تجميع انتخابات فضايي در كشور ايجاد ميشود كه دولت و مجلس وقتي تشكيل ميشوند، با هم همسو هستند و ميتوانند با هم خوب كار كنند و باعث سستي كار يكديگر نشوند.
٭ آنچه در روند پرونده هستهاي طي شد، به نظر شما روند عادي پرونده بود يا متأثر از سياستهاي دولت احمدينژاد؟
شرايط پرونده هستهاي ما بسيار حساس و پيچيده شده كه بخشي از آن چه به لحاظ توفيقها و چه به لحاظ كاستيها حاصل دولت گذشته بوده كه به دست دولت جديد رسيده است، ولي در عين حال آنچه كه رخ داده، تصميمات كلي نظام بوده است. من در مجموع رفتار دكتر احمدينژاد را در جريان هستهاي مثبت ارزيابي ميكنم و معتقدم كه اين دولت تا پايان راه، گامهاي زيادي را پيش رو دارد.
دولت احمدينژاد عليرغم ژستهاي تندي كه برخي جاها گرفته، در مجموع معقول عمل كرده و پيامهاي خوبي را توانسته منتقل كند. ظرف 2، 3 ماه آينده هم تحولات جدي رخ ميدهد و آن زمان آزمايش خوبي براي دولت و همچنين شوراي امنيت خواهد بود. من معتقدم كه اكنون نظام در مقطعي ايستاده كه ميتواند براي بقيه راه سناريو طراحي كند و اين نكته مثبتي است.
زمان آبستن تحولات زيادي است. اگر هوشمند باشيم، همه چيز به نفع ما خواهد بود. البته بايد خط قرمزها را رعايت كنيم. خط قرمز ما تأمين منافع ملي با كمترين هزينه است. دولت احمدينژاد توانست حداقل بحث هستهاي را كه تحقيقات بود براي ما به ارمغان بياورد و سيكل را تكميل كند اما اينكه در حركتهاي بعدي چه بايد كرد و براي مذاكره چگونه بايد رفتار كرد، نياز به هوشمندي و ذكاوت دارد.
٭ در بحث مذاكره با آمريكا، ارزيابي و تحليل شما چيست؟ با ورود جواد مالكي به عرصه نخستوزيري عراق، شرايط براي ما چگونه شده است؟
هيچ زمان مذاكره در ايران نفي نشده، بحث شرايط و موقعيت مطرح بوده است. از نظر من امكان مذاكره وجود دارد اما اين كه آيا شرايط مهياست و زمان آن رسيده است يا نه، اهميت دارد. من حداقل در مورد مذاكره با آمريكا در عراق مخالفم و معتقدم كه اين موضوع تلهاي است كه پيش پاي ما گذاشتهاند تا براي ما مشكل بتراشند.
خوشبختانه نظام هم از يك حدي جلوتر نرفت و آنچه كه اتفاق افتاد نوعي آزمايش بود.
ايالات متحده هم به دنبال مذاكره نبود، بلكه از يك طرف به دنبال حل مشكل خود بود و از طرف ديگر ميخواست ما را در چشم مردم عراق و در آستانه انتخابات اين كشور، مداخلهگر نشان دهد. البته تغييرات در دولت عراق هم عليرغم همه تلاشهاي آمريكا، به نفع ما تمام شد و اكنون وضعيت براي ايران بهتر شده است. جواد مالكي چون احتياطهاي بيش از حد ابراهيم جعفري را ندارد، از جهاتي براي ما گزينه بهتري است.
٭ شما آينده جنبش دانشجويي را در ايران چطور ارزيابي ميكنيد؟
در ايران چيزي به اسم جنبش دانشجويي نداريم. جنبش تعريف دارد. پايگاه طبقاتي ويژهاي دارد. رهبران آن از دل خودش بيرون ميآيند و هويتش را هم خودش تعريف ميكند. ما در ايران تحركات چند گروه دانشجويي داريم كه حتي تا حد 5درصد دانشجويان را هم پوشش نميدهد. بنابراين حكم جنبش دانشجويي را ندارند. از طرفي اين تحركات دانشجويي هم به دليل ناپختگي، مورد سوء استفاده سياسيون واقع شد و بعد هم توسط همانها كنار گذاشته شد. آنچه الآن به نظر ميآيد اين است كه ممكن است شكستهايي كه به يك جريان تبديل شد، باعث سركوفتگي و يأس در دانشجويان شود كه خطرناك است و از طرفي ممكن است نوعي احساس بيتفاوتي را بر فضاي دانشجويي حاكم كند كه نسبت به سياست بدبين شوند و خود را از آن كنار كشيده و به دنبال زندگي خود بروند. اين هم خطر بزرگي است كه آينده كشور را با خلاء نيروهاي نخبه مواجه خواهد كرد و فردا از همين دانشگاهها، مديراني بيرون خواهند آمد كه مأيوسانه به قضايا نگاه ميكنند و از سياست هم بدشان ميآيد. آن وقت ممكن است كشور بعد از يك دوران گريز از سياست، به دست حاكميت تكنوكراتها بيفتد كه خودش آفت ديگري است.
٭ نظر شما در خصوص تكثر تشكلهاي دانشجويي چيست؟ آيا اين تشكل ها داراي محتوا نيز هستند؟
من با تكثر موافقم. سياست مثل اقتصاد است. بايد اجازه داد تمام فعالان اين عرصه، كالاي خود را عرضه كنند، آنهايي كه مشتري دارند و ميتوانند با مخاطبان خود ارتباط برقرار كنند، باقي خواهند ماند و نهايتاً به جايي ميرسيم كه چند تا بزرگ باقي ميمانند و كوچكها حذف ميشوند. آنچه ميماند كارتلها و تراستهاي سياسي هستند كه ميتوانند پختهتر و حسابشدهتر عمل كنند. در خصوص تشكلهاي دانشجويي، تاكنون آنچه رخ داده اين است كه مرتب تشكلهاي كوچك دانشجويي درست كردهايم كه خوب است ولي اين تشكلها در همان حالت كوچك ماندهاند و به بلوغ نرسيدهاند و اين موضوع جريان دانشجويي را با مشكلات جدي روبهرو ساخته است.
٭ نظر شما در مورد حضور برخي از دانشجويان فعال در خارج از كشور و طرح ديدگاههاي ضد نظام در مجامع جهاني چيست؟
باعث تأسف است كه اين ديدگاهها، رهبري جريان دانشجويي را بر عهده داشتهاند و من فكر ميكنم اينها همه ناشي از ناپختگي است. آمريكا به راحتي از اين ناپختگيها استفاده ميكند تا موضع خود را بدون هزينه اعلام كند وگرنه ابرقدرتي مثل آمريكا بيهوده حاضر نيست اين افراد را با صرف هزينههاي بالا به كشورش دعوت كند. در نهايت 3، 4 تا مصاحبه براي چنين افرادي ترتيب ميدهد و بعد هم به راحتي آنها را كنار ميگذارد. به نظر من، اينكه اين افراد به راحتي و به صورت يكبار مصرف در اختيار چنين قدرت هايي قرار ميگيرند و خلاف منافع ملي حرف ميزنند، ناشي از ناپختگي آنهاست و جاي تأسف است كه زماني جريان دانشجويي ما توسط ناپختگان اداره ميشده و البته هزينهاش را هم پرداختهايم.
٭ در خصوص درگذشت آقاي پروازي مقدم، همكار روزنامه رسالت، چه نتايجي از پرونده ايشان و پيگيريهاي قضايي حاصل شده است؟
از لحاظ حقوقي هنوز پرونده در حال بررسي است. همه همكاران روزنامه رسالت بر اين باورند كه پروازي مقدم به احتمال بسيار زياد كشته شده و شواهد هم اين را نشان ميدهد. اميدواريم كه مسؤولين پيگيري پرونده، كليه مفروضات را در نظر بگيرند و هر چه سريعتر نتيجه را اعلام كنند. البته خانواده و همكاران او با اعلام نتيجه پرونده همه چيز را پايان يافته نميدانند؛ بلكه اگر احساس كنيم كه يكسري واقعيتها در پرونده ديده نشده، اين حق را براي خودمان قائليم كه خواهان ادامه بررسيها شويم.