چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385

خوارزم، گلستان، ترکمانچای و قيصريه ای ديگر؟ در ناهمسازی توان و عمل حکومتگران ما، مهران براتي

مهران براتی
ما برای گريز از ننگ های تاريخی افسانه سازی بسيار کرده ايم، به ويژه در بازخوانی آن چه ما را به دنيای بيرون از خودمان وصل می کرد و می کند. در بازخوانی اين گونه بی تناسبی ها، راحت به جام زهری می رسيم که ديگر باره مجبور به خوردنش خواهيم شد و يا به خوردمان خواهند داد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

1. ازغرور کاذب تا سياست يابی ملی

هشتصد سالی است که، با کمی استثناء، بی خبری، نادانی ، بی لياقتی، تعصب و خيره سری حکومتگران و سياستگذاران وقت سرنوشت کشورمان را رقم زده و ما را از رويدادی به فاجعه ای و از فاجعه ای به تسليمی خانه براندازانه برده است. جدا از حق طلبی و حق و ناحق بودن برنامه اتمی جمهوری اسلامی رويدادسازی های دولت آقای احمدی نژاد هم نشانی ديگر از امتناع تجربه است در جامعه ای بی اعتبار و يا به قولی "جامعه کلنگی". چه، تجربه بدون حضور فعال مردمانی که جمع و تفريق هستی اجتماعی اشان را مسئولانه به دست می گيرند ممکن نمی شود. جامعه ما قرنها است که جامعه گسيختگی ها و بی تناسبی هاست، بی تناسبی ميان اراده وعمل، بی تناسبی ميان امکانات، توان و سياست ها. ما در تجربه علت و معلول معادله قابل حلی نديده ايم و در ترديد، ناامنی، پريشان باوری و سترونی زيسته ايم. و اين چنين است که در پراکندگی زمان ميان اراده و عمل گمراه شديم و در بی راهگی ره به خانه ای امن نبرديم و هستی امان را مسئولانه، يعنی دست کم در شفت به خود، تجربه نکرديم. من به دنبال روايتی دلسوزانه از سرگشتگی های مشترکمان می گشتم، ولی هر چه کردم جايی برای نشستن در جمع مظلومان معصوم نديدم. ما برای گريز از ننگ های تاريخی افسانه سازی بسيار کرده ايم، به ويژه در بازخوانی آنچه ما را به دنيای بيرون از خودمان وصل می کرد و می کند. در باز خوانی اينگونه بی تناسبی ها، از جنگ هايی که به قراردادهای خفت بار گلستان و ترکمانچای با روسيه تزاری انجاميدند، و بسيار پيشتر از آن، از يورش خانمان برانداز چنگيز مغول، 1219 ميلادی، به بخارا و سمرقند و مرو خوارزم و ديگر جاهای سرزمين آنروز ما و تسليم امپراطوری خوارزمشاهی، راحت به جام زهری می رسيم که ديگرباره مجبور به خوردنش خواهيم شد و يا به خوردمان خواهند داد. گويا ما هنوز در تداوم ميراث فرهنگ قبيله ای، ايلياتی و کوچگرانه فاتحين سرزمينمان تنها با غرور برخاسته از غريزه دفاعی و برپاماندگی شکست خوردگان با خيره سری سياست می کنيم. واينچنين است که کسی بيرون از مرزهایمان نمی فهمد و نمی داند که با ما سياست کردن چگونه شايسته است.

پرسش اينجاست که منافع ملی ما در رابطه با ديدگاه و جايگاه ما در جهان کدام بوده و کدامند؟ آيا ايرانيان می توانند تنها با تکيه بر ميراث ملی و جاه طلبی های باستانگرايانه اشان جايگاهی برای خود در جهان بيابند، يا دست کم امروز می بايد با بهره گيری از نظام نو اقتصادی و سياسی جهانی و تطبيق توان های سياسی، اجتماعی و علمی خود با روند جهانی شدن جايی در خور برای خود در اين نظام کسب کنند و آنگاه سياست کنند آنگونه که توان و جايمان را بايد وشايد.

2. مغول را ما خود آورديم

پيش از حمله سپاه مغول به ايران آوای امپراطوری شدن فتوحات چنگيز خان به گوش ايرانيان هم رسيده بود. خوارزمشاه هم می دانست که سرزمين هاى تحت فرمان او تا همسايگی ايران گسترش يافته اند. خان مغول به هر دليل نه خيال حمله به ايران، که بيش از آن سودای ارتباط و دوستى با پادشاهى خوارزم را در سر می پروراند. خوانده ايم که او در پيشبرد اهداف سياسی اش ابتدا بازرگانانی را به سوى سرزمين هاى ايران روانه کرده بود. ولی غاير خان، حاكم شهر اترار، همه فرستادگان او را، گويا به طمع تصاحب اموال و به بهانه كافر بودنشان کشت. پايان کار را همه ميدانيم. وقتى خبر كشته شدن فرستادگان مغول به چنگيز رسيد در انتظار پاسخی درخور از شاه ايران می ماند، و سلطان محمد خوارزمشاه فهم خطر نمی کند، و در نادانی نسبت به امکانات و بايد ها، خود و کشورش را به نابوی می کشاند. در پائيز سال 1219 ميلادی که چنگيز با سپاهى، يكصد وپنجاه تا دويست هزار جنگجو به سرزمين ايران هجوم آورد، شهرهای بزرگ ايران که موقعيت دفاعی بدی هم نداشتند يکی پس از ديگری سقوط کردند و مغولها بخش بزرگ امپراطوری را درنورديدند و شهر ها را با خاک يکسان و مردمان را قتل عام کردند. نوشته اند که تنها در شهر مرو هفتصد هزار نفراعدام شدند. ميزان ويرانی و تباهی آنچنان عميق بود که امپراطوری خوارزميان در آستانه پاک شدن از تاريخ قرار گرفت. آيا آنچه شد اجتناب ناپذير بود؟

3. از گلستان تا ترکمان چای

ششصد سال بعد آقا محمد خان قاجار، غره از پيروزی در زورآزمايی های داخلی با خونخواری های خود در گرجستان زمينه ساز جنگ اول ايران و روس شد که با شکست فتحعليشاه در جنگ "اصلاندوز"، همزمان با ضعف ناشی از شورش های محلی، با معاهده ننگ آور" قريه گلستان از محال قره باغ " در اکتبر 1813 به پايان رسيد. اين عهدنامه شوم ترين قراردادی است که در تاريخ ايران از طرف حکومتگران نادان با يک دولت اروپايی بسته شده. روس ها که خود در بدترين شرايط جنگی با ناپلئون بناپارت بودند، نه تنها خود را از گرفتاری های جنگی با ايران آسوده نمودند، بل که جغرافيای کشوری خود را با تصرف بخش قابل توجهی از نواحی آباد ايران گسترش دادند. عهدنامه گلستان سبب شد که تمام نواحی شمال رود ارس و سرزمين هايى چون گرجستان، گنجه، شيروان، قراباغ، دربند و باكو ... براى هميشه از ايران جدا شوند. فتحعلى شاه در اين پيمان متعهد مى شود كه خود و جانشينانش هرگز مدعى تجديد حاكميت ايران بر اين سرزمين ها نشوند. فزون بر اين حق انحصاری كشتى رانى در درياى خزر را براى روس ها به رسميت می شناسد.
سيزده سال بعد از اين تسليم مطلق جنگی دور تازه از جنگ ميان ايران و روس آغاز می شود. ظاهرا آغاز درگيری ها بد رفتاری و ستمی بوده که روس ها نسبت به ساکنين مناطق اشغالی مسلمان نشين روا می داشتند و اين خود روحانيون ايران را به واجب دانستن جهاد عليه دشمن کافر وامیداشته. در ترکيب نادانی شخصی فتحعلی شاه در شناخت حدود و ثغور خطر و پيامدهای تخريبی نفوذ روحانیون متعصب در سياست و امور کشورداری روس ها بهانه لازم برای تجاوز مجدد به ايران را می يابند. علی رغم اين نادانی ها و تحريکات دليل اصلی جنگ ابهام هايى بوده كه در متن عهدنامه معاهده گلستان وجود داشت و اختلاف هاى ارضى جديدى ميان ايران و روسيه را به دنبال می آورد. با معاهده تركمانچاى، كه در دهم فوريه ۱۸2۸ به امضا رسيد دوره اى ديگر از تاريخ فروپاشى ايران زمين به پايان رسيد. مهم ترين مفاد عهدنامه را برای يادآوری تکرار می کنم:
1- واگذاری خانات ایروان و نخجوان به دولت روسیه و تخلیه طالش و مغان از سپاه ایران
2- پرداخت ده کرور تومان ( پنج میلیون تومان )به طور اقساط از طرف ایران به روسیه به عنوان غرامت جنگی
3- اجازه عبور و مرور آزاد به کشتی های تجاری روسی در دريای مازندران
4- رضایت به انعقاد یک عهدنامه تجاری بین ایران و روسیه و حق اعزام کنسول و نمایندگان تجاری به هر منطقه از
ايران که روس ها لازم بدانند
5ـ اعطای حق قضاوت کنسولی به روسيه

به امضای معاهده تحمیلی ترکمانچای یک عهد نامه تجاری نیز هم اضافه شد که تمام بازار ایران را بدون هیچ مانعی در اختیار روس ها قرار می داد. در رابطه با حکم جهاد روحانيت فتحعلی شاهی هم همينقدر می دانيم که فرمان جهادشان کارگر نيفتاد و مردم هزار هزار به جنگ "کفار روسی" نرفتند. پانزده روز پس از حکم جهاد و جنگ از طرف مجتهدین نجف و ایران، با سرکردگی سید محمد مجاهد، ژنرال پاسکویچ وارد تبریز شد و میر فتاح مجتهد تبریزی، که خود از سرکردگان فتوا دهنده بود، به همراه جمع بزرگی از هموطنان نادان به استقبال لشگر روس رفتند. میر فتاح در خوش خد متی به فرماندهان روسی مردم را علیه عباس میرزا شورانید. مقلدين او حتی کاخ عباس میرزا را تاراج کردند وانبارهای اسلحه و آذوقه و کارخانه توپ ریزی را دست نخورده تحویل لشکر روس دادند. محمدحسين فروغى به درستی معاهده تركمان چاى و پيامدهاى آن را وهن بزرگ به ملت ايران خوانده و در باره علت آن گفته بود:"اين وهن بزرگ كه براى ايران حاصل شد، اول، از نادانى بود، دوم، از نفاق و تباهى اخلاق بزرگان ايران".

4. از ترکمان چای تا جام ذهر شورای امنيت

151سال پس از جنگی که با فتوای جهاد مجتهدين آغاز و با عهدنامه ننگين ترکمن چای پايان گرفته بود، روز 22 سپتامبر1980، متجاوزينی ديگر، اينبار از عراق، رعد آسا بخش هايی از جنوب کشور مان را اشغال کردند. علت اين اقدام صدام حسين را يکی باطل کردن عملی قرارداد مرزی با ايران پادشاهی، که ديکتاتور بعثی آن را به جبر زمان پذيرفته بود، و ديگر وحشتش از خيزش انقلابی شيعيان و کرد های عراقی (پيشگيری از پرش شعله انقلاب ايران به آنسوی مرز) و بيش از آن توهم رهبری دنيای عربی پس ازفتح خيالی ايران دانسته اند. به هر رو حاکميت و انقلابيون اسلامی نمی توانستند، با سنجش خرد، در آن شرايط دليل قابل فهمی برای روغن در آتش ريختن و در افتادن با ابر قدرتی داشته باشند، که شاه را به کناره گيری از قدرت تشويق کرده و بالاخره انقلاب را، هرچند ناخرسندانه، پذيرفته بود، و حال می رفت تا دست در دست صدام حسين بگذارد. ولی آنچه نمی بايد می شد، شد، و ديگر باره قدرتمداران بيابان خوی ما در تکرار بی تناسبی ها ميان توان کشوری، اراده گرايی وسياستگری گامی برداشتند، که دنيا را در تقابل با ما آورد و صدام را به توانی رساند، که نداشت. ماجرای گروگانگيری کارمندان سياسی و اداری سفارت آمريکا، چند هفته پس از تجاوز عراقی ها به ايران، چه ارمغانی برای ما داشت؟ پس از 444 روز گروگانگيری و از دست رفتن ميليارد ها دلار ذخيره ملی در بانکهای غربی و تحريم اقتصادی و صنعتی ايران بنا به خواست ايالت متحده آمريکا آيت الله خمينی مسئوليت تصميم گيری را به نمايندگان مجلس واگذارد، که آنان نيز به آزادی گروگانها رأی دادند. اغلب صاحب‌نظرانی که در باره روابط ايران و آمريکا سخن گفته و يا مطلبی نوشته‌اند از حادثه ۱۳ آبان ۱۳۵۸(اشغال سفارت آمريکا در تهران) به عنوان تاثيرگذارترين حادثه در روابط خصومت‌آميز دو طرف ياد کرده‌اند. اما مسئولان جمهورى اسلامى تا به امروز که 27 سال از آن ماجرا می گذرد پيامد های تخريبی آن را نپذ يرفته اند و هنوز نمی خواهند دريابند که در اين نبرد با توان و جثه ای که دارند تاک و تاک نشان را يکجا به باد خواهند داد. اين نا توانی در فهم تناسب توانايی ها، الزامات و سياست ها در رابطه با ادامه جنگ با عراق نيز ادامه يافت. ما می دانيم که رزمندگان ايرانی با کمترين امکانات در بهره گيری از تکنولوژی مدرن نظامی، با رشادت بی نظير و از جان گذشتگی خرمشهر را آزاد کردند و در ادامه اين پيروزی ايران را در آنچنان موضع برتری قراردادند، که صدام به صلح رضايت داد و نمايندگان اتحاديه عرب در مذاکره با ايران تضمين نمودند که در صورت پذيرش آتش بس و صلح از سوی دولت عراق به ايران غرامت خواهند پرداخت و نيروهای عراقی تمامی نقاط اشغالی ايران را فورا تخليه خواهند نمود. اما سران نظام حکومت اسلامی خود به همان خيال خامی که صدام در سر داشت دچار شدند و با شعار "راه قدس از کربلا میگذرد" در حقيقت وحشت حمله به اردن و اسرائيل از طرف نيروهای نظامی ايران را در افکار عمومی جهان پرورش دادند. پيامدهای ادامه جنگ و پيشروی در خاک عراق، با توهم بردن انقلاب اسلامی به جهان عرب تا اورشليم، دولتمردان ايران را به جايی برد که پس از قربانی شدن 1.500.000 انسان و ريختن 27 ميليارد دلار به کام صنايع نظامی غرب و از دست رفتن منابع و توان توليدی کشور بدون دريافت پشيزی غرامت تنها برای حفظ حکومت اسلامی جام ذهر آمريکا را بنوشند و تن به قطعنامه معروف 598 بدهند، كه در تاريخ 20 جولای 1987 صادر و در آن علاوه بر درخواست آتش ‌بس فوری و برگشتن به مرزهای شناخته شده بين‌المللی از هر دو طرف خواست شده بود که با توجه به اصولی كه در منشور سازمان ملل آمده است به توافق دست يابند و "خسارات وارده به هر دو طرف، توسط يك تيم بازرسی و کارشناسان مشخص شود". معنی "خسارات وارده به هر دوطرف" هم جز اين نبود که ايران ديگر قربانی بی تقصير اين جنگ شناخته نمی شد و به سهم خود، پس از بيرون راندن نيروهای عراقی، در نقش مهاجم و اشغالگر جمع و تفريق می شد. البته پيشتر عراق از سوی سازمان ملل به عنوان متجاوز اعلام شده بود، بدون آنکه در اين مورد شورای امنيت مصوبه ای را به تصويب رسانده باشد. دولت ايران نيز به سهم خود مطالبه غرامت از عراق را دنبال نکرد و در کيفرخواستهايش تنها به طرح رسيدگی به جنايات صدام قانع ماند و در پايان جنگ هشت ساله ای که با تجاوز صدام آغاز و به تقصير سران نظام جمهوری اسلامی تا بيست اوت 1988ادامه يافته بود با نادانی خود جبرانی برای زخم های بسيار ايران نيافت. ای کاش آيت الله خمينی و سران نظام او به جای گوش فرا دادن به ندای اجداد کهن مايه دينی اشان با همعصران جهان امروز در کشورخود به گفت و شنودنشسته بودند. به خاطر بياوريم که ورود آمريکا و انگليس به صحنه جنگ با ايران را همسايگان ما زمينه سازی کرده بودند. در ماه ژوئن 1981 دولت اسرائيل با بهره گيری از شرايط جنگی تنها نيروگاه اتمی عراق را با بمباران هوايی خود نا بود کرد. در نوامبر همان سال ايران کويت را به عنوان متحد جنگی عراق بمباران می کند. در ماههای مه و اوت 1983 ارتش ترکيه برای کمک به صدام حسين به پايگاههای پارتيزانهای کرد در خاک عرق حمله می برد و اين حمله را در اکتبر 1984 نيز تکرار می کند. در فوريه و مارس 1984 ترکيه حملات هوايی خود را به پايگاه کردها در ايران نيز گسترش می دهد. در فوريه 1984 کشتی های جنگی آمريکا يک هواپيمای و يک کشتی جنگی ايران را مورد حمله قرار می دهند. در ماه مه همين سال حمله نيروهای نظامی ايران و عراق به کشتی های تجاری کشورهای گوناگون تشديد می يابد و در پی اين حملات نيروی های دريايی چندين کشور غربی تحت فرماندهی آمريکا برای تامين امنيت کشتی رانی و تاکيد بر دفاع از منافع آمريکا در اين منطقه از جهان وارد صحنه جنگ می شوند. و باز در ژوئن سال 1984 جنگنده های عربستان سعودی يک فروند هواپيمای جنگی ايران را سرنگون می کنند. حاصل کار آنکه ايران با ادامه جنگ به دامی افتاد که رهايی برايش ممکن نبود و آيت الله خمينی، يا هرکه تشخيص صلاح ما را آن روز در دست داشت، در پس معرکه دريافت که دنيا به او امکان ماندن در خاک عراق و رفتن به قدس از راه کربلا را نخواهد داد. جام ذهری را که او نوشيد نظام حکومتی اش را نجات داد، ولی در چالش جهانی شکست خورد، و برای آنکه ايران تا مدتی نامعلوم کمرشکسته بماند امکان جبران خسارات جنگی را هم از ما گرفتند و اين باز تجربه محتومی ديگر بود در نديدن تفاوت آنچه که هستيم و می خواهيم باشيم.

5. از گروگانگيربودن تا نيروی اتمی شدن

به نظر می رسد که حاکميت جمهوری اسلامی در پس بگو مگوهای خود با آژانس بين المللی اتمی و دولت های غربی در مورد حق و خواست ملی بهره مندی از انرژی هسته ای در سطحی فراتر از هواداران خود موفق به جلب حمايت شهروندان ايران شده باشد. جدا از اين ما تجربه کرده ايم که تلفيق غرور کاذب ملی و شعارهای استعمار ستيز در تبليغات اسلامی هميشه با اقبال قابل توجهی، تا مرز خودزنی در سياست با خارج، همراه بوده است. در ماجرای اتم و چند و چون غنی سازی اورانيوم هم آنچه کار دست ما خواهد داد همان نادانی باستانگرايان ما است تا جايی که توهم "قدرت اتمی" شدن پاسخگوی تمامی سرخوردگی ها وخاک بر سری هايمان شده است.

راستی آن است که هيچ کس و دولتی در جهان حق ايران را در بهره گيری از انرژی اتمی و دستيابی به دانش و صنعت مربوطه مورد سئوال قرار نمی دهد. آنچه می گويند اين است: شما 17 سال برنامه اتمی خود را از آژانس بين المللی اتمی پنهان کرديد و اگر دستيابی به چرخه سوخت تنها فکرتان بود چرا مخفيانه کار کرديد. از آنجا که جمهوری اسلامی خود را در شرايط دشمنی استراتژيک با غرب و هم پيمانان آن می داند و فکر صدور انقلاب اسلامی و ايجاد بی ثباتی در منطقه خاور ميانه و بيش از آن را رها نکرده، ما تا باور نکنيم که ايران در پی ساخت بمب اتمی نيست اين حق قانونی ايران را معلق میگذاريم. جمهوری اسلامی بايد از خود بپرسد چرا در دنيا هم پيمان فعالی در دفاع از حقوقش ندارد. مگر در قرارداد بين المللی منع گسترش سلاح های اتمی و قانونی بودن بهره مندی صلح آميز از انرژی اتمی جايی نوشته شده، که تنها کشورها و دولت های دموکراتيک از چنين حقی برخوردارند؟ چرا حتی در رابطه با کره شمالی هم که آژانس از برنامه های بمب سازی آن باخبر بود چنين سختگيری و تهديدهايی انجام نگرفت؟ و باز چگونه است که جمهوری اسلامی در مورد اقدامات و حملات نظامی امريکا به افغانستان و عراق متحد مستقيم آمريکا می شود ولی دنيا حکومتگران ايران را سياست پذير نمی شناسد؟ می توان پاسخ داد که دنيا به حق به شما (به ما) اعتماد نمی کند. به اين دليل که رهبران سياسی و دينی شما (ما) زير چشم نهادهای قانونگذار، قضايی و اجرايی در مکان های رسمی و متعلق به دولت دفتر "استشهاد" باز می کنند، برای نام نويسی از کسانی که برای اجرای اهداف حکومت اسلامی دست به انتهار خواهند زد. به گزارش رسانه های رسمی جمهوری اسلامی تا يک ماه پيش بيش از 52 هزار نفر رسما به عنوان داوطلبين انتهار نام نويسی کرده اند. مسئولين جمهوری اسلامی البته می توانند دليل بياورند، که پيش از گشايش دفتر استشهاد آمريکا طرح براندازی رژيم های نامطلوب در خاورميانه و احتمال مداخله نظامی در ايران را اعلام کرده بود و ما در مقام دفاع از سيانت خود اين کار می کنيم. به فرض که آمريکا واقعا فکر سرنگونی جمهوری اسلامی ايران را در سر داشته باشد، آيا برنامه ريزی ترورهای استشهادی، آنگونه که آيت الله خامنه ای به اشاره تهديد کرده است، پاسخی درخور برای بر پا نگهداشتن قدرت و حکومت است؟ با خبران امروز می دانند که دولت آقای جرج بوش در مورد خاورميانه به تنهايی گامی برنخواهد داشت و اين مسئله در رابطه با اقدامات والزامات نظامی بيشتر صدق می کند. کشورهای مهم اروپايی تا به امروز مداخله نظامی برای پيشبرد اهداف سياسی را نپذيرفته اند، ولی آيا در رويارويی با خطری که از جانب استشهادگران تهديشان می کند همچنان بر اين رای پايدار خواهند ماند. در شرايطی که رئيس جمهور وقت ايران در جنگ کلامی خود هر هفته يا رای به پاک شدن اسرائيل از نقشه جغرافيای جهان می دهد و يا نابودی اش را پيشگويی می کند و همزمان به "قدرت اتمی شدن" مفتخر می شود، چنانچه دولت اسرائيل در فهم دفاعی خود حمله ای موضعی به ايرانانجام دهد، حکومت نظامی شده ما چه خواهد کرد؟ من گمان دارم که حاکميت در ايران به تهديدات خود عمل خواهد نمود و در پی کنش و واکنش ها آمريکا و اروپا در دفاع از اسرائيل وارد صحنه خواهند شد و آنزمان استشهاديون به راه خواهند افتاد و در پايان ما بهای "قيصريه اتمی" خود را خواهيم پرداخت و تکه "دستمال" چرخه کامل سوخت اتمی آتش به سراسر کشورمان خواهد برد، تا که در پايان ديگر بار نماند از مانشان. و باز پرسش اينکه اينهمه تباهی برای چه. ما اگر کشوری بوديم قانونمدار، با آزادی انتخاب و حکومتی منطبق با معيارهای تمدنی هيچ قدرتی جلوگير اتم پرستی ما نمی شد. به ظن قوی دنيا در مقابل ايرانی که ضمامدارانش شمشير کش عقيدتی نباشند و دنيا را به دوست و دشمن اسلام تقسيم نکنند اينچنين بد بين نمی بود و به نگرانی های امنيتی اش هم با تفاهم برخورد ميکرد. به کارگيری اتم برای توليد انرژی و انبارکردن زباله های آن امروزه در پيشرفته ترين کشورهای دنيا هم در نهايت قابل کنترل دانسته نمی شود. در کشور زلزله خيزی مانند ايران، که از سم گيری زباله های نفتی و صنعتی خود عاجز است و آب رودخانه ها و درياهايش راروزانه در ابعادی فاجعه آميز مسموم می کند، بهره گيری از انرژی اتمی، با تکنولوژی قديمی مورد استفاده، عاقبتی بهتر از چرنوبيل نخواهد داشت. و چون چنين است فرياد چرخه سوخت به خواست بمب اتمی ترجمه می شود. عجيب نيست که چهل سال پس از آنکه آمريکا و اتحاد جماهير شوروی دکترين دفاعی "تضمين نابودی متقابل" اتمی Mutual Assured Destruction (MAD) را بی ثمر ديدند و راه گفتگو برای رفع خطر جنگ را برگزيدند، جمهوری اسلامی خود را به جای شوروی و اسرائيل را به جای آمريکا نشانده و می خواهد در منطق انقلابی با دستيابی به بمب اتمی از خود رفع خطر کند. توصيه من به سران نظام اين است که زياده روی بند بودن دست آمريکا در عراق حساب باز نکنند، که در آنسوی اقيانوس هم واقع بينی جای باز می کند. هم اکنون سران کرد در حکومت عراق با بخشی از مخالفين تروريست خود سر گفتگو را باز کرده و وزارت خارجه آمريکا هم گويا چند ماهی پيشتر اين برنامه را آغاز کرده است. بنا بر اين مدت بهره برداری از تشنج موجود در عراق محدود خواهد بود. از طرف ديگر ما می دانيم که تنها 5 در صد از توان نظامی آمريکا بيرون از مرزهای آن به کار گرفته شده و چنانچه بخش ديگری از توان نظامی آن با توان کشورهای بزرگ عضو پيمان اتلانتيک شمالی همراه شود، آنوقت برای نيروهای دفاعی ايران همان راه باقی خواهد ماند که صدام حسين رفت، يعنی تسليم در نبرد رسمی و آغاز جنگ تروريستی. اين امکان هميشه برای شما وجود خواهد داشت، ولی شما ديگر در حکومت نخواهيد بود. در اين چالش جهانی با الگوی جنگ هشت ساله هم موفق به تهييج غرور ملی و احساسات مذهبی و بسيج نيروهای ملی نخواهيد شد و فرمان جهادتان کارگر نخواهد افتاد. سعی آمريکا در ارجاع مسئله اتمی ايران به بند هفت منشور ملل متحد آن است که رفتار حکومت را به عنوان خطری برای حفظ صلح جهانی مطرح نموده و برای هرگونه عکس العملی، تحريم اقتصادی ـ سياسی تا مداخله نظامی، ائتلاف جهانی عليه ايران را زمينه سازی کند. تازه گيرم که شما موفق به ساخت بمب اتمی هم شديد. آيا برای وادار کردن اسرائيل به نابود کردن و يا به کار نبردن سلاح های اتمی اش، طبق دکترين "تضمين نابودی متقابل"، می خواهيد (اگر توان اتمی آمريکا را هم به حساب بياوريم) صدها و هزارها بمب اتمی بسازيد، تا خيالتان به کلی از حمله خارجی راحت شود؟

اگر به خاطر بياوريم نخستين قطعنامه شورای امنيت در مورد ايران قطعنامه 457 بود که 4 دسامبر1979، يك ماه پس ازاشغال سفارت آمريكا و گروگانگيری كاركنان آن، با اشاره به بحران به وجود آمده امنيت جهانی را مورد مخاطره ديده و ضمن اشاره به مفاد كنوانسيون «وين» درباره ارتباطات ديپلماتيك از ايران خواسته بود که برای حل مسائل باقی مانده با آمريكا به صورت صلح‌آميز اقدامات لازم را انجام دهد. 27 سال بعد از اين ماجرا شورای امنيت سازمان ملل دوباره به خواست آمريکا در آستانه تصويب قطعنامه ای است که از رفتار حکومتگران جمهوری اسلامی به عنوان خطری برای حفظ صلح جهانی نام خواهد برد. برای اين پرسش که ادامه خصومت با ايالات متحده آمريکا چه نفعی حاصل ما و کشورهای خاورميانه کرده پاسخی نشنيده ايم و متاسفانه مردم ما هم در مقابل پرخاشگری ها و نفس کش طلبيد های آقای احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای تا آنجا در حيرت و بی خبری دست و پا زده اند که بايد گفت، امروزه هنوز می توان شر و خطر را به راحتی با حساسيت علمی وملی در بازار افکار عمومی فروخت، پخش چک های صد هزارتومانی در همايش ها، اجازه ورود بانوان به استاديوم های ورزش، بالا بردن حقوق بازنشستگی و ديگر شگردهای توده گرايانه حافظه تاريخی ما را ازبلاهای تجربه کرده امان دور می کند، وما باز هم در تداوم بی تناسبی ها ميان توان و ادعا و عمل بر خاک کلنگی شده جامعه امان می نشينيم و ناله سر می دهيم که امپرياليسم و استعمار جهانخوار با ما چنين و چنان کردند، و ما باز مظلوم خواهيم بود، بدون آنکه معصوم باشيم. آقای احمدی نژاد پس از انتخابش به سمت رياست جمهوری، در شرايط درگيری امنيتی دنيا با جمهوری اسلامی، با تاکيد بر ظهور امام زمان، و آنچه با آمدن آن امام همراه خواهد بود، به رويای آيت الله خمينی در تشکيل امپراطوری اسلامی، آنگونه که او در اولين سالروز انقلاب بهمن 57 گفته بود، "ما بايد به هر قيمت شده انقلاب خود را به تمام مماللک اسلامی و تمام جهان صادر کنيم"، کيفيتی برنامه ای داد. و اين باز نشان از فقر حافظه نظامی دارد، که رفتن به "راه قدس از کربلا" را يکبار تجربه کرده بود.

با اينهمه هنوز جای شکرش باقی است که يکی از دست اندر کاران برجسته حاکميت، آقای حسن روحانی، نماینده ولی فقيه در شورای عالی امنیت ملی، به بی تناسبی ها ميان امکانات و سياستها واقف شده و می گويد "...در جنگ تحمیلی نیز می توانستیم بعد از باز پس گیری خرمشهر همزمان با دفاع مقدس با دشمن مذاکره کنیم...ما این قضیه را عقب انداختیم تا به جایی رسیدیم که دیگر راهی جز قطعنامه و مذاکره برایمان باقی نماند. امروز زمان آن رسیده که در تصمیم گیری ها متعادل تر باشیم و با منطق بیشتر و فاصله با احساسات پیش برویم و بدانيم که در دنيای امروز نمی توانيم با فرمول های گذشته پيش برويم". جای آن داشت که آقای روحانی در زمانی که هنوز رهبری مذاکرات اتمی را در دست داشت اين حرف ها را به سران نظام و مردم ما می گفت. اميد بر آن دارم که پيش از "آتش گرفتن قيصريه" هنوز در ساختار قدرت اين نظام کسانی جای داشته باشند، که جام ذهر خود خواسته سران حکومت را از مردم ما دريغ دارند و ترس از زوال احتمالی حکومت را با زوال ملت خود يکی نکنند. هيچ ايرانی ميهن دوستی از حضور فاتحين جنگی در ايران خشنود نخواهد بود.

Copyright: gooya.com 2016