اگر به مصاحبه ها و بيانيه هاى فعالان سياسى (عمدتاً دانشجويان فعالى كه به تحكيمى هاى علامه معروف هستند) توجه كنيم با سئوال ظريفى مواجه مى شويم كه ارزش بررسى دارد. آنان در اهميت جنبش دانشجويى چنين ابراز مى كنند كه حركت دانشجويى پيشتاز جنبش دوم خرداد بود و يكى از علل پيروزى خاتمى و اوج گيرى اصلاح طلبى فعاليت تحكيمى ها بوده است. اگر اين ارزيابى را مفروض بگيريم (كه نگارنده نيز به چنين ارزيابى اى معتقد است) اينك اين سئوال پيش مى آيد پس چرا «تحكيمى ها» كه هدايت كننده سياسى حركت دانشجويى بودند، هم اكنون وضعيتشان چنان آشفته شده كه حتى قادر نيستند فعاليت هاى درون تشكيلاتى خود را در محيط دانشگاهى سازمان دهند. به عبارت ديگر چرا تحكيمى هايى كه روزى قادر بودند در جنبش اصلاحى و كلان كشور و در شكل گيرى دولت اصلاحات تاثيرگذار باشند هم اكنون به جايى رسيده اند كه در رتق و فتق امور اوليه تشكيلاتى و داخلى خود با مشكلات و ناتوانى هاى اساسى روبه رو هستند. در بررسى فراز و فرود مذكور هم مى توان به علل بيرونى و هم علل درونى اشاره كرد. به نظر من مهمترين علت بيرونى در فروكش كردن فعاليت دانشجويى ناتوانى جنبش اصلاحى در نهادينه كردن (و قانونمند كردن) اهداف و وعده هايش بود (يا به واسطه موانعى كه دولت پنهان در راه تحقق جنبش اصلاحى با ايجاد هر ۹ روز يك بحران، پيش پاى اين جنبش گذاشت). مقصود اصلى اين نوشته بررسى علل بيرونى نيست بلكه كوشش مى كند با ذكر شش علت درونى، ناكامى فعالان سياسى دانشجويى را در سال هاى اخير توضيح دهد.
۱ - علت اول، جابه جايى اهداف موسمى با اهداف دائمى جنبش دانشجويى است. هدف دائمى جنبش دانشجويى «دفاع از عرصه عمومى نقد و بررسى» درباره مهمترين مسائل جامعه است. هميشه دانشجويان هدف مذكور را از طريق برگزارى آزادانه نشست هاى علمى، جلسات و تريبون ها و نشريات انتقادى با حضور صاحب نظران انجام داده اند. مى توان گفت در شصت سال فعاليت دانشجويى دفاع از عرصه عمومى مهمترين اقدام جمعى و اثرگذار آنها بوده است. هدف موسمى جنبش دانشجويى وقتى رخ مى داده است كه در جامعه زمينه ظهور يك جنبش كلان و در سطح ملى(مانند فعاليت دانشجويان در دوران انقلاب و دوران اصلاحات) وجود داشته است و معمولاً جنبش دانشجويى پيشتاز اين جنبش هاى فراگير بوده اند. ولى پيشتازى دانشجويان در جنبش هاى ملى به معناى پيشتازى در تدوين استراتژى هاى مبارزاتى نبوده بلكه پيشتازى آنان در انجام اقدامات ايثارگرانه و پيشبرد صادقانه مطالبات جنبش ها بوده است. از دوره دوم رياست جمهورى خاتمى (۱۳۸۰) به بعد، تحكيمى ها به جاى تاكيد بر هدف دائمى جنبش دانشجويى بر هدف موسمى جنبش دانشجويى تاكيد كردند. به بيان ديگر در شرايطى كه جنبش اصلاحى كشور به عنوان يك جنبش كلان، با انواع گوناگون بحران ها و ناتوانى ها روبه رو بود تعدادى از «تحكيمى ها» به جاى تاكيد بر عرصه عمومى نقد و بررسى تمايل پيدا كردند كه در نقش استراتژيست هاى يك جنبش كلان و دموكراتيك ظاهر شوند. تز عبور از خاتمى و تز انجام رفراندوم اينترنتى همه علائمى از اين جابه جايى اهداف دائمى با اهداف موسمى بود. از اين رو در شرايطى كه جنبش اصلاحى به رغم حمايت هاى مردمى با مانع روبه رو بود، ايفاى نقش پيشتازى در تدوين استراتژى براى يك جنبش دموكراتيك (جنبشى كه هنوز فعال نشده بود) از سوى تحكيمى ها فقط هزينه روى دست آنها مى گذاشت كه گذاشت. لذا اين فعالان دانشجويى نه توانستند يك جنبش دموكراتيك را به راه بيندازند و نه توانستند يك جنبش دانشجويى را در تعقيب هدف دائمى اش (كه دفاع از عرصه عمومى نقد و بررسى بود) فعال كنند.۱
۲ - صرف نظر از غفلت تحكيمى ها از علت اول، علت دوم ناكامى آنها فقدان تحليلى واقع بينانه از چگونگى دموكراتيك كردن جامعه سياسى ايران بود. به بيان ديگر آنها نمى دانستند چگونه و با چه امكانات واقعاً موجودى مى توان حكومت را دموكراتيك كرد؟ جالب اينكه اين استراتژيست ها بدون اينكه «راه» و «توان» خود را روشن كنند راه و توان اصلاح طلبان را در عرصه سياسى به باد انتقاد گرفتند. تحكيمى ها، اصلاح طلبان را (كه از حمايت دولت خاتمى و بيست ميليون راى برخوردار بودند) ناتوان ارزيابى مى كردند و فعاليت و راه آنها را در جهت دموكراتيك كردن حكومت آب در هاون كوبيدن، گره بر باد زدن و حركت در كوچه بن بست مى دانستند. اما تحكيمى ها كه خود را پيشتاز حركت دموكراتيك مردم ايران مى دانستند، نمى گفتند از چه «راهى» و با چه «توانى» مى خواهند جنبش جديد دموكراتيك را (جداى از جنبش اصلاحات واقعاً موجود) از آسمان آرزوها به زمين واقعيت ها بياورند. لذا «تحكيمى ها» در حالى نيروى موجود اصلاح طلبى را تخطئه كردند، كه مى خواستند پروژه سنگين دموكراسى خواهى را بدون يك سبك و سنگين جدى بر دوش نحيف دانشجويان بگذارند.۲
۳ - غير از علت دوم، علت سوم اين است كه گويا اين تحكيمى ها آنچنان در نقد و ارزيابى دموكراسى خواهانه خود غرق شده بودند كه فرصت پيدا نكردند نگاهى به اطراف خود در محيط دانشگاه ها بيندازند. در چهار، پنج سال گذشته دانشگاه ها با رشد و موفقيت فزاينده دختران در رقابت هاى علمى روبه رو بود تا جايى كه بين ۵۰ تا ۶۰ درصد جمعيت دانشگاه ها را زنان تشكيل مى دهند. در چنين محيط زنانه اى تحكيمى ها نسخه هاى راديكال ترى را نسبت به سال ۷۸ (كه محيط دانشگاهى پسرانه تر بود) براى دانشجويان مى پيچيدند. به بيان ديگر يك فعال دانشجويى كه خود را پيشتاز در تدوين استراتژى يك جنبش كلان و دموكراتيك مى داند حداقل بايد قادر باشد تفاوت هاى عيان محيط دانشگاهى را تشخيص بدهد. همانطور كه مى دانيم اغلب تحقيقات جامعه شناسى نشان مى دهد كه ايده هاى راديكال در محيط هاى زنانه طرفدار جدى ندارد.
۴ - در ربط با علت سوم، علت چهارم است كه به عدم توجه به سازوكارهاى دموكراسى در درون تشكل هاى دانشجويى مربوط مى شود. به نظر نگارنده «تحكيمى ها» حقيقتاً و صادقانه دغدغه دموكراسى داشته و دارند و واقعاً خواهان دموكراتيك كردن حكومت هستند و البته حكومت هم در برابر تقاضاى آنها مقاومت كرده و مى كند. اما مسئله اين است كه نيرويى كه در پى دموكراتيك كردن حكومت است نمى تواند از دموكراتيك عمل كردن در تشكيلات خود غافل باشد. اگر تحكيمى ها از لحاظ تشكيلاتى دموكراتيك عمل كرده بودند جمعيت بيش از پنجاه درصدى زنان در تشكيلات تحكيم نمودى آشكار پيدا مى كرد. هم اكنون تشكيلات تحكيم مردانه ترين تشكيلات در زنانه ترين محيط هاى اجتماعى است. چه بسا اگر زنان نقش بيشترى در تشكيلات و مديريت تحكيم داشتند وضع تحكيم با شرايط افول فعلى روبه رو نمى شد. تحكيمى ها براى دموكراتيك و زنانه شدن تشكيلات خود بهانه اى ندارند زيرا آنان براى انجام آن با موانعى چون نظارت استصوابى روبه رو نيستند.
۵ - جداى از چهار علت فوق، علت پنجم فاصله گرفتن تحكيمى ها از «هويت دينى» انجمن هاى اسلامى بود. تحكيمى ها حقيقتاً با اصل تبعيض آميز خودى و غيرخودى موافق نبوده و نيستند؛ حقيقتاً از انحصارطلبى نسبت به سكولارها (كه در جامعه ما از لحاظ حقوق سياسى، مدنى و فرهنگى با تبعيض روبه رو هستند) ناراحت بودند و هستند، ولى اين نگرانى ها هيچكدام دليل نمى شود كه انجمن هاى اسلامى از هويت دينى خود، در عين دموكرات بودن، شرمنده باشند. در دوران هشت ساله اصلاحات اغلب گروه هاى اصلاح طلب برابر توان خود از حقوق شهروندى سكولارها و دگرانديشان دفاع كردند ولى براى اين كار لازم نبود از هويت دينى خود فاصله بگيرند (نمونه بارز اين گروه ها جبهه مشاركت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، ملى- مذهبى ها و نهضت آزادى است). ولى تحكيمى ها با فاصله گرفتن از هويت دينى راه را براى اختلال در همبستگى درون انجمن ها و همچنين راه را براى دريافت ضربات پى در پى دولت پنهان بر تشكيلات دانشجويى باز كردند.
۶- پنج علت فوق به خوبى نشان مى دهد كه فعالان تحكيمى ارزيابى هايشان از اوضاع و احوال خود و جامعه بيشتر «فضايى»۳ بوده است. اما علت ششم هم مويد فضايى بودن و هم خود يكى از علل ضعف تحكيمى ها است. اين علت همان سياست تحريم تحكيمى ها در انتخابات نهمين دوره رياست جمهورى بود. اين درست است كه تحريم انتخابات حقى است كه هر فرد يا گروهى مى تواند در هر انتخاباتى از آن استفاده كند، اما نكته ظريف اين است كه بخشى از تحكيمى ها فكر مى كردند اگر انتخابات را تحريم كنند بين ۶۰ تا ۸۰ درصد مردم در انتخابات (مثل انتخابات دوره دوم شوراها در تهران) شركت نمى كنند. ولى در عمل ۶۰ درصد مردم در انتخابات نهم شركت كردند (و البته نظرسنجى ها هم كم و بيش ميزان شصت درصد مشاركت را نشان مى داد). لذا در حالى كه ۶۰ درصد مردم در انتخابات شركت كردند تحكيمى ها به جاى ناسالم خواندن انتخابات آن را «نامشروع» خواندند و ارزيابى كردند. لذا طبيعى است كه دولت برآمده از چنين انتخاباتى رفتار مناسب و در خور انصاف (و قانونى) را با تحكيمى ها نداشته باشد و دائم عرصه را بر آنان تنگ كند.
نتيجه سخن اينكه شش علت مذكور (و به علاوه علل بيرونى) نشان مى دهد چرا تحكيمى ها از فراز به فرود آمدند. به نظر من به ميزانى كه تحكيمى ها در جهت رفع علل مذكور حركت كنند دوباره اوج مى گيرند. بدين معنا كه: از اهداف دائمى جنبش دانشجويى كه تقويت عرصه عمومى نقد و بررسى در محيط هاى دانشگاهى است غفلت نكنند؛ همچنان جست وجو كنند كه راه دموكراتيك كردن جامعه سياسى چيست و براى طى كردن اين راه به چه «توان» و «امكاناتى» نياز هست؛۴ به ويژگى ها و مقتضيات زنانه دانشگاه ها توجه كنند، انجمن هاى دانشجويى را دموكراتيك و زنان بيشترى را در تشكيلات خود مشاركت دهند؛ از ابراز هويت دينى خود در انجمن هاى اسلامى شرمنده نباشند و در همان حال براى احقاق حقوق شهروندى دگرانديش نيز مبارزه كنند؛ بدانند يكى از فرصت هاى مبارزاتى براى تقويت سازوكارهاى دموكراسى در ايران دوره هاى انتخاباتى است و سياست تحريم انتخابات آسان ترين راه است ولى معلوم نيست بهترين اقدام باشد.
پى نوشت ها:
۱ - پيگيرى و دفاع آزادانه از عرصه عمومى نقد و بررسى با ويژگى هاى دانشجويان (مثل حقيقت جو بودن، به دنبال فهم جديد از اوضاع بودن؛ با ويژگى كوتاه و دوره اى اقامت دانشجويان در دانشگاه؛ با سبك بال بودن آنان) تناسب داشته است. پيگيرى هدف مذكور، پروژه اى سنگين براى آنان نبوده است. از اقدامات دانشجويان در دفاع از عرصه عمومى هم جامعه سود مى برده (به خاطر مباحث انتقادى كه طرح مى كردند) و هم در جريان اين اقدامات، دانشجو آگاه مى شده و تجربه كسب مى كرده است و براى ايفاى نقش هاى جدى تر در جامعه ساخته مى شده است. اتفاقاً در تاريخ حركت دانشجويى دو بار فعالان دانشجويى (يكى در جريان جنبش چريكى دهه ۴۰ و ۵۰ و يكى هم در جريان مبارزات ضدآمريكايى دانشجويان در جريان اشغال سفارت آمريكا در ۱۳۵۸) در نقش استراتژيست هاى جنبش هاى عمومى جامعه ايفاى نقش كردند كه بعيد است بتوان كارنامه درخشانى براى اين دو رخداد در نظر گرفت.
۲ _ به عنوان نمونه به نظر نگارنده مهمترين عامل بازدارنده دموكراسى در ايران اين است كه علاقه مندان به دموكراسى به اندازه مخالفان آن توان و قدرت اجتماعى ندارند. لذا به همين دليل نگارنده به رغم اينكه ناكامى اصلاح طلبان را در پيشبرد مطالبات قبول داشت هيچ وقت از تز عبور از خاتمى دفاع نكرد. زيرا عبور از خاتمى به توان اصلاح طلبان در پيشبرد دموكراسى نمى افزود. لذا نكته ظريف اين است كه معلوم نيست تحكيمى ها براى تحقق دموكراسى به چه عامل تعيين كننده اى اعتقاد دارند. چيزى كه از سخنان و مكتوبات آنها استفاده مى شد اين بود كه براى تحقق دموكراسى به رخدادى تعيين كننده و فيصله بخش نياز هست (مثل رخداد تغيير قانون اساسى). ولى آنان روشن نمى كردند چنين راه سختى را چگونه مى توان پيمود. روشن است ايده هاى فضايى راه به جايى نمى برد.
۳ - آقاى ناطق نورى در مصاحبه با روزنامه شرق در نقد برنامه هاى غيرواقعى احمدى نژاد از واژه «برنامه فضايى» استفاده كرده بود. نگارنده مفهوم «فضايى» را از آن مصاحبه الهام گرفته است.
۴ - كه به نظر من راهى جز تداوم راه اصلاح طلبى نيست.
* اين متن، سخنرانى جلايى پور در همايش انجمن اسلامى دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران است كه قرار بود ديروز برگزار شود اما توسط مسئولان دانشكده لغو شد.