بسیاری از احزاب وسازمانهای سیاسی ایران که برای سرنگون ساختن رژیم جمهوری اسلامی وتشکیل حکومت مطلوب خود ، مبارزه میکنند وجوه مشترک فراوانی با آنچه خود برای برانداختن اش مبارزه میکنند دارند که شناخت این وجوه مشترک برای نسل جوان و خرد ورز کنونی که میرود در آینده ای نه چندان دور نظام نوینی را جایگزین نظام پوسیده و ضد مردمی حاکم نماید از اهمیت ویژه ای برخوردار است ، اهمیت این مطلب دوچندان میگردد وقتی که دانسته شود مخالفین رژیم جمهوری اسلامی، امروزه همگی از حقوق بشر وجامعه مدنی سخن میگویند حتی جوانک یاغی وآدمکشی که در کوههای بلوچستان برای خود بساط خلافت و اسلام خواهی گسترده است از حقوق بشر حرف میزند. در این آشفته بازاری که فرصت طلبان سودجو وقدرت طلب به راه انداخته اند برای تمیزدادن سره از ناسره وظیفه تمامی عقل های آزاد و مستقل وتمامی کوشندگان راستین حقوق بشر وجامعه مدنی است که در هرکجا که هستند همچنان که برای حقوق بشر و جامعه مدنی با رژیم جهل وجنایت مبارزه میکنند یک لحظه ازروشنگری وافشای دارودسته های فرصت طلب وقدرت طلبی که اینک ماسک حقوق بشر و جامعه مدنی برچهره زده اند غافل نشوند چرا که پیروزی جنبش ملی حقوق بشردرایران مشروط به پاکیزه نگاه داشتن و حفظ وحراست از آن درمقابل فرصت طلبان وقدرت طلبان است. نگارنده ی این سطور آنچنانکه درنوشته های قبلی خود تأکید داشته ام یکی از علل نا فرجامی ها وشکست های یکصد سال مبارزه ی مردم ایران در راه آزادی وعدالت اجتماعی وجود همین احزاب وگروههای کج اندیش و آشفته فکری بوده است که دهها سال شور وخروش نسل های جوان ایران را از شکستی به شکستی دیگر رهبری کرده اند بدون اینکه حتی برای یکبار هم که شده مسؤلیتی را در این زمینه بپذیزند و با شفاف سازی ازگذشته موجب آگاهی نسل جوان گردند، این احزاب وگروههای سیاسی سنتی بجای اینکه صادقانه در مقام مسؤلیت پذیری و پاسخگوئی باشند همیشه انگشت اتهام را بسوی شخص ثالثی دراز میکنند و تمام شکست های یک صد سال اخیر را به گردن شخص ثالث میاندازند و حزب وگروه خویش را پاکیزه و مطهرازمیان حوادث گذشته عبور میدهند تا به نسل حاضر برسند . و برای فرارازمسئولیت چه آسان میتوان بار همه ی گناهان را به گردن" شیخ وشاه " انداخت وخود پاک ومنزه به امید فرصتی دیگربرای کسب قدرت در کمین نشست . وجنبش نوینی که امروزه با خواست حقوق بشر و جامعه مدنی دارد شکل میگیرد اگربه راستی میخواهد از این دایره شکست خارج شود هیچ راهی ندارد مگر اینکه حساب خود را ازاینگونه احزاب وسازمانهای ایدئولوژی زده ی مسئولیت گریز و غیرپاسخگو جدا کرده و دراندیشه ی طرحی نو برای متحد ساختن وهدایت مبارزات آتی مردم ایران باشد .
شباهت های احزاب وسازمانهای ایدئولوژیک زده ( آسمانی ـ زمینی ) با حکومت مکتبی حاکم برایران
1 ـ رزیم جمهوری اسلامی حکومتی است ایدئولوژیک وتمامی کردارهای سیاسی واجتماعی واقتصادی و فرهنگی و هنری و اخلاقی خودرا با یک ایدئولوژی که همانا استفاده ی ابزاری از دین اسلام میباشد توجیه می نمایند( توضیح اینکه آخوند های مرتجع وقدرت طلب برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش از دین اسلام یک ایدئولوژی درست کرده اند) به تجربه ی تاریخ حکومت های ایدئولوژیک گرچه درابتدا با حمایت اقشار وگروههائی از جامعه قدرت را بدست میگیرند ولی پس از مدتی کوتاه به خشن ترین وسیاه ترین دیکتاتوریها تبدیل میشوند ، نمونه ی دورش حکومت های مذهبی کلیسا دربرخی از کشورهای اروپائی در قرون وسطی وآنهمه فجایع وجنایاتی که آن حکومتها مرتکب شدند که درتاریخ ثبت شده است ونمونه ی نزدیکش هم فاشییسم هیتلری است که دنیا را در قرن گذشته به خاک وخون کشید وملیون ها انسان را به کام مرگ فرستاد که البته آقای احمدی نژاد بتازگی کشف کرده است که قتل ملیونها یهودی در کوره های آدم سوزی" افسانه" است وچنین جنایتی اتفاق نیفتاده است ، نمونه دیگرحکومت ایدئولوژیک حکومت سابق شوروی وکشورهای اروپای شرقی معروف به اردوگاه سوسیالیستی بودند که همگی در دهه آخر قرن بیستم به موزه تاریخ سپرده شدند ، حکومت های ایدئولوژیک چه ازنوع مذهبی اش (مذهب آسمانی) وچه از نوع غیرمذهبی اش( مذهب زمینی) هردو از خصوصیات مشترکی برخوردارند برای مثال هردو تمامیت خواه و انحصارطلب اند و طرفدارجامعه ای تک صدا وتک حزب وهیچ دگراندیشی ویا صدای مخالفی را تحمل نمیکنند ، درهردو نوع حکومت ایدئولوژیک ( چه از نوع زمینی و چه نوع آسمانی) هرم قدرت به رهبر ، پیشوا ، امام و ولی فقیه منتهی میشود که این رهبران چکیده وعصاره ایدئولوژی اند وخود را نماینده خدا ، نماینده خلق ویا هردوبا هم نماینده ی خلق وخدا بر روی زمین میدانند و مردم باید آنان را پرستش کنند. هر دو در اندیشه ی بوجود آوردن وخلق انسان جدیدی هستند که درقالب ایدئولوژی شان بگنجد ودر این راه اگرنسل یا نسل هائی هم نابود شوند پروائی نیست ، مهم این است که آن نسل خالص ومکتبی بوجود آید ، هردونماینده ی اقلیت کوچکی از جامعه اند که برای ادامه ی حکومت ایدئولوژیک خود قتل وکشتار وترور و زندان وشکنجه ی مخالفین کار هر روزشان است ، هردو سرنیزه وتبلیعات دو رکن اصلی حکومتشان را تشکیل میدهد ، سرنیزه برای مقابله با هر صدای مخالف وتبلیغات برای سشتشوی مغزی وفریب مردم ، هردو مکتب وایدئولوژی خود را جهان شمول میدانند ودر پرتو ایدئولوژی در رؤیای بر پا کردن یک امپراتوری بزرگ در جهان بسر می برند .
برای نشان دادن شباهت های حکومت های ایدئولوژیک مثال های فراوانی را میتوان ذکرکرد ولی آنچه که دراینجا ذکر شد کافی است که به ما نشان دهد که حکومت های ایدئولوژیک چه از نوع مذهبی اش وچه از نوع غیر مذهبی اش در اصل هردو از یک جنس واز یک خانواده اند ، تفاوت نمیکند که یکی مشروعیت خویش را از"خدا" میداند ودیگری از "خلق" ویا از ترکیب این دو "خدا وخلق" . هردو سرشت وگوهرشان درفاشیسم وتبعض ، درنفی آزادی وحقوق فردی واجتماعی و در قتل وشکنجه واعدام مخالفین نهفته است . بنابراین رژیم ایدئولوژیک چون نماینده ی مردم نیست و با آراء آزاد مردم یک کشور به قدرت نرسیده است .
1 ـ در قبال مردم خود را مسئول نمیداند .
2 ـ در قبال مردم پاسخگو نیست .
3 ـ ازشفاف سازی طفره میرود و تمامی برنامه ها وسیاست های اجتماعی واقتصادی ونظامی خود را بدور از چشم مردم و در خفا انجام میدهد .
4 ـ چون از پاسخگوئی به نیازهای مردم وجامعه درمانده وعاجز است برای کشوردشمنی خیالی درست میکند وهمه ی نارسائی ها وعقب ماندگی ها به گردن این دشمن می اندازد وحقوق بگیران خویش وتوده های جاهل را برای به اصطلاح مبارزه به خیابان میریزد .
با این توضیح مختصری که در باره ی حکومت ایدئولوژیک داده شد خواننده ی این سطورمیتواند بدرستی دریابد که میان رژیم هائی از نوع هیتلر واستالین وخمر سرخ و جمهوری اسلامی و طالبان سرنگون شده ی افغانستان تفاوت چندانی نیست . حال در این میان وپس ازآنهمه درد و رنجی که ملت ها در زیر سایه حکومت های ایدئولوژیک متحمل شده اند وپس از 27 سال حکومت ایدئولوژیک آخوندها درایران و تجربه ی دردناکی که مردم ایران ازاین دوران در پشت سر دارد اگر گروه ودسته ای پیدا شود که هدف اش این باشد که پس از سرنگونی رژیم آخوندها در ایران رژیم ایدئولوژیکی دیگری را آزمایش کند شما به چنین دار ودسته ای چه خواهید گفت ؟ آیا در سلامت عقل چنین دسته وگروهی شک نخواهید کرد ؟ اکثراحزاب و گروههای سیاسی سنتی ایران از این زمره اند که باید در سلامت عقل شان شک کرد. البته بر دیوانگانی چون بن لادن وملاعمر و ملاهای حاکم برایران حرجی نیست ولی شگفت آور این است کسانی که خود را روشنفکر می خوانند وبرای برچیدن رژیم آخوندی در ایران تلاش میکنند نیز در این جهل ونادانی غوطه ورند که یکبار دیگرپس از سرنگونی رژیم ملاها ، حکومت مکتبی و ایدئولوژیک دیگری را در ایران تمرین کنند ، راستی آیا چنین انسانهای متحجروخشک مغزی را میتوان روشنفکر نام نهاد ؟ کسانی که عملکرد 27 ساله ی حکومت اسلام مکتبی آخوند های ایران وامارت اسلامی سرنگون شده ی طالبان افغانستان نتوانسته است آنان را به هوش آورد کسانی که فروریختن دیوار برلین و فروپاشی امپراتوری اردوگاه ایدئولوژی به اصطلاح سوسیالیستی درسالهای پایانی قرن 20 نتوانسته است آنان را از خواب بیدار کند چنین کسانی را میتوان آنچنانکه خود مدعی هستند روشنفکر نام نهاد ؟ و آیا چنین مغزهای ایدئولوژی زده ومنجمد شده ای که چه بسا عناوین دکتری ومهندسی وتحصیل کردگی را هم دردنباله نام خود یدک می کشند میتوانند مدافع حقوق بشر وجامعه مدنی در ایران باشند ؟ کسانی که چشمان خود را بر این همه وقایع تاریخی بسته اند و مغزهای خویش را به مرخصی فرستاده اند چگونه میتوانند منادی آزادی باشند و راهبر وراهنمای نسل جوان .
"جامعه بی طبقه توحیدی" و " جامعه مدنی اسلامی " و" جامعه مردم سالار توحیدی" و"مدینتة النبی" و "جامعه بی طبقه کمونیستی" وغیره وغیره همه مدل های فکری بسیاری از احزاب وسازمانهای سیاسی ایران اعم از مذهبی وغیرمذهبی می باشد ، اینان هنوزدراین رؤیا بسرمیبرند که ایران آینده را مطابق با مدل های فکری خویش بسازند و جالب اینکه با یک چنین موهوماتی که این احزاب وگروه های سیاسی در سر دارند امروزه از حقوق بشر وجامعه مدنی نیز سخن میگویند وحتماً انتظار دارند که مردم ایران ونسل جوان این کشورآنان را باور کنند ، گوئی که مردم ایران موش آزمایشگاهی اند که این حضرات میخواهند یکباردیگریک حکومت ایدئولوژیک دیگری را بر روی آنان آزمایش کنند کسی هم نیست که این خانم ها وآقایان ایدئولوژی زده را از خواب خرگوشی بدرآورد وبه آنان بگوید که عصر حکومت های ایدئولوژیک مدتهاست که بپایان رسیده وبشریت متمدن در قرن 21 دیگرتاب تحمل تکرار فجایع وجنایات ضد بشری را تحت لوای هیچ ایدئولوژی( زمینی وآسمانی) نخواهد داشت . مردم محروم وستمدیده ایران که طی 27 سال گذشته با پوست واستخوان خویش حکومت ایدئولوژیک آخوندها را تجربه کرده اند آیا به دار ودسته های دیگری اجازه خواهند داد که یکباردیگر تاریخ را برای آنان تکرارنمایند؟ وآیا نسل جوان ایران که در جستجوی زندگی و آینده ای روشن است یکبار دیگر فریب تاریک اندیشانی که بر خود نام روشنفکر نهاده اند خواهند خورد ؟ جواب این سؤال ها همه در این نهفته است که تمامی صاحبان عقل وخرد درایران متحد شوند و با اتحاد خود جنبش روشنفکری ایران را از بحران به در آورند.
بهروز بیدار