نشست نیروهای اپوزوسیون در لندن نزدیک است ، سوال اینست که چرا ما نیروهای اپوزوسیون تا بحال نتوانستیم دور یک میز بنشینیم و پس از یک توافق نسبی ، یک اقدام مشترک علیه جمهوری اسلامی تدارک ببینیم ؟ با طرح چنین سوالی گریزی می زنیم بر آسیب شناسی یکی از بزرگترین نشست های اپوزوسیون در لندن و در ادامه به قسمت سوم مقاله خود و همچنین طرح نقدی دیگر بر نیروهای اپوزوسیون ایران می پردازیم ، این نقد به قرار زیر است :
7 _ ما ایرانیان در کارهای جمعی و گروهی درمانده و ناتوانیم :
بسیاری از روشنفکران و فرهیختگان ایرانی یکی از بزرگترین دلایل عقب ماندگی ایرانیان نسبت به کشورهای اروپایی را خصوصا در چند صد سال اخیر ، ناکامی و درماندگی ایرانیان در کارهای جمعی و گروهی می دانند ، آنان معتقدند مردمان بسیاری از کشورهای اروپایی و کشورهای مدرن و مترقی جهان ، صدها سال قبل از زمان کنونی به خوبی آموخته بودند چگونه با تشکیل اجتماعات و تشکلات مدنی بر مشکلات جمعی و گروهی خود فائق آیند حال آنکه ما ایرانیان بنا به دلایل مختلف از این قافله جا مانده ایم .
به عبارتی دیگر بسیاری از مردمان کشورهای مدرن و مترقی جهان از صدها سال قبل به خوبی به قدرت فارغ العاده و بی نظیر کارهای گروهی بجای تصمیم گیریهای فردی ( یا کارهای شخصی ) پی برده بودند و به خوبی آموخته بودند چگونه در اجتماعات و گردهماییهای خود به طرح اشکالات و نقطه نظرهای مختلف پیرامون یک طرح یا یک دیدگاه بپردازند و چگونه بر مبنای تصمیم گیری جمعی و البته خرد جمعی مدیریت بهتر و کارآمدتری را برای رویارویی با یک فرصت یا یک مشکل پیدا کنند اما در عوض ما ایرانیان بنا بر تجربیات و یافته هایی که داشته ایم بعد از گذشت صد ها سال ، همچنان بر همان دری می کوبیم که هرگز باز نشده است.
واقعیت اینست که جامعه ایرانی در حالی روزگار خود را سپری می کند که در بسیاری از ممالک مترقی و مدرن جهان ، مجالس ( پارلمان ) ، احزاب و جریانات سیاسی ، تشکلات و اتحادیه های صنفی از چندین صد سال گذشته نقش عمده ای در تصمیم گیریهای سیاسی و اجتماعی خود به عهده داشتند اما جامعه ما _ ایران _ تنها با تبعیت از یک نفر ( شاه یا شیخ ) ، تنها کمتر از یکصد سال است که در یک فرجامی ناموفق با چنین تجربیاتی دست و پنجه نرم می کند و همچنان می توان گفت : جامعه ایرانی از بکارگیری ابزار پرقدرت کار جمعی بجای کار فردی برای پیشرفت و ترقی جامعه ایران بی بهره بوده و همچنان بی بهر مانده است .
شاید زمان مشروطه را بتوان اولین تجلی باورهای مردمی به برتری کارهای گروهی بجای کارهای شخصی دانست که نمود این باورها ، در مطالباتی چون پارلمان ، عدالتخانه و لزوم پایبندی به قانون رخ نمون شده بود که چنین وضعیتی می رفت سرنوشت ایران را در وادی دیگری رقم زند اما با کمال تاسف این دوران با ناکامی مشروطه در ایجاد نظم و امنیت مجالی بیش از دو دهه نیافت و با روی کار آمدن رضا شاه پهلوی و ایجاد نظم و امنیت و ارائه مدیریتی بهتر از سوی ایشان یک بار دیگر در باور ما ایرانیان به بار نشست که یک نفر ایرانی ایران دوست هر چند دیکتاتور و مستبد بهتر از یک نفر منتخب موقت دمکرات خو و پاسخگوست ، بعد از این تجربه تلخ به جرات می توان گفت ، سرنوشت مختوم کارهای گروهی اعم از مجالس ، احزاب و تشکلات سیاسی در ایران یا فرمایشی یا از بالا به پایین یا " بدون استقلال رای و عقیده از حاکمان وقت " یا " بدون تاثیر گذاری و نفوذ موثر بر مردم ایران " بوده و متاسفانه همچنان می باشد .
هر چند ظهور رضا شاه و شکست مشروطه به تنهایی تمام علل و عوامل شکست باور به " کارهای جمعی به جای باور به کارهای فردی " در میان ما ایرانیان نمی باشد اما میتوان این دو رویداد را به عنوان نقاط عطف چنین نگرشهایی دانست . وجود صدها حزب و گروه چند نفره ( یا خانوادگی ) و نبود احزاب و گروههای فراگیر و گسترده و میل مردم برای دستیابی به یک رهبری یا منجی فردی ( کاریزما یا مقدس ) تماما از جمله دلایلی است که اولا نشان می دهد ما ایرانیان به برتری کارهای جمعی ( به کارهای فردی ) ایمان نداریم و ثانیا اگر هم ایمان داشته باشیم باز نمی توانیم کارهای گروهی یا جمعی را به سرانجام موفقیت و پیروزی برسانیم .
بعبارتی دیگر نتیجه کارهای جمعی و گروهی ما ایرانیان نسبت به کارهای فردی در اغلب اوقات ضرر ده و کم بازده و در مجموع نا کارآمد است نمونه بارز این مدعی ناکامی نیروهای مختلف اپوزوسیون در ارائه یک کار جمعی برای یک اقدام مشترک علیه جمهوری اسلامی ، با تمام ابراز علاقه هایی که خود این نیروها نشان می دهند و با تمام ضرورتی است که در شرایط کنونی احساس می شود ، با این حساب سوال اینست که چرا ما ایرانیان نمی توانیم کار گروهی موفقیت آمیز انجام دهیم و چه موانعی بر سر راه موفقیت یا کارآمدی کارهای گروهی ما وجود دارد ؟
چرا نمی توانیم کار گروهی انجام دهیم ؟ و چگونه می توانیم کار گروهی انجام دهیم ؟
واقعیت اینست که مجموعه ای از خصلتها ، باورها و منشهای ایرانی که در طول صدها سال تاریخ ایران به باور ما ایرانیان نشسته به همراه مجموعه ای از موانع و مشکلات که بر سر راه موفقیت کارهای جمعی ما ایرانیان وجود دارد مجموعه ای از دلایل ، علایم و رویدادهایی هستند که براحتی از یکدیگر قابل تفکیک نبوده و براحتی نیز در یک مقاله نمی توان آنها را جمع بندی کرد بنابراین در ادامه مقاله سعی می کنیم مجموعه ای از دلایل ، علایم ، راه حلها ، موانع ، خصلتها و منشهای ایرانی که منجر به ناکامی کارهای جمعی ما ایرانیان می گردد را در کنار یکدیگر معرفی و برای موفقیت کارهای جمعی نیز مجموعه پیشنهاداتی را ارائه دهیم ، این موارد به شرح زیر است :
1 ) ما ایرانیان در کارهای گروهی خیلی سخت گیر هستیم : مرحوم بازرگان در توجیه یکی از علل و عوامل ناکامی ما ایرانیان در کارهای گروهی به این نکته اشاره می کند که ما ایرانیان در زندگی شخصی و روزمره خود تماما انسانهای بی نظم ، بی برنامه ، سهل انگار و پراشتباه هستیم اما همین که وارد کارهای گروهی یا جمعی می شویم چنان انسانهای منظبط و بی چون و چرایی می شویم که نه تنها کوچکترین خطایی را نمی پذیریم بلکه با سخت گیریهای افراطی به نتیجه رسیدن هر کار گروهی یا جمعی را در همان ابتدا به آنچنان شکستی می کشانیم که تا ابد فکر کار گروهی از سرمان بیرون رود ، بنابراین یکی از دلایل عدم موفقیت ما ایرانیان در کارهای جمعی سخت گیریهای افراطی است که کارهای جمعی ما را ناکارآمد و ناتوان می سازد .
2 ) توقع ما ایرانیان از یک کار گروهی بسیار بالا و غیر معقولانه است : هر چند در این مقاله کلیه نقدهایی که بر منشها و خصلتهای ما ایرانیان نوشته شده تنها خاص جامعه ما ایرانیان نبوده و بصورت کاملا نسبی در جوامع گوناگون وجود دارد اما به هر حال اینها آسیبهایی هستند که جامعه ایرانی بیش از هر جامعه دیگری با آن دست و پنجه نرم می کند و لازم است آنها را بشناسیم و برای آن راه حلهایی بیاندیشیم . واقعیت اینست که توقع ما ایرانیان از کارهای گروهی آنچنان بالا و غیر معقولانه است که وقتی در یک کار گروهی به نتیجه بلند پروازیها و خوش خیالیهای ذهنی خود دست پیدا نمی کنیم آنچنان آشفته و عصبی می شویم که نه تنها عجولانه شروع به سمپاشی و انتشار انرژی منفی برای ادامه یک کار گروهی می کنیم ( که این کار خود به خود شرایط را برای به شکست کشاندن کار گروهی فراهم می کند ) بلکه با چنین تجربه غلطی که تکیه بر اندیشه های نابخردانه ما دارد از تکرار کارهای گروهی نیز در آینده منصرف می شویم . بنابراین باید انتظار خود از نتیجه کارهای گروهی را پایین بیاوریم و آن را در سطح معقولانه ای نگه داریم در غیر اینصورت طبیعی است که نمی توانیم از مواهب کارهای گروهی بهره مند شویم . چنین تحلیلی شامل کلیه موارد ذکر شده در ادامه این مقاله نیز می گردد که از تکرار آن جلوگیری می نماییم .
3 ) بسیاری از ما ایرانیان انسانهایی مستبد و خود رای هستیم : بسیار شنیده می شود که بسیاری از فعالین سیاسی و آزادیخواه ، مستقل بودن خود و بدون وابستگی به هر گروه و حزبی را ملاک پاکی و صداقت خود می دانند ، هر چند بازگشایی چنین بحثی نشان از حاکم شدن ارزشهای بسیار تاسف آور بر فرهنگ ما ایرانیان دارد اما باید خاطر نشان ساخت واقعیت این است که چنین افرادی چنان انسانهای مستبد و دیکتاتوری هستند که تنها در قلمرو تنهایی و فردیت خود توانایی حکمفرمایی و سلطه گری بر وجود خویش را خواهند داشت ، واقعیت آن است که آنها نمی توانند کار گروهی انجام دهند چون در یک کار گروهی نمی توانند به نظرات دیگران بی توجهی کنند ، نمی توانند هر تصمیمی که گرفتند به مرحله اجرا بگذارند و نمی توانند به خاطر منافع جمعی از نقطه نظرات خود کوتاه بیایند یا نمی توانند کوچکترین انتقادی را از طرف جمع بپذیرند بنابراین این افراد فردی کار می کنند تا هر آنچه طلب کردند مهیا کنند . هر چند در چنین استدلالی علت و معلول و سبب و مسبب با یکدیگر در آمیخته اما بحث آنست که چنین ارزشهایی باید بر چیده شود و گفتمان قالب به سمت احترام به اشخاص و افرادی باشد که در یک حزب یا گروه کار می کنند نه افرادی که حتی یک روز هم توانایی کار در یک گروه یا یک حزب را ندارند .
4 ) ما ایرانیان انسانهایی تنبل و مسئولیت ناپذیر هستیم : هر چند نقد تلخ و تندی است اما واقعیت آنست که ما ایرانیان خصوصا در کارهای گروهی ، تنها علاقه به ایفای نقش فانوس به دستانی داریم که می خواهند نقش هدایت گر و منجیان گروه را بازی کنند قافل از اینکه پیشبرد یک کار گروهی علاوه بر حرف زدن و نظریه پردازی مستلزم کار اجرایی ، مسئولیت پذیری و تحرک و تلاش هر یک از اعضای گروه است که متاسفانه بسیاری از کارهای گروهی ما از چنین امری بی بهره است و گروه های ما ایرانیان پر از فانوس به دستان و نظریه پردازانی است که هیچ کدام مایل به مسئولیت پذیری و کار اجرایی نیستند .
5 ) ما انسانهای احساسی با خصلتهای اخلاقی نامناسب نظیر رودربایسی ، تعارف ، عدم صراحت بیان و ... هستیم : خانم طاهره شیخ الاسلام در مقاله ای خواندنی تحت عنوان علل عدم موفقیت ایرانیان در کارهای جمعی بر این نکته اشاره می کند که « ما ایرانیان با خصلتهایی نظیر رودربایسی ، عدم صراحت بیان ، در هم آمیختن احساسات و عقیده و تعارف نمی توانیم نتیجه مناسبی از یک کار گروهی انتظار داشته باشیم » واقعیت اینست که بسیاری از تواناییها و پتانسیلهای ما در یک کار گروهی بخاطر رودربایستی ها صرف تکه پاره کردن تعارفات و صحبتهای کلیشه ای می شود ، زیاد تعجب نکنید در یک جلسه که اختصاص به یک کار گروهی دارد بیش از پنجاه درصد زمان آن صرف تعارف و تعریف و تمجید از یکدیگر و صرف حاشیه رانی برای ارائه یک نظر به خاطر عدم داشتن صراحت بیان و همچنین صرف رفع سو ءتفاهمات کاذبی می شود که ناشی از تصور عدم احترام شخصی به شخصی دیگر است . با چنین وضعیتی نه تنها واضح است که هیچ فرصتی برای پرداختن به اصل مطالب نخواهد ماند بلکه به خاطر عدم کارکردهای مورد قبول در طول یک جلسه تصویر نامناسبی از ادامه یک جلسه بوجود می آید .
خانم طاهره شیخ اسلام در تشریح خصلتهای نامناسب ایرانیان و علل و عوامل آن چنین می نویسد : « زمانی که فقر و نا امنی بر جامعه حاکم می گردد و قانونی از مردم حمایت نمیکند ، مردم همیشه در ترس از مافوق خود و هر کس که بتواند زندگی آنان را تحت تاثیر قرار دهد ، بسر میبرند . این ترس باعث میشود که افراد در پی جلب رضایت یکدیگر و به خصوص مافوقان خویش برآیند . این جلب رضایت ، هم از طریق بیانی "بله قربان گفتن و تعریف و تمجید" و هم از طریق رفتاری "رشوه دادن و هدیه بردن، تعظیم و تکریم و دست بوسی و ... ( خصلتهای خاورمیانه ای ) " انجام میگیرد . اما از آنجا که "ترس"، از قدرتمند و فرادست یک موجود هولناک و از فرودست یک موجود ضعیف و ترسو در ذهن مجسم میکند و چنین دیدی چندان مطلوب نیست، جای آن را با "احترام" عوض می کنیم و با این جایگزینی فرادست به یک موجود "مراد و محبوب" و فرودست به "یک مرید صادق" تغییر چهره می دهد .
طبیعتا وقتی "تعریف و تمجید"، "تمکین به خواستهها" و "موافقت بی چون و چرا با نظرات" احترام تلقی شد، نه تنها همگان از شنیدن تعریف و تمجید و اظهار موافقت با خواستهها و نظرات خود- گاه حتی علی رغم آگاهی از نادرست بودن آن- سرخوش و راضی میشوند، بلکه در جهت "ابراز احترام خویش به یکدیگر"، از همین ابرازها سود میجویند که این نیز اغلب اوقات بدون تمایل باطنی صورت میگیرد. و این همان دروغگویی و یا عدم صراحت بیان است. از طرفی وقتی "تعریف و تمجید و موافقت بی چون و چرا" احترام نام گرفت، "انتقاد و مخالفت با عقیده" نیز "توهین" قلمداد میشود؛ و طبیعتا کمتر کسی توهین را تحمل خواهد کرد . مسلما تا زمانی که صراحت بیان را بی ادبی و گستاخی بدانیم صراحت در گفتارمان نخواهیم یافت، و تا زمانی که انتقاد را توهین تلقی کنیم، آنرا نیز بر نخواهیم تابید و تا هنگامیکه دفاع از آشنا و دوست و یا بزرگتر را به "معرفت داشتن، رفیق نوازی، حفظ حرمت موی سپید" تعبیر کنیم. حرمتهائی که حفظ آن در بسیاری از مواقع به زیر پا گذاشتن حق دیگری منجر میگردد، "دفاع از حق" و "انصاف" جائی در میان ما پیدا نخواهد کرد، و تا هنگامیکه ...*
با کمی دقت میتوان دید که بسیاری از روابط دوستانه و صمیمانه ما بر پایه همین سازش و سکوتها و تعریف و تمجیدهای دروغین استوار شده است و چنین است که گاه بیان نازک تر از گلی، حتی در حد یک سوال یا توصیه اخلاقی، به برهم خوردن دوستیهای چند ساله منجر میگردد. و این پدیده تازهای نیز در بین ما نیست، شمس تبریزی هفتصد سال پیش به این مطلب چنین اشاره کرد :
" با مردمان به نفاق میباید زیست ، همچنان که راستی آغاز کردی به کوه و بیابان باید گریخت " »
6 ) ما به قوانین و مقررات احترام نمی گذاریم و رابطه رئیس و مرئوسی را به رسمیت نمی شناسیم : در بسیاری از کشورهای مترقی جهان رابطه رئیس و مرئوسی یک امر کاملا پذیرفته شده و مورد قبول است ، همه خیلی ساده تقسیم وظایف می کنند و به سلسله مراتب موجود و به رئیس احترام می گذارند اما در ایران یا کسی جرات رئیس شدن ندارد یا اگر هم داشت تنها خود را در مقابل لشکر عظیمی از " دشمنان تراشیده شده خود " قرار می دهد . واقعیت اینست که رئیس ، یک شخصی از گروه است که وظایف حساستر و بیشتری را به عهده دارد اما در فرهنگ ما ایرانیان رئیس کسی است که تنها دستور می دهد و حکومت می کند و می خورد و می خوابد . طبیعی است که نه تنها باید چنین دیدی برچیده شود بلکه رئیس نیز نباید چنین تصوراتی داشته باشد .
قوانین و مقرارات هم موردی نیست که ما ایرانیان به آن احترام بگذاریم نتیجه " ناکارآمدی کارهای گروهی " و " سواستفاده از قوانین و مقررات " و " وجود قوانین و مقرراتی که منافع همگانی را تامین نمی کند " باعث شده ما به قانون احترام نگذاریم و به این نتیجه ذهنی برسیم که با عبور از قانون و اقدامات فراقانونی بهتر می توانیم مطالبات و سیاستهای خود را پیش ببریم ، در واقع ما کارهای گروهی را یک بروکراسی دست و پا گیر دانسته و قوانین و مقررات را در جهت تامین منافع گروهی خاص و محدود می دانیم که این قوانین بیشتر برای چپاول و غارت کارکردهای گروهی بکار می رود ، بنابراین هر چند ناکارامدی کارهای گروهی و عدم احترام به قوانین و مقرارات و رابطه رئیس و مرئوسی در یک سیکل بسته علت و معلول یکدیگرند اما واقعیت اینست که اولا باید در یک کار گروهی به قوانین و مقررات احترام بگذاریم و ثانیا از تصویب قوانین و مقررات جابرانه و خودمحورانه نیز جلوگیری نماییم .
7 ) ما ایرانیان در کارهای گروهی انسانهایی غیر شرافتمند و منفعت طلب هستیم : واقعیت تلخی است که ممکن است رگ گردن بسیاری از ما را متورم کند اما واقعیت اینست که ما ایرانیان مایل به انجام کارهای گروهی نیستیم چونکه اغلب کارهای گروهی ما دستمایه عده ای سو استفاده گر و منفعت طلب می شود ، پر طبیعی است تا زمانی که تعدادی از ما به کارهای گروهی و به افراد گروه به عنوان دستاویزی برای رسیدن به خواسته ها و تمایلات مستبدانه خود می نگریم و دیگران را تنها در نقش سیاه لشکرانی بیش ببینیم که می توانند ما را یک قدم به خواسته های خود نزدیک کنند . هرگز نه تنها در یک کار گروهی شرکت نمی کنیم بلکه هیچ کس نیز مایل به همکاری در یک کار گروهی نخواهد شد ؛ راه درازی در پیش است و باید اعتمادهای فروریخته از نو بنا گردد ، بنابراین با علم به اینکه ناتوانی در کارهای گروهی ، همگی ما ایرانیان را تا کنون صرفا متضرر کرده ، اولا باید یاد بگیریم که بصورت منفعلانه و با چنین پیش داوری به سراغ کارهای گروهی نرویم و ثانیا بیاموزیم که اصرار بر چنین خواسته های غیر شرافتمندانه و منفعت طلبانه ای نه تنها می تواند کارهای گروهی را به شکست بکشاند که در اینصورت چیزی نصیب ما نخواهد شد بلکه می تواند ما را از منافعی که ممکن بود در یک کار گروهی نصیب ما کند نیز بی بهره می کند .
8 ) کار گروهی انگیزه لازم را برای فعالیت ایجاد نمی کند : هانا آرنت می گوید کار گروهی و کلا حرکتهای دمکراتیک موتور متحرکه قوی برای ایجاد حرکت ندارد ، نگاهی به اقتصاد دولتی و مقایسه آن با کارآمدی بخش خصوصی می تواند تصویر روشنی از این گفته به نمایش بگذارد ، واقعیت اینست که خصوصا در کشورهای جهان سومی که ارزشهای دمکراتیک و ارزشهایی مانند دگر دوستی و آزادی آنچنان نهادینه نشده اند برای فعالیتهای سیاسی و آزادیخواهانه که فعالیتهایی عام المنافع هستند موتور متحرکه و انگیزه کافی برای شرکت در چنین فعالیتهای وجود ندارد ، به عبارتی دیگر در کشورهای جهان سومی به نوعی رابطه سود و زیان است که تعیین کننده برای یک حرکت حالا از نوع اجتماعی آن ایجاد می کند ، علاوه بر این ناکارآمدی کارهای گروهی ما ایرانیان نیز مزید بر علت شده تا انگیزه ای کافی برای شرکت در کارهای گروهی نماند . بنابراین علاوه بر اینکه باید ارزشهای دمکراتیک و دگر دوستی در چنین جوامعی نهادینه گردد باید با کارآمد کردن کارهای گروهی در جهت نهادینه کردن احزاب و جریانات سیاسی ، تشکلات و اتحادیه های صنفی گامهایی موثرتری در جهت تقویت جامعه مدنی به عنوان اساسی ترین زیر بنای رشد آزادی و دمکراسی برداشته شود . ادامه دارد ( پایان نقد هفتم )
کاوه شیرزاد سخنگوی حزب دمکرات ایران
[email protected]
www.irandp.org