اشکوری در آغاز سخنان خود با تاکید بر این که فرهنگ حذف در میان ما ایرانیان حضور پررنگی دارد، و لطمات بسیاری هم به این مرز و بوم وارد کرده است، گفت: «تا فرهنگ حذف درون ما هست، مستبدی را از بالا به پائین میکشیم و مستبد دیگری را بالا میبریم.»
این پژوهشگر، با اشاره به اعتقادات گذشتهی خود گفت: «من از همان بدو انقلاب جزو منتقدین فرهنگ حذف بودم. تا زمانی که با خود من برخوردی نشده بود تنها از ظلمی که بر دیگران میرفت انتقاد میکردم اما این که آدم بشنود زندان چگونه است، شکنجه چگونه است و انفرادی چگونه، بسیار متفاوت است با آنچه خود تجربه میکند. تا صابون به تن آدم نخورد، اصل ماجرا را در نمییابد.»
وی با تاکید بر این که در زمانی به زندان رفته است که به اصطلاح دورهی جامعه مدنی بوده گفت: «زندانی که من تجربه کردم در مقایسه با شرایط زندان¬های گذشتهی ایران از وضعیت بهتری برخوردار بوده است. آنها در زمانهای به زندان افتادند که کمتر صدایی به دفاع از آنها برمی¬خاست و من در زمانی به زندان رفتم که شرایط داخل و خارج از این حیث عوض شده بود.»
اشکوری تاکید کرد که از آن دوره به اهمیت و خطرات فرهنگ حذف و خشونت که در همهی ما ریشه دارد پی برده و در این زمینه مطالعاتی را آغاز کرده است: «من مبلغ این فکر هستم که موجودیت هم را به رسمیت بشناسیم. اگر این کار را کردیم میتوانیم به آیندهی ایران و دمکراسی امیدوار باشیم.»
این نویسنده و روحانی خلع لباس شده، که با کاپشن و شلوار پشت تریبون قرار داشت، با طرح این پرسش که چه عواملی باعث میشود در انسان خشم به وجود بیاید، اشاره کرد: «آنچه زمینهی خشونت را در آدمی به وجود میآورد عوامل غیریتساز است؛ عواملی که بین آدمها مرز به وجود میآورد و آنها را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند.»
وی عوامل مختلفی را پیرامون علل خشونت بر شمرد و «نژاد»، «زبان»، «سرزمین»، «مالکیت» و «مذهب» را از جمله عوامل غیریتساز دانست.
اشکوری که این روزها نگارش خاطراتش از مجلس اول، سالهای پس از انقلاب و همچنین سالهای بودن در زندان یکی از دغدغههای اصلیاش است، دربارهی عامل غیریتساز سرزمین گفت: «از روزی که ناسیونالیسم در غرب با مفهوم جدید مطرح شد، مرزهای جدیدی باز، و منافع دولتی و منافع ملی مطرح شده است و از آنجا که آدمی در ذات خود جلب منفعت میکند و دفع ضرر، به این ترتیب، اصطکاک به وجود میآید و به خشونت دامن زده میشود. مثلاً آمریکا به منافع ملی فکر میکند و میخواهد خاک جهان را به توبره بکشاند. اما جلب منافع تا کی؟ تعریف منافع ملی چیست؟ در نتیجه وقتی در روابط اجتماعی، منافع ما با هم اصطکاک پیدا کند، و نتوانیم به تفاهم برسیم، با هم میجنگیم، شکم هم را پاره میکنیم. من منافع حداکثری را میخواهم، شما هم.»
اشکوری در این میان، مذهب را به عنوان یکی از عوامل مهم در غیریتسازی عنوان کرد و گفت: «بحث من تاریخی است و نه ایدئولوژیکی. در مذهب، این آن را حذف میکند و آن این را. یکی میگوید من حق هستم و آن یکی باطل است. دیگری میگوید من نورچشمی خدا هستم و بقیه باید از صفحهی روزگار حذف شوند. من پیرو خدا هستم و دیگران پیرو شیطان. این نوع نگاه، نگاهی خشونتبار به انسان و زندگی است.»
او که در حال حاضر، مشغول نوشتن یک دوره از تاریخ ایران و اسلام در 15 مجلد است، با مورد مثال قرار دادن جنگهای فرقهای و صلیبی بین پیروان مذاهب مختلف گفت: «وجب به وجب خاک اروپا پر از خون است، چه در دوران قرون وسطا و در دوران پروتستانها. ماجرای کشتار پروتستانها و سنت بارتلمی که تعداد کشتهشدگان آن تا 30 هزار نفر رسید مثال خوبی است. کاتولیکها پروتستانها را کشتند. هرکس زورش میرسید فقط میکشت. تفکر این بود که اینها دشمنان خدایند و باید نابودشان کرد.»
وی با تاکید بر تاریخ رواداری در ایران، توضیح داد: «ما در ایران از گذشته تا حال هم مهربانی داشتیم و هم خشونت. در هیچ کجا فقط فرهنگ مدارا و صلح و انسانیت نبوده. اینها مفاهیم جدید هستند و زاییدهی تحولات جدید» و افزود: «واقعیت این است که جنگ به نام مذهب زیاد بوده اما در پشت آنها منافع اقتصادی و سیاسی وجود داشته است. در واقع مذهب آدمها را تحریک میکرده است اما در پس آن مسائل دیگری مطرح بوده است.»
اشکوری با طرح پرسش، آیا جنگ پروتستان و کاتولیک فقط با انگیزهی مذهبی بوده است، توضیح داد که وقتی ملکهی الیزابت اول تصمیم میگیرد به اسپانیا حمله کند از سراسقف فتوا میگیرد که آیا از دید مذهبی، این جنگ جایز است یا خیر؟ سراسقف پاسخ میدهد که جایز است چون خدای پروتستانها، پروتستان است و خدای کاتولیکها،کاتولیک؛ و ما چون بر حقیم پس حمله به اسپانیا جایز است.
به عقیدهی وی اینگونه استدلال، استدلال همهی کسانی است که در پوشش مذهب به جنگ و خونریزی میپردازند: «یک مسیحی میگوید خدا مسیحی است و یک مسلمان میگوید خدا مسلمان است. یک شیعهی دوازده امامی میگوید خدا شیعه است. خدای او نمیتواند شیعه نباشد. چون در غیر این صورت باید تمام عقایدش را پس بگیرد. اگر خدا سنی باشد، شیعه بودن او معنا ندارد و قضیه پارادوکسیکال میشود.»
وی با تاکید بر اینکه اگرچه ما در تاریخ ایران تحت عنوان مذهب، خشونت فراوان داشتهایم اما فرهنگ رواداری نیز داشتهایم، گفت: «تاریخ ایران پیش از مادها مشخص نیست؛ در دوران مادها امپراتوری در ایران به وجود نیامده بود. وقتی هخامنشی میآید، اولین امپراتوری تاریخ بشر را پایهگذاری میکند. اعلامیهی معروف کوروش، نخستین اعلامیهی حقوق بشر است، که البته این عنوان را باید با تسامح در مورد آن به کار برد چون حقوق بشر یک مفهوم جدید است، اما میتوان از این طریق رگههای این تفکر را در آن زمان دید.»
به گفتهی اشکوری، در زمان هخامنشی، مذهب، آزاد اعلام میشود. به طوری که کوروش زمانی که به اهورا مزدا اعتقاد داشت، در بابل به پرستش مردوک میرود و برایش قربانی میکند و حتی به یهودیها کمک میکند تا معبدشان را بسازند.
او توضیح داد که ما حدود 1200 سال فرهنگ رواداری در عقیده و فکر داریم و گفت: «در آن مقطع دگراندیشی در ایران جرم نبود. حداقل بر اساس تاریخ مکتوب، دگراندیشان کشته نمیشدند» و تاکید کرد که از عصر ساسانی، فرهنگ خشونت مذهبی در ایران راه باز کرد. او گفت: «مسئلهی یکی شدن دین و حکومت در این میان خیلی موثر بود. موسس سلسله ساسانی خود موبد زاده است. حکومت، حکومت مذهبی است که یک موبدزاده آن را به وجود میآورد. به این ترتیب دین، ابزار و ایدئولوژی انحصاری حکومت میشود. در همان دوره و کمی پیش از آن، بیزانس به وجود آمده بود که دقیقاً عین همان اتفاقی است که در ایران افتاده است. در آن دوره، مسیحیت دین رسمی بود. شاید ایرانیان از آن جا الگو گرفتند.»
وی دلیل سیاسی یکی شدن دین و حکومت را در این دانست که مذهب، قویترین عامل وحدتبخش در همهی اقوام و ملل بوده است: «در چنین شرایطی، وقتی ایدئولوژی انحصاری حکومت ترک بردارد، آن حکومت ساقط میشود. حکومتی که میخواهد پا برجا باشد به ملت واحد نیاز دارد. در آن زمان عامل وحدتبخش یک ملت، دین بود. اگر در جامعه، ایدئولوژی مختلف بیاید، وحدت جامعه را مخدوش میکند و حکومت کردن بر جامعهی متکثر کار آسانی نیست. حکومت بیزانس وقتی میبیند فرقههای مختلف به وجود آمده است، تحمل نمیکند و حکومت ساسانی نیز همینطور.»
اشکوری اشاره کرد که در این دوره، مانی و مزدک و همچنین شمار زیادی از مسیحیان سرکوب شدند، چون حکومت آنها را ابزار سلطهی بیزانس بر ایران میدانست.
به عقیدهی اشکوری، دوران صفوی، ایران سیاسی را به عنوان یک واحد مستقل از قلمرو حکومت اسلامی بیرون کشید. در این دوره، الگوی حکومت ساسانی بازسازی شد. این بار، در متن اسلام، تشیع بازسازی شد. از نظر ملی عملکرد صفویه مثبت است و این یک داستان است، اما از نظر اسلامی و آمیختن دین و قدرت، داستان دیگری است و جای نقد دارد. از سویی دیگر حکومت عثمانی نیز در آن دوره جانشین بیزانس شد و دوباره تکرار همان داستان. آن سو شیعهکشی راه میافتد و این سو سنیکشی. دین میشود ایدئولوژی انحصاری حکومت که هرکس غیر از آن فکر کند باید نابود شود.
اشکوری با تاکید بر این که در شاهنامهی فردوسی، آمیختگی دین و سیاست در ایران به خوبی بازتاب داده شده است، گفت: «فرهنگ رواداری پیوند محکمی با خردگرایی در ایران دارد. آنچه میتواند با تکیه بر آن بازسازی شود همان است که فردوسی در شاهنامه روی آن تاکید میکند و میگوید به نام خداوند جان و خرد... برای پادشاههای اساطیری ایران که در شاهنامه متجلی شده است، خردمندی، عدل و دادگری نشانههای قدرت و فر ایزدی است. اگر پادشاهی این نشانهها را نداشت نمیتوانست پادشاه باشد. به عنوان مثال کوروش میگوید ما از طرف اهورامزدا نمایندگی داشتیم و حداقل از این طریق سعی میکردند کار خود را توجیه کنند. فردوسی میگوید اگر پادشاهی از دادگری و خردمندی تهی میشد از سلطنت میافتد. از دوران ساسانی به بعد، از آن خردمندی دیگر چیزی نمیبینیم اما در پس ذهن ایرانیان، خردمندی، عقل و دادگری با هم پیوندی محکم دارد.»
اشکوری با تاکید بر این که در آثار سعدی، حافظ و فردوسی فرهنگ رواداری وجود دارد اما عوامل غیریتساز نیز نقش پررنگی دارد، آن را تناقضی در فرهنگ ایرانیان خواند و گفت: «نمیدانم فرهنگ سازان ایران به این تناقض آگاه بودند یا نه. مثلاً سعدی در شعر خود خطاب به خدا میگوید ای رحیمی که از خزانه غیب/ گبر و ترسا وظیفه خورداری/ دوستان را کجا کنی محروم/ تو که با دشمنان نظر داری و یا مولانا که نمونههای زیبای رواداری را در مثنوی معنوی مطرح کرده، گاهی نیز میگوید هر کسی به خدا عاصی شد باید او را کشت همانطور که خر عاصی را میکشند.»
این نویسنده، که به زودی کتاب «اصلاح دینی یا پروتستانیزم اسلامی» از وی منتشر میشود، در پایان سخنان خود گفت: «با فرهنگ حذف مبارزه و آن را نفی کنیم. همهی ما قربانی قهر و خشونت و عدم رواداری هستیم، در صورتی که همه از دمکراسی نیز حرف میزنیم. لازمهی فرهنگ دمکراسی، فرهنگ رواداری است. با هر فکری که داریم، همدیگر را به رسمیت بشناسیم. اگر هرکدام از ما با فرهنگ پدرسالارانه با گروه و افراد دیگر برخورد کند، هیچ راه به جایی نمیبریم.»
حسن یوسفی اشکوری، از مشهورترین چهره های معترض پس از انقلاب، است. پس از جنگ و تا پیش از روی کار آمدن خاتمی در حلقه ملی - مذهبیها قرار داشت. او پس از شرکت در کنفرانس برلین و بازگشت به ایران توسط حکومت اسلامی بازداشت و زندانی شد. در محاکمه، نخست به اعدام محکوم شد اما سرانجام هفت سال زندان او قطعی شد. او که در ۱۵ مرداد ۷۹ به زندان رفته و خلع لباس شده بود، پس از چهار سال و اندی در ۱۸ بهمن ۸٣ آزاد شد.
پیش از این نیز از اشکوری آثار متعددی منتشر شده است که از آن جمله است: ترجمهی «خرد در ضیافت دین» (پیشگامان مسلمان تجددگرایی )، «نقد گفتمان دینی» از مولفان مصری و نگارش «در تکاپوی آزادی» (زندگینامهی مهندس بازرگان).