یکشنبه 11 تیر 1385

زنده باد فوتبال، عباس عبدى، شرق

ابتدا خيال ورزشى نويسان محترم را راحت كنم كه قصد نوشتن تحليل ورزشى ندارم كه نه صلاحيت آن را دارم و نه علاقه اى و اكنون هم كه بهار ورزشى نويسان است بايد عدم دخالت در حوزه آنان را محترم شمرد. ولى پرداختن به سياست با استفاده از فوتبال امرى غيرمنتظره نيست و چه خوب بود كه فوتبال نويسان هم در بهار سياست يعنى انتخابات، وقايع آن را با قواعد و مقررات فوتبال ارزيابى مى كردند، و قطعاً چنين امرى اقدامى مورد توجه و خواندنى بود.
زنده باد فوتبال؛ چرا كه بيش و پيش از هر چيز واقعيت سياست جامعه ايران و حتى واقعيت هاى غيرسياسى ما را به خوبى نشان مى دهد، قبلاً در همين روزنامه آقاى دكتر فكوهى و آقاى دكتر مولايى دو مطلب خواندنى در اين زمينه نوشته اند، و شايد ديگران هم چنين كرده اند و بنده اطلاعى ندارم، اما هر چه بنويسيم احتمالاً باز هم جاى نوشتن دارد، هر چند به خوبى قبلى ها ننويسيم.
فوتبال و سياست در ايران داراى وجوه مشابه و متفاوتى هستند و از روى اين وجوه مى توان سياست را در ايران بهتر شناخت.
۱ - در فوتبال هر چه بكاريم در اولين فرصت و با وضوح و شفافيت درو مى كنيم و البته در سياست و اقتصاد هم همين طور. اما در فوتبال محصول را نمى توان انكار كرد، ولى در سياست مى توان، زيرا نتيجه بازى فوتبال در رقابتى قانونمند و در نگاه عام شكل مى گيرد و داورى مستقل و خارج از ما آن را قضاوت و حكم صادر مى كند، اما در سياست اين گونه نيست و در اين وضعيت باخت و شكست معنى ندارد و هميشه يكى از دو حالت پيروزى و پيروزى در انتظار است. وقتى كه در سياست مى توان نتيجه انتخابات را وارونه تعبير و تفسير كرد و حتى افراد به ظاهر منطقى نيز شكست را پيروزى خود معرفى كنند، از افراد غيرمنطقى ديگر چه انتظارى داريم. و اگر هم به دليلى در سياست شكست معنى پيدا كند، در تحليل آن آنقدر زمين و زمان و دست هاى پيدا و نهان به هم بافته مى شود كه روى اجاق از اين همه توجيه سفيد مى شود.
۲ - پيروزى در ايران هزار پدر و مادر دارد و براى شكست دريغ از يك نامادرى و ناپدرى يا حتى دايه. اگر تيم پيروز شد، صدها و هزاران پيام تبريك از چپ و راست، بالا و پايين نثار مى شود كه به معناى ديگر اين پيروزى ها را به نام خود نوشتن است، ده ها نشست و جايزه ريز و درشت با آب و تاب تقديم مى شود و چه بسيار آدم هايى كه خود را عهده دار اين پيروزى ها معرفى مى كنند و اما اگر شاهد شكست باشيم، اين بار به جاى هزار پدر و مادر، هزار بازپرس و بازجو ميدان دار قضيه مى شوند و اتفاقاً اكثر كسانى كه در هنگام پيروزى، طلبكار مى شدند، در صورت شكست هم مدعى درجه اول مى شوند. به بيان حقوقى بايد گفت كه اين اصل بديهى حقوق كه «هر كس غنيمت مى برد، غرامت مى پردازد» در ايران حاكم نيست و به قول معروف در اين جا جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند، عده اى هميشه غنايم را تقسيم مى كنند و عده اى غرايم را.
۳ - وجه تشابه ديگر فوتبال و سياست اين است كه در هر دو مورد براى ناكامى ها جار و جنجال زيادى صورت مى گيرد، البته در هر دو مورد نيز اين جار و جنجال ها لزوماً عليه مسئولان ناكامى نيست، چه بسا مسئولان ناكامى نيز جار و جنجال كنند، گرچه اين فضاسازى ها خيلى شديد است، اما به سرعت فروكش مى كند و به طاق نسيان كوبيده مى شود و در مواردى هم كه براى اثبات جديت امر كميته اى تشكيل مى شود، گزارش آن يا درنمى آيد يا برحسب مصالح خفيّه چنان مثله مى شود كه خواننده نمى فهمد چه كسى و چه عواملى موجب شكست بوده است و حتى بر فرض محال چنين نتيجه اى هم حاصل شود هيچ درسى براى برنامه هاى آينده از آن گرفته نمى شود.
۴ - در هر دو مورد فوتبال و سياست يا بايد تكريم و تمجيد كرد يا تخريب، قبل از باخت انتقاد تحمل نمى شود، بايد يار دوازدهم بود و بازيگران را كمك كار، تا مبادا خداى نكرده روحيه لطيف افراد ضربه اى ببيند، حتى اگر روشن باشد كه راه خطايى در پيش است، پس از شكست و ناكامى هم كه ديگر جاى انتقاد باقى نمى ماند زيرا نتيجه اظهر من الشمس است كه نيازمند نقد و ارزيابى باشد و طبعاً كارى جز تخريب و حمله و... نمى ماند، حتى اگر لازم شد مغازه افراد را هم تخريب مى كنند چه رسد به خودش!
۵ - در فوتبال و سياست عقب نشينى از تصميمات جايى ندارد، مگر آن كه فشارها خيلى زياد شود. گرچه بنده خدا برانكو ايرانى نبود ولى چند سالى زندگى با ما اگر او را «هم بو» نكرده بود، «هم خو» كرد، شايد هم از اول يك «هم خو» مثل خودمان پيدا كرده بوديم، به همين دليل در چيدن مهره ها چنان عمل كرد كه گويى به تكليف شرعى عمل مى كرد و مسئول نتيجه اش نبود، وقتى هم كه فشارها زياد شد، ظاهراً عقب نشست تا بعداً فرصت پيدا كند و نشان دهد كه مرغ همچنان يك پا دارد.
۶ - قبل از شروع رقابت در سياست و فوتبال، افرادى «اراده گرا» هستيم، يعنى معتقديم كه؛ «اگر بخواهيم»، «مى شود»، در فوتبال بايد يك پاى فينال بود و پرتقال را پوست كند (البته پرتغال پوست كندنى نيست)، اما وقتى مى بازيم ياد باخت ژاپن و آمريكا مى افتيم و يك نفر هم نيست كه بگويد عموجان، مگر قبل از بازى ها بضاعت خود را نمى دانستيد كه حالا چنين مى گوييد؟ اما تفاوت سياست و فوتبال در اين است كه سياست نيازى به اين توجيهات ندارد، اصولاً آمريكا و ژاپن چه محلى از اعراب دارند كه بخواهيم خود را با آنان مقايسه كنيم، به همين دليل هميشه باهوش ترين، كوشاترين و يك دوجين «ترين»هاى ديگر نثار مردم مى كنيم و صدالبته كه نثاركنندگان كه افراد بالادستى اين مردم با «ترين»ها هستند جاى خود را در اين تعريف و تمجيدها پيدا مى كنند و اگر اين صفات تفضيلى در فوتبال با مشكل مواجه شود، در سياست هيچ گاه با مشكل و ابهام و سئوال مواجه نخواهد شد.
۷ - فوتبال و سياست تفاوت هاى ديگرى هم دارند، يكى اين كه در اين جا سياست و اقتصاد ديم داريم ولى فوتبال ديم به كار نمى آيد، البته كه سياست و اقتصاد ديم هم به كار نمى آيد، ولى دو عامل موجب عدم بروز اين ناكارآمدى مى شود، يكى پول نفت است كه با آن مى توان جنس را وارد كرد به جاى محصول ديم عرضه داشت و سر و ته قضيه را هم آورد و ديگر اين كه مسابقات فوتبال طبق قواعد بى طرفانه بين المللى و در زمين غيرخودى جريان دارد، و از اين رو فوتبال ديم فورى به بن بست مى رسد، ولى سياست ديم نيازمند زمان است كه بن بست آن مشهود يا اجازه علنى شدنش داده شود.
۸ - فوتبال و سياست در ايران ساختار تصميم گيرى مشابهى دارند. صندلى كنار زمين ايران را با برزيل مقايسه كنيد، در اولى تصميم گير يك نفر است كه على الاصول مشاورش هم نسبت به تصميمات او شاكى است، اما در دومى پيرمردى را مى بينيد كه قلم و كاغذ دستش است و به مربى برزيل كمك مى كند، پيرمردى كه افتخارات بيشترى حتى از مربى كنونى برزيل دارد، توضيح مشابهت اين فرآيند در سياست ايران مشكل ساز است، خودتان مواردش را بيابيد و زحمت نويسنده را كم كنيد. اما به طور خلاصه بايد گفت كه هر مربى اى كه روى نيمكت سياست بنشيند، اول بايد نيمكت را با هفت آب شست و شوى دهد تا از آثار پيشينيان پاك شود و الى آخر.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


۹ - در فوتبال ما هم افراد با ميل و اراده خود توسن قدرت را رها نمى كنند و از آن نزول اجلال نمى فرمايند، تا آن كه اين اسب كه ظاهراً آرام مى نمود چموش شود و سوار را با سر به زمين بكوبد، اين هم تشابه ديگر، تعيين مواردش با خود شما!
۱۰ - وضعيت مديريت كلان در فوتبال ما، كشمكش ميان دو نهاد مرتبط با موضوع تا حد نهايت است. همه در عين حال كه آماده مچ گيرى از طرف مقابل هستند، آماده سوار شدن بر موج پيروزى هم هستند. (آخرين بازى هاى دوستانه در استاديوم آزادى را فراموش نكنيد)، تيول دارى به معناى دقيق. نيازى به ذكر موارد مشابهت با سياست نيست، چون اصولاً اين عارضه از سياست به ورزش سرايت كرده است و از فرط وضوح بى نياز از توضيح است. هياتى بودن مديريت نيز ويژگى هر دوست، نكته جالب اين است كه وقتى در رقابتى ترين فعاليت ها يعنى ورزش و فوتبال كه نيازمند برنامه ريزى دقيق است (به دليل وضوح نتايج پس از مسابقه) تا اين حد هياتى برخورد مى شود، شما خودتان مى توانيد حدس بزنيد كه در زمينه هاى غيررقابتى و غيرمشهود در ايران مثل سياست و اقتصاد چگونه برخورد مى شود؟ ضمناً فراموش نكنيم اگر براى موفقيت در ورزش و فوتبال ۱۰ درجه هوش و برنامه ريزى مورد لزوم باشد، براى موضوعى مثل سياست و اقتصاد ۱۰۰ درجه هم كفايت نمى كند. خدا به پول نفت بركت دهد كه جايگزين اين موارد مى شود، ضمناً خدا بركت به اين پول بدهد كه يك ست كامل هديه هم از سوى تيم ايران در ابتداى بازى به ديگران هديه مى شد!! اين هم فرق ديگر ما با كشورهاى فقير مثل ژاپن و آلمان.
۱۱ - پس از هر شكست در فوتبال و سياست عده اى بحق يا ناحق مدعى مى شوند كه مسائل پشت پرده زيادى است و آنها را افشا خواهند كرد و در نهايت هم افشا نمى شود، زيرا يا نيست و يا اگر هست حتماً به دليلى پشت پرده بوده كه كسى افشا نكند و افراد مدعى افشا در حد و حدودى نيستند كه چنين كارى را انجام دهند. موارد ديگرى هم براى نوشتن بود فكر مى كنم كه همين ها فعلاً كافى است، بنابراين دوباره به شعار اول خود بازگرديم كه «زنده باد فوتبال» كه هيچ چيزى مثل آن نمى تواند واقعيت هاى غيرقابل طرح جامعه ايران را بيان و آشكار كند.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'زنده باد فوتبال، عباس عبدى، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016