«هر چند فقط در اوضاع و احوال بسيار ناقص جهان است که هر کس بايد با فداکاری مطلق در مورد خوشبختی خود به خوشبختی ديگران ياری رساند با اين همه تا زمانی که در اين وضع ناقص قرار داريم، من با اعتقاد کامل اظهار می کنم که امادگی برای يک چنين فداکاری ،بزرگترين فضيلتی است که می تواند در آدمی وجود داشته باشد» (جان استوارت ميل) (۱)
تاريخ آزادی خواهی و حق طلبی همه ملتها سرشار از فداکاريهايی است ، از آن دست که جان استوارت ميل فيلسوف بزرگ ليبرال و از پايه گذاران اصلی انديشه حقوق بشر مدرن ، ازآن سخن به ميان اورده است ، و حتی خود تلويحا و تصريحا ، برای انجام يک چنين فداکاريهايی اعلام آمادگی می کرد . اين گونه است که «ولتر» سالها پيش از «ميل» حاضر شده بود «جان» خود را بدهد تا مخالفينش بتوانند آزادانه سخن بگويند . اينجا اما سخن از جان دادن نيست ، اين تنها نوشتاری است در حمايت از مقاومت مدنی ، لزوم پرداخت هزينه و دفاع تئوريک از اعتصاب غذا.
دموکراسی و حقوق بشر دو ارمانی بوده اند که در طول تاريخ چند صد سال اخير جهان ، مرکز ثقل مبارزات آزاديخواهانه ملتها بوده اند . کدام ملت را می توان يافت که بدون مقاومت و ايستادگی و بی پرداخت هزينه ، دموکراسی و حقوق بشر را کم يا بيش محقق کرده باشد ؟
اگر تفکر انقلابی دچار" مازوخيسم" پرداخت هزينه بوده است ، تفکر اصلاح طلبی نيز در عوض گرفتار "پارانويای" گريز از هزينه بوده . در ميان اين افراط و تفريط اما راه ميانه ای هم وجود دارد . بی شک يکی از بزرگترين دلايل بی فايده يا حداقل کم فايده بودن فعاليتهای اصلاح طلبان طی سالهای اخير همين ترس بيمارگونه از پرداخت هزينه است . بايد پذيرفت طی سالهای ۷۶ تا ۸۴ اگر هم فايده ای به دست امد حاصل مقاومت ها و ايستادگی ها بوده نه انفعال ها و عقب نشينی ها . اری همان دستاوردهای اندک هم که اکنون اصلاح طلبان حکومتی ان را به حساب خود واريز می کنند حاصل فداکاريهای بود که جمعی محدود از دانشجويان ، روشنفکران و روزنامه نگاران با قراردادن خويش به عنوان سپر بلای سستی و انفعال ديگران انجام دادند و شجاعانه هزينه ان را نيز پذيرا شدند. اگر نبود فشار و مقاومت اين افراد ، نه عمق فاجعه قتلهای زنجيره ای افشا می شد که به دنبال ان اصلاحاتی در برخی دستگاه های امنيتی بوجود ايد و نه مجلس ششم می توانست فارغ از ردصلاحيت های گسترده و بنيان برافکن تشکيل شود. اتفاقا افول ستاره اقبال اصلاحات از همان لحظه ای اغاز شد که سياستمداران محتاط و عافيت طلب بر هرگونه مقاومت برچسب افراطی گری زدند و در عوض با تمسک به مفاهيم کشدار و مبهمی چون «ارامش فعال» و «اعتدال» انرژی مثبت جنبش را که تنها مانع اقدارگرايان برای قلع و قمع نهال نوپای دموکراسی بود خنثی کردند . وقتی که زمام رهبری جنبش را فرصت طلبان و فرصت سوزان به دست گرفتند تنها هنرشان عقب نشينی سنگر به سنگر در برابر اقتدارگرايان بود . اگر مجلس ششم در برابر حکم حکومتی به جای تمکين ايستادگی تا سرحد پرداخت هزينه و تحميل هزينه به طرف مقابل را سرلوحه کار خويش قرار داده بود ، سرنوشتی اين چنين تلخ برای جنبش دوم خرداد رقم نمی خورد . لازم نبود شق القمر کنند : فقط کافی بود تحصن زمستان سرد ۸۲ در تابستان داغ ۷۹ اتفاق می افتاد . همين و بس .
نفی هرگونه خشونت در عمل سياسی بدون شک هنوز هم خط قرمز جدی نيروهای تحول خواهی است که حسابشان را از اصلاح طلبان حکومتی جدا کرده اند . ما هنوز خود را رفرميست می دانيم «اصلاح با اقدام خشونت اميز منافات دارد اما با ايستادگی بر سر مواضعی که خشونت به انها تحميل شده است (يا می شود) ضرورتا در تعارض نيست. اصلاح می تواند و بسا که می بايد ، جدی ، عميق و حتی بنيادی باشد . تفاوت ان با شيوه های ديگر در براورد عقلی و تجربی و نه رمانتيک مشکلات و راه حلهای انهاست ؛ نه اينکه صرفا متوجه ظواهر باشد و در مقابل خشونت عقب بنشيند. مهمترين واقعه تاريخی که عنوان اصلاح به ان اطلاق شده است پروتساتنيسم است. لازمه رفرم بودن پروتستانيسم اين بود که لوتر دستور به حمله ، شکستن و سوزاندن و کشتن ندهد ، اما لازم نبود که از هر حرکت اصولی ،به استناد واکنش های خشونت اميزی که از طرف پاپ و کاتوليک ها محتمل بود، چشم بپوشد . اصلاح دينی حرکتی با صلابت و اقتدار بود ، خشونت های بزرگی را تحمل کرد که جنگ های سی ساله و قتل عام بارتولمه فقط نمونه هايی از ان بودند ،اما نه تحمل اين خشونت ها هويت اصلاحی ان را خدشه دار کرد ، نه بئون تحمل ان ، تحقق ارمانهای اصلاح گرانه اش ممکن بود. » (۲)
از اين منظر انجام اقداماتی نظير تحصن ، اعتصاب غذا و اجتماع مسالمت اميز نه تنها برخلاف منطق مبارزات دموکراتيک و خواست اصلاحات بنيادين نيست ، بلکه کاملا در جهت و به سود اهداف ازادی خواهانه و حقوق بشری است .
اما ايراد عجيبی که اين روزها به اين تاکتيک های مبارزاتی و يا به طور خاص اعتصاب غذا وارد می شود، مخالفت ان با حقوق بشر است . استدلال منتقدين اين است که چون انسان حق دارد غذا بخورد و چون غذا نخوردن به انسان اسيب می رساند پس اعتصاب غذا مخالف حقوق بشر است . عجبا ! سفسطه و مغالطه هم حد و حصری دارد . معلوم نيست اين استدلال عجيب و غريب – البته اگر بتوان نام ان را استدلال نهاد – ساخته ذهن خلاق کدام فيلسوف است . می توان بدبين بود و دامن زدن به سخنانی اين چنين را حاصل«محاسبات حقير سياسی» کسانی دانست که از" اسب" افتاده اند و اگر اين رويه را ادامه دهند به زودی از از" اصل" هم خواهند افتاد . ولی می خواهيم بدبين نباشيم و فرض را بر اين بگذاريم که گويندگان اين سخن افرادی دلسوز و سوال مند هستند . اگر فرض را بر اين بگذاريم لاجرم در پاسخ چاره ای جز احتجاج و استدلال نمی ماند . يک بار اجزا استدلال مخالفين و نتيجه گيری ان را مرور می کنيم و سپس به ارزيابی ان می نشينيم :
مقدمه اول : غذا خوردن حق بشر است .
مقدمه دوم : غذا نخوردن به بشر اسيب می رساند .
نتيجه : اعتصاب غذا مخالف حقوق بشر است .
ارزيابی : اينکه غذاخوردن حق بشر است و غذان خوردن به بشر آسيب می رساند البته اظهر من الشمس است . به قول معروف از کرامات شيخ ما اين است ،شيره را خورد گفت شيرين است. اما چگونه از اين دو مقدمه می توان به نتيجه ای تا اين حد بی ربط رسيد که اعتصاب غذا مخالف حقوق بشر است ؟
اعتصاب غذای سياسی به معنای امتناع از مصرف مواد غذايی جهت اعلام اعتراض به يک تصميم ، رويه يا نظام حقوقی – سياسی است. اعتصاب غذا می تواند با هدف وادارکردن نظام سياسی به عقب نشينی – در مورد يک تصميم ، رويه يا قانون- صورت گيرد يا اينکه ماهيتی افشاگرانه داشته باشد . در چنين حالتی اعتصاب کنندگان به وسيله اعتصاب غذا توجه افکار عمومی ملی و بين المللی را به خواستهای عموما ازادی خواهانه و حقوق بشری خود معطوف می کنند . همانطور که بشر حق دارد غذا بخورد با توسل به همين منطق اين حق را نيز دارد که به ميل و رضايت خود «غذانخورد» حال اين اقدام به نخوردن می تواند به هر انگيزه ای باشد. گاهی شخصی است و گاهی انگيزه های حقوق بشری و سياسی در پس ان نهفته است .
همه ما قبول داريم که اگر کسی را به «غذانخوردن» مجبور کنيم عملی خلاف حقوق بشر مرتکب شده ايم . حال فرض کنيد کسی خودش می خواهد «غذانخورد» يا اعتصاب غذا کند . اگر ما به زور مثلا با فشار روحی يا جسمی او را مجبور به غذاخوردن کنيم ايا عملی حقوق بشری انجام داده ايم ؟ مسلما عمل ما در اين صورت ضد حقوق بشر خواهد بود . در اين حالت ما خود را در نقش قيم فرد صغيری احساس کرده ايم که بايد به زور او را وادار به غذاخوردن کنيم .
مبنای حقوق بشر «فرد» و «آزادی» اوست . حال اگر جمعی از افراد بنا بر انگيزه ای مشترک- که اتفاقا دفاع از حقوق بشر هم هست – ازادانه تصميم بگيرند که اعتصاب غذاکنند چگونه می توان اقدام انها را بر خلاف حقوق بشر دانست ؟
در تاريخ مبارزات مسالمت اميز و دموکراتيک ملل تحت ستم بسيار ديده شده است که مبارزين راه ازادی و حقوق بشر با دست زدن به «نافرمانی مدنی» حتی خود را در معرض زندان و شکنجه قرار داده اند . نلسون ماندلا از تجربيات خود می گويد :
« ما گفتيم رهبران کنگره ملی افريقا بايد سرانجام قوانين را نقض کنند و اگر لازم باشد در راه عقايد خود مثل گاندی به زندان بروند . والتر سيسولو برای نخستين بار ايده انجام عمليات ملی نافرمانی مدنی و سرپيچی از قوانين را نزد گروه کوچکی از ما مطرح کرد. او طرحی را ارائه داد که طبق ان افراد داوطلب از تمامی گروه ها عمدا با تخلف از قوانين خاص،خود را به زندان می اندازند. کنفران کنگره ملی افريق قطعنامه ای را از تصويب گذراند که در ان از دولت خواسته شده بود «قانون سرکوبی کمونيسم» ، «قانون اسکان گروهی» ، «قانون نمايندگی جداگانه رای دهندگان» ( و برخی قوانين ديگر ) را تا ۲۹ فوريه ۱۹۵۲ لغو کند . شورای برنامه ريزی اعلام کرد کنگره ملی افريقا در روز ۲۶ اوريل ۱۹۵۲ تظاهراتی بر پا می کند که مقدمه عمليات تخلف از قوانين غيرعادلانه خواهد بود .در اولين روز عمليات تخلف از قوانين غيرعادلانه بيش از ۲۵۰ داوطلب در گوشه و کنار کشور اينگونه قوانين را زير پا گذاشتند و زندانی شدند . اين سراغازی خجسته بود . سربازان ، مرتب و منظم و برخوردار از اعتماد به نفس بودند. طی چند ماه بعد ۸۵۰۰ نفر در يک عمليات شرکت کردند و افرادی از تمامی اقشار: پزشکان ، کارگران کارخانه ، وکلا، معلمان، دانشجويان و دانش اموزان ،کشيشان و غيره از ان قوانين سرپيچی کردند و به زندان رفتند ، انها اين سرود را می خواندند :اهای مالانا درهای زندان را بازکن – ما می خواهيم وارد شويم .
قبلا زندان رفتن نوعی ننگ بود اما اين طرز برخورد اکنون تغيير يافته بود و اين دستاوردی بزرگ بود. زيرا ترس از زندان مانعی بزرگ در راه مبارزات ازادی بخش است . از زمان اجرای عمليات تخلف از قانون به بعد زندان رفتن به نشان افتخاری برای افريقاييها تبديل شد » (۳)
مشاهده می کنيم که حتی نافرمانی مدنی منجر به زندان که انسان را از "ازادی تن" ،محروم می کند نيز نه تنها خلاف حقوق بشر نيست بلکه خود يک «حق» بشری است ، که در طول تاريخ مورد استفاده مسالمت جوترين مبارزين راه ازادی واقع شده است. حال چگونه عده ای «اعتصاب غذا» را که حتی نافرمانی مدنی هم نيست خلاف حقوق بشر می دانند و از گاندی هم گاندی تر شده اند؟! اعتصاب غذا نافرمانی مدنی نيست ،زيرا ما قانونی نداريم که مطابق ان خوردن غذا برای افراد اجباری باشد . پس اعتصاب غذا نه تنها خلاف حقوق بشر نيست بلکه حتی غيرقانونی هم نيست . اين عمل تنها اقدامی است در جهت اعتراض به رويه های غلط حاکميت و اعلام همبستگی با زندانيان سياسی و عقيدتی . هيچ وجدان اگاه و آزادی با هيچ معياری نمی تواند حکم به محکوميت اين اقدام مدنی و انسانی دهد .
اعتصاب غذای سه روزه فعالين سياسی تحول خواه و مدافعين حقوق بشر تنها گامی کوچک در جهت آن فداکاريهای بزرگی است که برای پيش بردن کارهای بزرگ بايد انجام داد . به خاطر داشته باشيم که در عين وفاداری به اصل نفی خشونت بايد برای پرداخت هزينه در راه دموکراسی و حقوق بشر اماده باشيم . در غير اين صورت تاريخ به ما می اموزد ، که هيچ نتيجه ای نخواهيم گرفت . فداکاری و پرداخت هزينه در اين راه همانگونه که «ميل» می گويد :بزرگترين فضيلتی است که می تواند در آدمی وجود داشته باشد » کسانی که فاقد اين فضيلت هستند ،حق ندارند ديگرانی را که واجد آنند ،طلبکارانه ملامت کنند. ما همگان را به اين فضيلت فرا می خوانيم و در عين اين که حق «ديگری» بودن و «انتخاب آزاد» را برای تک تک افراد انسانی محترم می شماريم ، اجازه نمی دهيم برخی که تنها هنرشان سکوت و توجيه بی عملی است ، با توسل به قلب مفاهيم و تمسک به عناوين قابل احترام ، مقاومت ، اعتراض و «فضيلت سياسی» ما را به سخره گيرند .
پی نوشت :
۱- Utilitarism , John Estwart Meel.
۲- مرتضی مرديها ، مبانی نقد فکر سياسی .
۳- نلسون ماندلا، راه دشوار آزادی .