انقلاب مشروطهی ايرانيان Iranian Constitutional Revolution (همچنين به نامهای انقلاب مشروطهی ايرانیPersian Constitutional Revolution و انقلاب مشروطهی ايرانConstitutional Revolution of Iran نيز خوانده میشود) بين سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۱ رخ داده است. انقلاب مشروطه؛ آغازی برای پايان دادن به جامعهی ملوک الطوايفی بود و به استقرار پارلمان در ايران منجر شد.
انقلاب مشروطهی ايرانی، اولين واقعه از اين نوع در منطقهی خاورميانه بود. انقلاب مشروطه، راهی را برای تحولات عظيم در ايران باز کرد که حرکت به سوی عصری مدرن را ندا میداد. در آن دوره، يک فضای بیسابقه برای مطرح شدن بحثهای گوناگون در مطبوعات به وجود آمد. انقلاب مشروطه يک فرصت تازه و اميدی بیاندازه برای آيندهی ايران ايجاد کرد. بسياری از گروههای متمايز برای شکل دادن انقلاب مشروطه جنگيدند و تقريبا تمامی بخشها و اقشار جامعه بخشی از اين تغيير را انجام دادند. نظم قديمی که ناصرالدين شاه برای نگه داشتن حکومت، برای مدتی طولانی برای آن تقلا میکرد، سرانجام خاتمه يافت و جای خود را به موسسات و نهادهای حقوقی و قانونی داد. شکل و شمايل جديدی در نظم سياسی و اجتماعی ايجاد شد.
سيستمی که نظام شاهنشاهی (سلطنت مطلقه) را مقيد به قانون اساسی (مشروطه) میکرد، به وسيلهی مظفرالدين شاه تاييد شد. در سال ۱۹۲۵ با انقراض سلسلهی قاجاريه و برآمدن رضاشاه پهلوی و نشستن او بر تخت سلطنت، پايانی بر انقلاب مشروطه رقم خورد. بايد يادآوری کرد که جنبش (قانونخواهی) پايان نيافت و به وسيلهی جنبش مشروطهخواهی گيلان حرکت در مسير انقلاب مشروطه همچنان دنبال شد.
پيشينهی تاريخی
در سال ۱۹۰۵، ايران هنوز زير سلطهی خاندان قاجاريه اداره میشد، حکومتی که از سال ۱۷۸۱ بر ايران حکمرانی میکرد. در طول دوران حکومت قاجاريه، ايران رفته رفته به طعمهای برای سياستهای امپرياليستی بريتانيا و روسيه، در مسابقهای بزرگ تبديل شد. اين رقابت بينالمللی پی در پی سبب شد که دولت مرکزی تضعيف و دچار فساد شود. مديريت کشور عمدتا در دست افراد ذی نفوذ در مناطق بود که با دستگاه سلطنتی رابطه داشتند. در عمل، نتيجهی اين اعتماد و تکيهی دولت مرکزی به اين افرادِ صاحبِ نفوذ محلی؛ اين افراد برای امور مالياتی، قضاوتی و امنيتی اختيار دار شده بودند.
اين نابسامانیها و قدرت يافتن حکمرانان محلی چيزی بود که در دوران سلطنت مظفرالدين شاه (۱۹۰۷- ۱۸۹۶) تا زمانی که فرمان مشروطيت تاييد شود، بيشتر به چشم میآمد. در اين زمان، قدرت بيشتر در دست صدراعظم بود که به صورت غير متمرکز بر اوضاع مديريت میکرد. او (مظفرالدين شاه) همچنين چندين بار وامهای گزافی از بريتانيا و روسيه گرفت، تا هزينههای ولخرجیهای هنگفت خود و مخارج دولت مرکزی را پرداخت کند. با وجود برخی تلاشها برای اصلاحاتی در خزانهداری مرکزی، پيوسته در دوران سلطنت او، خزانه به وسيلهی بريتانيا و روسيه تحليل میرفت. وضعيت افتضاح مالی او سبب شد که بسياری از امتيازات را به قدرتهای خارجی اعطا کند، به عنوان مثال بنا به ماهيت امتياز انحصاری نفت دارسی؛ نفت، طی ۶۰ سال با قيمت بسيار پايين به بريتانيا فروخته میشد.
امتيازات يکی پس از ديگری واگذار میشدند و يک ليست بلندی را درست کرده بودند که از امتياز تسليحات نظامی تا توتون و تنباکو را شامل میشدند. طبقهی اشراف، نيروهای متنفذ مذهبی و تحصيلکردگان ممتاز برآن شدند که قدرت سلطنت را محدود کنند و قاعده و قانونی در ارتباط با روابط خارجیشان ايجاد کنند، به ويژه در مورد روسيه که نفوذش به شدت افزايش میيافت.
ريشههای انقلاب
در طول دوران زمامداری مظفرالدين شاه، در اوايل دههی ۱۹۰۰، ايران به طور فزاينده، در رقـابت دو قدرت امپرياليستی بريتانيا و روسيه که به مثابهی يک مـسابقهی بزرگ شناخته میشد، قربانی میشد. اجزا اصلی و تاثير گذار جامعهی ايران اعتقاد داشتند که تنها مسيری که میتواند کشور آنها را از تسلط کامل قدرتهای خارجی حفظ کند، اينست که با تضعيف حکومت سلطنتی مقابله کنند و مانع از آن بشوند که بازيچه قدرتهای خارجی شود. آن چيزی که احساس میشد، اين بود که بهترين راهی که چنين چيزی را انجام میدهد، اينست که نظامنامههای نوشتاری قوانين را گسترش بدهند، يا يک قانون اساسی (مشروطيت).
اولين مخالفان
قصور مظفرالدين شاه در پاسخ به معترضان به اعطای اين امتيازات به بيگانگان؛ از ناحيهی دستگاه مذهبی، بازرگانان و ديگر طبقات اجتماعی تحتِ هدايتِ رهبران روحانی و کسبه و بازار، سرانجام به اين منتهی شد که آنها در ژانويه ۱۹۰۶برای احتراز از توقيف احتمالی، به تحصن در مساجد تهران و خارج از پايتخت اقدام کردند.
ايجاد مشروطيت
هنگامیکه شاه در مورد وعدهی خود برای دادن مجوز تاسيس "خانهی عدالت" (عدالتخانه) يا "مجلس شورا" دبه درآورد، حدود ۱۰.۰۰۰ نفر از مردم به هدايت بازرگانان در محوطهی سفارتخانهی بريتانيا در تهران بسط نشستند. در ماه اوت، شاه به ناچار وعده داد که ايجاد مجلس شورا را فرمان دهد.
در ۱۸ اوت ۱۹۰۶ هيئت قانونگذاری مقدماتی (که دار شورای عالی خوانده میشد) در مدرسهی نظامی تهران شکل گرفت که آمادهسازی برای مقدمات تشکيل اولين دورهی مجلس شورا و تهيهی پيشنويس قانون انتخابات در آنجا صورت گرفت. در طول زمان اين هيئت، مشيرالدوله به عنوان صدراعظم و رئيس کابينه سخن میگفت. نشست، با خطابهی ملکالمتکلمين پايان يافت.
در هفتم ماه اکتبر سال ۱۹۰۶ مظفرالدين شاه در حالیکه از فقدان سلامتی رنج میبرد، اولين جلسهی شورای ملی را افتتاح کرد. در اين زمان، مجلس خالی از نمايندگان ايالات بود. مظفرالدين شاه در ۳۰ دسامبر ۱۹۰۶ فرمان مشروطيت را امضا کرد و پنج روز بعد نيز مرد.
متمم قانون اساسی نيز در سال ۱۹۰۷ تهيه شد که در آن محدوديتهايی برای آزادی مطبوعات، سخنرانیها و اجتماعات و امنيت فردی و مالی قرار داده شده بود.
شکست مشروطيت
محمدعلی شاه قاجار (۱۹۲۵- ۱۸۷۲) پس از مرگ مظفرالدين شاه، جانشيناش شد. محمد علی ميرزا تا آن زمان به عنوان نايب السلطنه بر تبريز حکم میراند، در ۱۲ ژانويه ۱۹۰۷ بر تخت سلطنت جلوس کرد. وی قبل از آنکه حکومت را بدست بگيرد، سوگند خورد که به قانون اساسی و حقوق ملت متعهد و پايبند بماند، اما بلافاصله پس از آنکه شاه شد، تمام توجه خود را معطوف به ريشهکنی مشروطيت کرد. شاه چندين ماه را با تغييرات و بهم زدن ترکيب کابينه و همچنين ايجاد هيجانات و تنشهای سياسی گذراند، تا چنين گمانی ايجاد کند که او در چارچوب مشروطه کار میکند.
در فوريهی ۱۹۰۸، سوء قصدی به جان محمدعلی شاه که در آن زمان جوان بود، به صورت پرتاب يک نارنجک به سمت کالسکهاش صورت گرفت. بدگمانی شاه بالا گرفت و در پی آن، شاه شروع به تصفيهی برخی نزديکان درباری کرد. همزمان با اين رخداد، زپالسکیZapolski سفير روسيه و مرلينگ Marling سفير بريتانيا، پيشنهاد مصلحتانديشانهای را توصيه کردند، اينکه دولتی تسليم نظر محمد علی شاه برگزيده شود.
در سوم ژوئن شاه، رهبران حرکت مشروطه را باغ شاهنشاهی در خارج از تهران دعوت کرد. پس از گردآمدن تمامی رهبران مشروطه، شاه فرمان داد تا آنها را محبوس کنند، همه بجز يکی که نقشهی فرار را انجام داد، محبوس شدند.
در ۲۴ ژوئن، محمد علی شاه به تيپ قزاق که تحت فرماندهی سرهنگ روسی، لياخوفLiakhov بود، دستور داد که ساختمان مجلس را به توپ ببندد، تا جايی که میتواند نمايندگان را بازداشت کند و نيز مجلس شورای ملی را تعطيل کند.
حمله به مجلس به سرعت سبب شورش در تبريز شد، که آن (تبريز) بسرعت به محاصرهی نيروهای دولتی درآمد. پس از چهار ماه، شورش در رشت، قزوين، اصفهان، لار، شيراز، همدان، مشهد، استرآباد، بندرعباس و بوشهر جائی که مشروطهخواهان در آنجا کاملا پيروز بودند، ديده شد.
در ۱۷ فوريه ۱۹۰۹ نيروهای انقلابی، رشت را تسخير کردند و تا ماه مارس توانستند که کنترل جادههای اصلی رشت و قزوين را بدست بگيرند. تا ۲۲ آوريل ۱۹۰۹ انقلابيون تحت رهبری ستارخان، سردار ملی در تبريز، توانستند با حملهشان حلقهی محاصره را بشکنند. آنها بسياری از افراد رزمندهی خود را طی نبرد با نيروهای دولتی از دست دادند. يک گزارشگر انگليسی به نام مور Moore و يک مبلغ مذهبی آمريکايی به نام هاوارد بَسکِرويل Howard Baskerville به خاطر اينکه موافق آنها در جنگاوریشان برای آزادی بودند، در کنار آنها جان خود را از دست دادند.
رزمندگان انقلابی رشت که به وسيلهی ژنرال يپرمYeprim و سرتيپ موهیMohi فرماندهی میشدند، قزوين را تصرف کردند و به سمت تهران به پيشروی پرداختند. در ۲۲ ژوئن ۱۹۰۹ قبيلهی بختياری که توسط صمصام السلطنه Samsam-ul-Saltaneh و حاج علی قلی خان بختياری (سردار اسعد) فرماندهی میشدند، به شهر قم رسيدند و در ۸ جولای ۱۹۰۹ بر آن تسلط يافتند.
در اينجا بود که روسيه و بريتانيا از اينکه کنترل خود بر ايران را از دست بدهند، به هراس افتادند و به هشدار به انقلابيون پرداختند که از تهران صرفنظر کنند و وارد تهران نشوند. روسيه نيروهايی را به گيلان و بادکوبه گسيل داشت که در ۱۲ جولای ۱۹۰۹به قزوين رسيدند و به انقلابيون گيلانی اعلام کردند که خصومت خود را متوقف سازند.
انقلابيون گيلانی اخطارها را ناديده گرفتند و به پيشروی به سمت تهران ادامه دادند و با نيروهای بختياری در نزديکی کرج (۶۰ کيلومتر در غرب تهران) با همديگر تلاقی پيدا کردند. با بهرهگيری از عنصر غافلگيری، اين نيروها از خطوط هواخواهان سلطنت عبور کردند و به داخل پايتخت وارد شدند.
حدود ۳.۰۰۰ فرد نيرومند و مجهز جزو نيروهای تحت رهبری محمد ولی خان تنکابنی و سردار اسعد بودند که با روی باز و به گرمی از سوی مردم تهران پذيرا شدند، هرچند با پيشروی به عمق شهر، خيابانهای تهران را خون فرا گرفته بود و نبرد خيابانی به خصوص در اطراف منطقهی بازار وسعت داشت. در انتهای روز، روسهای سلطنتخواه که توسط تيپ قزاق هدايت میشدند، و به سمت زمينهای محل رژه در تهران عقبنشينی کرده بودند، محاصره شده و به اجبار تسليم شدند.
در ۱۶ جولای ۱۹۰۹، پايتخت به طور کامل به کنترل نيروهای مشروطهخواه در آمد. در ۸:۳۰ دقيقهی صبح روز ۱۷ جولای ۱۹۰۹ محمد علی شاه به همراه تعدادی از حاميانش، زير نظر گارد محافظ که از سربازان روسی تشکيل يافته بود، به سفارت روسيه واقع در محلهی زرگنده پناهنده شد.
در همان روز، مجلس شورای ملی جلسهی فوقالعادهای تشکيل داد و محمد علی شاه را از مقام سلطنت معزول کرد و پسرش، احمد ميرزا را به عنوان جانشين او، و عضد الملک نيز نايب السلطنه تعيين شد. در ۱۰ سپتامبر ۱۹۰۹ محمد علی شاه، سفارت روسيه را ترک کرد و به قصد روسيه جلای وطن کرد و تا آخر عمر به ايران باز نگشت.
پيامدها
طی ده سال از استقرار مجلس جديد، بارها بحران ايجاد شد. بسياری از آنها میتوان از منظر ادامهی کشاکش ميان مشروطهخواهان و هواخواهان سلطنت شاه ايران ديده شود، بسياری از آنها را نيز به پشتيبانی قدرتهای خارجی بر عليه مجلس نسبت داد.
به طور خلاصه (اين موارد هر کدام میتواند بسط داده شود)
ايران سعی کرد، تا از طريق پايداری در مجلس با سياستهای شاه که در جهت نفوذ روزافزون روسيه بود مقابله کند.
مجلس مجددا خواستار کار و تلاش مورگان شوستر برای اصلاحات در امور خزانهداری و ماليات شد، چيزی که از ابتدا در تقابل با خواست شاه و روسيه بود که منتهی به اخراج او از مسووليتاش شده بود.
روسها و قوای بختياری تغيير رويه دادند و مجلس را مجبور کردند که کار خود را موقتا تعطيل کند، هنگامیکه مجلس طرحهای مورد نظر آنها را به طور کامل دنبال نمیکرد.
رضاشاه قدرت را به دست گرفت و از نيروی مجلس هرچه بيشتر کاست، او به طور موثری به وارد کردن افراد بی صلاحيت در نهادهای حکومتی مبادرت ورزيد.