هم ميهنان گرامی، دانشجويان مبارز و تمامی وجدانهای بيدار در سراسر جهان، يک هفته از شهادت مظلومانه دانشجوی مبارز، شيرمرد عرصه های نبرد آزادی عليه استبداد و همرزم فداکارمان در جبهه متحد دانشجوئی گذشت.
هفته ای سراسر از غم و اندوه و فرياد اعتراض کسانی که رشادت و شهامت اکبر محمدی آنان را از خلسه خواب آلوده ساليان درازشان بدر آورد.
اکبر محمدی شهيد جنبش دانشجوئی ايران و عضو شورای مرکزی جبهه متحد دانشجوئی به سال هزاروسيصدوچهل ونه و در شهرآمل، جائی ميان آبهای خروشان خزرو کوههای بلند البرز پير ديده به جهان گشود.
دوران کودکی و نوجوانی اکبر همچون ساير همسالانش در ميان شعله های جنگ خانمان سوزی گذشت که فرزندان برومند ايران زمين را برای حفظ ميهن عزيزتر از جانشان به قربانگاه کشاند.
اکبر محمدی هم يکی از آن هزار عاشقی بود که برای دفاع از خاک ميهن و در سن چهارده سالگی بطور داوطلبانه به جبهه های جنگ عزيمت کرد. اکبر چهارده ساله با قلبی مالامال از عشق به ايران قهرمانانه در برابر دشمن خارجی قرار گرفت. هر چند که جمهوری اسلامی با سوء استفاده از وضعيت پيش آمده و برای تثبيت قدرت خود در داخل کشور و سرکوب مخالفين سياسی، جنگی را که پس از آزادی افتخارآفرين خرمشهر می بايست خاتمه می يافت همچنان ادامه می داد اما اکبر و اکبرها تحمل کشته شدن هم ميهنان بيگناهشان، تجاوز به نواميس مردم توسط مزدوران بعثی عراق و تهديد مرزهای مقدس سرزمينشان را نداشتند.
اکبر و اکبرها در صحنه نبرد، نبردی که تا آخر عمر پرافتخارش ادامه پيدا کرد و مسئولان نظام در صحنه تثبيت قدرت و چپاول ثروتهای ملت ستمديده ايران. فرزندانشان هم مشغول استفاده از امتيازهای مخصوص و خوشگذرانی در کشورهای غربی.
جنگ هشت ساله پايان يافت و اکبر محمدی به آغوش ملت بازگشت. ديگر توجيهی برای سرکوب ملت به بهانه وجود دشمن خارجی وجود نداشت. حکومت اما اين بار چهره سرکوبگرانه خود را با قتل عام مخالفين سياسی عريانتر از پيش ساخت. وزارت اطلاعات و نهادهای سرکوبگر موازی با آن به شکار ناراضيان مشغول شدند. دولت سازندگی هم تبديل به هياتی برای برداشت ثروتهای ملی و واريز کردن آن به حسابهای شخحصی در بانکهای اروپائی شد.
جوانان پاکباخته ميهن، جوانانی چون اکبر که چيزی جز سربلندی ايران و آزادی نمی خواستند وارد عرصه نبرد تازه ای شدند. نبردی ميان استبداد و آزادی. نبردی ميان خيانت و وفاداری. نبردی ميان رذالت و صداقت. نبردی ميان جمهوری اسلامی و ملت ستمديده ايران.
جنبش نوين دانشجوئی ايران بعنوان حامل اصلی اين پيام در آمد. پيامی خطاب به سردمداران نظام که ملت ايران زنده است. فعاليتهای دانشجوئی آزادی خواهانه وسعت بيشتری يافت. انحصارطلبی گروههای دانشجوئی خاصی که در طول دهه شصت بعنوان شعبه دانشجوئی حاکميت در آمده بودند به چالشی عميق کشيده شد و گروههای مستقل دانشجوئی پای در صحنه مبارزه گذاردند.
همزمان در انجمنهای اسلامی دانشجويان گرايشهای آزادی خواهانه ای ديده شد، اما همچنان در اقليت قرار داشت بطوريکه نتوانست از بدام افتادن دفتر تحکيم وحدت در چنگال اصلاح طلبان حکومتی جلوگيری کند. در چنين وضعيتی، اکبر محمدی که تحصيلات دانشگاهی خود را در رشته مددکاری و در دانشکده علوم بهزيستی و توانبخشی تهران آغاز کرده بود به همراه تنی چند از همفکران خود و برادر مبارزش منوچهر محمدی اقدام به تاسيس گروه دانشجويان روشنفکر ايران در سال هفتاد و سه نمود. همزمان با اين تحول و در جهتی ديگر گروههای دانشجوئی ديگری که زمانی به جناحی از حاکميت نزديکی داشتند، جدائی کامل خود ازاقتدارگرايان را با انتشار نشرياتی چون "پيام دانشجو" و افشاگريهای خود در زمينه فساد مالی گسترده در نهادهائی چون بنياد مستضعفان اعلام داشتند. شرايط حاکم بر فعاليتهای دانشجوئی در سالهای هفتاد و سه تا هفتاد و شش، امکان ورود و سخنرانی چهره هائی به دانشگاه که پيش از آن جزء ليست سياه حاکميت محسوب می شدند، پيوستن نسل جوانی که تجربه حضور در جنگ را داشت به نسل نوين دانشجويانی که ارزشهائی چون حقوق بشرو دموکراسی را با خواسته های تاريخی جنبش، عدالت خواهی و ظلم ستيزی پيوند داده بودند، فردائی متفاوت از آنچه در تمامی سالهای پس از انقلاب پنجاه و هفت روی داده بود را نويد می داد.
پس از انتخابات دوم خرداد هفتاد و شش اين قضيه شکل عينی تری يافت. همزمان با پديدار شدن مطبوعات مستقل و آزادی نسبی ايجاد شده در عرصه اطلاع رسانی که برخی از آن دوره و پيش از توقيف گسترده مطبوعات در ارديبهشت هفتاد و نه به بهار مطبوعات ياد می کنند، گروههای دانشجوئی مستقلی نيز به سمت اتحاد گام برداشتند.
اکبر محمدی و يارانش در گروه دانشجوئی سکولار و ملی خود بهمراه دو گروه ديگر دانشجوئی، اتحاديه اسلامی دانشجويان و دانش آموختگان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور به دبير کلی مهندس حشمت ا... طبرزدی و سازمان ملی دانشجويان ايران به دبير کلی پرويز سفری تشکيل جبهه ای واحد از فعالين سياسی دانشجو بنام جبهه متحد دانشجوئی را اعلام کردند. جبهه متحد دانشجوئی که بدين ترتيب در سال هفتاد و شش فعاليت خويش را آغاز نموده بود پس از چندی با پيوستن کميته دانشجوئی دفاع از زندانيان سياسی، اتحاديه دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامی و سازمان دانشجوئی مدافعان آزادی وسعت بيشتری يافت.
اکبر محمدی بعنوان يکی از اعضای شورای مرکزی گروه خود – که بعدها به اتحاديه ملی دانشجويان و فارغ التحصيلان ايران تغيير نام داد- به عضويت شورای مرکزی جبهه متحد دانشجوئی درآمد و تا پايان عمر پر افتخارش اين عضويت را حفظ کرد.
فعاليتهای عمده جبهه بر چند محور اصلی قرار گرفت.
انتشار نشريات مختلف از جمله "ندای دانشجو" ، "هويت خويش" و روزنامه"گزارش روز" برای شکستن انحصار ايجاد شده در ميان مطبوعات، اطلاع رسانی شفاف و ايجاد تريبونی برای نيروهای مخالفی که جائی در رسانه های ديگر نداشتند، برگزاری جلسات سخنرانی، پرسش و پاسخ و تجمعات و ميتينگهای دانشجوئی-مردمی متعدد که با حملات وحشيانه نيروهای شبه نظامی، امنيتی و انتظامی حکومت مواجه می شد و از دگر سو دانشجويان مستقل سياسی را جذب فعاليتهای اين جبهه می کرد و همچنين ارتباط با ساير گروههای اپوزيسيون در داخل کشور تحت عنوان جريانی از ناراضيان سياسی که در جبهه اصلاح طلبان حکومتی نمی گنجيدند و هر چند از برخی فعاليتهای آنان حمايت می کردند اما بر اين باور بودند که نظام جمهوری اسلامی، نظامی اصلاح ناپذير است و چاره ای جز سرنگونی و يا انقلاب دموکراتيک از طريق نافرمانيهای مدنی وجود ندارد، از رئوس اين فعاليتها بود.
اين مسئله بخصوص پس از سرکوب خونين قيام دانشجويان در هجدهم تيرماه هفتاد و هشت، توقيف گسترده مطبوعات و گسترش نظارت استصوابی شورای نگهبان که حتی برخی از نيروهای خودی را نيز بر نمی تابيد و امکان هرگونه تغيير از طريق صندوقهای رای و انتخاب آزاد مردم را از بين می برد، وارد مرحله جديدی شد.
پيش از آن نيز اکبر محمدی از جمله کسانی بود که فعاليتهای سياسی خود را شدت بيشتری بخشيد. وی علاوه بر فعاليتهای فکری-سياسی خود که با نگارش مقالات و بيانيه های مختلف صورت می گرفت، در زمينه سازماندهی تجمعات و ميتينگهای دانشجوئی و مقابله با نيروهائی که قصد برهم زدن مراسم مختلف و ضرب و شتم دانشجويان را داشتند، نقشی کاملا اساسی ايفا کرد.
ميتينگ چهارم خرداد هفتاد و هفت در پارک لاله تهران، چهارم و نهم خرداد هفتاد و هشت در دانشگاه تهران و بيست و نهم ارديبهشت همان سال (سالروز تولد دکتر محمد مصدق) در احمدآباد، تنها گوشه ای از تلاشهای اکبر محمدی و ياران هم رزمش در برپائی تجمعات اعتراض آميز و همينطور تجليل از چهره های برجسته تاريخ معاصر چون دکتر مصدق بود.
اکبر محمدی همچون ساير دوستانش در جبهه متحد دانشجوئی همواره خود را پيرو مکتب مصدق کبير می دانست و با پيروان راستين مکتب او، از جمله شهيد داريوش فروهر و همسر وفادارش پروانه مجد اسکندری ارتباط سياسی و عاطفی نزديکی داشت. به باور وی که برای آزادی و برقراری حکومتی مردم سالار که در آن همه شهروندان از حقوقی برابر برخوردار باشند می جنگيد، يک جمهوری مردمی و نظام پارلمانی بهترين گزينه برای فردای ايران بود.
قيام دانشجوئی هجدهم تيرماه و حمله ناجوانمردانه سرکوبگران به کوی دانشگاه فرا رسيد و اکبر و بسياری از دوستانش که آرمانهای بزرگی برای رهائی ملت دربند ايران داشتند روانه شکنجه گاههای مخوف حکومت شدند.
اکبر محمدی که نقش گسترده ای در قيام دادخواهانه دانشجويان داشت، پس از گذشت چند روز از قيام هجدهم تيرماه و هنگامی که از محل خوابگاه خود خارج می شد توسط عوامل وزارت اطلاعات بازداشت گرديده و به بازداشتگاه توحيد در ميدان توپخانه تهران منتقل شد.
اکبر که نمونه ای واقعی از مبارزين صادقی بود که از جان خود در راه آرمانهای والای خود به آسانی می گذرند، همراه با بسياری از مبارزين ديگر تحت شديدترين شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفت و از ناحيه کمر و گوش چنان آسيب ديد که تا آخرين لحظات عمر هم رهايش نکرد.
بيدادگاههای انقلاب اسلامی در محاکمه ای نمايشی او را به همراه سه تن از هم رزمانش : احمد باطبی، مهرداد لهراسبی و عباس دلدار محکوم به اعدام نمودند.
سکوت رضايت آميز اصلاح طلبان حکومتی، کسانی که سخن از حقوق شهروندی و ايران برای همه ايرانيان می راندند و در برابر تضييع حقوق شهروندی پاکترين فرزندان اين مرز و بوم، دم بر نياوردند و حتی آنها را مشتی آشوبگر، جوان احساساتی و حتما مستحق هرگونه مجازاتی می دانستند، جناح سرکوبگر حاکميت را در برخورد شديدتر با دانشجويان مبارز مصمم تر ساخت.
در اين ميان اکبر محمدی با تبديل حکمش به پانزده سال حبس، دوران جديدی از زندگيش را آغاز کرد. دورانی سراسر رنج و شکنجه، انتقال از بازداشتگاهی به بازداشتکاه ديگر، اعتصاب غذاهای مکرر و سوختن چنان شمعی در آسمان تاريک و غمزده ايران.
اکبر محمدی اما استوار و پيروز از اين آزمون به در آمد و حسرت يک آه را بر دل شکنجه گرانش گذاشت.
هنوز فرياد مرگ بر استبداد و زنده باد آزادی اکبر را راهروهای تنگ و تاريک اوين به خاطر دارند و قطعا ديوارهای سلولش داستانها از مردی خواهند گفت که با تن رنجور و بيمارش سرود "ای ايران" و "ياردبستانی" را سر می داد و چه قهرمانانه رهائی ابديش را جشن گرفت.
هشتم مردادماه هزارو سيصدو هشتادو پنج و پس از سپری کردن هفت سال حبس و شکنجه، اکبر محمدی از ميان ما رفت. اکبری که نامش برای ما همواره مترادف با صداقت، شرافت، شجاعت و نه گفتن در برابر هر ظالمی است.
ما برايش شمعی روشن کرديم و در غم از دست دادنش سوگواری نکرديم که خون پاک او ما را مصمم تر از پيش برای رهائی سرزمينمان ساخت.
جبهه متحد دانشجوئی با تاکيد بر اين نکته که سردمداران حاکميت و کليه عوامل قضائی و امنيتی آن در شهادت مظلومانه اکبر محمدی در زندان اوين، مسئوليت مستقيم داشته و بايد پاسخگوی ملت باشند، اعلام می دارد که عملکرد جمهوری اسلامی در نقض آزاديهای سياسی و مدنی، سرکوب و کشتارناراضيان سياسی و ايجاد بحرانهای متعدد برای کشور، بی پاسخ نخواهد ماند و مقاومت سازمان يافته ملت پاسخ مناسبی بر اين همه بی عدالتی خواهد داد.
ما ضمن سپاس از کليه گروهها و شخصيتهای سياسی ، فرهنگی و ايرانيان محترم در داخل و خارج از کشور که به شهادت رساندن يار دبستانيمان را محکوم کرده و در اين ارتباط اقدام به صدور اطلاعيه، برگزاری مراسم يادبود و تجمعات اعتراضی نموده اند، تمامی نيروهای مبارز و دموکرات را به اتحاد و همبستگی فرا می خوانيم.
باشد که خون پاک اکبر محمدی، شهيد جنبش دانشجوئی و هزاران شهيد راه آزادی ايران، درخت آزادی و دموکراسی در ايران، درختی که يک سده و از انقلاب مشروطه تاکنون برای آن جانفشانی شده است را بارورتر از پيش سازد.
زنده باد آزادی - برقرار باد دموکراسی - گسسته باد زنجير استبداد
چهاردهم مردادماه هزار و سيصد و هشتاد و پنج
دفتر برون مرزی جبهه متحد دانشجوئی