چهارشنبه 5 مهر 1385

در اين زمان همدلی و همکاری دينداران عالم، از هر نحله و نژادی ضرورت دارد، نامه عبدالعلی بازرگان به پاپ بنديکت شانزدهم

( ۴/۷/۱۳۸۵ )

عاليجناب، پاپ بنديکت شانزدهم، رهبر کاتوليک های جهان

با سلام و احترام و آرزوی موفقيت شما در دعوت انسانها به پرستش خدای يگانه و پيروی از تعاليم گرانقدر حضرت عيسی مسيح عليه السلام، از آنجايی که در پاسخ به واکنش مسلمانان جهان نسبت به سخنرانی جنابعالی در دانشگاه "رگنزبورگ" آلمان ، آنها را به گفتگويی صادقانه دعوت کرده ايد ، نويسنده اين نامه به عنوان مسلمانی که بيش از چهل سال عمر خود را صرف تحقيق در قرآن و مبانی اسلامی کرده و کتابهايی در اين زمينه منتشر نموده است، از طرفی مطلع از تحقيقات و تجربيات دينی و سياسی پدری است که در مقام اولين نخست وزير جمهوری اسلامی ايران پس از انقلاب اسلامی تلاش زيادی کرد تا تندروی و خشونت های انقلابی را به تعادل و تفاهم سوق دهد، از شما اجازه می خواهد در اجابت دعوت صميمانه تان، مطالبی را در ارتباط با سخنرانی تان باستحضار برساند.
عاليجناب بهتر ميدانيد که نه تنها عليه پيامبر اسلام، بلکه عليه همه پيامبران و حتی خداوند خالق جهان، سخنان فراوانی از ناحيه منکرين و مخالفين ابراز شده است و اين سخنان البته قابل تامل خواهد بود اگر گوينده آن عالم دين شناس يا فيلسوف و جامعه شناس صاحب نظری بوده باشد، اما تصديق ميفرماييد که نقل قول امپراتوران و روسای کشورها که عمدتاً به امور سياسی و نظامی اشراف داشته و سخنانشان اغلب خالی از مصالح و مطامع سياسی و ملی نيست، (آنهم گفتار امپراتوری که در قرن شانزده در متن منازعات مسلمانان و مسيحيان ميزيسته)، مشکلی از مسائل دنيای امروز را حل نمی کند؟
به نظر ميرسد گفتگوی صميمانه بين پيروان مذاهب مختلف برای استقرار صلح جهانی، همزيستی مسالمت آميز و همکاری در همه زمينه های رشد و توسعه بشری راه حل عاقلانه تری برای رفع تشنجات سياسی ومذهبی در جهان امروز باشد.
از آن گذشته، در ميان غربيها به غير از "مانوئل پالايولوگوس دوم" فرمانروای امپراتوری روم شرقی، شخصيتهای ممتازی همچون ولتر وگوته -هم وطن شما- نظرياتی کاملاً مغاير امپراتور داشته اند. ولتر گرچه در آغاز نظريات مخالفی با اسلام داشت، ولی با مطالعه قرآن و شناخت بهتر پيامبر اسلام تجليل بلندی از آنحضرت کرد. گوته نيز که خود را وام دار و مريد شاعر فارسی زبان و حافظ قرآن، يعنی حافظ ميدانست، صريحاً اظهار نمود: "اگر اسلام اين است، پس آيا ما همگی مسلمان نيستيم ؟"
در يکی دو قرن اخير نيز اسلام شناسان و قرآن پژوهان بزرگی از مغرب زمين، به خصوص آلمان، همچون نولدکه و فوگل ظهور کرده و به تمجيد و تحسين و تاييد آموزه های پيامبر اسلام پرداخته اند و خدمات ارزنده ای در قرآن شناسی عرضه کرده اند.
در سلک روحانيون مسيحی نيز محققان منصفی همچون کارن آرمسترانگ به اين حقيقت رسيده و اعلام کرده اند که پذيرش اسلام به زور شمشير اتهام بزرگی است که از ناحيه دشمنان آنان ابداع شده است.
به نظر اينجانب قرآن به عنوان مبنا و راهنمای عمل مسلمانان زمينه های گسترده ای برای تفاهم و تبادل نظر با اهل کتاب ( يهوديان و مسيحيان) و اتحاد و وحدت با آنان بر اساس اصول مشترک فيمابين دارد. نگاه قرآن به پيروان شريعت های ديگر به دلايل زير نگاهی صلح آميز، بامهربانی و مدارا و دعوت کننده به همکاری و همزيستی است:

۱- حسن روابط با اهل کتاب

• قرآن در شانزده آيه، خود را تصديق کننده کتابهای پيشين (تورات و انجيل) شمرده و برای خود نقش نگهدارنده و حفظ کننده آنها (نه معارض و ابطال کننده) قائل شده است (سوره ۵ آيه ۴۸).
• قرآن با تجليل از کشيش ها و راهبان مسيحی که از تکبر دوری گزيده اند، به مسلمانان آموزش داده است به علمای شريعت های پيشين احترام بگذارند ( سوره ۵ آيه ۸۲) و به يهوديان و مسيحيان وعده داده اگر به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده است عمل کنند، از زمين و آسمان به آنها برکت خواهد داد (سوره ۵ آيه ۶۶).
• خداوند پيامبر اسلام را مامور کرده تا به اهل کتاب اعلام کند که شما بر چيزی استوار نيستيد مگر آنکه به تورات و انجيل و هر آنچه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است عمل کنيد(سوره ۵ آيه ۶۸).
• قرآن با نفی تعصب های دينی در اختصاص بهشت برای مسلمانان، صريحاً اعلام کرده است " از کسانيکه به اسلام ايمان آورده اند، ازيهوديان، مسيحيان، صائبان، و اصولاً هرکس به خدا و روز واپسين ايمان آورده و عمل شايسته ای انجام دهد ترس و نگرانی نخواهد داشت." يعنی اهل بهشت خواهد بود. (سوره ۲ آيه ۶۲ و سوره ۵ آيه ۶۹)
• خداوند پيامبر اسلام را فرمان داده است تا به اهل کتاب اعلام نمايد : " بياييد بر سر کلامی که مشترک ميان ما و شماست ائتلاف کنيم که جز خدای يکتا را پرستش نکنيم، هيچ کس را شريک او تلقی نکنيم و به غير از خدا افرادی از خودمان ( انسانها) را ارباب خود نگيريم ( سوره ۳ آيه ۶۴).
• قرآن درچندين آيه به مسلمانان فرمان داده است با احتراز از موضوعات مورد اختلاف وتکيه بر مشترکات ميان پيروان شريعت های ديگر با آنها مدارا کرده و مراتب تاييد خود را نسبت به خدا، فرشتگان، تک تک پيامبران بنی اسرائيل، حتی اسباط آنها و هر آنچه به موسی و عيسی و ساير پيامبران داده شده است صريحاً اعلام نمايند (سوره ۲ آيه ۱۳۶و سوره ۳ آيه ۸۴).

۲- احساس تعلق به يک خانواده

عاليجناب، برای آشنايی عميق تر شما نسبت به نظر احترام آميز قرآن به پيامبران، کتابها و پيروان صادق شريعت های قبلی، نظر آنجناب را نسبت به نکات آماری ذيل جلب ميکنم:
• نام حضرت موسی ۱۳۶ بار، حضرت ابراهيم ۶۹ بار و حضرت عيسی مسيح و مريم مقدس (جمعاً) ۷۰ بار در قرآن تکرار شده است. در حاليکه نام پيامبر اسلام که خود پيشوای اين آيين بوده ، فقط ۴ بار در قرآن آمده است!! آيا اين سعه صدر و بلند نظری و توجه دادن مسلمانان به شخصيت های ممتاز شريعت های ديگر نشانه صلح آميز بودن اين مکتب نيست؟!
• سومين سوره قرآن "آل عمران" به نام و افتخار خاندان عاليقدر عيسی مسيح ( از مادر مريم تا مريم و زکريا و يحيی) نامگذاری شده است، اما در قرآن سوره ای به نام "آل محمد" نمی يابيم!
• نوزدهمين سوره قرآن به نام مريم نامگذاری شده است، ولی در قرآن سوره ای به نام حضرت فاطمه دختر گرامی پيامبر اسلام و يا مادر او و همسر ارجمندش خديجه نداريم .
• هفدهمين سوره قرآن نام " بنی اسرائيل" يافته است، ولی در قرآن سوره ای به نام " بنی هاشم" ( دودمان پيامبراسلام ) نداريم چرا که مسلمانان خود را پسرعموهای فرزندان اسرائيل ( يعقوب) از نسل اسمعيل ميدانند.
• داستان بنی اسرائيل و تجربه تاريخی آنان قسمت اعظم سوره های بلند قرآن همچون : بقره، آل عمران، مائده و بخش عمده ای از برخی سوره های متوسط و کوچک قرآن را تشکيل ميدهد.

۳- مسئله جهاد و پيشرفت اسلام با شمشير

از سخنان جنابعالی چنين بر می آيد که گويا اسلام به زور شمشير بر ديگران تحميل شده و قرآن وپيامبر اسلام پيروان خود را بر اين شيوه تشويق ميکردند ! البته برخی فرمانروايان پس از پيامبر اسلام بخصوص خلفای اموی و عباسی و سلاطين عثمانی بنا به غرايز بشری و عادت نظام های سياسی، به کشورگشايی و بکارگيری شمشير برای تغيير دين و آيين کشورهای ديگر پرداخته اند که ربطی به تعليمات قرآن و سنت پيامبر ندارد. عاليجناب مسلماً تأييد ميفرماييد که عملکرد پيروان هيچ آيينی الزاماً مبين آن آيين نمی باشد و در مورد يهوديت و مسيحيت نيز کارنامه تاريخی اين دو آيين را درهمه موارد منطبق بر تعاليم حضرت موسی و حضرت عيسی نميدانيد.
قابل انکار نيست که پيامبر اسلام جنگهای فراوانی در دوران رسالت خويش با دشمنان و متجاوزان به آيين و سرزمين خود داشته است و مسئله "جهاد" در قرآن جايگاه مهمی دارد ، اما نکته بسيار مهم که اغلب ناديده گرفته می شود، اين است که هيچيک ازاين نبردها برای توسعه سرزمين و تغيير آيين ديگران به زور شمشير نبوده، بلکه در کليه موارد به طور مستقيم و غير مستقيم جنبه دفاعی و پيشگيرانه از حمله دشمن داشته است.
عاليجناب تصديق ميفرماييد که تا يکی دو قرن گذشته تغيير مذهب حتی در کشورهای پيشرفته اروپايی مجاز و ممکن نبوده و جنگهای طولانی ميان کاتوليکها و پروتستان ها و حتی مهاجرت برخی تغيير مذهب داده ها به آمريکا محصول تنگ نظری های طولانی بشری بوده است، وقتی در جوامع پيشرفته اروپايی بعد از رنسانس امنيتی برای تغيير مذهب وجود نداشته است، چگونه ميتوان انتظار داشت دريک نظام قبيله ای دوران جاهليت در چهارده قرن قبل، پيامبری که عليه نظام بت پرستی و آيين ريشه دار آباء و اجدادی قبايل عقب افتاده قيام کرده بود، برای دفاع از جان و ايمان خود و يارانش دست به شمشير نبرده باشد؟
همچون ياران عيسی مسيح عليه سلام، مؤمنين به پيامبر اسلام نيز در متن شکنجه ها و شهادت ها، ايمان خود را آبديده ميکردند. گروهی از آنها برای حفظ جان خود مجبور به مهاجرت به حبشه شدند و مابقی شبانه از شهر مکه گريختند تا در پناه انصار شهر مدينه آزادانه خدای يکتا را بپرستند. در آنجا نيز او را آسوده نگذاشتند و دائماً برای ريشه کن کردن آيينی که آنرا مخالف آيين پدران خود می دانستند از همه سو بر آنها يورش می آوردند و چنين بود که آن پيامبر خدا در متن مقابله با متجاوزان آيين خود را از نابودی مصون داشت.
اگر حضرت عيسی مسيح نجنگيد و با نظام سياسی حاکم درگير نشد، فرصت تشکيل امتی متشکل هنوز نيافته بود، وگرنه همانقدر به ضرورت دفاع و مقابله با دشمنان معتقد بود که حضرت محمد. مگر حضرت عيسی تمام احکام تورات و از جمله آيين بسيار شديد جنگی آنرا دربست تأييد نکرد و مگر در کتاب انجيل مقدس نيامده است که صرافان و کبوترفروشان و اشغالگران معبد را که خانه خدا را دکان کسب و کار خود کرده بودند به زور بيرون کرد( متی باب ۲۱) و مگر به پيروان خود نگفت "گمان مبريد که آمده ام صلح و آرامش را بر زمين برقرار سازم، نه ، من آمده ام تا شمشير را برقرار کنم " ( متی باب ۱۰ شماره ۳۴) و مگر پيروان آن بزرگوار تا به امروز دست به شمشير نبرده اند؟!
عاليجناب، اين اصطلاح "جنگ مقدس " که درجنگ های صليبی بکار رفته است، نه در قرآن آمده است و نه در سنت پيامبر اسلام ! درست است که مسئله "جهاد" از مهمترين ارکان نظامی اسلامی است، ولی ميان "جهاد اسلامی" که جنبه دفاعی دارد با تصوری که غربی ها از آن دارند، يا عملکرد برخی پيروان اسلام در طول تاريخ زمين تا آسمان فاصله است.
عاليجناب، اجازه دهيد برخی ضوابط و مقررات جهاد را که قرآن مقرر داشته است به استحضارتان برسانم:
• جنگ به طور کلی در اسلام ممنوع است. موقتاً به کسانيکه مورد تجاوز دشمن قرار می گيرند، به خاطر ظلمی که بر آنها تحميل شده است، اجازه دفاع به آنها داده می شود. اين اصل را آيه ۳۹ سوره ۲۲ مورد تأييد قرار ميدهد.
• پيکار در قرآن پذيرفته شده است ،ولی طبق مفاد آيه ۱۹۰ سوره ۲ مشروط به سه شرط ذيل است :
۱. پيکار در راه خداست ( نه توسعه طلبی و تجاوز و تعصبات نژادی، ملی و غيره )
۲. فقط با کسانيکه جنگ را آغاز کرده اند (در حد مقابله به مثل و قصاص)
۳. فقط تا مرحله دفع تجاوز دشمن است ( با پس راندن دشمن بايد متوقف شود)

• قاطع ترين آيات مربوط به جهاد و پيکار در سوره نهم قرآن است که مورد استناد توأمان متهم کنندگان اسلام به خشونت و خشونت گرايان افراطی مسلمان می باشد. اما در آيات ۴ و ۷ اين سوره صريحاً اعلام شده است که اعلان جنگ منحصراً در مورد کسانی است که پيمان خود با مسلمانان را زير پا گذاشته اند يا آغاز به آزار و حمله کرده اند، در همين سوره تآکيد شده که تقوا ايجاب می نمايد مؤمنان نسبت به تعهدات خود وفادار بوده و هرگز آنرا نقض نکنند.
• خداوند رسماً به پيامبر اسلام توصيه کرده است " همينکه دشمنان آمادگی صلح نشان دادند، آنرا بپذيرو اگر از احتمال فريب آنها نگران هستی به خدا توکل کن." (سوره ۸ آيات ۶۱ و ۶۲)
• قرآن با تأکيدی صلح آميز، برای رفع توهم غير مشروع بودن دوستی و احسان به غير مسلمان، تصريح کرده است:
"هرگز خداوند شما را نهی نکرده است تا به کسانيکه با شما نجنگيده اند و شما را از ديارتان اخراج نکرده اند نيکی و عدالت نکنيد، خداوند عدالتگران را دوست دارد."
تنها نهی قرآن در اين است که مسلمانان بخواهند با کسانيکه با آنها به خاطر عقايدشان می جنگند، آنها را آواره کرده يا پشتيبان آواره کنندگان آنها هستند، ارتباط دوستانه تسلط آور داشته باشند ( سوره ۶۰ آيات ۷ و ۸).
به طور خلاصه، جهاد قرآنی صد درصد عکس العملی دفاعی است و مبرای از کينه ورزی و انتقام ميباشد. هرچند اين مقابله به مثل و قصاص اجازه داده شده است ، با اين حال همواره رعايت انصاف و عدالت و بخشش دشمن توصيه شده است.
حال اگر اين اصول به تمامه رعايت نشده و نمی شود، اساس اسلام را که قرآن و سنت رسول است، نبايد با عملکرد تاريخی پيروان اين آيين، همچون ساير شريعت ها و پيروان آنها، يکی گرفت.
به نام مسيحيت نيز جنگهای فرقه ای يا فرا منطقه ای فراوانی انجام شده و آتش فساد و فتنه بزرگی بنا شده است، اما هرگز مسلمانان آنها را به حساب مسيحيت يا حضرت عيسی نگذاشته اند.

۴- عقلانيت و ايمان

در ريشه يابی خشونت های مذهبی دردنيای امروز،جنابعالی در سخنرانی خويش مبانی فلسفی خداشناسی در اسلام را عامل اصلی معرفی کرده و در بحث ارتباط با عقلانيت و ايمان، رکن عقلانيت را در بنيادهای انديشه اسلامی غير استوار و توجيه کننده تروريسم و خشونت های به نام دين معرفی کرده ايد.
نويسنده اين سطور در صدد انکار بعضی سوءاستفاده های از دين يا در مواردی غلبه غرايز انتقام جويانه بشری بر اخلاقيات نمی باشد، اما چرا نبايد واقعيت ظلم و ستمی را که بر مردم محروم بخشی از جهان می شود و آنها را به عکس العمل طبيعی و واکنش مشروع و منطقی می کشاند درک کرد؟
وقتی آمريکا ابرقدرت امروز جهان در عکس العمل دفاعی نسبت به انفجار دو ساختمان، دو کشور را مورد حمله قرار ميدهد، چگونه می توان انتظار داشت کسانيکه کل کشورشان اشغال شده و آواره شده اند واکنشی نداشته باشند ؟
اما در بحث مربوط به "عقلانيت و دين" هرچند جايگاه اينگونه مباحث در مراکز علمی و در جمع فيلسوفان و دين شناسان است، با اين حال نکاتی را در ارتباط اين دو مقوله به عرض می رساند:
واژه "عقل" در قرآن ۴۹ بار تکرار شده است، تساوی اين رقم با تکرار واژه "نور" در اين کتاب نشان ميدهد تنها با عقلانيت است که ميتوان به نور هدايت رسيد. اين برداشت را سخن حکمت آميز يکی از پيشوايان دينی مسلمانان (امام جعفر صادق) تأييد ميکند که فرمود: عقل همان وسيله ای است که خدای رحمان با آن پرستش ميشود و بهشت حاصل ميگردد.
پيامبر اسلام نيز که او را مرد شمشير تصور کرده اند! فرموده است : "خداوند نعمتی بالاتر از عقل ميان بندگان تقسيم نکرده است و عبادت بی تعقل هيچ بنده ای را مقبول درگاه خداوند نمی باشد". بر حسب تعاليم پيامبراسلام، خداوند دو حجت در ارتباط خود با بندگانش قرار داده است، حجت ظاهری، يعنی پيامبران و کتابهای دينی ، حجت باطنی، يعنی عقل !

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


قرآن به مسلمانان فرمان داده هرگز از چيزی که به آن علم ندارند پيروی نکنند و بايد پاسخگوی ابزار شناختی که خداوند به آنها عنايت کرده، يعنی چشم و گوش و خرد باشند.( سوره ۱۷ آيه ۳۶)، همچنين کسانی را که از ابزار شناخت خود استفاده نمی کنند انسانهای کر و کوری شمرده که پست تر از چارپايان گشته اند.(سوره ۸ آيه ۲۲)
اين فراز قرآنی که "در دين هيچ اجبارو اکراهی وجود ندارد" به اين دليل که راه رشد از بيراهه آشکار شده و هرکس با شناخت عقلانی ميتواند راه خود را برگزيند، ( سوره ۲ آيه ۲۵۶)، بر خلاف تصور مخالفين، توصيه ای مختص دوران ضعف مسلمانان در سالهای اوليه اقامت در مکه نبوده که از روی ناچاری و محافظه گذاری اتخاذ شده و بعداً تغيير کرده باشد، بلکه نزول آن در اوج اقتدار مسلمانان در مدينه يعنی در آخرين سال رسالت پيامبر بوده است.
عاليجناب ، در جهانی که سياست های توسعه طلبانه قدرتهای جهانی، سرکوب مقاومت های محرومان و مظلومان را به بهانه تروريسم و خشونت و با تبليغ تصوير زشتی از اسلام در دستور کار خود قرار داده است، در جهانی که معنويت و اخلاق به چالشی جدی فرا خوانده شده است، بيش از هر وقت همدلی و همکاری دينداران عالم، از هر نحله و نژادی، برای صلح جهانی و استقرار عدالت ضرورت دارد. به سياستمداران برآنچه می کنند گله ای نيست، گله از دامن زدن به فتنه آنها از ناحيه کسانی است که بايد خاموش کننده آتش دشمنی ميان ملتها باشند.
عاليجناب، قرآن به مسلمانان فرمان داده است هرگز با اهل کتاب مجادله نکنند، مگر با زيباترين شيوه (سوره ۲۹ آيه ۴۶ ) خدای ما و شما يکی است، ما به همه پيامبران و کتابهای دينی ايمان داريم، ما متعهد به عدالت با شما هستيم و معتقديم تنها ارباب و صاحب اختيار انسانها خدای يکتايی است که همگان به سوی او برميگرديم و برحسب نيک و بد اعمالمان ادامه حيات ميدهيم.

با عذرخواهی از تصديع و اطاله کلام و با آرزوی تحقق صلح پايدار جهانی و استقرار عدالت، امنيت و آزادی برای همه انسانها.

Copyright: gooya.com 2016