انگيزه حضور و مشارکت در عرصه سياست، اميد به آينده يي بهتر يا نااميدي نسبت به روزهاي پيش رو انگار که به مويي بند است. اميدواري و نااميدي و نيز ساختن حال و آينده با حضور فعال خود سرنوشتي متفاوت دارد، سرنوشتي که يک لحظه در اوج است و در لحظه يي ديگر در ارتفاع پست.
روزهايي تمام مردم را حس مسووليت، مشارکت و اميد فرامي گيرد و روز ديگر بي انگيزگي بررفتارها سايه مي افکند.
فراز و فرود اميد به آينده،گاه پيامدي چون انفعال مردم نسبت به سرنوشت خويش را به دنبال دارد. شايد بتوان اين پديده را بحران انگيزه نام نهاد؛ انگيزه يي که مي تواند تو را متقاعد کند که شب و روز را يکي کند و در پي آرماني حتي زميني تو را به دنبال خود کشاند و نبود آن، حس مشارکت در هر فکر و جمعيتي را از افراد بگيرد. موضوع بحران انگيزه را با مهندس عزت الله سحابي که زندگي اش بيانگر انگيزه يي قوي و مداوم در سرنوشت ميهنش است را در ميان گذاشتم و او نيز در اين باره چنين گفت؛ «در پاسخ سوال شما از مقطع انقلاب شروع مي کنم. زماني که انگيزه هم ميهنان ما براي تغيير وضعيت خود به شکل شگفت آوري بروز کرد.
به خاطر دارم در مقطع انقلاب «اريک فروم» آن موقع جزء نويسندگان «لوموند ديپلماتيک» بود و در دولت ميتران نيز سفير فرانسه در تونس بود، در رابطه با انقلاب ايران گفت؛ حرکت مردم ايران، يک «مد انساني» است. در آن روزها در لوموند ديپلماتيک هم مقاله يي نوشت تحت عنوان «مد انساني». در تاريخ ايران تا مقطع انقلاب 57، چنين حضور گسترده مردمي را نمي توان مشاهده کرد. تا قبل از آن که هميشه تک صدايي بود، خفقان بود و مردم در آن زمان دچار انباشتگي و سرکوب هاي مکرر بودند.
طبقه متوسطي که در زمان شاه شکل گرفته بود، چه آنهايي که در ايران و چه آنهايي که در خارج از ايران زندگي يا تحصيل مي کردند، فهم آنها براساس فهم زمانه و براساس فهم جهاني بود ولي شاه اجازه بروز فهم زمانه را نمي داد.
البته در آن سال ها رشد اقتصادي اتفاق افتاده بود و دولت هايي که فقط به رشد اقتصادي فکر مي کنند، غافلند از اينکه همين رشد اقتصادي باعث رشد سياسي در جامعه نيز مي شود و موجب مي شود طبقه متوسط خواهان مطالبات سياسي شود.
وي در پاسخ به اين سوال که در چين هم چنين اتفاقي افتاده، گفت؛ «خير هنوز نيفتاده، در آنجا طبقه متوسط رشد کرده ولي دولت چين بر مناسبات داخلي خيلي مسلط است، هر چند دولت چين ساختاري تشکيلاتي دارد و از لحاظ سياسي توانسته مردم را کنترل کند. ولي دير يا زود اين اتفاق خواهد افتاد، چرا که رهبران فعلي کشور چين همگي به لحاظ سني بالاي 70 سال دارند. وقتي نسل جوان تر جاي اين رهبران را بگيرند، مطمئناً فضاي سياسي کشور چين بازتر از گذشته خواهد شد.»
سحابي در خصوص شيوع حس اميدواري يا نااميدي در بين روشنفکران نيز ابراز داشت؛ شکست هاي مکرر، احساس نااميدي را در آحاد جامعه القا مي کند، حتي به روشنفکران. اما روشنفکراني که حدود 50 سال سابقه فعاليت دارند، شاه را ديده اند، انقلاب 57 را ديده اند، سال هاي 60 را ديده اند، نبايد در مقابل حوادث بلرزند. به عنوان مثال رهبران جريان اصلاح طلب، نهايتاً بين 50 تا 55 سال سن دارند. موفقيت هاي اوليه خيلي آنها را داغ کرده بود و شاد شده بودند. البته پيروزي بزرگي هم براي اصلاح طلب ها بود. به خاطر دارم در سال 78، ميزگردي در حسينيه ارشاد با حضور عباس عبدي، اکبر گنجي و آقاي مرعشي و بنده برگزار شد. آقاي گنجي در آن ميزگرد خيلي زود داغ شده بود. من منظورم اين نيست که آقاي گنجي امروز از اصول خود عدول کرده بلکه منظورم اين است که جوان بودن آنها و نيز فقدان تجربه هاي عميق سياسي، آنان را زود دچار سرخوردگي مي کند و ديديد که برخي از آنان چگونه از صحنه مبارزه ملي کنار رفتند. آقاي گنجي و افشاري به راحتي از صحنه مبارزه ملي کنار رفتند و دخالت خارجي را يک راه حل جدي مي دانند، در حالي که يک مبارز باتجربه ملي به سادگي به اين نتيجه نمي رسد.
وي با اشاره به ناامني و مشکلات فراوان اقتصادي در دوره مشروطيت اظهار داشت؛ ناامني و وضع خراب اقتصادي تا جايي پيش رفته بود که به معلمان به جاي حقوق، حواله آجر مي دادند تا به کوره پزخانه برود و آجر بگيرد و خودش آجرها را بفروشد. وضع اقتصادي مردم تا قبل از ظهور رضا شاه اين گونه بود.
به لحاظ امنيت هم مردم در آن زمان، حقيقتاً شب ها جرات خروج از خانه را نداشتند. مردم با نگراني به خواب مي رفتند. حالا اگر يک قلدري مثل رضاشاه بيايد و امنيت بياورد، با اقبال مردم روبه رو مي شد. از سال 1299 تا 1304 دوره فرمانروايي رضاشاه بود. در آن موقع رضاشاه حواسش جمع بود که نان گران نشود، قند و چاي گران نشود. در سال 1305 اکثر مردم طرفدار رضاشاه بودند. تنها کساني که جرات کردند با او مخالفت کنند، يکي مدرس بود، ديگري ملک الشعراي بهار. بقيه راي به تغيير سلطنت از قاجار به پهلوي دادند. مثلاً آقاسيد ابوالحسن اصفهاني، حتي علامه محمدحسين نائيني، به هنگام شاه شدن رضاخان، شمشير مرصع دو شاخه را که به شمشير ذوالفقار علي معروف شده بود، به رضاشاه هديه کردند و در اين ميان روشنفکران فقط دم از آزادي سياسي مي زدند، آنها مسائل اقتصادي مردم را ناديده گرفته بودند. وضعيت روشنفکران و اصلاح طلبان در حال حاضر هم همين طور است، يعني اصلاح طلبان بايد به اقتصاد مردم توجه لازم را داشته باشند.
دوباره سوالم را ادامه مي دهم، اگر وضعيت خاصي پيش بيايد آيا اصلاح طلبان مي توانند کاري کنند؟ سحابي نيز پاسخ مي دهد؛ خير در حال حاضر طبقه اصلاح طلب هنوز تبديل به چنين نيرويي نشده و فاقد چنين قدرتي هستند. نکته آخر اينکه طبقه اصلاح طلب بايد اولاً از تفرقه پرهيز کنند. ديگر آنکه به جاي اينکه اقشار روشنفکر را مورد خطاب قرار دهند، بايد عموم مردم را مخاطب خود قرار دهند و به مسائل ريز و درشت آنها بپردازند.