کنفرانس صلح آناپوليس در امريکا و با شرکت شمار زيادی از سران کشورهای مهم عربی، کشورهای بزرگ و موثر اسلامی، کشورهای اروپايی، روسيه، چين و دو کشور اسرائيل و فلسطين به ابتکار و ميزبانی امريکا و در سطح مقامات بلندپايه اين کشورها اين روزها در جريان است.
برگزاری چنين نشستی در اين سطح در نوع خود بیسابقه و مهم بوده و به احتمال زياد خواهد توانست برخی از مشکلات و مسائل مابين اعراب و اسرائيل را حل کرده و به شکلگيری خاورميانه جديد که يقينا اسرائيل يکی از بازيگران اصلی آن خواهد بود کمک شايانی نمايد. حضور برخی کشورها مانند عربستان سعودی که دارای رابطه رسمی با اسرائيل نبوده و حتی تاکنون آن را به رسميت نشناخته است، هم دارای جنبه سمبليک مهمی است و هم میتواند در موفقيتآميز بودن اين کنفرانس نقش موثری ايفا کند. چرا که از يک طرف حضور اين کشورها در کنفرانسی که يک طرف آن کشور اسرائيل میباشد خود تلويحا میتواند به معنی به رسميت شناختن اسرائيل باشد و از طرف ديگر به دليل اينکه عربستان همواره يکی از بازيگران اصلی در بين اعراب میباشد میتواند به تغيير موضع ديگر کشورهای عربی بينجامد و احتمال موفقيت اين کنفرانس را بالا ببرد.
ولی در اين ميان شرکت سوريه به عنوان متحد استراتژيک و يار گرمابه و گلستان جمهوری اسلامی ايران، با عنايت به روابط بسيار نزديکی که بين مقامات بلندپايه دو کشور برقرار میباشد تعجببرانگيز و قابل تامل به نظر میرسد. به گونهای که حتی سردار حسين شريعتمداری را به ابراز شگفتی و اظهار غافلگيری از اين موضع سوريه وامیدارد و اين اظهار شگفتی با توجه به اطلاعاتی که معمولا جناب ايشان از بالاترين سطح حاکميت ايران دارد خود موجب ايجاد شگفتی است و تنها میتواند بيانگر اين باشد که برادران سوری برخلاف نظر ايران و حتی شايد برخلاف قولی که به سران ايران مبنی بر عدم شرکت در اين کنفرانس دادهاند در آن حاضر گشتهاند. ولی قابل تاملتر از نفس شرکت سوريه در اين کنفرانس اين موضوع است که اين اقدام سوريه پس از ابراز مخالفت صريح مقامات ايرانی در بالاترين سطح که حتی منجر به موضعگيری رهبری و ابراز مخالفت صريح ايشان با اين کنفرانس و اعلام شکست زود هنگام آن میشود، صورت میگيرد.
شرکت سوريه علیرغم مخالفت ايران بيانگر اين موضوع است که اين کشور علیرغم خوردن و بردن نفت مجانی در طول ساليان دراز و استفاده از ظرفيتهای مادی و معنوی کشور ايران طی اين سالها آن هنگام که پای منافع ملی سوريه در ميان است به راحتی حاضر به کنار نهادن متحد اصلی خود میباشد تا برای حفظ منافعش ياری دگر گزيند، و اين نيست مگر به دليل وجود عقلانيت در سيستم سياسی سوريه چرا که حاکمان دمشق میدانند که همراهی با ايران اگر به بهای از دست دادن ساير کشورهای مهم منطقهای و جهانی باشد نه تنها به نفع دمشق نيست بلکه حتی میتواند زيانهای جبرانناپذيری نيز به اين کشور وارد کند. ولی بايد افسوس خورد به حال کشور و مردم ايران که چنين عقلانيتی در سران آن به چشم نمیآيد و حاکمان آن حاضر به فدا کردن منافع و مصالح ملی به خاطر کشورهايی هستند که سرانش به راحتی هر زمانی که منافعشان اقتضا کند آماده به کنار نهادن ايرانند. و شايد حتی حاضر باشند وارد اتحادی بر ضد ايران نيز شوند تا منافعشان هر چه بهتر و بيشتر تامين گردد.
ولی بايد به حاکمان ايران يادآور شد که بهتر است به جای اعتماد به کشورهايی مانند سوريه، ونزوئلا و يا ديگران بهتر است که گوشه چشمی نيز به درون داشته باشند و به جای اعتماد به آنانی که دوستان روزهای سختی و تنگا نيستند به ملت و مردم خود اعتماد کنند. به زنانی که در پی حقوقی برابرند و میخواهند همانند يک انسان با آنان رفتار شود. به دانشجويانی که جز سربلندی و سرافرازی اين ديار چيزی را آرزو ندارند. به آنانی که حتی به رغم همه بیمهریها و زندانها و محروميتها باز دلشان برای اين سرزمين میتپد و نگران سرنوشت و آينده اين سرزمين هستند. به معلمانی که خواستهای جز رعايت کرامت انسانی خود ندارند. کارگرانی که خواستههاشان چيزی نيست جز برخورداری از حقوق و دستمزدی عادلانه برای اداره يک زندگی آبرومندانه و آزادی ايجاد تشکلهای کارگری. به اقليتهای دينی و قومی که تنها خواستار رعايت آزادی و احترام عقيدهشان هستند. به آن پسرکی که با سن کم و دستان نحيف بايد چرخ زندگیای را بچرخاند که دستان کوچکش توان آن را ندارد. به مادری که بايد در اين جامعه مردسالار بار سنگين زندگیای را به دوش بکشد که شانههايش زير سنگينی آن خم شده است. و به هزاران هزار ايرانی ديگری که خواهان اندکی توجهند. ولی گويا حاکمان را گوشی شنوا و چشمی بينا نيست تا اين صداها را بشنوند، قبل از اينکه به فرياد تبديل شوند و اين بیعدالتیها را ببيند قبل از اينکه به سيلی تبديل گردند که هيچ سدی را ياری ايستادن در برابرش نيست.