پنجشنبه 6 دی 1386

سخنی بايد گفت، برای سعيد متين‌پور و دوستانش، اميرحسين علوی

اميرحسين علوی
مرا نه دغدغهٔ مسائل قومی است و نه اساسا آن را اولويت اصلی ايران امروز می‌دانم. ولی چون حداقل تعدادی از اين فعالين را از نزديک می‌شناسم، می‌دانم که بسياری از آنها نه تجزيه‌طلبند و نه شوونيسم، بلکه آنان نيز همان دغدغه‌های تمامی فعالين ايرانی را دارند تنها با اندکی تفاوت، و آن نيست جز اينکه سرزمين ايران، مأمنی باشد برای تمامی ايرانيان با هر عقيده و ديدگاه و هر آئين و مذهب

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

E-mail: [email protected]
Weblag: lohekabod.blogfa.com


چه فراموشی سنگينی
آه ....
در سر من چيزی نيست بجز چرخش ذرات غليظ سرخ
و نگاهم
مثل يک حرف دروغ
شرمگينست و فرو افتاده (۱)

وقتی قلم را بدست می‌گيرم تا درباره سعيد و دوستانش چيزی بنويسم، قلم را يارای نوشتن نمی‌يابم گويی قلم نيز توان بازگويی آنچه را که در اين سرزمين بر سر فرزندانش می‌رود، ندارد. فرزندانی که چيزی جز سربلندی و سرفرازی اين ديار و ساکنانش را خواستار نيستند و در مقابل حاکمانی که چشم را بر تمامی مبانی حقوق بشر و معيارهای انسانی و اسلامی بسته‌اند و با اين دلبستگان به اين سرزمين آن روا می‌دارند که سزاوار هيچ انسانی نيست و با آنان، آن می‌کنند که قلم از نوشتنش شرم دارد و برگهای کاغذ از تحمل سنگينی بار اين کلمات ناتوانند.
چهارم دی ماه درست ۲۱۵ روز از بازداشت سعيد متين‌پور می‌گذرد، و او ۲۰۵ روز از اين روزها را در تنهايی و در کنج زندان انفرادی گذرانده است. محروم از تمامی حقوق انسانی تصريح شده در اعلاميه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی ايران، بدون دسترسی به وکيل و بدون اجازه ملاقات و يا صحبت کردن با خانواده. مگر يکی، دو بار و آن هم بسيار محدود و کنترل شده. و آخرين باری نيز که خانوادهٔ او پس از غريب ۷ ماه موفق به ملاقات‌اش شده‌اند او را رنجور و خسته از بی‌عدالتی‌ها و ستم‌های جسمی و روحی روا شده يافته‌اند ولی استوارتر و محکم‌تر از گذشته.
و حال يادآوری اين وقايع حسی حاکی از شرمندگی و شرمساری در وجود من برمی‌انگيزد. شرمساری از اينکه چه زود و چه آسان سعيد و دوستان در بندش را به بوتهٔ فراموشی سپرده‌ايم و به وضعيت او و ديگر فعالين قومی بازداشتی‌ شهرمان بی‌تفاوت شده‌ايم. دريغ از تلاش و کوششی درخور برای انعکاس وضعيت آنان، و اقدامی برای رهائی‌شان، جز صدور يکی، دو بيانيهٔ ساده، آنهم در همان ماههای نخست بازداشت آنها و شايد تنها برای رفع تکليف. هر چند شايد اين‌گونه فعاليت‌ها، مفيد فايده هم نباشد، ولی حداقل می‌تواند قوت قلبی باشد برای او و ديگر بازداشتی‌ها تا تحمل سختی روزهای تنهايی زندان کمی برايشان آسان گردد.
اين شرمساری در وهلهٔ نخست متوجه من و ساير دوستان و همشهريان سعيد است و سپس متوجه تمامی آنانی که حقوق بشر را سرلوحه فعاليتهای خود قرار داده‌اند. فعالينی که در مواجهه با نقض حقوق بشر در مواردی برخوردهای دوگانه با آنانی که حقوق اساسی‌شان نقض شده است دارند. چندی پيش آقای گنجی در مقاله‌ای به مظلوميت دانشجويان اشاره کرده بودند. به اينکه آنان بدون حمايت و پشتيبانی‌ای که سزاوار آنند رها شده‌اند و فراموش گشته‌اند، و کسی آنچنان که بايد حمايتشان نمی‌کند و قدرشان نمی‌نهد. ولی بايد گفت که باز خوش به حال آنان، چرا که حداقل هستند کسانی که هر روز به خاطرشان بنويسند و مراسم برگزار کنند. به ديدار بزرگان و شيوخ روند، و بيانيه صادر کنند. ولی هستند افراد و گروههايی که فراموش شده‌اند. گويی اصلا وجود ندارند و يا حضورشان آنقدر کمرنگ است که در اين فضای غبارآلود و در پس اين ابرهای تيره که آسمان اين سرزمين را پوشانده‌اند به ديده نمی‌آيند. کسانی همانند سعيد و عليرضا متين‌پور، جليل غنی‌لو، بهروز صفری و ليلا حيدری. نه اعتراضی، نه بيانيه‌ای و نه ديداری با بزرگی، گويی فعال قومی بودن خود جرمی نابخشودنی است که حتی آنان که خود مورد ستم‌اند، از ترس تردامنی از ورود به اين حيطه و دفاع از اين فعالين دريغ می‌کنند. شهرستانی هم که باشی وضعيت صد البته بدتر می‌شود. چرا که گويی همه چيز در پايتخت و پايتخت نشينان است که خلاصه می‌شود.
هيچ‌وقت آن روزی را فراموش نمی‌کنم که پيگير صدور بيانيه‌ای در محکوميت بازداشت سعيد متين‌‌پور و جليل‌ غنی‌لو بوديم و در اين ميان عده‌ای را دغدغه اين بود که آنان را فعال قومی ننامند و اصلاح‌طلب‌شان بخوانند. چرا که ممکن بود به دليل حمايت از فعالين قومی ناچار به پرداخت هزينه‌ای اندک گردند، ولی اصلاح‌طلب خواندن‌شان شايد سودی را نيز نصيب‌شان می‌کرد. ولی اکنون از اصلاح‌طلب ناميدن آنان نيز اِبا دارند و ايشان را از خود نمی‌دانند. چرا که نزديک انتخابات است و صندلی‌های قرمز رنگ مجلس انتظارشان را می‌کشد تا بر آنها تکيه زده و از حقوق بشر و شهروندی داد سخن سر دهند.
مرا نه دغدغهٔ مسائل قومی است و نه اساسا آن را اولويت اصلی ايران امروز می‌دانم. ولی چون حداقل تعدادی از اين فعالين را از نزديک می‌شناسم، می‌دانم که بسياری از آنها نه تجزيه‌طلبند و نه شوونيسم، بلکه آنان نيز همان دغدغه‌های تمامی فعالين ايرانی را دارند تنها با اندکی تفاوت، و آن نيست جز اينکه سرزمين ايران، مأمنی باشد برای تمامی ايرانيان با هر عقيده و ديدگاه و هر آئين ومذهب، سرزمينی برای زيستن انسانی تمامی ساکنانش در کنار هم، در آرامش و به دور از اين تنگ‌نظری‌ها و اجحافها.
وقتی می‌شنوم که اين فعالين در وضعيتی نامناسب و تحت انواع و اقسام فشارهای جسمی و روحی قرار دارند و بنا به برخی اخبار غيررسمی حتّی به طور مستمر متحمل شکنجه‌های جسمی می‌گردند، نمی‌توانم اين احساس شرمساری را از خود دور کنم و در حالی که به بندهايی از اعلاميه جهانی حقوق بشر که می‌گويد :
- هر کس می‌تواند بی‌هيچ‌گونه تمايزی، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيده‌ی سياسی يا هر عقيدهٔ ديگر، از تمام حقوق و آزادی‌های ذکر شده در اين اعلاميه بهره‌مند گردد.
- هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.
- هيچ‌کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه، ضد‌انسانی يا تحقير‌آميز قرار گيرد.
می‌نگرم، به اين می‌انديشم که چگونه وقتی سعيد از بند رها شد، در چشمانش خواهم نگريست و آزاديش را تبريک خواهم گفت. آزادی‌ای که من و ديگران نقشی چندان در به ثمر نشستنش نداشته‌ايم.
و شرمندگی‌ام دو‌چندان می‌شود زمانی که با تنی چند از دوستان به ديدن خانواده‌های سعيد متين‌پور و جليل غنی‌لو می‌رويم تا شايد اندکی باعث تسلی خاطرشان گرديم ولی وقتی به اطراف نگاه می‌کنم از همشهريانم جز عده‌ای قليل را نمی‌بينم. و وقتی گلايه‌های خانواده‌ها را از فعالين شهرمان می‌شنوم، خانواده‌های نجيب و صبوری که به يک احوالپرسی سادهٔ تلفنی نيز قانع و خشنودند. به اين می‌انديشم که مگر می‌شود به حقوق بشر معتقد بود و داعيه دفاع از آن را داشت، ولی آن را مشروط و مقيد به فکر، عقيده و مرام افراد کرد. چرا که اگر چنين باشد چنان مدعايی، گزافه‌ای بيش نخواهد بود.

در ديدگان آينه‌ها گوئی
حرکات و رنگها و تصاوير
وارونه منعکس می‌گشت
و بر فراز سر دلقکان پست
يک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می‌سوخت
مرداب‌های الکل
با آن بخار‌های گس مسموم
انبوه بی‌تحرک روشنفکران را
به ژرفنای خويش کشيدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه‌های کهنه جويدند (۲)

------------------------------------
۱ - در غروبی ابدی – فروغ فرخزاد
۲ - آيه‌های زمينی - فروغ فرخزاد

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سخنی بايد گفت، برای سعيد متين‌پور و دوستانش، اميرحسين علوی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016