بسمالحق
با نام آزادی، آگاهی و عدالت
به دانشجويان شهيد و زندانی
آذر ۱۳۸۶
با گرامی داشت روزِ ۱۶ آذر (روز دانشجو) و با الهامگیری از همة آنها که در راه عدالت و آزادی در سنگر دانشگاه جان باختند تا پرچم مقاومت را در برابر هر نوع استبداد برافراشته نگه دارند برای آگاهی بیشتر دانشجویان و جوانان و همه کسانی که وقایع آن روزها را شاهد و ناظر نبودهاند، ۵۲ سال به عقب برمیگردیم تا با بازنگری تاریخ، واقعیتهای یک مقاومت را به تحلیل بنشینیم و با تجربهآموزی از آن وقایع، چراغی سازیم برای بهتر دیدن راه آیندمان.
دو هفته پس از کودتا، سازمان مخفی و نوبنیاد “نهضت مقاومت ملی” با شرکت نمایندگان احزاب ملی و نمایندگان دانشگاه و بازار، تشکیل و اعضای کمیته مرکزی را انتخاب کرد و ساختار تشکیلاتی نهضت را تدوین و به تصویب رساند، نهضت مقاومت ملی که یکی از فعالترین کمیتههای آن کمیته دانشگاه بود همراه با کمیته بازار مرکز ثقل نیروی مقاومت در برابر رژیم کودتا بود و فعالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمار میرفت ”دانشگاه پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب سالِ ۱۳۵۷ همواره پیشقراول مبارزات ملی باقی ماند و در سختترین دوران اختناق و سرکوب به پیکار علیه رژیم دیکتاتوری شاه ادامه داد”.
تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران
نهضت مقاومت ملّی تا پیش از حادثه ۱۶ آذر دانشگاه تهران چند تظاهرات علیه دیکتاتوری را انجام داده بود که اوج آن موجب حمله به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۳۲ یعنی حدود ۱۰۰ روز پس از کودتا و شهادت سه آذر اهورایی مصطفی بزرگنیا، مهدی شریعترضوی و احمد قندچی گردید با شهادت سه دانشجو و زخمی شدن دهها دانشجوی دیگر پرچم مقاومت بر فراز سنگر آزادی به اهتزاز درآمد که تا امروز در اهتزاز است. حال برای عبرتآموزی به جزئیات جریان میپردازیم.
یکی از هدفهای کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بازگرداندن جریان نفت ایران به غرب بود، بنابراین باید روابط سیاسی بین ایران و بریتانیا را که در زمان نخستوزیری دکتر مصدق قطع شده بود دوباره تجدید کنند. نهضت مقاومت نیز قصد داشت صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و آمریکا را، که میخواستند این کار در یک محیط آرام صورت گیرد، خنثی نماید. اجرای این برنامه بعهدة کمیته هماهنگی و کمیته دانشگاه گذاشته شد.
با ورود دنیس رایت کاردار جدید انگلیس در ایران از روز ۱۴ آذر ۳۲ تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد. دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکدههای خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم کودتا و مقاصد و برنامههای آن برپا کردند. روز ۱۵ آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی در هجوم به دانشجویان و زد و خورد با آنها شماری را مجروح و جمعی را دستگیر و زندانی کردند.
روز دوشنبه ۱۶ آذر تعداد زیادتری از سربازان داخل دانشگاه شدند و پیش از ظهر آن روز بین دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم و مأموران فرمانداری نظامی برخوردهایی روی داد ولی در دانشکدة فنی به دلیل حضور یکی از گروهبانها در سر کلاس برای دستگیری دانشجویانی که شعار داده بودند کار به خشونت کشید. دانشجویان با دیدن یک گروهبان در کلاس درس و مشاجره با استادشان که به ورود او به محل درس اعتراض میکرد از کلاس بیرون میآیند و علیه حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض میکنند. در این هنگام نظامیان دانشجویان را تعقیب و در سرسرا و سالن دانشکده فنی آنها را هدفِ مسلسلهای خود قرار میدهند. در نتیجه سه دانشجو شهید و عدهای نیز مجروح میشوند. در اینجا لازم میدانم برای روشن شدن عکسالعمل یک رئیس دانشگاه انتخابی، در مقایسه با رؤسای انتصابیِ امروز دانشگاهها که در مقابل دستگیریها و شکنجه نه تنها سکوت که خود دانشجویان را معرفی و برای آنها پرونده سازی می کنند، قسمتهایی از خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران از خاطره ۱۶ آذر را، که در زمان ریاست او اتفاق افتاد، در اینجا نقل کنم. او در خاطرات خود مینویسد:
روز ۱۶ آذر هنگامی که آنها (نظامیان) از جلوی دانشکدة فنی میگذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره میکنند و گویا کلماتِ زنندهای بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشکده (فنی) میشوند، سربازان آنها را دنبال میکنند، در این هنگام زنگ دانشکده به صدا درمیآید و دانشجویان با سربازان روبرو و با آنها گلاویز میشوند، تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت میکند و آنها را از پای درمیآورد گزارش که به من رسید، بیدرنگ با سپهبد زاهدی (نخستوزیر) تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم و گفتم: “با این حرکاتِ وحشیانة مأمورینِ انتظامیِ شما من دیگر نمی توانم ادارة امور دانشگاه را عهدهدار باشم.” گفت: “متأسف خواهم بود، دولت رأسا، از ادارة امور آنجا عاجز نخواهد ماند […] فردای آن روز، در جلسة رؤسای دانشکدهها دو ساعت دربارة این جریان و خطمشی خود بحث کردیم. نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم که این کنارهگیری نتیجة قطعیاش این خواهد بود که آرزوی همیشگی دولتها برآورده خواهد شد، و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیرنظامیِ قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت[…] در نتیجة این مذاکرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد، سنگر را خالی نکنیم و به مقاومت بپردازیم.”
”از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانة قوای انتظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: «این چه دسته گلی است که همکاران دانشکدة فنی شما به آب دادهاند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداختهاید که این نتیجة نامطلوب را به بار آورد؟» گفتم: «معلوم میشود جریان را آن طور که خواستهاند، ساخته و پرداخته، به عرض رساندهاند». شاه گفت: «به دروغ نگفتهاند عقل هم حکم میکند که جریان همین بوده است»[…] گفتم: «هرچه بوده، نتیجهاش این است که سه خانواده عزادار شدهاند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند…”
دکتر علیاکبر سیاسی رئیس انتخابی دانشگاه موضوع را پیگیری میکند و جریان را در هیأت دولت تعقیب مینماید او چگونگی مذاکراتش را در جلسة هیأت دولت این گونه نقل کرده است:
”وزرا گوش تا گوش، دور میزی دراز، نشسته بودند. نخستوزیر (فضلالله زاهدی) به احترام من از جای برخاست، وزیران به او تأسی کردند[…] معلوم شد گفتگو دربارة دانشگاه است[…] نوبت به وزیر جنگ سپهبد (عبداله) هدایت رسید او با حدّت و شدّتی بیشتر به دانشگاه حمله کرد و در پایانِ سخنانش چنین نتیجه گرفت «اگر عضوی از اعضاء بدن فاسد شود آن را قطع میکنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد[…] به آرامی گفتم: نظر تیمسار وزیر جنگ قابل تأمل است؛ اولاً تشبیه دانشگاه به یک عضو بدن و امکان قطع احتمالی آن مانند عضو بدن صحیح نیست، این را «قیاسِ مع الفارق» میگویند. عضو بدن را که قطع میکنند از خود مقاومت نشان نمیدهد و پس از قطع، جسمی میشود جامد بیجان و بیاثر، در صورتی که دانشگاه که از هزاران استاد و دانشجو و کارمند زنده و پویا تشکیل گردیده، اگر مورد حمله قرار گیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد کرد و به فرض اینکه موقتاً خاموش گردد، آتشی خواهد شد زیر خاکستر که سرانجام شعلهور خواهد گردید[…] البته دیدها مختلف است هر کس از زاویه مخصوص، احساسات و افکار و ارزشیابیهای خود به امور مینگرد و به قضاوت میپردازد[…] فردای آن روز، مأمورین انتظامی که پس از سقوط مصدق در دانشگاه راه یافته بودند آنجا را ترک کردند”.
دکتر علیاکبر سیاسی؛ گزارش یک زندگی، صفحات ۲۳۴ـ ۲۳۸
خبر تظاهرات ۱۶ آذر و کشته شدن سه دانشجو به سرعت در سراسر جهان انتشار یافت و بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریکا با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند. در مراسم برگزاری سومین روز شهادت دانشجویان، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستانها بر سر مزار آنها در امامزاده عبدالله گرد آمدند. تلاش مأمورانِ انتظامی برای جلوگیری از حرکت دستهجمعی هزاران دانشجو به شهر ری با شکست مواجه شد و دانشجویان مراسم وداع با یاران شهید خود را همراه با شعارهای ضداستبدادی باشکوه فراوان برگزار کردند و در اعتراض به جنایات رژیم مدت پانزده روز از شرکت در کلاسهای درس خودداری نمودند.
حادثه ۱۶ آذر ۳۲ به عنوان یک روز “مقاومت تاریخی” در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله به رغم کوشش رژیم و ساواک، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران مراسم و تظاهراتی به یاد شهیدان آن روز بر پا کردهاند که تا امروز ادامه دارد و ۱۶ آذر نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران و مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان در برابر ظلم و ستم حکومتکنندگان اعم از شاه و شیخ شناخته شده است. تظاهرات دانشجویان که از روز ۱۴ آذر آغاز شد در اعتراض به چند واقعة مهم روز بود: ۱ـ محاکمة دکتر مصدق در دادگاه نظامی ۲ـ برقراری مناسبات سیاسی بین ایران و انگلیس ۳ـ زمزمه تشکیل کنسرسیوم نفت برای چپاول ثروت ملی. دانشجویان که هیچ حادثهای از نظرشان مخفی نمیتوانست باشد رسالت خود میدانستند که در دفاع از آزادی و عدالت و استقلال مملکت در برابر رژیم ایستادگی و مقاومت کنند.
دانشجویان، استادان، دانشگاهیان
آن گونه که ملاحظه فرمودید وقتی چند ماه پس از کودتا و در شرایطی که نظام شاهی مست بادة پیروزی است و کثیری از آزادیخواهان را به بند کشیده و حکومت نظامیان بر پا کرده و نفس را در سینهها حبس نموده و یک نظامی قلدر (سپهبد زاهدی) را در مقام نخستوزیری گمارده و قدرتهای سلطهگر را در پشت خود دارد و جنایت ۱۶ آذر را آفریده در چنین شرایطی یک رئیس دانشگاه منتخب استادان (انتخابی) در دفاع از دانشگاه و دانشگاهیان در برابر رژیم میایستد تا نظامیان را از ورود به صحن مقدسِ دانشگاه منع کند. اگر او چنین میکند از آن روست که نه منصوب حاکمیت که منتخب استادان است و پشتگرمی او نه رژیم که دانشگاهیان هستند و این صحنه را ما باز در زمان ریاست دکتر فرهاد شاهدیم وقتی روز اوّل بهمن ماه ۱۳۴۰ دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تعطیل مجلس به کلاسهای درس نرفتند و با برپایی تظاهرات خواستار کنارهگیری دولت دکتر امینی شدند، شاه که در انتظار فرصت بود تا زهرچشمی از دانشجویان بگیرد دستور حمله به دانشگاه و سرکوبی دانشجویان را صادر کرد؛ کماندوها به فرماندهی سروان منوچهر خسروداد، به دانشگاه یورش بردند و در تعقیب دانشجویان تا کلاسهای درس رفتند و عدة زیادی از دانشجویان، دختر و پسر را مضروب و مجروح نموده چند تن از استادان را نیز کتک زدند، وسایل و دستگاههای علمی آزمایشگاههای دانشکدة پزشکی را شکستند و حتی کتابها را در کتابخانهها پاره کردند. آمار مجروحان این یورش به بیش از ۶۰۰ تن رسید. دکتر فرهاد رئیس انتخابی دانشگاه تهران طی اعلامیه ای این حمله وحشیانه را محکوم کرد و از ریاست دانشگاه استعفا داد.
متن اعلامیه دکتر فرهاد اینگونه بوده است:
”امروز یکشنبه اوّل بهمن ماه ساعت یازده و ربع، عدهای نظامی، بدون آنکه اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به محوطة دانشگاه وارد شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نمودهاند. دانشگاه نسبت به این عمل رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی که نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود، این جانب و رؤسای دانشکدهها از ادامة خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود”.
رئیس دانشگاه تهران ـ دکتر فرهاد
دکتر فرهاد و شورای عالی دانشگاه که مرکب از رؤسا و نمایندگان انتخابی دانشکدهها بودند در جریان دستگیری صدها دانشجو و انتقال آنها به زندان قزلقلعه هم (نویسنده نیز از جمله دانشجویانی بودم که در این جریان به زندان انفرادی قزلقلعه افتادم) بسیار فعال بودند و تا آزادی همة دانشجویان زندانی از پای ننشستند. شاه که میخواست با مطرح کردن “انقلاب سفید” و اصلاحات ارضی پایههای حکومت خود را تثبیت کند با عکسالعمل تند دانشجویان روبرو شد تا آنجا که دانشجویان پارچه نوشتهای سر در دانشگاه تهران نصب کردند که این جملة معروف و تاریخی در آن آمده بود “اصلاحات آری، دیکتاتوری نه”. پس از آنکه شاه سعی کرد بار دیگر فضای سیاسی ایران را به فضای استبدادی کامل تبدیل نماید و حوادثی نظیر ۱۵ خرداد ۴۲ پیش آمد باز در تمام مبارزات ضد دیکتاتوری دانشجویان و دانشگاهیان در صف مقدم جبهه تلاش میکردند و هزینه میپرداختند. بالاخره این دانشجویان و استادان بودند که با انتخاب راه مبارزه مسلحانه و مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد شاه، راه را برای تغییر نظام هموار کردند و پرچم مبارزه را با خون خود در سنگر آزادی در اهتزاز نگه داشتند و در این مبارزه یک لحظه از پای ننشستند.
دانشجویان، استادان و دانشگاهیان
پس از انقلاب ضد سلطنتی باز این دانشگاهیان بودند که با الهام از فاجعة ۱۶ آذر و به خاطر حفظ «سنگر آزادی» آن همه ایثار و فداکاری نشان دادند و نگذاشتند حتی در سختترین شرایط پرچمی که روز ۱۶ آذر برافروخته شده بود بر زمین افتد.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل شوراهای هماهنگی در دانشگاههای کشور و به دست گرفتن ادارة دانشگاهها به وسیلة نمایندگان منتخب استادان، دانشجویان و کارمندان، تلاش و توطئه برای درهم کوبیدنِ «سنگر آزادی» شروع شد که شرح ماجرا را در نوشتههای قبلی توضیح دادهام. امروز روشن شده است که پس از تشکیل دفتر تحکیم وحدت مرکب از انجمنهای اسلامی زیر حمایت رژیم، این تشکل دو شقه میشود. یک گروه تمایل به تسخیر سفارت آمریکا و گروه دیگر با این استدلال که اگر قرار است سفارتی تسخیر شود، سفارت شوروی باید باشد، چون آنها مارکسیست و ضدخدا هستند. این گروه برای اینکه از تسخیرکنندگان سفارت عقب نیافتند به فکر تسلط بر دانشگاهها از طریق انقلاب فرهنگی افتادند. یکی از مدافعان سرسخت این جریان محمود احمدینژاد بود و این جماعت کاری را که پس از جنایت ۱۶ آذر ۳۲ وزیر جنگ دولت سپهبد زاهدی میخواست انجام دهد زیرا معتقد بود “دانشگاه را هم در صورتِ لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد” ولی به دلیل مقاومت دانشجویان و استادان، شاه و دولتِ برگزیدة او موفق نشد، بعد از ۲۷ سال(در سال ۵۹) آقای احمدینژاد و دوستانش با گرفتن چراغ سبز از نظام ولایی توانستند در دانشگاهها را به روی دانشجویان ببندند و برای چند سالی بر آن مسلط شوند.( مراجعه کنید به مجله شهروند ۱۳ آبان ۸۶ مصاحبه با تقی رحمانی، باقر علائی، عباس عبدی و محمدعلی سیّدنژاد). اما دانشجویان و استادان با مقاومت و ایستادگی حیرتانگیز و با هدیه کردن هزاران شهید و زندانی و شکنجه شده در پای آرمان آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و خودکامگی هرگز اجازه ندادند پرچمی که قهرمانان ۱۶ آذر ۳۲ برافراشتند بر زمین افتد. و دیدیم چگونه نهالی که در ۱۶ آذر ۳۲ کاشته شد به بار نشست و ۱۸ تیر ۷۸ بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیکتاتوری برخواست که تا امروز ادامه دارد و دانشجویان و استادان دانشگاههای کشور هزینه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجویان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حکومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس میکنند زیرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع کنند و نگذارند به حریم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و دیکتاتوری ادامه دارد.
دانشجویان و استادان، عزیزانم
شما وارث ۷۰ سال مبارزة دانشجویی هستید این امانتی است بسیار گرانبها که امروز در دستان شماست. آن را پاس بدارید آن گونه که در این سالها با فداکاری بسیار در تمامی صحنهها و تحولات کشورمان حضور داشته و نقش پیشتاز داشتهاید. امروز ملت از شما توقع دارد که با آگاهسازی قشرهای مختلف جامعه با همبستگی و یکدلی با گروههای اجتماعی دیگر رسالت خود را در این برهه بسیار حساس از تاریخ کشورمان انجام دهید و ثابت کنید که ادامهدهندگان راستین مبارزه به خاطر آزادی و عدالت هستید و پرچمی را که در ۱۶ آذر ۳۲ به اهتزاز درآمد به بهترین نحو پاسداری میکنید.
چه باید کرد؟
ده سال اخیر که از سال ۷۶ آغاز شد درسهای بسیاری به ما آموخت، آموخت که شعارهای محمد خاتمی (دموکراسی، مردمگرایی، قانونمداری و جامعة مدنی) و شعارهای احمدینژاد (عدالت و مهرورزی) در حکومت دینی تا چه اندازه غیرعملی و دور از واقعیت است. اگر برنامههای اعلام شده از سوی خاتمی منجر به حادثة ۱۸ تیر ۷۸ شد و در پی آن دستگیری و شکنجه تعداد زیادی از دانشجویان، امروز مهرورزی و عدالتخواهی احمدینژاد را با مردم و بویژه دانشجویان و استادان و زنان و روزنامهنگاران و کارگران و معلمان و اقوام ایرانی و دیگر قشرهای جامعه شاهدیم. دوستان شما در زندانها در سختترین شرایط قرار دارند و به جای «مهر»، خشم و کینه و انتقام به آنها هدیه میشود و به جای عدالت و پول نفت، فقر و بیکاری، اعتیاد، فساد و اختلاف طبقاتی وحشتناک.
حوادث دانشگاههای پلیتکنیک، علامه، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها به ما آموخت که پس از گذشت ۳۰ سال نسلی که هیچگونه نقشی در برپایی نظام فعلی نداشته باید خود سرنوشتِ خویش را بدست گیرد. دانشجویان و نسل جوان ما باید تمام تلاش خود را در جهت این خواست متمرکز کنند که برای عبور از شرایط بحرانی و خطرناک امروز، ضمن مخالفت با هر نوع بهانه دادن برای حمله و تجاوز به سرزمین ایران، شرایط یک همهپرسی برای تعیین تکلیف قانون اساسی و نظام فراهم گردد، که پیش شرطهای آن بارها اعلام شده است. اروپا و آمریکا باید از این موش و گربه بازی دست بردارند و سازمانهای بینالمللی حقوقِ بشری فشارهای خود را متمرکز در انجام یک انتخابات آزاد در ایران کنند که در آن صورت و با ایجاد حکومتِ مردم بر مردم، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و دانشگاه و دانشجویان در تحقق این امر باید پرچمدار باشند. از دانشگاهیان جز مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و بیعدالتی و استبداد و برافراشته نگه داشتن پرچمی که سه آذر اهورایی روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در سنگر دانشگاه به اهتزاز در آوردند، توقعی نیست.
و این شعار شهدای “روز دانشجو” که فریاد کردند مرگ بر دیکتاتوری، زنده باد آزادی را هرگز از یاد نبریم.
پیروز باشید.
دکتر محمد ملکی