ساعت ۱۰ و ۵۰ دقيقه شامگاه پنج شنبه ۲۶ شهريورماه ۱۳۷۱، دو نفر از اتباع کشور لبنان مسلح به يک قبضه مسلسل يوزی و يک کلت کمری وارد رستوران می شوند و بر جمعی از مخالفان جمهوری اسلامی آتش می گشايند.
چهار نفر، محمد صادق شرفکندی دبير کل حزب دموکرات کردستان ايران، فتاح عبدلی نماينده حزب دموکرات کردستان ايران، همايون اردلان نماينده اين حزب در آلمان و نورالله دهکردی مترجم و دوست شرفکندی در جريان اين حمله جان خود را از دست می دهند؛ و عزيز غفاری صاحب رستوران زخمی می شود.
به گفته منابع دادگستری آلمان ،عاملين اجرای قتل توسط ماموريان امنيتی آلمان بازداشت می شوند؛ چهار لبنانی، و يک ايرانی که هماهنگ کننده انجام عمليات بوده: کاظم دارابی.
در پی تشکيل ۱۴۶ جلسه دادگاه و شنيدن شهادت ۱۷۶ شاهد، دادگاهی که به دادگاه ميکونوس مشهور شد، رای خود را اعلام می کند: «کاظم دارابی در زمينه سرپرستی تيم عمليات ترور، در تاريخ ۲۱ فروردين ۱۳۷۶ خورشيدی مجرم شناخته شده، و محکوم به حبس ابد می شود».
دادگاه، آمرين قتل ها را گروهی از مقامات بلندپايه جمهوری اسلامی ايران معرفی می کند؛ کميته ای تحت عنوان «کميته امور ويژه جمهوری اسلامی» که اعضای آن عبارت بوده از:« آيت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی رئيس جمهور وقت، علی فلاحيان وزير وقت اطلاعات،علی اکبر ولايتی وزير وقت امور خارجه، محمد ري شهری وزير اسبق اطلاعات، محسن رضايی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رضا سيف اللهی فرمانده حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی، و آيت الله خزعلی عضو شورای نگهبان».
در پی صدور حکم، جمهوری اسلامی يکی از وخيم ترين تنش های تاريخ خود در زمينه ديپلماسی بين الملل را تجربه می کند. تهران، این اتهامات را رد می کند.
بيش از يک دهه پس از آن، در تاريخ سه شنبه بيستم آذرماه، کاظم دارابی محکوم رديف اول پرونده ميکونوس در پی آزادی، وارد تهران می شود.
آزادی آقای دارابی با اعتراض های مراجع حقوق بشری مواجه می شود. کاظم دارابی در بدو ورود به تهران می گويد که گناهکار نبوده است.
به بهانه آزاد شدن محکوم اصلی پرونده کشتار «میکونوس»، مهدی ابراهيم زاده، عضو شورای مرکزی وقت سازمان فداييان خلق – اکثريت، در گفت وگو با رادیو فردا جزییاتی از آن حادثه را بیان می کند.
آقای ابراهیم زاده کسی است که در شب حادثه در ساعت ۱۰ و ۵۰ دقيقه شامگاه پنج شنبه ۲۶ شهريورماه ۱۳۷۱، گلوله ها از اطرافش به دوستانش اصابت کردند؛ و خود از مهلکه ميکونوس جان سالم به در برد.
آقای ابراهيم زاده در خصوص احساسش نسبت به آزاد شدن کاظم دارابی می گويد: «من از اين تصميم دولت آلمان متاسف هستم که کاظم دارابی را به عنوان هماهنگ کننده اصلی تيم ترور ميکونوس آزاد کرده است. اما من اهل انتقام جويی نيستم. بايد بتوانيم در حد امکان از طرق دموکراتيک عدالت را به اجرا بگذاريم»
وی درباره اين که آقای دارابی چگونه پس از گذراندن ۱۵ سال از حکم حبس ابد خود آزاد شده، به قوانين عفو در قانون جزايی آلمان اشاره می کند که امکان عفو پس از گذشتن مدتی از حکم را فراهم می کند.
آقای ابراهيم زاد اما ابراز عقيده می کند که «آقای دارابی قاعدتأ نمی بايست با استناد به اين قانون آزاد می شد، چراکه هنوز از عمل خود پشيمان نيست و آن را نمی پذيرد.» وی می گويد که وکيل پرونده بازماندگان قربانيان در آلمان به آزاد شدن کاظم دارابی اعتراض کرده است.
کاظم دارابی در بدو ورود به تهران گفته است عضو هيچ گروهی نبوده، و هرگونه وابستگی به عاملين ترور را تکذيب کرده است.
مهدی ابراهيم زاده در اين باره می گويد: «خانه ای را که تروريست ها، شب پيش از حمله را در آن گذرانده بودند، آقای دارابی تدارک ديده بود؛ امکانات لجستيکی از جمله خودرو و غيره را در اختيار آن ها گذاشته بود. وقتی که اثر انگشت شليک کنندگان، روی ديوار و کمدهای آن خانه باشد، و آن خانه را آقای دارابی برايشان گرفته باشد، مسجل و روشن است که چه کسی چه نقشی را در اين مساله ايفا کرده است.»
او هدف جلسه ای را که در رستوران ميکونوس تشکيل شده بود و منجر به واقعه مذکور شد، «تلاش برای هماهنگی ميان گروه های مختلف اپوزيسيون با گرايش های مختلف» توصيف می کند که با تلاش محمد صادق شرفکندی دبير کل حزب دموکرات کردستان ايران برگزار شده بود.
آقای ابراهيم زاده ادامه می دهد: «مشغول گفت و گو با دکتر شرفکندی بوديم که در خلال صحبت، ناگهان متوجه حضور فرد درشت اندامی در برابرمان شديم؛ مردی که صورتش را پوشانده بود. او به ما ناسزا گفت تا شايد توجه مان به سمتش جلب شود... و به فاصله چند ثانيه کوتاه، نوری را ديدم که از پايين تر به چشم می خورد. در کسری از ثانيه متوجه شدم آن مرد که در فاصله حدود دو متری من ايستاده، با مسلسلی که پنهان کرده بود، به رويمان آتش گشوده است.»
او می گويد: «فکر می کردم يا گلوله ای به من اصابت کرده است، يا اين که هر لحظه اصابت می کند. خودم را با آقای نوری به سمت مخالف رگبار گلوله کشاندم. بعد از چند لحظه، صدای شکسته شدن شيشه، و صدای پوکه هايی را که روی زمين می افتادند شنيدم، درست مثل صدای بارش تگرگ بود... صدای قدم ها را از اطرافم می شنيدم؛ سپس يک مکث کوتاه، و بعد يک يا چند تير خلاص؛ دقيقأ به ياد ندارم چند تير بود»
آقای ابراهیم زاده می افزاید:« بعد يک مکث طولانی شد. نوری دهکردی روی من خم شده بود. وقتی بلند شدم، خونی که از دهان نوری جاری شده بود، روی پيراهنم ريخته بود. بعد از چند ثانيه – که شايد هم چند دقيقه بود – به خودم آمدم و شروع به فرياد زدن و کمک خواستن کردم... آن سو تر فتاح عبدلی، همايون اردلان و دکتر شرفکندی در خون خود غوطه ور بودند.»