تحليلی از زندان های جمهوری اسلامی در دهه ۶۰
زندانی سياسی دوران رژيم شاه ، اشرف دهقانی با صرف بيش از سه سال تحقيق و مطالعه آثار بسيار متعدد موجود که تاکنون در باره زندان و زندانيان سياسی نوشته شده ، در کتاب "در جدال با خاموشی" که اخيرا منتشر نموده به تحليل از زندان های جمهوری اسلامی در ده ۶۰ برخاسته و به درستی به تشريح تشابهات و تفاوت های محيط زندان و نوع شکنجه شدن ها در دوره دهه ۶۰ – رژيم جمهوری اسلامی با دهه ۵۰ – رژيم شاه می پردازد. او با استفاده از منابع متعدد و مآخذ مستند و نامبرده شده در صفحات آخر کتاب ، استدلال ميکند که سبعيت شکنجه گران جمهوری اسلامی در حمايت از منافع امپرياليست ها و سرمايه داران وابسته - در دهه ۶۰ ، نه هاله آسمانی داشت و نه فقط نشات از مذهب اسلام گرفته بود. در واقع رژيم جمهوری اسلامی نه تنها چيزی از سلف خود ، رژيم وابسته به امپرياليسم منفور شاه کمتر نداشته ، بلکه در همه زمينه ها - پليدی ، شقاوت و بيرحمی را به درجات بيشتری از آن رسانده بود.
شرايط جامعه در دهه ۶۰ ، با وجود روحيه مبارزاتی توده های مردم ، مردمی که قيام کرده بودند تا رژيم شاه را سرنگون کرده و به قطع سلطه امپرياليسم نائل آيند ، آن چنان اقتضا ميکرد که طبق تعهدات رد و بدل شده ، قبل از کنفرانس "گوادلوپ" ، بين امپرياليست ها و دار و دسته خمينی در رابطه با حفظ ارتش آمريکائی و حمايت از منافع امپرياليست ها ، با کشتار بيرحمانه خلق های ترکمن صحرا ، بلوچ ، کرد ، ترک و عرب از يک طرف و شکنجه ، حبس و اعدام مبارزين و روشنفکران جامعه از طرف ديگر ، شور مبارزاتی مردم را خوابانده و با ايجاد محيط رعب و وحشت بی سابقه تری ، ترس از ادامه مبارزه را در دل همگان بر انگيزند تا توده های مردم حساب کار خود را بکنند. در واقع ، آن چه در دهه ۶۰ در زندان های رژيم جمهوری اسلامی ميگذشت فشرده آن سرکوب ، فشار و اختناقی بود که در سطح وسيع تری در کل جامعه و در زندان بزرگ تری به نام ايران جريان داشته است.
شگفتا ، تشابهات محيط زندان و شکنجه شدن ها در دو دوران پهلوی و جمهوری اسلامی بقدری بهم نزديک هستند که تشخيص دوران وقايع از هم ديگر مشکل ميشود. در اين مورد در بخشی از کتاب ، خواننده به چالش کشيده ميشود که حدس بزند که با توصيف شرح حال يک واقعه ، آن واقعه ذکر شده به کدام دوره تعلق دارد! تنها با رجوع به قسمت توضيحات در صفحات آخر کتاب است که شخص ميتواند مطمئن شود که آيا تعلق واقعه به يک دوره را درست حدس زده است يا نه!
نويسنده کتاب "در جدال با خاموشی" با استناد به نوشته ها و کتب منتشر شده موجود ، به درستی به تفاوت شکنجه های جسمی و روحی در دوران بعد از "بازجوئی" در دو دهه ۵۰ و ۶۰ اشاره کرده و نشان ميدهد که تفاوت فاحش بين اين دو دوره ، شکنجه های جسمی و روحی ای بود که برای خرد کردن شخصيت انسانی زندانيان سياسی و شکستن روحيه مقاومت و انصراف آن ها از ادامه مبارزه جريان داشت که تنها با وجود توابين، اين مزدوران بی مزد جمهوری اسلامی که در اطاق های زندان و در ميان زندانيان زندگی ميکردند، امکان پذير شده بود. اتفاقا شناساندن "تواب" ، يکی از دست آوردهای تحقيقی مهم کتاب "در جدال با خاموشی" می باشد که از آن به عنوان پديده نوظهور در زندان های دهه ۶۰ نام می برد. اگر زندانی سياسی دوره سال های ۵۰ تا ۵۳ ، بعد از شکنجه شدن های وحشيانه به دست ماموران ساواک و شهربانی ، جانی برايش باقی و به عبارتی زنده ميماند و در دادگاه های شاه ، حکم "حبس" ميگرفت ، دستگاه ساواک رژيم پهلوی ديگر کمتر با او کاری داشت و اجازه ميداد که او زندگی خود را در حبس و در زندان به سر کند. اگر چه در سالهای بعد از ۱۳۵۳ ، شرايط به مراتب دشوارتری را در زندان برقرار نمودند و حتی در مواردی نيز زندانيان سياسی قديمی را هم دوباره مورد بازجويی و شکنجه های جسمی و روحی قرار می دادند ، ولی در دوره دهه ۶۰ در جمهوری اسلامی شرايط بسيار وحشتناک تری بر زندان حاکم بود. به گونه ای که مثلاً در تهران در سالهای اول اين دهه ، تمام زندانيان سياسی که در حال گذران دوران "محکوميت" خود بودند را آن قدر در زير فشار جسمی و روحی قرار می دادند که بعضی از آن ها گاه تا به سر حد جنون و خودکشی کشانده شدند! با کمک پاسداران مزدور و "توابين" بی مزد امکان انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی برای زندانيان سياسی را بوجود آورده بودند. از اين گونه شکنجه های جسمی و روحی ، پخش گوش خراش قرائت قرآن از بلندگو ها ، نمايش ممتد نوار ويديويی مشتی بريده و وا داده از تلويزيون های مدار بسته ، بکار گرفتن شکنجه های نو ظهوری مثل نشاندن بعضی از زندانيان در محفظه هايی که با تخته چوب هائی از هم جدا می شدند ، را ميتوان نام برد. برای ايجاد ترس و وحشت و شکستن روحيه مقاومت در زندانيانی که مجبور بودند ساعت ها در سکوت و تاريکی محض بدون هيچ حرکتی در آن محفظه ها بنشينند ، آن جايگاه ها را قبر و يا تابوت می ناميدند. مجموعه قبر ها يا تابوت ها که به "قيامت" مشهور شده بود توسط "توابين" شلاق بدست نگهبانی ميشد که چنانچه زندانی عطسه يا سرفه ميکرد و يا اين که بدنش با ديواره تابوت تماس حاصل مينمود ، با فرود آوردن ضربات شلاق بر سر و گردن ، او را تنبيه کرده باشند.
در شرايطی که طيفی از جريانات رفرميست می کوشيدند و هنوز می کوشند که با تکيه بر وجود شکنجه و شرايط دشوار زندان ، مرز بين توابين و ديگر زندانيان سياسی را مخدوش سازند و با عنوان مسايلی از اين قبيل که حالا به يک جوان ۱۵، ۱۶ ساله که اظهار ندامت کرده نبايد کاری داشت ، در اين کتاب در درجه اول کوشش شده است که تواب به عنوان يک پديده نوظهور در زندان صرف نظر از اين که چه گروه سنی و غيره در آن جا داشتند مورد بررسی قرار گيرد و نويسنده در حالی که وقوف خود به واقعيت هائی که باعث قرار گرفتن يک فرد زندانی در صف دشمنان مردم می شد را نشان می دهد ، بدون دچار شدن به احساساتی غير منطقی ، کاملاً موفق به تعريف اين پديده شده و آشکار می کند که تواب ، زندانی همکار نيروهای رژيم جمهوری اسلامی بود که دست در دست نيروهای امنيتی و مسئولين زندان در کار سرکوب زندانيان سياسی شرکت ميکرد. توابين عينا و نه مخفيانه به انجام وظايف ضد خلقی متعددی بر عليه ديگر زندانيان سياسی ميپرداختند. آن ها چه از نظر کارهای عملی و چه با پيشبرد کار هائی در حوزه نظری و ايدولوژيکی همچون نوکران بی جيره و مواجب مسئولين زندان به وظائف محوله شان عمل ميکردند. درست به گونه ای که پسران و دختران نوجوان ۱۵ و ۱۶ ساله در خارج از زندان تحت عنوان بسيجی و غيره در همه جا و از جمله در گشت های سرکوب بر عليه مردم رنجديده ايران عمل می نمودند. بايد دانست که عدم توجه به چنين واقعيتی ميدان را برای رفرميست ها باز می گذارد که سعی ميکنند نقش آن "توابينی" که با جاسوسی در ميان زندانيان سياسی باعث "بازجوئی" مجدد و شکنجه مجدد آن ها ميشدند ، و يا با خوش خدمتی در شلاق زدن ها و شکنجه مستقيم زندانيان سياسی با سابقه شرکت ميکردند ، و در بعضی موارد در ميدان های تير برای زدن "تير خلاص" حاضر می شدند، را کمرنگ و بی اهميت جلوه دهند. فاجعه اين جاست که امروزه کسانی زيرکانه تحت عناوين مختلفی مثل "بخشش قربانی" ، "مهر ورزی به مظلوم" و يا "ايجاد ديالوگ با توابين" سعی ميکنند جای پای آن جاسوسان رژيم را در ميان اپوزيسيون خارج کشور باز کنند.
با وجود اينکه درجه پليدی رژيم جمهوری اسلامی بر کسی پوشيده نيست ، اما در اين کتاب بازنگری و توصيف جناياتی که در دهه ۶۰ بر بهترين و آزاده ترين فرزندان کشور ما اعمال شد اگر چه از زبان و ديده شاهدين عينی آن جريانات نقل قول مستقيم ميشود ، اما گاهی اوقات هنوز هم باور کردنی نيستند. در تمامی طول اين کتاب ، آدمی از خواندن اعمال قساوت انگيز بازجويان ، شکنجه گران و مسئولين زندان ها ، شديداً متاثر می شود. اما در اين ميان ، شرح مقاومت های اعجاب انگيز و مبارزات هزاران زن و مرد زندانی سياسی که با نبود چشم انداز روشنی از آينده ، در برابر اين همه جنايت همچون سرو ايستادند ولی هرگز نشکستند ، به انسان شور مبارزاتی نوينی می بخشد. همچنين با آگاهی به عمق جنايات غير قابل توصيف دست اندر کاران جمهوری اسلامی ، انزجار و نفرت از اين رژيم منفور در هر کسی چند برابر ميشود. در سراسر اين کتاب ، خواننده از معدود خاطرات خوش زندانيان سياسی ، خوشحال و با شرح درد و رنج متعدد آن ها به غم و اندوه کشيده ميشود ، غم و اندوهی به وسعت قلب های بزرگ هزاران زن و مرد مبارزی که جان شيرين و زيبای خود را در مبارزه با رژيم حامی سرمايه جمهوری اسلامی از دست دادند.
خواندن کتاب با ارزش "در جدال با خاموشی" را به هر انسانی که قلبش برای رهايی مردم ايران می تپد ، قويا توصيه ميکنم.
اسد شفيعی
۲۰ دی ۱۳۸۶ - ۱۰ ژانويه ۲۰۰۸