پيام فدائی: به مناسبت صدمين سالگرد روز جهانی زن (۸ مارس) برخی از سوالات در رابطه با مسائل جنبش زنان را در جريان يک گفتگو با رفيق اشرف دهقانی در ميان گذاشتيم که آنچه در زير می آيد حاصل اين گفتگو است.
سوال: با تشکر از اين که اين گفتگو را پذيرفتيد. با توجه به اين که در ۸ مارس امسال، صدمين سالگرد روز جهانی زن فرا می رسد، جا دارد قبل از هر چيز نظر شما را در مورد پيشرفتهای جنبش زنان در طی صد سال اخير جويا شويم. از نظر شما اين پيشرفتها چه بوده و چگونه حاصل شده اند ؟
پاسخ: قبل از هرچيز از فرصت پيش آمده استفاده کرده و فرا رسيدن روز جهانی زن را به همه زنان تحت ستم و به خصوص به زنان کارگر و زحمتکش در ايران و در سراسر جهان تبريک می گويم. خوشحالم در آغاز اين گفتگو يادآوری کنم که همانطور که می دانيد تعيين يک روز در سال به عنوان روز زن، يک موفقيت مبارزاتی برای کمونيست ها و به خصوص زنان کمونيست و سمبل مبارزاتی آنها کلارا زتکين بود. البته خود چنين موفقيتی تنها در بستر رشد مبارزات کارگران (زنان و مردان کارگر) بر عليه سرمايه داران و دولت های حامی آنها حاصل شده و خود اين روز نيز ياد آور مبارزات زنان کارگر نساجی در امريکا در سال ۱۸۵۷می باشد. بر اين مبنا می خواهم اظهار اميدواری کنم که کمونيست ها و به خصوص زنان کمونيست در ايران تحت سلطه سرمايه داران وابسته نيز بتوانند در قبال زنان رنجديده و تحت ستم ميهن خود و در رأس آنها زنان کارگر و زحمتکش به وظيفه تاريخی خود عمل نموده و امکان يابند که جنبش زنان در ايران را در جهت محو جامعه طبقاتی مبتنی بر مالکيت خصوصی و رسيدن به سوسياليسم که تنها راه رهائی کامل زنان از قيد هر ستمی است، رهنمون سازند. اين اميدواری، البته بی پايه و اساس نيست. افزايش تعداد و جمعيت کارگری در چند دهه اخير در ايران و رشد روز افزون اعتراضات کارگری در سطحی گسترده و به واقع در وسعت تمام کشور، اميد فراوان و چشم اندازهای پر نوری را برای هر کمونيستی ايجاد می کند تا با تکيه بر قدرت تاريخی پرولتاريا که ويرانگر اصلی آخرين جامعه طبقاتی تاريخ و بر پا دارنده جهانی آزاد و انسانی است، در اين راه مبارزه نمايد. به خصوص ما زنان کمونيست بايد بکوشيم با انرژی تمام به وظايف تاريخی و انقلابی خود به طور کلی در قبال کارگران و زحمتکشان جامعه خود و بطور مشخص در قبال زنان کارگر و زحمتکش و جنبش زنان در ايران جامه عمل بپوشانيم. تأکيد من روی اين موضوع بويژه از آن روست که امروز در شرايط تضعيف جنبش کمونيستی در سطح جهان و در شرايطی که ايده های بورژوائی امکان رواج گسترده تری را در زمينه های مختلف اجتماعی يافته اند، جنبش زنان در ايران نيز از هجوم ايدئولوژيکی گسترده انديشه های بورژوائی در امان نمانده است. درست به همين خاطر است که امروز نه، فريادهای رنج و درد زنان زحمتکش و نه، صدای مبارزاتی آنان بدرستی در همه جا منعکس می شود. در چنين وضعيتی حتی خيلی از کسانی که ادعای کمونيست بودن دارند و گاه سخنان رهبران و رهروان کمونيست گذشته را در رابطه با زنان کارگر و زحمتکش تکرار می کنند، در عمل همان اهداف و نظراتی را تبليغ می کنند و همان راهی را می روند که جنبش بورژوائی زنان معرف آنست. بنابراين تأکيد بر مخدوش نکردن مرزهای طبقاتی در جنبش زنان و تلاش برای تقويت گرايش پرولتری و کمونيستی در اين جنبش، امری است لازم که امروز وظيفه عاجلی را برای کمونيست های راستين تشکيل می دهد.
اما در مورد قسمت اول سئوال شما که به نظر من در واقع پيشرفت های جنبش زنان را در صد سال اخير به لحاظ تاريخی مد نظر دارد، ضروری است به عقب يعنی به صد سال پيش برگرديم و اگر چه نمی توان همه مسايل مربوط به زنان درطی اين پروسه طولانی را بازگوئی نمود ولی با نگاهی به مقطع برگزاری کنفرانس بين المللی زنان سوسياليست که طی آن روز جهانی زن تعيين گرديد و توجه به وضعيت و شرايط زندگی و کار اکثريت زنان در جوامع غرب در همان مقطع می توان فهميد که جنبش زنان چه فراز و نشيب هائی را در اين مدت طی کرده است. اتفاقاً همانطور که می دانيم يکی از موضوعاتی که در اين کنفرانس مطرح و مورد توجه قرار گرفت، شرايط کار و زندگی و مبارزات زنان کارگر نساجی در امريکا بود. روزی بيش از ۱۲ ساعت شيره جان زنان کارگر در کارخانه ها کشيده می شد بدون آنکه مزدی دريافت کنند که به آنها امکان دهد حداقل شرايط زندگی انسانی را برای خود و خانواده خود فراهم نمايند. اين يک نمونه از زندگی ميليونها زن کارگر و زحمتکش در غرب بود. نمونه ای که ترسيم گر تصوير بسيار سياهی از شرايط کار و زندگی زنان تحت ستم در کشورهای غربی در قرن نوزده و اوايل قرن بيستم می باشد.
زنانی را تصور کنيد که صبح زود عازم کار گشته و ساعت ۸ شب، خسته و کوفته به خانه بر می گردند. زنی را به تصور آوريد که بچه شيرخواره اش را به همراه بچه يا بچه های ديگرش در خانه گذاشته و اگر خوش شانس است به مادر پيری ويا به شخص ديگری در ازاء کمی پول سپرده است. اين بچه در تمام مدت طولانی که مادر در کارخانه جان می کند، از گرسنگی بيقرار است و جيغ می زند و اين در حالی است که مادر نيز از درد شديد پستان های پر شيرش که از زير لباس نيز چکه می کند، در رنج است. اين ها هر چند ممکن است که توصيف های شاعرانه به نظر برسند اما واقعی هستند و تصورات خيالی نمی باشند. اتفاقاً مورد اخير يکی از تصاويری است که در گزارش بازرسان کارخانه ها در انگلستان از شرايط کار و زندگی زنان کارگر در سالهای قبل از خيزش زنان کارگر نساجی در امريکا، در کتاب انگلس به نام "وضع طبقه کارگر در انگلستان" نقل شده اند. می توان به نشريات رسمی آن دوره انگلستان رجوع نمود و متوجه بسياری از واقعيات دردناک زندگی و کار زنان کارگر در آن دوره ها شد، همانطور که مارکس در کتاب کاپيتال نيز بر مبنای همان گزارشات به گوشه هائی از کار و زندگی زنان و دختران جوانی می پردازد که گاه در محيط تنگ کارگاه به دليل فشار بيش از حد کار آنهم در شرايط بی غذائی معمولشان، حتی جان خود را نيز از دست می دادند. اينها تصاويری است که حتی در اوايل قرن بيستم عيناً و يا با تفاوت هائی در کشورهای غربی وجود داشت. تنها با رجوع به اين واقعيت ها و مقايسه آن با شرايط کار و زندگی کارگران زن در حال حاضر در کشورهای غربی، می توان آن گذشته سياه را باز شناخت و راه طی شده را درک نمود . با مد نظر داشتن آن گذشته، امروز اگر تنها به قوانين مربوط به زايمان و مرخصی های مربوط به آن، اگر به مسايلی چون برخورداری مادران از مهد کودک که هنوز عليرغم يورش گسترده ای که بورژوازی در سالهای اخير به دست آوردهای مبارزاتی زنان در گذشته انجام داده در بعضی از کشورها، امکان استفاده از آن بطور رايگان يا با هزينه کم برای خانواده های کارگری وجود دارد توجه کنيم، اگر ببينيم که کسب هر يک از چنين اموری در چه پروسه های مبارزاتی امکان پذير شده است؛ و از بين بردن و رفع بسياری از تبعيضاتی که زنان اين جوامع همواره از آنها در رنج بودند را در نظر بگيريم و همچنين به عنوان مثال در شرايط وجود پارلمان هائی با شرايط دموکراتيک ، به يک نمونه از مبارزات آنان در ارتباط با بدست آوردن حق رأی توجه کنيم، اگر ببينيم که حقوق اجتماعی زنان در غرب به طور وسيع در قانون به رسميت شناخته شده و آنها امروز در خيلی از عرصه ها از حقوقی برابر با مردان برخوردارند و در شرايط وجود نسبی آزادی های دموکراتيک در اين جوامع اين تساوی حقوقی تا حد زيادی در ميان همگان جا افتاده است، وقتی همه اينها را در نظر بگيريم، آنگاه می توانيم در يابيم که جنبش زنان در کل و به لحاظ تاريخی در راه تحقق خواستهای برحق خويش چه گام های بزرگی را در طی صد سال اخير به جلو برداشته است.
شکی نيست که جنبش زنان در صد سال گذشته راه مستقيمی را به جلو طی نکرده بلکه فراز و نشيب های زيادی را از سر گذرانده است. اتفاقاً بدون توجه به اين فراز و نشيب ها هرگز نمی توان شناخت درستی از پيشروی های جنبش زنان بدست آورد. در رابطه با فراز های اين جنبش در غرب بايد خاطر نشان شد که علاوه بر تأثيرات بسيار مثبتی که اين جنبش از فعاليت احزاب کمونيست و زنان کمونيست در اروپا و امريکا گرفته است، اساساً يکی از وقايعی که با اهميت ترين و برجسته ترين تأثير را در مسير پيشروی جنبش زنان در تاريخ داشته است، همانا انقلاب کبير اکتبر ۱۹۱۷ در روسيه می باشد. اين نکته بسيار مهمی است که هرگز نبايد آن را فراموش نمود. در پرتو اين انقلاب کارگری و حکومت کارگری منتج از آن ، برای اولين بار در تاريخ، تساوی زن و مرد در همه زمينه ها رسما اعلام شد و قوانينی به نفع زنان به تصويب رسيد. از اين رو برای اولين بار در تاريخ، زنان حقيقتاً احساس کردند که به آنها به عنوان يک انسان کامل ارزش گذاشته شده و برخورد می شود. علاوه بر اين تحت تأثير اين انقلاب بود که جنبش های انقلابی و مترقی در سراسر جهان که زنان بخشی از شرکت کنندگان در آنها بودند پا گرفتند. اين جنبش ها در اروپا و امريکا به گونه ای و در کشورهای مستعمره و نيمه مستعمره و وابسته به گونه ای ديگر جريان يافتند ؛ و درست در بطن اين مبارزات که برعليه سيستم سرمايه داری در غرب و برعليه سلطه امپرياليستی در کشورهای ديگر و به منظور رسيدن به آزادی و ايجاد و بسط دموکراسی بوجود آمده بودند، جنبش زنان نيز با طرح بعضی از مطالبات خاص خود و مبارزه برای دست يابی به آن خواست ها، قدم های هر چه بيشتری را به جلو برداشت. در رابطه با اين نکته بسيار با اهميت، بايد يادآوری نمود و تأکيد کرد که بر مبنای تجارب مبارزاتی صد سال اخير، جنبش زنان هيچوقت به تنهائی و مجزا از جنبش های اجتماعی ديگر رشد ننموده و به جلو نرفته است، بلکه اين جنبش درست در بطن جنبش های انقلابی و مترقی عمومی امکان رشد و طرح مسايل خاص خود را يافته است. اتفاقاً درست به خاطر درک چنين واقعيتی، زنان کمونيست به عنوان پيشروان اصيل جنبش زنان همواره کوشيده اند فعاليت برای حل مسايل خاص زنان را در راستای مبارزه برای تغيير وضع ظالمانه عمومی موجود پيش ببرند و اين را به مثابه اساس فعاليت های مبارزاتی خود قرار دهند.
سوال: اگر ۸ مارس به مثابه روز جهانی زن بخشی از دستاوردهای جنبش کارگری و کمونيستی است ، تأثير افت و خيزها و بحرانهای جنبش کمونيستی بر مبارزات زنان را چگونه می بينيد؟
پاسخ: بلی، بوجود آمدن روز جهانی زن، يکی از دستاوردهای جنبش کارگری و کمونيستی است که مسلماً بدون تلاش مستقيم زنان کارگر و کمونيست نمی توانست حاصل شود. در رابطه با تاثير افت و خيز اين جنبش ها روی جنبش زنان، پيش از اين از تأثيرات انقلاب اکتبر صحبت کردم. اين انقلاب به عنوان اولين حکومت کارگری پيروزمند آنهم در کشوری با وسعتی بسيار بزرگ ، حقيقتاً در رشد آگاهی وارتقای روحيه انقلابی در ميان کارگران و زحمتکشان و همه محرومين جهان و در بيداری آنها حتی در کشورهائی که کاملا اسير دست امپرياليستها و تحت سلطه آنها قرار داشتند، تأثير بسزائی داشت. به واقع افتادن قدرت سياسی به دست طبقه کارگر در روسيه، موضوعی نبود که کارگران و زحمتکشان و همه ستمديدگان جهان را به وجد و غليان نياورد. به همين خاطر درست متعاقب انقلاب اکتبر بود که جنبش های مترقی و انقلابی در اقصی نقاط جهان پا گرفتند و کمونيسم بيش از پيش در ميان کارگران و روشنفکران انقلابی با اقبال هر چه وسيع تری روبرو گشت. برای سالها، وضع غالب به ويژه در دنيای غرب، چنين بود. در پرتو اين فضا بهيچوجه عجيب نيست که ما در جريان حمله فاشيسم به اسپانيا در سال ۱۹۳۵ شاهد آنيم که جوانان کمونيست و انقلابی از سراسر کشورهای اروپائی، از سوئد گرفته تا فرانسه و انگليس و حتی از يونان، دسته دسته برای جنگ با فاشيسم و کمک به انقلاب اسپانيا راهی آن ديار می گردند و سپس در ارتباط با جنگ جهانی دوم و پس از آن ما شاهد اوج گيری مبارزات ضد استعماری در نقاط مختلف با گرايشات چپ هستيم و بعد شاهد انقلاب چين به رهبری مائوتسه دون و انقلاب ويتنام به رهبری هوشی مين. در اين شرايط مبارزاتی همراه با برافراشته بودن پرچم سرخ کمونيسم است که مبارزه زنان نيز در راه تحقق خواستهای عادلانه خويش و برای رسيدن به آزادی، در اقصی نقاط جهان راه ظفر نمون خود را طی می کند و به طور مشخص و برجسته در اروپا و امريکا دست آوردهائی را از آن خود می نمايد. اگر اين دست آوردها و تاريخ های به تصويب رسيدن قوانينی در پارلمان های اين کشورها به نفع زنان را از نظر بگذرانيم، خواهيم ديد که همه آنها درست در شرايط رشد جنبش های کارگری و کمونيستی در اين کشورها تحقق يافته اند. در حقيقت امر سرمايه داری در غرب، تنها برای ايجاد سد در مقابل کمونيسم در اين منطقه، خود را ناچار به عقب نشينی و تن دادن به خواسته های جنبش زنان با توجه به رشد و اهميت قابل ملاحظه آن جنبش می ديد. اين سرمايه داری حاضر بود که از ترس و وحشت مرگ به تب رضايت دهد، از اين رو در مقابل رشد کمونيسم در غرب، با رفورم به جنگ انقلاب رفت. اين برخوردی بود که سرمايه داری در کشورهای غربی نه فقط در رابطه با جنبش زنان بلکه در ارتباط با جنبش های کارگری و ديگر جنبش های اجتماعی نيز انجام داد.
جنبش زنان در ديگر کشورهای دنيا نيز در اين دوران از رشد و گسترش زيادی برخوردار شد. از جمله در اين دوره با انقلاب کوبا نيز مواجهيم که دست آوردهای چشمگير زنان کوبا به خاطر انقلاب در اين کشور، حتی تا امروز و عليرغم همه تحولاتی که در آن کشور رخ داده نيز تا حدی به قوت خود باقی است. چگونگی مبارزات زنان در کشورهای مختلف و دست آوردهای مبارزاتی شان هريک بايد بطور جداگانه مورد بررسی قرار گيرد، اما به طور کلی در دوره مورد بحث می توانيم در مجموع از پيشرفت های مبارزات زنان در اقصی نقاط دنيا صحبت کنيم.
جنبش کمونيستی امروز بسيار تضعيف گشته است و در شرايط سير قهقرائی جوامعی که زمانی با رهبری طبقه کارگر، انقلاباتی در آن ها بوجود آمده بود و بويژه با برملا شدن کامل انحطاط جامعه شوروی سابق، کمونيسم بيش از هر زمان ديگری در زير خرواری از اتهامات و برچسب های غير واقعی قرار گرفته و ايده ها و گرايشات ضد کمونيستی يا غير کمونيستی فضای بيشتری برای عرض اندام کردن پيدا نموده اند. در چنين شرايطی مسلم است که جنبش زنان نيز نمی توانست از آلودگی های ايدئولوژيکی بورژوائی در امان بماند. البته اين به معنی تسلط ايدئولوژی های بورژوائی بر جنبش زنان نيست. به خصوص که پس از سپری شدن يک دوره از زمانی که فمينيسم در صدد غلبه بر جنبش زنان در غرب بر آمد وشکست آن در دهه ۶۰ ميلادی، آن ايده ها ديگر از مقبوليتی برخوردار نيستند. با اينحال به دليل ضعف جنبش کمونيستی در حال حاضر، جنبش زنان در مجموع بر مبنای ايده های درخشان کمونيستی هم حرکت نمی کند. به طور کلی تأثير افت جنبش کمونيستی بر جنبش زنان را بايد در همان چهارچوبی مورد توجه قرار داد که کل جنبش های انقلابی و مترقی را می توان با توجه به آن ارزيابی نمود. در شرايط کنونی با توجه به گرفتار آمدن سيستم سرمايه داری جهانی در بحرانی شديد، ما شاهد هجوم گسترده بورژوازی به دست آوردهای مبارزاتی پيشين از جمله در حوزه مسايل مربوط به زنان هستيم. اين امر در شرايط ضعف جنبش کمونيستی به ارتجاع امکان می دهد که با دستی هر چه بازتر زمينه های ستم و استثمار هر چه شديد تر نيروی کار زنان را بوجود آورده و به سرکوب مبارزات آنان بپردازد. بيهوده نيست که ما امروز به عنوان مثال در کشورهای غربی شاهد کوشش هائی برای تقويت مراکز مذهبی با تبليغات ارتجاعی بر عليه زن و از جمله ايجاد زمينه هائی برای جلوگيری از سقط جنين هستيم در حالی که خشونت بر عليه زنان نيز از جمله همراه با ايجاد تسهيلات هر چه بيشتر برای کمپانی های تجارت سکس، دراشکال گوناگون رواج هر چه بيشتری می يابد. روی کار آمدن و تقويت حکومت های مذهبی اسلامی و رشد ارتجاع زن ستيز در ابعادی بسيار وحشتناک در کشورهای به اصطلاح اسلامی که ما در کشور خود از نزديک در جريان آن قرار داريم نيز يکی از جلوه های برجسته هجوم سرمايه داران به دستاوردهای مبارزاتی زنان و ايجاد زمينه های مساعد برای استثمار نيروی کار زنان می باشد. در اين کشورها ابعاد ستم و استثمار و يا جنايات آشکاری که بر عليه زنان صورت می گيرد غير قابل توصيف است. يک نمونه از آن جنايات که مايلم در اينجا بازگو کنم مربوط به صدور "قانونی" خدمتکار از مصر به عربستان سعودی می باشد که در هفته نامه الاهرام در تابستان سال قبل درج شده. در آنجا از قرارداد صدور سالی ۱۲۰۰۰ "کلفت جوان" به عربستان سعودی خبر داده شده و از قول حمدی السعيد نماينده مجلس و مسئول کميته بهداشت پارلمان، حوادث هولناکی توضيح داده شده است. او به " ربودن و فروش ارگان های زنده خدمتکاران از جمله کليه و بخش هايی از کبد برای انتقال عضو که قربانيان از آن مطلع نيستند و برای سلامت جسمی و آينده ی آنها عواقب سختی در بردارد." اشاره نموده و اضافه کرده است: "معمولا به خدمتکاران، يک برنامه کنترل سلامتی "چک آپ" ارائه ميدهند. طی چک آپ آنها را بيهوش ميکنند و ارگان مورد نظر را از بدن خارج ميکنند- گاه با و گاه بدون اطلاع آنها."
به اين خبر هولناک می توان از جنبه های مختلف برخورد نمود. ولی آنچه اساسی است توجه به شرايط زندگی بسيار غير انسانی است که سيستم سرمايه داری برای ميليون ها زن کارگر و زحمتکش در اقصی نقاط جهان بوجود آورده است. به نظر من تنها با رشد جنبش های کمونيستی و مبارزات طبقه کارگراست که چشم انداز از بين رفتن چنين ستم ها و جناياتی در حق زنان و امکان واقعی رهائی زنان بوجود می آيد.
سوال: بگذاريد روی مسايل زنان ايران متمرکز شويم و سوال کنيم که با توجه به آنچه که گفتيد بطور مشخص و در ايران ، سير مبارزات زنان در صد سال اخير را چگونه بررسی می کنيد؟
پاسخ: اگر مبداء رشد مبارزات زنان در ايران را از دوره مشروطه در نظر بگيريم می بينيم که زنان مبارز ايران در راه رسيدن به حقوق دموکراتيک خويش و برای کسب حقوق برابر با مردان از چه کوره راه های سختی عبور کرده و چه شرايط دشوار و سياهی را از سر گذرانده اند. زمانی بود که بر مبنای شريعت اسلام و سنت های عقب مانده و ارتجاعی، چنان غل و زنجيرهائی بر دست و پای زنان بسته شده بود که آنها نه فقط در بی حقوقی کامل بسر می بردند بلکه اين امر، هم از طرف حاکميت سياسی موجود و هم از جانب مردم و خود زنان نيز به طور عموم امری پذيرفته شده بود. در چنين شرايطی آنچه به عنوان وظيفه اصلی و واقعی در مقابل زنان پيشرو و مبارز برای رهائی خود قرارداشت، کوشش در جهت تغيير زمينه های عينی و مادی آن شرايطی بود که حکم بر بردگی و بندگی زن می داد. براين اساس ما در دوره انقلاب مشروطه شاهد فعاليت بی دريغ زنان در همه حوزه های مبارزاتی و به عبارتی ديگر شرکت در اين انقلاب هستيم.
انقلاب مشروطيت، انقلاب بورژوا- دموکراتيک ايران با خصلت ضد امپرياليستی بود که کسب حقوق و آزاديهای دموکراتيک، مضمون آن را تشکيل می داد. مسلم است که پيروزی چنين انقلابی، اصلی ترين زمينه را برای بالندگی مبارزات زنان تا رسيدن به حقوق عادلانه خويش بوجود می آورد. در مقابل اين انقلاب، از يک طرف همه مرتجعين داخلی از محمدعلی شاه قاجار گرفته تا آخوندهائی چون شيخ فضل الله نوری و خان های فئودال بی رحم ضد مشروطه در نقاط مختلف ايران قرار داشتند و از طرف ديگر امپرياليست ها و عمدتاً امپرياليست های انگليس و روس بودند که در جهت شکست اين انقلاب و جلوگيری از تحقق اهداف دموکراتيک و ضد امپرياليستی آن، دست به هر اقدام خونين و ارتجاعی می زدند. اهميت مبارزات زنان در دوره مشروطيت با در نظر گرفتن چنين شرايطی قابل درک می باشد. در اين دوره، زنان مبارز توانستند با پاره کردن بسياری از محدوديت ها و حصارهای دور خود، در کنار مردان مبارز دست به مبارزه قاطع برعليه ارتجاع بزنند. آنها از دست زدن به انواع اعتراضات در شکل های مختلف گرفته تا شرکت در انواع کارهای آگاه گرانه مبارزاتی شرکت داشتند. به طور کلی می توان گفت که زنان در دوره مشروطيت در همه حوزه ها و در انواع و اشکال مختلف مبارزه ، حاضر و فعال بودند. مثلاً در شرايطی که هرگونه تجدد خواهی و نشر افکار آزاديخواهانه در جامعه از طرف انواع و اقسام مرتجعين حاکم، جرم محسوب می شد و به خصوص اگر اين تجدد خواهی در رابطه با زنان بود، فورا با انگ کفر و ضديت با خدا مواجه شده و به عنوان گناهی نابخشودنی سرکوب می شد، در آن شرايط، اين زنان با چه عزم راسخی جهت شکستن ديوارهای تنگ سنت های ارتجاعی مردسالارانه قدم برداشته و به اشکال گوناگون از جمله سواد آموزی و کوشش در تأسيس مدارس دخترانه و يا انتشار نشريات خاص زنان به طرح مسايل و مشکلات خود دست زدند. اما حتی بيشتر از اين، زنان در آذربايجان و تبريز که مهد انقلاب مشروطيت بود، علاوه بر همه کارهای برشمرده فوق، به اقدامات مبارزاتی ديگر نيز دست زدند. زنان در آذربايجان، درحوزه های کار خطرناک آذوقه رسانی به جبهه های جنگ که گاه به قيمت ازدست دادن جانشان تمام می شد، تا شرکت مسلحانه در خود جبهه های جنگ نيز فعاليت می نمودند. بايد دانست که اين زنان شجاع و رزمنده برای اين که بتوانند در کنار مردان، اسلحه بدست بجنگند، به دليل حاکميت مطلق فرهنگ مردسالاری در جامعه آن زمان که زنان را حقير پند اشته و تنها بودن در خانه و آشپزخانه را شايسته آنها می دانست، مجبور بودند لباس مردانه بتن کنند و با پوشاندن و پنهان کردن هويت زنانه خود، وظايف انقلابی خويش را انجام دهند. اين وظايف انقلابی همانا وظايفی در جهت ايجاد شرايط دموکراتيک در جامعه بودند که امکان پاره کردن بندهای اسارت از دست و پای زنان را به آنها می داد.
همه اقدامات و فعاليت های زنان که در دوره مشروطيت صورت گرفت عليرغم شکست آن انقلاب، ارزشمند بوده و تأثيرات خود را در جامعه بجا گذاشتند. با اين حال شکست انقلاب مشروطيت و عدم تحقق خواستهای دموکراتيک مردم در کل، به معنی عدم دستيابی زنان به آزادی های مورد نظر نيز بود. بنابراين درهنگام تنظيم قانون اساسی، با توجه به نقش غالب مرتجعين در آن که عمدتا از ايادی امپرياليستها و از جمله آخوندها با فرهنگ شديد مرد سالاری بودند، کمترين توجهی به تأمين خواستهای دموکراتيک زنان نشد و بر بی حقوقی زنان کماکان صحه گذاشته شد- همانطور که خيلی از خواستهای دموکراتيک کل توده ها نيز در آن قانون زير پا گذاشته شد. اما عليرغم همه تلاش مرتجعين، تأثيرات مثبت مبارزات دموکراتيک و آزاديخواهانه زنان و مردان مبارز در طی انقلاب مشروطيت چنان بود که پس از آن انقلاب، راه برای حضور هر چه بيشتر زنان در مسايل اجتماعی گشوده شد.
در بررسی مبارزات زنان ايران در صد سال اخير نمی توان شرايط شديداً ديکتاتوری و اختناقی که با کودتای انگليسی رضا شاه و با بوجود آمدن حاکميت امپرياليستی برای اولين بار در ايران بوجود آمد و تا به امروز ادامه يافته است را از نظر دور داشت. چه در زمان رضا شاه و چه در دوره پسرش محمد رضا شاه در حالی که شديداً با برقراری کمترين آزادی های دموکراتيک و از جمله آزادی هائی به نفع زنان در جامعه مقابله می شد و هرگونه حرکتی در اين جهت سرکوب می گشت، در همان حال با تقويت روحانيون مرتجع و حمايت های مادی و معنوی از مراکز مذهبی، از سنت های فئودالی مردسالارانه دفاع شده و فرهنگ های عقب مانده موجود در مورد زن وسيعاً در جامعه تبليغ و ترويج می شد. سلطه اين رژيم های ديکتاتور از يکطرف مانع از بسط مبارزات زنان در راه کسب حقوق دموکراتيک خود بود و از طرف ديگر اين رژيم ها به خاطر نياز برای بسط هر چه بيشتر سرمايه های امپرياليستی در ايران؛ با روش های ويژه خويش سعی در کشاندن زنان به صحنه های اجتماعی را داشتند. به همين دليل هم مثلاً ممنوعيت آزادی پوشش در دوره رضا شاه که در مورد زنان به "کشف حجاب" معروف است، نه تنها باعث برافتادن حجاب در جامعه و روی آوری زنان به حوزه های اجتماعی نشد بلکه به دليل فقدان زمينه های اقتصادی و اجتماعی لازم برای اين منظور، نتيجه عکس داده و در سطح توده ای باعث خانه نشين شدن هر چه بيشتر زنان شد. در دوره محمد رضا شاه، رشد سيستم سرمايه داری و الزامات ناشی از آن در ارتباط با کشيده شدن زنان به بازار کار و به صحنه های اجتماعی، برجستگی هر چه بيشتری يافت. در اين زمان، زنان در شرايطی وارد کار در حوزه های اقتصادی و اجتماعی شدند که درست به دليل نياز رژيم شاه برای تقويت مرتجعين مذهبی به عنوان پشتيبانان حکومت ضد مردمی خويش، فرهنگ مردسالاری همچنان سيطره داشت. در واقع، بلحاظ تاريخی از اين زاويه نيز بايد متوجه بود که زنان ايران هرگز فرصت نيافتند که همچون زنان در کشورهای اروپائی، رهائی از قيد و بندهای فئودالی- مذهبی را در يک مسير طبيعی(آنچنان که در غرب انجام شد) با مبارزه خود بر عليه مرتجعين مدافع موسسات مذهبی و هر نوع دخالت مذهب در دولت، پيش ببرند. به همين خاطر نيز در تمام دوران حکومت پهلوی ها همواره بين نياز به ورود زنان به بازار کار و صحنه های اجتماعی از يک طرف و نياز ارتجاع به محکم کردن قيد و بندها بر دست و پای زنان و محدود کردن هر چه بيشتر آنان در جامعه از طرف ديگر تناقضات غير قابل حلی بوجود می آمد که البته زنان بيشترين صدمه را از آن می ديدند. در چنين وضعی تا آنجا که به مبارزات زنان ايران مربوط است، بطور کلی در دوره حکومت های ننگين پهلوی (پدر و پسر)، در موارد متعددی به هنگام بر آمد جنبش های توده ای، زنان مبارز امکان فعاليت در راه تحقق خواستهای عادلانه زنان را يافته و حتی موفق به تشکيل انجمن ها و سازمان های زنان نيز گشته و مسايل خاص زنان را مورد برخورد قرار داده اند. حتی در جريان جنبش جنگل در شمال ايران، برگزاری جشن روز زن در ۸ مارس توسط زنان آگاه و پيشرو در آن جنبش، در تاريخ ايران به ثبت رسيده است.
با نگاهی به گذشته می توان ديد که اگر چه مبارزات زنان در پيوند با رشد کل جامعه در تمام مدت مورد بحث، روندی رو به جلو داشته است ولی هنوز تا دهه ۵۰ استعدادها وتوانائی های زنان به طور عموم در جامعه شناخته شده نبود. هنوز در ذهنيت جامعه، زن موجودی ضعيف بشمار می رفت؛ و اين امر در ميان آحاد مختلف جامعه فرهنگ پذيرفته شده ای بود که گويا مردان از توانائی های ذاتی بيشتری نسبت به زنها برخوردارند. اين را حتی خود زنان نيز باور داشتند، چرا که هنوز به قدرت خود به عنوان يک انسان مستقل واقف نبودند. در ضمن تا دهه ۵۰ ، جامعه ايران از لحاظ زيربنائی مسيری را طی کرده بود که خواه ناخواه بر مسير حرکت زنان تأثير گذار بود. درست است که جامعه ما بدليل نفوذ و تسلط امپرياليسم بر همه شئونات آن ، از رشد و شکوفائی يک جامعه سرمايه داری کلاسيک محروم شد، اما به هر حال برقراری سيستم سرمايه داری وابسته در ايران وضعيتی را در دهه ۵۰ بوجود آورده بود که زنان به بازار کار کشيده شده و تا حدی از استقلال اقتصادی برخوردار گشته بودند. اما اين امر نه، به خودی خود می توانست منجر به شناسائی مقام واقعی زن در جامعه گردد و نه، با توجه به تبليغات بورژوائی ای که به زن صرفاً به عنوان يک کالا می نگريست و در همان زمان در جامعه ايران رواج می يافت، امکان می داد که توانائی ها و قابليت های زنان حتی برای خود آنان شناخته شود. اکنون در موقعيتی که زنان در آن قرار داشتند، نياز به شرايطی بود که در بستر آن، زن بتواند واقعيت وجودی خود را به عنوان انسانی برابر با مرد و به عنوان انسانی که با فعاليت های خود حتی می تواند مورد تحسين جامعه قرار گيرد، به خويشتن و به مردم خويش بشناساند. اين شرايط را مشخصاً جنبش مسلحانه بر عليه رژيم شاه که نقطه عطفی در تاريخ مبارزات دموکراتيک و ضد امپرياليستی مردم ايران بوجود آورد، برای زنان ايران، فراهم نمود. واقعيت اين است که مبارزه مسلحانه روشنفکران انقلابی در آن برهه، رکود و خمود را در جامعه در هم شکسته و بخش های آگاه و پيشرو و سپس توده ها را وسيعاً به صحنه مبارزه کشاند. در مسير اين مبارزه سترگ و خونين بود که زنان با شرکت و ايفای نقش های بسيار برجسته در آن امکان يافتند که شرايط نوينی را در رابطه با زنان و مبارزات آنان در جامعه ايجاد کنند. آنها چهره ای از زن را به کل مردم ايران ارائه دادند که تا آن زمان زن به آنگونه شناخته نشده و در تصورشان نيز نمی گنجيد. زن اکنون انسانی توانا و قدرتمند و قابل احترام بود و ديگر نه تنها نمی توانست موجودی ضعيف پنداشته شود بلکه کسی بود که درس آزادگی به اقشار و طبقات مختلف جامعه می آموخت. با در نظر گرفتن اين واقعيت، بايد پرسيد که آيا شرکت زنان آزاده در جريان مبارزه مسلحانه ای که از سال ۱۳۴۹ در ايران آغاز شد، با توجه به همه دست آوردهائی که اين مبارزه برای کل زنان و رشد مبارزات آنان در پی داشت، خود، يک نقطه عطف در تاريخ مبارزات زنان ايران محسوب نمی شود؟به نظر من به اين سئوال بايد صد در صد پاسخ مثبت داد. دهه ۵۰ ، مهر خيزش زنان برای گسست زنجيرهای عرف و سنت چند صد ساله بر دست و پای خود را داراست. آن عرف و سنت های ارتجاعی سنگين و نفوذ کرده در اعماق جامعه را زنان ايران به هيچ وسيله ديگری جز با مبارزه قاطع و جسورانه خود نمی توانستند مورد حمله قرار دهند. در دهه ۵۰ زنان با پاره کردن زنجيرهای اسارت بر دست و پای خود و له کردن همه عرف و سنت های مردسالارانه حاکم بر جامعه در زير پای خود، با قاطعيت بپا خاسته و به عنوان انسان های مستقل و برابر با مردان و پا بپای آنان وارد صحنه مبارزه خونين طبقاتی شدند. اين حقيقتاً يک نقطه عطف بود. تا آن زمان عليرغم همه مبارزاتی که از طرف زنان صورت گرفته بود، به هر حال در ذهن جامعه، زن فردی درجه دوم و وابسته به مرد محسوب می شد. اما حال وقتی از زير چادر زنانه که صرفاً به عنوان فريب رژيم شاه پوشيده می شد، مسلسل بيرون می زد و صفير گلوله های چريکهای فدائی ای چون مهرنوش ابراهيمی ها، مرضيه احمدی ها و نزهت روحی آهنگران ها، به گوش می رسيد که قلب سياه دشمنان خلق تحت ستم ايران را نشانه می رفت و برای قلب های زخمگين و پر اندوه توده ها شادی می آفريد، ديگر زن در ذهن جامعه نمی توانست همانی باشد که قبلاً شکل گرفته بود. در دهه ۵۰ شرکت وسيع زنان در مبارزه مسلحانه و در حوزه های مختلف مبارزه طبقاتی، تحولی در نگرش جامعه چه در ميان مردان و چه زنان نسبت به عنصر زن بوجود آورد. اگر زن توانسته است اسلحه بدست گرفته و بر عليه قدرت حاکم که اتفاقاً در ذهن توده ها بسيار قوی و قدرت مطلق نيز بنظر می رسيد، بجنگد، اگر توانسته است در مقابل شکنجه گران با رشادت تمام ايستادگی نموده و مقاومت کند، اگر قادر به انجام همه کارهای مربوط به سازماندهی و فرماندهی و غيره می باشد، پس ديگر زن را نمی توان عنصری ضعيف و وابسته به مرد بحساب آورد. به اين ترتيب بود که در دهه ۵۰ نام زن به مثابه انسانی توانا و شايسته، انسانی رزمنده و شجاع در ذهن جامعه و بر صفحات تاريخ حک شد. در حقيقت دهه ۵۰ در مسير مبارزات زنان ايران، دهه انفجار بود، نه فقط انفجار آگاهی در ميان آنان بلکه انفجار در چگونگی عملکرد زنان در ميدان خونين مبارزه طبقاتی. بنابراين حال، چيزی شگفت انگيز، ظاهراً دور از انتظار و عجيب و در عين حال تحسين آورکه تا آن زمان سابقه نداشت در تاريخ زندگی زنان، آغاز به تکوين می نمود.
وقتی در عمل و در عينيت، زن توانائی ها و شايستگی خود را به ثبوت رسانده بود، ديگر جامعه نمی توانست با ذهنيت سابق خود در مورد زن قضاوت نمايد. اما چنين موفقيتی تنها و صرفاً با مبارزه بی دريغ زنان پيشرو که مستقيماً در مبارزه مسلحانه شرکت داشته و در سازمان های انقلابی مسلح آن دوره متشکل بودند، بدست نيامد. بايد بياد داشت که پشتيبانی و حمايت های مادی و معنوی انبوه زنان آزاده ايران از جنبش انقلابی مسلحانه از همان سال ۴۹ و ايفای نقش های مبارزاتی مختلف از طرف آنان در اين مسير، از اهميت بسيار بزرگی برخوردار است. آنها زنانی بودند که هر يک با به عهده گرفتن يک وظيفه انقلابی در رابطه با جنبش مسلحانه و انجام فعاليت های مبارزاتی گوناگون، نقش انقلابی خود را در ساخته شدن تاريخ به نفع زنان ايفاء نمودند. چرا که مبارزه و فعاليت های آنان چه در دانشگاه ها، چه در مدارس و چه در ديگر اماکن و حوزه های اجتماعی و همچنين در خارج کشور، نقش بسيار موثری در پيشبرد اين جنبش و شناساندن چهره زن مبارز به جامعه داشت. درست با توجه به حضوروسيع زنان انقلابی در جريان مبارزه جاری در دهه ۵۰ بود که لحن و موضوع ادبيات پيشين نيز نسبت به زن تغيير کرد. در غالب اين ادبيات، ياد زن با شراب و گيسوان افشان همراه بود،امری که امروز کمتر کسی با عنوان روشنفکر با فرهنگ، چنان برخوردی را پذيرا می شود و اصولاً، امروز جز در متون آشکارا ارتجاعی که اغلب مهر حکومت جمهوری اسلامی را دارند، در اغلب نوشته ها نسبت به زن با لحن کاملاً انسانی تری برخورد می شود. اين را زنان ايران حقيقتاً مرهون مبارزات خود در گذشته و به خصوص در دهه ۵۰ می باشند که در عين حال بدنبال خود شرکت وسيع زنان در انقلاب ضد سلطنتی و ضد امپرياليستی ۵۶-۵۷ را فراهم نمود که بر روند تاريخ مبارزاتی زنان ايران تأثير بسزائی گذاشته است.
در صد سال پيش در شرايط بی حقوقی کامل زن و حاکميت شديد فرهنگ مردسالارانه که مانع از حضور زن به خصوص در شهرها در کنار مرد بود، همانطور که اشاره شد، زنان مبارز مشروطيت در کنار مردها اسلحه بدست جنگيدند. ولی آنها به طور کلی امکان علنی کردن شرکت خود در مبارزه مسلحانه بر عليه دشمن را نداشتند و مجبور به پوشيدن لباس مردانه و پنهان نگهداشتن حضور خود در جبهه ها بودند. به همين خاطر تنها در موارد اتفاقی، از جمله به هنگام به خاک سپردن جسد رزمندگان دلير مشروطيت، به وجود زنان دلاور در ميان آن اجساد پی برده می شد. اين موضوع که پس از به توپ بسته شدن مجلس در تهران، زنان شجاع و مبارز آذربايجان در کنار مردان دلير اين ديار اسلحه به دست گرفته و با ارتجاع جنگيدند در آثار مختلف مربوط به انقلاب مشروطيت، قيد شده است. ژانت آفاری در کتاب انقلاب مشروطه ايران (ترجمه رضا رضايی، نشر بيستون سال ۱۳۷۹)، منابعی را در اين مورد نقل کرده است. مثلاً در آن کتاب آمده است که: " طاهرزاده بهزاد از اعضای نهضت مقاومت تبريز، به سرباز مجروحی اشاره کرد که برای مداوا حاضر نبود جامه اش را از تن به در کند. وقتی ستارخان، رهبر مقاومت، مداخله کرد اين سرباز به ستارخان اعتراف کرد که زن است و به اين دليل نمی خواهد لباس از تن خارج کند". عين همين واقعه، در کتاب "تبريز مه آلود" (نوشته محمد سعيد اردوبادی، ترجمه رحيم رئيس نيا-موسسه انتشارات نگاه ۱۳۷۹) که نويسنده، طی آن بسياری از واقعيت ها و مسايل انقلاب مشروطيت را در شکل رمان ارائه کرده ، بصورتی زنده نقل شده است. مقايسه اين واقعيت با اين امر که در دهه ۵۰ زنان آشکارا با هويت زنانه خويش در مبارزه مسلحانه وسيعاً شرکت نمودند، بيانگر سير پيشرونده تاريخ از دوره مشروطيت تا آن زمان بود. اين امر نشاندهنده آن است که در دهه ۵۰ پيشرفت جامعه و پيشرفت زنان در آن حد بود که آن زنان بر خلاف زنان رزمنده مشروطيت امکان يافتند در جريان يک مبارزه سياسی- نظامی، قدرت و توانائی های خود را در همه حوزه های مبارزاتی به ثبوت رسانده و به اين طريق مهر ونشان خود را به عنوان زن بدون وابستگی به مرد، يعنی به عنوان انسانی مستقل، بر جامعه اسير در چنگال فرهنگ و سنت های فئودالی مرد سالارانه بکوبند. گوئی اين رسالتی بود که از انقلاب مشروطيت بجا مانده و می بايست توسط زنان کمونيست و انقلابی در دهه ۵۰، به عاليترين نحو به انجام برسد.
می دانيم که عليرغم همه مبارزاتی که زنان در صد سال اخير انجام داده اند، آنها هنوز به اکثر خواست های عادلانه و دموکراتيک خود دست نيافته اند. زنان، امروز در زيرسلطه يک حکومت مذهبی و وحشی خونخواری بسر می برند که حتی در خصوصی ترين امور زندگيشان دست برده و بواقع ديکتاتوری خود را به چهار چوب خانه ها و امور زندگی خانوادگی نيز بسط داده است. در همين رابطه شاهد توهين به زنان بطور مدام در همه مراکز اقتصادی و اجتماعی و ضرب و شتم آنان در خيابان ها هستيم. می بينيم که بدليل رشد وسيع سيستم ظالمانه سرمايه داری، فحشا در ابعاد بسيار گسترده ای در جامعه رواج يافته است و می بينيم که حکومت هم با ارائه راه حل "صيغه" به آن لباس شرعی پوشانده و تن فروشی را به يک "بيزينس" (اين اصطلاح را دختران جوانی که به خاطر گرفتار آمدن در فقر و بدبختی به تن فروشی روی آورده اند، در مورد عمل خود بکار می برند)، تبديل کرده است. می بينيم که نه تنها در زمينه مسايل خاص زنان، قوانينی وجود ندارند که نفع زنان کارگر و زحمتکش و بواقع نفع اکثريت زنان درآنها منظور شده باشد بلکه برعکس در بسياری از مسايل مربوط به زندگی زنان بطور عموم، قوانين بر عليه آنها تنظيم گشته است. می بينيم که هر جا به تأمين حقوق اجتماعی زنان مربوط است، آنها توسط رژيم حاکم زير پا گذاشته شده، اما هر جا موضوع مجازات مطرح است آن را با شدت در مورد زنان بکار می برند. با در نظر گرفتن همه اين ها، اگر با ديد تاريخی به اين مظالم بنگريم و با مقياس تاريخی به مسيری که طی شده است توجه کنيم، می بينيم که خيلی از مسايلی که امروز توسط يک رژيم ضد انقلابی زن ستيز با توسل به چماق و اسلحه و به عبارتی ديگر با زور دولتی بر زنان اعمال می شود، در صد سال پيش روال عمومی را در جامعه در رابطه با زنان تشکيل می داده است- بدون آن که همچون امروز مقاومت و مبارزه گسترده زنان را موجب شود. در صد سال پيش سيطره سنت های ارتجاعی که با شريعت اسلام توجيه می شد بر زندگی زنان بگونه ای بود که مثلاً جدا سازی زن و مرد در حوزه های مختلف اجتماعی بدون دخالت دولت، توسط خود جامعه صورت می گرفت، اين امری پذيرفته شده برای عموم بود که ظاهراً بطور"طبيعی" اجرا می شد. حتی در بسياری از مناطق، در کوچه ها سعی می شد زنان و مردان در مسيرهای جداگانه ای حرکت کنند تا مبادا با هم تلاقی نمايند. آيا اين واقعيت که امروز بسياری از معيارهای مردسالارانه که ديروز در عرف و سنت های جاری در زندگی عمومی مردم پذيرفته شده بود و امروز توسط يک رژيم مذهبی با توسل به قدرت دولتی به آنها تحميل می شود وبا اين حال توسط زنان مبارز ايران به چالش کشيده می شود، بيانگر چه واقعيتی است؟ آيا اگر زنان ايران در طی مبارزات گذشته خود بسياری از آن قيد و بندها و زنجيرهای اسارت بار پيچيده شده بر دست و پای خود را نگسسته بودند؛ امروز ضرورتی داشت که رژيم جمهوری اسلامی آن سنت های عقب مانده فئودالی را با توسل به زور و با وقاحت آشکاری که بر همگان روشن است، بر زنان ايران تحميل نمايد؟ و از طرف ديگر آيا زنان مبارز ايران در شرايط کنونی بدون از سر گذراندن تاريخ پر افتخاری که زنان مبارز و انقلابی گذشته طی کرده اند، قادر به چنين مبارزه ای گسترده با ارتجاع جمهوری اسلامی می بودند؟ اتفاقاً تلاش شديد و مداوم اين رژيم برای تحميل و محکم کردن زنجيرهای اسارت مردسالارانه بر زنان ، دقيقاً از رشد آگاهی و ارتقاء سطح مبارزات زنان ايران حکايت می کند و بيانگر آن است که رژيم جمهوری اسلامی به مثابه رژيم نماينده سرمايه داری وابسته در ايران در جهت حفظ و تداوم اين سيستم خود را مجبور ديده است که به هر طريق ممکن مانع از رشد و پيشروی هر چه بيشتر زنان برای دستيابی به خواستهای دموکراتيک و عادلانه خود گردد.
اولين حرکت مبارزاتی زنان آزاده ايران در مقابل رژيم حاکم، در همان روزی صورت گرفت که آزادی پوشش برای زنان از طرف خمينی ممنوع اعلام شد. اين يک اعتراض جسورانه بود که البته نه از طرف همه زنان از هر قشر و طبقه ای بلکه از جانب زنانی با مشخصاتی خاص صورت گرفت. در آن مقطع زنان بورژوا يا در دم و دستگاه خود رژيم جمهوری اسلامی برای تحکيم اين رژيم تلاش می نمودند و يا به عنوان طرفدار سلطنت به خارج از کشور فرار کرده بودند. بخشی از زنان خرده بورژوا نيز که در صحنه مبارزه حضور داشتند، خود پيشاپيش روسری به سر کرده و مشکلی با حجاب تحميلی جمهوری اسلامی نداشتند. در اين ميان زنانی هم بودند که با اين که خود را سکولار و چپ می ناميدند، نسبت به خمينی و رژيم حاکم دچار چنان توهمی شده بودند که برخوردی سازشکارانه با همه اقدامات ارتجاعی و حتی خونين آن رژيم می نمودند. در چنين شرايطی اين مشخصاً زنان کمونيست (عمدتاً جوان) و بخشی از توده های مترقی زن با گرايشات چپ بودند که در مقابل تحميل "حجاب" بر زنان ايران ايستاده و با برپائی تظاهرات، از آزادی پوشش دفاع نمودند. اين افتخاری است که کمونيست های راستين و به خصوص زنان کمونيست به خاطر آن بايد بر خود ببالند. از آن زمان به بعد زنان آزاده ايران (نه الزاماً زنان کمونيست) در مقابل همه اجحافات و زورگوئی های رژيم ايستاده و بر عليه آنها مبارزه کرده اند. اينها واقعيت های درخشانی هستند که بدون گذشتن از مسير مبارزاتی ای که زنان ايران در صد سال گذشته طی کرده اند، امکان نداشت بوجود آيند. به خصوص بايد توجه داشت که بدون انقلاب سالهای ۵۷-۵۶ و شرکت وسيع زنان در آن و نقش های مبارزاتی ای که در طی آن انقلاب ايفا نمودند، اين حد از رشد مبارزات زنان در شرايط کنونی و آگاهی بالا و بلوغ سياسی ای که زنان در اين مبارزات از خود نشان می دهند، هرگز امکان بروز نمی يافت؛ تازه می دانيم که انقلاب ۵۷-۵۶ شکست خورد و اين پيشرفت ها عليرغم شکست آن انقلاب بوجود آمده اند. در هر حال، همه اينها را بايد جزئی از دست آوردهای مبارزاتی زنان ايران دانست که در طی مبارزات صد ساله حاصل گشته اند.
سوال: در سال های اخير شاهد تجمعات و نمايشات اعتراضی گوناگونی از سوی زنان بوده ايم. دلايل شکل گيری اين مبارزات در چيست؟
پاسخ: در جواب به اين سئوال می خواهم ضمن گرامی داشت ياد و خاطره رفيق عليرضا نابدل، جمله ای که او در يکی از نوشته های درونی (قبل از تدوين کتاب رفيق احمدزاده) مطرح ساخته بود را در اينجا بيان کنم: "هر جا ظلم هست مقاومت هم هست، مبارزه هم هست". واقعاً اين طور است. زمينه و مبنای تجمعات و نمايشات اعتراضی زنان که در سال های اخير بيش از پيش شکل گرفته است همانا شدت ظلم و ستم و اجحافاتی است که در جامعه ايران به زنان و به خصوص زنان کارگر و زحمتکش وارد می آيد. اين زمينه مادی و عينی تجمعات اعتراضی زنان است. اما بايد دانست که چنان تجمعاتی نمی توانستند شکل بگيرند اگر زنان تحت ستم ايران در مقياس توده ای در جريان کار و زندگی خويش بطور روزمره، دائمی و پی گيرانه در حوزه های مختلف برای احقاق حقوق پايمال شده خود دست به اعتراض و مبارزه نمی زدند.
جنبش زنان در ايران، امروز يک واقعيت عينی است. اين جنبشی است که در اعماق جامعه يعنی در ميان زنان کارگر و زحمتکش و بطور کلی طبقات تحت ستم جامعه جريان دارد و وسعت آن به وسعت تمام ايران است. ستمی که بر زنان طبقات تحت ستم اعمال می شود هم، ستم طبقاتی است و هم، ستمی است که به خاطر زن بودنشان به آنها تحميل می شود. يعنی اين زنان از ستمی دوگانه يا مضاعف رنج می برند و به همين خاطر است که به اشکال مختلف بر عليه رژيم و سيستم حاکم مبارزه می کنند. البته در اين ميان زنان طبقات مرفه يا متعلق به طبقه سرمايه دار هم هستند که گرچه ستمی مضاعف بر آنها اعمال نمی شود و اين زنان در کنار مردان طبقه سرمايه دار، خود عامل استثمار و ستم طبقاتی بر ديگر زنان می باشند، به هر حال از ستم جنسيتی و به خصوص از نابرابری هائی که در قوانين جمهوری اسلامی به طور کلی بر عليه زن وجود دارد، در رنج می باشند. در سال های اخير اين زنان نيز برای رفع نابرابری های موجود بين زن و مرد در قوانين، دست به تجمعات اعتراضی زده اند.
سوال: از صحبت های شما اين طور فهميده می شود که به دليل اين که نظام حاکم حقوق و مطالبات زنان را به وحشيانه ترين شکل سرکوب کرده است اين امر به شکل گيری اعتراضات زنان منجر شده است. اما آنچه در سطح علنی ديده می شود حرکات اعتراضی زنان مرفه است .
پاسخ: نه اين طور نيست. اگر به تجمعات و اعتراضاتی که در چند سال اخير در اينجا و آنجا بوجود آمده است توجه کنيم، می بينيم که بخشی از آنها توسط دانشجويان مبارز صورت می گيرد، توسط دختران شجاع دانشجو که هر جا امکان يافته اند فرياد اعتراض خود را به خاطر حق کشی ها و اجحافات فراوان برعليه زنان بلند کرده اند. در بعضی از اين اعتراضات، ما پلاکاردهائی را در دست اين مبارزين می بينيم که در روی آنها خواست آزادی پوشش نوشته شده است. اين امر بر خلاف حرکت زنان طبقات مرفه است که در حال حاضر از طرح خواست آزادی پوشش امتناع می کنند. همچنين بايد به تجمعات اعتراضی زنان در سالهای اخير در تهران و بعضی شهرهای بزرگ اشاره کرد. درست است که اغلب تلاش می شد تا اين تجمعات در چهار چوب قانون شناخته شوند وگاه زنان طبقات مرفه اجازه بر پائی آنها را از مقامات ذيربط حکومتی می گرفتند، ولی در آن تجمعات زنان از اقشار و طبقات مختلف شرکت می نمودند و به همين خاطر هم رژيم تاب تحمل آنها را نياورد. البته اين حقيقتی است که استراتژيست های جمهوری اسلامی فضائی را برای طرح خواست های زنان متعلق به طبقه سرمايه دار بوجود آورده و به آنها امکان داده اند که بکوشند تا مبارزه کل زنان در جامعه را تحت رهبری خود در آورند. هدف از اين کار اين است که بتوانند لبه تيز مبارزات زنان طبقات پائين جامعه را در جهت سرنگونی نظام حاکم کند کرده و مبارزات آنها را به کانال مبارزه زنانی بياندازند که با بينش بورژوائی در اين جنبش شرکت دارند. خواست اصلی اين زنان تغيير قوانين نابرابر بين زن ومرد می باشد و اميدوارند که رژيم دراين جهت اقدام نموده و خواست آنها را عملی سازد. در هر حال پس از حملات وحشيانه ای که از طرف رژيم به تجمع وسيع زنان از اقشار و طبقات مختلف به خصوص در ميدان ۷ تير در تهران شد (۲۲ خرداد سال ۱۳۸۵) و به طور کلی پس از همه سرکوب ها، چه از طرف پليس های زن و چه از طرف چماق داران و عربده کشان رژيم، آنچه امروز در سطح علنی از حرکت زنان متعلق به طبقه سرمايه دار و يا زنانی با ديدگاه های بورژوائی ديده می شود، اقدام آنها برای تغيير قوانين نابرابر از طريق جمع کردن امضاء می باشد که از آن به عنوان "کمپين يک ميليون امضاء" نام برده می شود.
سوال: بر مبنای صحبت های شما می توان گفت که رژيم جمهوری اسلامی در حالی که کماکان به طور وحشيانه با مبارزات زنان از طبقات مختلف مقابله می کند ولی فضائی را هم برای زنان طبقات مرفه باز گذاشته است وبه هر حال صدای آنها بيشتر بگوش می رسد. آيا اين بدان معنی است که رژيم آنها را تحمل می کند؟
پاسخ: جواب کوتاه به اين سئوال آن است که رژيم حتی مبارزه اين بخش از زنان را هم بسختی تحمل می کند. اساساً می توان گفت که جمهوری اسلامی اگر از طرف زنان طبقات پائين و متوسط فشار زيادی روی خود احساس نمی کرد به اين زنان نيز امکان فعاليت نمی داد. اگر بخواهيم با عبارات علمی از اين زنان ياد کنيم آنها مدافع ديدگاه بورژوائی در جنبش زنان هستند. مدافع ديدگاه همان طبقه استثمارگر و زالو صفتی که جمهوری اسلامی اساساً در دفاع از منافع آن طبقه و امپرياليستها است که جامعه ما را به جهنمی سوزان برای کارگران و زحمتکشان و همه توده های تحت ستم ما تبديل کرده است. بايد متوجه باشيم که منافع طبقاتی زنان متعلق به طبقه سرمايه دار با حفظ و تداوم رژيم حاکم تنيده شده است، ولی اين در حالی است که اجحافاتی که از طرف رژيم به عنصر زن در جامعه اعمال می شود، پای آنها را هم گرفته است. اين بخش از زنان کاملاً مخالف آن اجحافات هستند. آنها حقيقتاً به محروم کردن زنان از حق طلاق، حق حضانت کودک و غيره اعتراض دارند. به تعدد زوجات برای مردان و رسميت دادن آن در قانون اعتراض دارند. خلاصه با خيلی از قوانينی که بر عليه زن تنظيم شده و بر عليه زنان طبقه سرمايه دار نيز می باشد، مشکل داشته و آنها را مغاير با منافع خود به عنوان زن می بينند. به همين خاطر است که تغيير قوانين نابرابر، شعار محوری اين زنان را تشکيل می دهد. در حقيقت آنها با توجه به پايگاه طبقاتيشان خواستار حفظ رژيم جمهوری اسلامی بدون قوانين زن ستيزش می باشند. در اينجا البته بايد به نکته ظريفی توجه داشت و آن اين که خواست تغيير قوانين زن ستيز، به خودی خود نه تنها خواست نابجائی نيست بلکه اساساً بخشی از مطالبات کل زنان تحت ستم ايران را نيز تشکيل می دهد. اما اين خواست نمی تواند به عنوان يک خواست محوری پاسخگوی مسايل اکثريت زنان جامعه ايران که در زمينه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شديداً مورد استثمار و ظلم و ستم قرار دارند، باشد؛ و لذا نمی تواند برای همه زنان ستمديده ايران به عنوان شعار محوری مطرح شود. چرا که خواست تغيير قوانين نابرابر عليرغم همه اهميتی که داراست، در مقابل خواست های دموکراتيک زنان تحت ستم ايران، خواست محدودی می باشد.
در رابطه با سئوالی که شد به اين نکته بايد توجه داشت که هر چند اين زنان تا حد زيادی از امکان تبليغ و ترويج نظراتشان برخوردار هستند ولی امکان فعاليت عملی آنها بسته به جو عمومی در جامعه تغيير می کند. در حال حاضر، رژيم حتی برای جمع آوری امضاء نيز مشکلاتی برای آنان بوجود می آورد.
سوال: بطور کلی به نظر می رسد که امروز جای صدای زنان زحمتکش خالی است. اينطور نيست؟
پاسخ: بلی، اين موضوع بسيار مهمی است. در نگاه اول جنبش زنان يکپارچه به نظر می رسد ولی واقعيت اين است که زنان از طبقات مختلف و حتی همانطور که اشاره شد متضاد با هم در اين جنبش جای دارند. درست به همين خاطر است که نظرات و گرايش های مختلفی که دقيقاً انعکاس خواست و نظرات متفاوت طبقات مختلف شرکت کننده در اين جنبش است، در رابطه با زنان مطرح هستند. بخش بورژوائی اين جنبش همواره سعی کرده است تعلق زنان به طبقات مختلف و تضاد بين خواست و منافع آنان را لاپوشانی نموده و همه زنان را به دليل ستمی که به عنوان زن به آنها می شود، هم سرنوشت قلمداد نمايد. آنها از همه زنان می خواهند که تعلق طبقاتيشان را فراموش نموده و برای رفع ستم از زنان، با هم و يا در واقع با آنها متحد شده و مبارزه در راه رفع ستم از زنان را تحت رهبری آنها يعنی بدون مبارزه برای محو سيستم سرمايه داری و بطور کلی محو طبقات پيش ببرند. چنين ايده ای مسلماً در مقابل آموزش های مارکسيستی و ايده های بخش پرولتری جنبش زنان قرار دارد که در حالی که مبارزه برای تحقق خواست های عادلانه و دموکراتيک زنان را يکی از وظايف اصلی ومهم زنان کارگر و زحمتکش می داند ولی معتقد است که زنان متعلق به طبقات تحت ستم بايد با مردان هم طبقه ای خود متحد شده و در جهت نابودی جامعه طبقاتی مبارزه کنند. چرا که رفع کامل ستم از زنان و رهائی واقعی آنان در گرو مبارزه متحدانه زنان و مردان با سيستم طبقاتی موجود و سرنگونی رژيم سياسی مدافع اين سيستم می باشد. اتفاقاً اين معيار مهمی است که با آن می توان تشخيص داد که نظرات و شعارهائی که در رابطه با جنبش زنان مطرح می شوند آيا به بخش بورژوائی و يا به بخش پرولتری اين جنبش تعلق دارند.
به نظر من با توجه به تعداد و وسعت زنان کارگر و زحمتکش در جامعه و به عبارت ديگر با توجه به پايه قوی بخش پرولتری جنبش زنان در ايران، جای صدای زنان زحمتکش به طور کلی نمی تواند خالی باشد. اما در واقعيت امر وقتی شرايط امروز را با دورانی مقايسه کنيم که صدای زنان کارگر و زحمتکش در کنفرانس های بين المللی زنان سوسياليست منعکس شده و شنيده می شد، وقتی بياد آوريم که زمانی اين صدا آنقدر قوی بود که زنان کمونيست ضمن مرزبندی با همه گرايشات بورژوائی در جنبش زنان به سازماندهی وسيع زنان کارگر و زحمتکش پرداخته و با نمايندگی کلارا زتکين، روز زن را در جهان پايه گذاشتند، آنوقت می توانيم از يک طرف بهتر به وضعيت واقعی بخش کارگری و کمونيستی جنبش زنان در ايران در حال حاضر پی ببريم و از طرف ديگر متوجه وظيفه بسيار بزرگ و جدی ای باشيم که زنان کمونيست (و همينطور مردان کمونيست) در جهت تقويت هر چه بيشتر اين بخش از جنبش زنان بر عهده دارند. درست است که بخش بورژوائی اين جنبش عليرغم همه امکانات و تسهيلاتی که در اختيار دارد در حال حاضر بر جنبش زنان غلبه ندارد، اما بخش پرولتری و کمونيستی نيز هنوز نتوانسته است مرزبندی های خود را با آن بخش در سطح وسيعی به طور هر چه قابل فهم تری نشان دهد.
سوال: اين مرزبندی ها کدامند؟ لطفا کمی در اين مورد توضيح دهيد.
پاسخ: با رجوع به پايه های عينی اين دو بخش اصلی در جنبش زنان که يکی خواهان رفع بعضی از تبعيضات و ستم ها از زنان ضمن حفظ سيستم سرمايه داری حاکم بر جامعه ما و رژيم جمهوری اسلامی می باشد و ديگری دارای چنان تضاد منافع با سيستم ظالمانه موجود و رژيم حامی آن است که رفع هر گونه ستم از خويشتن را جز با نابودی آنها ميسر نمی داند، اين مرزبندی ها قابل توضيح هستند. اما واقعيت اين است که در حوزه سياست تشخيص نظراتی که به اين يا آن بخش از جنبش زنان تعلق دارد برای همگان آسان نيست. مثلاً در حوزه سياست الزامی نيست که کسی که به تبليغ و ترويج اين يا آن نظر می پردازد حتماً شخصاً پرولتر يا بورژوا باشد. مثلاً امروز ممکن است نظرات و شعارهای زنان بورژوا در ايران را زنان يا مردانی تکرار و اشاعه دهند که زندگی آنها فرسنگها با زندگی زنان متعلق به طبقات سرمايه دار فاصله داشته باشد. يا حتی ممکن است که آن نظرات به نام کمونيسم هم البته بطور موذيانه و به شکل اپورتونيستی مورد تبليغ و ترويج قرار گيرند. بنابراين صرفاً از روی افرادی که به تبليغ و ترويج اين يا آن نظر می پردازند نمی توانيم ماهيت آن نظر را تشخيص دهيم. بايد همواره در جهت ارتقای آگاهی انقلابی و تجربه های مبارزاتی خود بکوشيم تا در موارد مشخص، بتوانيم صره را از ناصره تشخيص دهيم. واقعيت اين است که عدم تشخيص اين امر و در نتيجه عدم تقويت نظرات درست و انقلابی، رسيدن به آزادی را نيز با مشکلات زيادی روبرو کرده و به تعويق خواهد انداخت.
امروز ستم بر زنان در ايران چنان شديد و ابعاد آن چنان وسيع است که مبارزه برای رفع اين ستم به هر صورتی که باشد، توجه ها را آنقدر به خود جلب می کند که ضرورت تعمق روی چنين مسايلی، از ديده ها پنهان می ماند. در واقعيت نيز هر مبارزه ای که بتواند حتی بخش کوچکی از ظلم و ستم وارد بر زنان در ايران را از بين ببرد قابل ارج گذاری است. ولی اين موضوع نبايد به ناديده گرفتن ماهيت و مضمون مبارزاتی که صورت می گيرد و تجزيه و تحليل آنها منجر شود. چه در اين صورت حتی با نيت پاک تقويت جنبش زنان، ممکن است به تقويت سيستم سرمايه داری حاکم و رژيم سياسی آن و تضعيف بخش پرولتری جنبش زنان خدمت کنيم.
سوال: با نگاهی به اعتراضات و مبارزات زنان در سال های اخير تفاوت های آشکاری در طرح خواست ها و مطالبات زنان ديده می شود. مثلاً همانطور که اشاره کرديد برخی روی خواست آزادی پوشش تأکيد ندارند در حالی که اين خواست دربرخی اعتراضات دانشجوئی با برجستگی طرح می گردد. علت اين امر در چيست؟ آنهم در شرايطی که يکی از آماج های اصلی جمهوری اسلامی در طرح امنيت اجتماعی اش رعايت پوشش اسلامی از سوی زنان می باشد؟
پاسخ: جالب است، زمانی بود که آنقدر روی موضوع حجاب تکيه می شد که گوئی اين اصلی ترين و بزرگترين مسأله زنان ايران است. در آن زمان نه خواستها و نيازهای زنان زحمتکش مطرح می شد و نه حتی مسايل عمومی مربوط به همه زنان در جامعه ما، گوئی که همه مشکلات و مسايل زنان ايران در تحميل حجاب به آنها خلاصه می شد. ولی حال که بخش بورژوائی جنبش زنان، شعار تغيير يا لغو قوانين نابرابر و زن ستيز را پيش کشيده و از طرح خواست آزادی پوشش صرفنظر نموده است، مقلدين و مروجين نظرات آنها نيز حتی در خارج از کشور چنين می کنند، انگار که زنان ايران با مشکلی بنام "حجاب" مواجه نيستند. اما در جنبش دانشجوئی همانطور که مطرح کرديد، زنان جوانی را می بينيم که آنها عليرغم همه سخت گيری ها و اجرای طرح های امنيتی ای که هر بار به شکلی و با روش های وحشيانه به راه می افتد، از خواست دموکراتيک آزادی پوشش دفاع می نمايند. در رابطه با موضوع حجاب، نظر ديگری هم وجود دارد که معتقد است که حجاب مسأله زنان طبقات پائين جامعه نيست و چون خود را مدافع اين زنان می خواند لذا مبارزه عليه حجاب اجباری را نفی می کند و يا اهميت آن را درک نمی نمايد. در اين رابطه بايد گفت که اولاً ، تحميل حجاب به زنان به همراه خود قيد و بند های زيادی را در زندگی اجتماعی برای آنان بوجود آورده و مانع از رشد و بالندگی آنها به عنوان انسانی مستقل و برابر با مرد می گردد. بنابراين حتی اگر زنان طبقات پائين بدلايل اجتماعی مختلف، به فرض، خود شکايتی هم از اين امر نداشته باشند، عناصر آگاه و پيشرو بايد بر عليه اين تحميل مبارزه کنند. ثانياً، واقعيت اين است که مبارزه برای آزادی پوشش در واقع به معنی مبارزه برای قطع هرگونه دخالت دولت در امور خصوصی مردم می باشد. اين خود مبارزه ای برحق و جزئی از مبارزه در راه کسب آزادی های مدنی در جامعه می باشد که مبارزه ای است اکيداً لازم و دارای اهميت بسيار وافر.
سوال: از صحبت های شما اين طور فهميده می شود که برخی از زنان به خاطر حرکت در چارچوبهای قانونی خواستهای جنبش زنان را تقليل داده اند؟
پاسخ: همينطور است. همين يک مورد امتناع از طرح خواست آزادی پوشش نشانه ای از تقليل دادن خواستهای جنبش زنان می باشد. در مورد شعار تغيير قوانين نابرابر به عنوان شعار محوری هم اين موضوع صدق می کند. چرا که با صرف مبارزه برای تغيير و يا لغو قوانين زن ستيز نمی توان مطالبات اکثريت زنان جامعه را متحقق ساخت. خواستها و مطالبات دموکراتيک وعادلانه زنان در ايران در حالی که هم خواست تغيير و يا لغو قوانين زن ستيز و هم خواست آزادی پوشش را در بر می گيرد ولی در همين خواستها خلاصه نمی شوند. از خواست مزد برابر در مقابل کار برابر گرفته تا حق سقط جنين تا در نظر گرفتن حقوقی برای زنان شاغل در رابطه با زايمان، ايجاد مهد کودک های رايگان و غيره همه مطالباتی هستند که زنان تحت ستم ايران بايد برای تحقق آنها مبارزه نمايند. شايد گفته شود که لازم است ابتدا فقط بعضی از خواست ها را مطرح نمود. اما اين درست نيست. حقيقتاً معياری وجود ندارد که بر مبنای آن بتوان بخشی از اين خواستها را به عنوان محور مبارزه در شرايط کنونی قرار داد. چرا که هيچکدام از اين خواستها را نمی توان به عنوان حداقل هائی قلمداد نمود که گويا پس از تحقق آنها نوبت به طرح بقيه خواستها خواهد رسيد. مثلاً چه کسی می تواند بگويد که مبارزه برای آزادی سقط جنين در ايران از اهميت کمتری نسبت به مبارزه برای حق طلاق برای زنان برخوردار است؟ وقتی می دانيم که در شرايط جامعه ايران ممنوعيت سقط جنين باعث انواع مصايب برای اکثريت زنان به خصوص زنان طبقات پائين است که گاه اقدام غير قانونی به آن و با روش های خانگی حتی به مرگ زنان باردار منجر می شود و همينطور فقدان حق طلاق برای زنان نيز باعث مصيبت های ديگری برای آنان است، حقيقتاً نمی توان تعيين کرد که اين يا آن خواست را بايد به عنوان خواست حداقل مطرح نمود! واقعيت را بخواهيم همه خواست های دموکراتيک زنان می توانند و بايد با هم و بطور يکجا مطرح شوند و بايد همزمان برای تحقق همه آنها مبارزه نمود. زير پا گذاشتن اين امر و محور مبارزه قرار دادن تنها بعضی از خواست های زنان، خواسته يا ناخواسته به معنی اقدام به تقليل گرائی در جنبش زنان خواهد بود. در عين حال بايد توجه داشت که ضمن طرح کليه خواستهای دموکراتيک زنان بايد اين آگاهی را نيز به ميان آنان برد که تحقق خواستهای برحق و دموکراتيک زنان در جامعه ما در گرو مبارزه برای سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی و نابودی سيستم سرمايه داری وابسته در ايران می باشد. بر همين اساس هم ، جنبش زنان تنها در پيوند با ديگر جنبش های اجتماعی و تنها در آن هنگام که تحت يک رهبری انقلابی قرار گيرد، قادر است به خواستهای عادلانه خود نايل آيد.
سوال: " کمپين يک ميليون امضاء" را چگونه ارزيابی ميکنيد؟
پاسخ: می توان گفت که آنها بخش راست جنبش بورژوائی زنان را نمايندگی می کنند. آنها از دو نظر کاملاً انحرافی به مسايل زنان برخورد می کنند. اتفاقاً اين موضوع آنقدر آشکار است که مواضع آنها حتی برای بخش ديگر آن جنبش نيز قابل برخورد است. يکی به اين خاطر که آنها برای تغيير قوانين زن ستيز و تحقق خواست برابری حقوق زنان در قانون، حتی از آيت الله ها هم استمداد طلبيده و از آنها می خواهند که خواست آنان را منطبق با شريعت اسلام خوانده و يا به عبارتی با اسلام مورد قبول رژيم انطباق داده و توجيه نمايند. مسلم است که پذيرش اين امر برای زنان سکولار چندان آسان نيست. ثانياً روش مبارزه اين زنان يعنی جمع کردن امضاء که گويا از آن طريق دل حاکمين مرتجع وقت را نرم خواهند کرد، برای اکثريت زنان ايران به منزله امری سترون و غير عملی است. مواضع و روش کار اين بخش، به ديگر نمايندگان نظرات بورژوائی در جنبش زنان امکان داده است که با نقد آنان خود را به اصطلاح چپ جلوه بدهند و اين طور وانمود کنند که گويا خود در اساس با آنها تمايز داشته و در اصل با آنها متفاوتند.
سوال: با سپاس از فرصتی که در اختيار ما گذاشتيد. به عنوان آخرين سوال اگر در صدمين سالگرد روز جهانی زن، پيامی برای خوانندگان پيام فدائی داريد، خوشحال می شويم که با ما در ميان بگذاريد.
پاسخ: من هم از شما ممنونم. به عنوان آخرين حرف بهتر است روی موضوعی که در متن همين مصاحبه هم آمد تأکيد کنم، و آن اين که وقتی به صحنه سياسی ايران و به مبارزات زنان در اين کشور نگاه می کنيم، می بينيم که عليرغم قدرت و وسعت جنبش زنان، صدای زنان کارگر و زحمتکش آنچنان که بايد در اين جنبش منعکس نشده و خواستهای اساسی آنان که به واقع خواست همه زنان ايران است جای خود را در صدر خواست های جنبش زنان باز نکرده است. اين واقعيت، وظيفه بزرگ همه زنان مبارز و انقلابی را به آنها يادآوری می کند که بايد بکوشند در مبارزات خود صدای زنان زحمتکش يعنی صدای اکثريت زنان ايران را با رسائی هر چه بيشتری پژواک دهند.