چهل سال از فاجعه ای که " خودکشی قهرمان" خوانده شد گذشت, هنوز اما "قهرمان" زنده است و پيرامون زندگی و مرگ اش سخن گفته می شود. بسيارند آنان که "خودکشی قهرمان" را باور ندارند و قهرمان را قربانی ستمگری ی استبداد می دانند و انگشت اتهام شان همچنان به سوی ديکتاتور نشانه رفته است. برخی اما اختلاف های خانوادگی و طبقاتی و بحران های عصبی و روانی ناشی از آن ها را علت خودکشی "جهان پهلوان" می پندارند. هر دو سو چهل سال است برای اثبات ادعای خود , بر انبوه شواهد و دلايل خود اضافه می کنند.(۱)
همين نوع نگرش و برخورد دوگانه, "شايعه سازی" و" شايعه پراکنی"– البته ضعيف تر- , پيرامون مرگ برخی ديگر از مخالفان حکومت محمدرضا شاه پهلوی وجود داشته و دارد. مرگ صمد بهرنگی , جلال آل احمد , علی شريعتی , مصطفی خمينی و.... نمونه هايی از آن دست مرگ هايی هستند که نگرش و برخورد های دو گانه ی اشاره شده را به همراه داشته اند. نه فقط در اردوی مخالفان ديکتاتور , حتی مرگ برخی از "خودی" ها و حکومتی يان رژيم پهلوی نيز واکنشی مشابه در سطح جامعه داشته است . مرگ " حسن ارسنجانی " , وزير کشاورزی دولت دکتر امينی, و شاهپورعليرضا , برادر ديکتاتور, دو نمونه اند.
در حکومت اسلامی, که حتی "حجب و حيای" آريامهر را در برخورد با مخالفان خود و دگرانديشان نداشته و ندارد و کشتار آنان را با برچسب های نا چسب در بيشترين موارد در سطح جامعه اعلام می کند , نيز اين دست نگرش و برخورد و شايعه پراکنی پيرامون برخی از مرگ ها وجود داشته و دارد ,برای نمونه به شايعه پيرامون مرگ آيت الله طالقانی و سيد احمد خمينی می توان اشاره داشت.
نگرش ها و برخورد های دوگانه در جامعه پيرامون وقايع و رخدادهای مورد اشاره و مشابه آن ها, بدلايل محتلف پديد آمده اند . برخی دلايل اين ها هستند: وجود ابهام و ناروشنی در باره ی منبع خبر , بی اعتمادی به منبع خبر, باور نداشتن به درستی خبر, اهميت خبرو موضوع و رويداد و....
مجموعه ی ويژگی های بر شمرده در چارچوب مقوله ی" شايعه " می تواند مورد بحث و بررسی قرار گيرد.
در باره ی شايعه
شايعه , اين قديمی ترين " رسانه ی گروهی" ! را "مهم ترين پديده ی رايج اجتماعی" نيز خوانده اند.
اين"مهم ترين پديده ی رايج اجتماعی" پراکندن و پخش خبری تاييد نشده و غير موثق تعريف شده است. اين خبر می تواند در مورد شخص , در باره ی موضوع و يا رويدادی خاص باشد , به ويژه اگر موضوع يا رويداد مورد توجه عموم قرار داشته باشد. شايعه يا گردش و گسترش خبر و اطلاعات , از طريق شبکه های غير رسمی ( و گاه رسمی) و ارتباط شفاهی می تواند درسطوح مختلف , در يک گروه کوچک و يا در سطح جامعه مطرح شود. می تواند در ابعاد اجتماعی , پيرامون عرصه های مختلف حيات اجتماعی ( سياسی , فرهنگی و هنری و...) , پراکنده و پخش شود. برخی شايعه را به معنای يک خبر ساختگی , و بی اساس و بی اهميت قلمداد می کنند , که با هدف تخريب روانی و افشاندن تخم بی اعتمادی در جامعه مطرح و گسترش می يابد, و سبب بروز اضطراب در جامعه می شود ( اگر چه می گويند شايعه می تواند محصول اضطراب های اجتماعی نيز قلمداد شود. ). برخی ديگر شايعه را نوعی " آيين دفاعی متقابل" , نوعی واکنش دفاعی , تسکين و افشاگری می دانند. تجربه زندگی نشان داده است در پراکندن شايعه کل جامعه نقش ايفا می کند و اگر رگه هايی از واقعيت در آن وجودداشته باشد سريع تر به باور مردم بدل می شود.
شايعه را به شايعه مثبت و منفی نيز تقيسم کرده اند , و نيز گفته اند انگيزه های مختلف سبب بروز شايعه می شوند, و شايعه ها ماهيتی متفاوت دارند.
شايعه را مترادف "پچپچه های پنهانی يا آشکار , چو انداختن , غيبت کردن و..... " نيز بکار برده اند. در اين مقاله ی کوتاه آنچه مد نظر است , شايعه سازی و شايه پراکنی در عرصه سياست است.(۲)
علل بروز شايعه
در زمانه ی ما " احتناق و سانسور" اصلی ترين علت بروز و گسترش شايعه اند. بروز و ميزان گسترش شايعه رابطه ای مستقيم با پيش زمينه های ذهنی شايعه پراکنی , " نگرش های احساسی و بی اعتمادی از دولت ها ", و ابعاد استبداد در جامعه دارد.
شايعه در مورد افراد و رويداد ها ی " اپوزيسيون" ديکتاتور و حکومت استبدادی , و نيز رخداد های درون حکومتی در اين نوع حکومت ها به سرعت بروز و در سطح جامعه گسترش می يابند. برخی دلايل بروز و گسترش اين دست شايعه ها موارد زير هستند :
۱- استبداد , و فرزندان اش اختناق و سانسور, مانع بيان واقعيت های جاری در جامعه می شوند. اين ويژگی به مرور در سطح جامعه اين باور را بوجود می آورد که هر آنچه رسانه های وابسته به حکومت مستبد( رسانه های دولتی) و تحت کنترل و سانسور بگويند نادرست , غير واقعی و وارونه است.
۲- ديکتاتورها و حکومت شان با مخالفان سياسی و عقيدتی ی خود با زبان زندان , شکنجه و مرگ سخن گفته اند. به همين دليل هر اتفاق غير منتظره و ناگهانی برای مخالفان به حکومت ربط داده می شود.
۳- جامعه ی استبداد زده ,جامعه ای فاقد روابط و فرهنگ دموکراتيک است . چنين جامعه ای بستر مساعدی برای کشت و رشد شايعه است.
در واکنش به رفتار غير دموکراتيک ديکتاتورها , مخالفان نيز عليه حکومت به شايعه پراکنی رو می آورند , و بخشی ازمردم نيز با جهت گيری ها ی متفاوت سبب گسترش شايعه و تبديل آن به باور شان می شوند.
جامعه ی ما نمونه ای از اين دست جوامع است ,جامعه ای استبدادزده با رسانه های گروهی ( ديداری و شنيداری) انحصاری و تحت سانسور, جامعه ای شفاهی , جامعه ای فاقد رشد و فرهنگ دموکراتيک و..... جامعه ی شايعه.
هر اندازه حکومت و جامعه ای دموکرات تر باشند, و مخالفان حکومت نيز امکان بيان نظرات شان مهيا باشد , بروز شايعه کمتر و عمر آن کوتاه تر است, دموکراسی زمينه های پيدايی و گسترش شايعه را تضعيف و از بين می برد , چرا که خبر ها و آنچه اتفاق می افتد بطور واقعی و سانسور نشده در جامعه مطرح می شود. به همين دلايل در جوامع اروپايی و امريکا و کانادا و برخی جوامع ديگر , شايعه به ندرت بروز می کند , و چنانچه بروز کند گسترش و تداوم آن عمر درازی نخواهد داشت.
دو نمونه "شايعه"
فرمانروايی ديکتاتورها و حکومت های شان , بر بستر ناآگاهی بخش بزرگی از مردم و بافت سنتی و مذهبی جامعه , توليد و گسترش شايعه در ميهنمان را رايج کرده است. برخی از شايعه ها , بويژه پيرامون رخدادها و چهره های واقعی و غير واقعی مذهبی, اندک اندک به باور مردم بدل شده اند. شايعه ها ی فراوان در باره ی خواب نما شدن " آريامهر" ,وظهور و معجزه های امام ها و امام زاده ها در ايران, بويژه در حکومت اسلامی, که ديدن چهره ی خمينی در ماه و موهای او لای قران , و اخيرا"ظهور امام زمان های ريز و درشت و حکايت هايی همچون معجزه های چاه جمکران وامثالهم, نمونه هايی از اين دست اند.
در ميان شايعه های گونه گون در تاريخ معاصر ميهنمان , پيامد دو مرگ , بزرگ ترين شايعه های سياسی در چند دهه ی گذشته را سبب شدند , مرگ دو انسان بزرگوار و آزاده : غلامرضا تختی وصمد بهرنگی.
مرگ ناباورانه و جانگداز اين دو عزيز با" شايعه" گره خورد , و هنوز پس از گذشت سال ها به دليل " ابهام " در چرايی و چگونگی اين دو مرگ , و " اهميت" اين دو شخصيت گرانقدر, شايعه پيرامون مرگ اين دو عمر کرده است.
شايعه ی قتل غلامرضا تختی توسط رژيم پهلوی اما گسترش و عمری نمونه وار داشته است, مرگی که به دليل ويژگی چند گانه ی شخصيت تختی , هم در ميان توده ی مردم و هم در ميان جامعه ی روشنفکری و مخالفان رژيم ديکتاتوری پهلوی بازتابی گسترده داشت.
مخالفان رژيم محمد رضا شاهی و بخش بزرگی از مردم رژيم شاه را قاتل تختی دانسته و معرفی کرده اند. رژيم پهلوی و ساواک اش نيزدر واکنش به شايعه ای که به باور مخالفان و بخشی از مردم بدل شد شايعه هايی در باره تختی و همسرش ساختند و پراکندند . هر دو سو به دنبال ارايه دليل و توجيه برای اين مرگ ( يا قتل) بوده و هستند تا ادعا ی خود را اثبات کنند:
- گفته شده است تختی به خاطر اختلاف های خانوادگی و " طبقاتی" با همسرش دست به خودکشی زده است. ساواک و ساواکی ها پا را فراتر نيز گذاشته اند و با همان شيوه ی شناخته شده شان شايعه هايی نيز در باره زندگی خصوصی تختی و همسرش طرح کرده اند . بسيارند کسانی که اين دست دلايل طرح شده برای خودکشی تختی را بی پايه و دروغين می دانند . اينان بر اين باورند که تختی از خانواده ای زحمتکش و متوسط برخاست , و در جوانی به مطرح ترين و محبوب ترين چهره ی ورزشی جامعه بدل شد , او نه فقط در عرصه ورزش ,در عرصه ی فعاليت های اجتماعی و سياسی نيز شخصيتی مطرح بود , خودکشی چنين انسانی با آن حد محبوبيت , شهرت و بی نيازی ی مالی , که پايبند اعتقاد های مذهبی نيز بود, نمی تواند قابل پذيرش باشد. هم اينان با اتکا به اينکه گفته شده است تختی هيچگونه سابقه ی بيماری روانی و عصبی نداشت , خودکشی اورا در شرايطی که کودکی خردسال کانون خانوادگی اش را گرم تر کرده بود , امری بعيد می دانند. اينکه ارزيابی ها و اظهار نظرها پيرامون ناتوانی جنسی" و " اختلاف های خانوادگی و طبقاتی " نيز مورد تاييد خانواده و نزديکان تختی قرار نگرفته است , مورد تاکيد اين مجموعه است . "شايعه سازی " ساواک و ساواکی ها در باره ی همسر تختی را نيز شگردی نخ نما شده می دانند.
- کسانی که مرگ تختی را بدون ترديد "قتل سياسی " می دانند اين دلايل را مطرح کرده اند : تختی کوشنده ای سياسی و آزاديخواه , و يکی از فعالين جبهه ملی ايران بود. بی اعتنايی او به ديکتاتور و خانواده اش , که شيفته ی ستايش و چاپلوسی بودند , خشم آنان را نسبت به او بيشتر کرده بود. شهرت و محبوبيت گسترده ی او در سطح جامعه از يک سو و رفتار خصمانه و غير انسانی رژيم پهلوی و تحت فشار قرار دادن او در سال های آخر زندگی اش از سوی ديگر, به عنوان برخی از دلايل قتل او طرح می شوند . اين مجموعه بر اين باورند که تناقض هايی که در رسانه ها ی رسمی و دولتی در رابطه با مرگ او وجود داشت ,ونيز آنچه در سه روز آخر زندگی اش , بويژه در هتل محل اقامت اش گذشت , تاييد کننده ی قتل سياسی " جهان پهلوان" است.
بابک تحتی , فرزند غلامرضا تحتی , به اميد گشايش اين راز و دست يافتن به حقيقت ماجرا , ساليانی ست که جستجو و تحقيق می کند . او با اتکا و استناد به شواهد و دلايل گرد آورده , می گويد : " برای من علت مرگ پدرم هنوز نا روشن است , دلايل و شواهدی وجود دارند که نشان می دهند او به قتل رسيده است اما دلايلی نيز وجود دارند که دال بر خودکشی او هستند"(۳) , بابک تحتی " اختلاف خانوادگی و طبقاتی " را به عنوان عوامل
خودکشی پدرش غير واقعی و نادرست می داند.(۴)
شايعه قتل صمد بهرنگی نيز بازتاب گسترده و عمری نسبتا" طولانی داشت ,اين مرگ بيش از هرجا در ميان بخشی از جامعه ی روشنفکری , بويژه " سياسيون چپ و اهل قلم ", مطرح بود .
صمد بهرنگی ,نويسنده و کوشنده ی سياسی چپ گرا در رودخانه ی ارس غرق شد. آنان که مرگ صمد را " قتل سياسی" توسط رژيم پهلوی می دانند بر اين باورند که مخالفت صمد با ديکتاتور و ستمگری های رژيم مستبد ش, که در آثارصمد بازتاب داشت , و نيز همکاری و ارتباط اش با بنيانگذاران جنبش فداييان خلق و محبوبيت او در مناطقی که به عنوان معلم کار می کرد, سبب شد تا رژيم شاه اين معلم ۲۹ ساله ی روستاييان فقير را به قتل برساند. رژيم و ساواک اش نيز برای " بدل زدن " شايع کردند صمد به دليل نوشيدن مشروبات الکلی در رودخانه غرق شد ه است و در واکنشی ابلهانه تر اکثر کتاب های او را درزمره ی کتاب های ضاله , وخوانندگان کتاب های اش را هم از خيل " خرابکاران " به حساب آوردند.
پس از سال ها سکوت , سرانجام تنها شاهد مرگ صمد اعلام کرد که صمد به دليل نا آشنايی با فن شنا در ارس غرق شد. (۵) اين شهادت اين نظر و باور را تقويت کرده است که مرگ صمد بهرنگی يک قتل سياسی نبوده است.
در رابطه با مرگ ها ی مورد اشاره , رژيم پهلوی و ساواک اش , نه فقط" شايعات "را تکذيب نکردند , بل که با عکس العمل های تحريک آميز, سبب گسترش آن ها شدند, طرح مسايل " خانوادگی و خصوصی " به عنوان علل مرگ تختی , و مست بودن صمد بهرنگی به هنگام غرق شدن , وگنجاندن کتاب های او در زمره ی کتاب های ضاله و...., نمونه هايی از واکنش و شايعه آفرينی و شايعه پراکنی " حکومتی " بود. رژيم و ساواک اش همين دست واکنش ها را در ابعاد ی کوچک تر در رابطه با آثار و دوستداران جلال آل احمد (۶) وعلی شريعتی نشان دادند.
روشنفکران و "شايعه"
مخالفان ديکتاتور و ديکتاتوری, به ويژه بخشی از جنبش روشنفکری ميهنمان نيز در پاره ای موارد راه خطای شايعه سازی و شايعه پراکنی رفته اند, و يا به گسترش و تداوم شايعه دامن زده اند. اينکه ديکتاتورهای مکلا و معمم , و دستگاه های اطلاعاتی و رسانه ای شان بر بستر ناآگاهی بخشی از مردم , توليد و گسترش شايعه و "شبهه" کار و بارشان بوده و هست, امری قابل انتظار و فهم است . غلتيدن مخالفان ديکتاتوری , به ويژه روشنفکران به چنين ورطه ای اماغير قابل توجيه و پذيرش است , چرا که بيان واقعيت ( و شناحت وشناساندن حقيقت ) از ويژگی های روشنفکری و روشنگری ست . چنين لغزش هايی به اعتبار و حيثيت جنبش روشنفکری و روشنگری , و اعتماد مردم به اين جنبش لطمه زده و خواهد زد.
در رابطه با مرگ های اشاره شده - به ويژه در باره ی مرگ غلامرضا تختی و صمد بهرنگی - مخالفان رژيم شاه , و بخشی از روشنفکران و روشنگرانی که شايعه پراکنی و اظهار نظر کرده اند و ديکتاتور و رژيم اش را به طور مستقيم قاتل اين دو شخصيت گرانقدر معرفی کرده اند ,می بايد به باز خوانی , بررسی و نقد نظر خود بپردازند ( و بپردازيم). چنين برخوردی نه از ارزش والای تختی, بهرنگی , آل احمد وشريعتی خواهد کاست , و نه حقانيتی برای ديکتاتور و رژيم اش دست و پا خواهد کرد. اين نوع بازخوانی ها , بررسی ها و نقدها به تقويت و تحکيم جنبش روشنفکری و روشنگری کمک خواهد کرد.
زير نويس:
۱- در رابطه با مرگ غلامرضا تختی:
با کليک کردن نام غلامرضا تختی در " گوگل" , می توانيد بيش از ۲۰۰ مقاله در باره ی زندگی و مرگ تختی -
بخوانيد.
- مسلم اسکندر فيلابی , در باره ی تختی , علم و جامعه , شماره۳۷ ,بهمن ماه ۱۳۶۳ , واشنگتن .دی.سی , ( با مراجعه به جزوه ی قهرمان ملی – جهان پهلوان تختی , که در تاريغ ۱۶ دی ماه ۱۳۴۸ به مناسبت سالگرد در گذشت تختی از سوی انجمن دانشجويان ايرانی سانتاکروز , کاليفرنيا, تدوين شده است).
- مسعود نقره کار , " يکی داستانست پر آب چشم" , آرش ( پاريس), شماره ی ۵۸ , مهر وآبان ۱۳۷۵
- يادداشت های علم , جلد دوم , ص ۲۸۶
- ايران درعصر پهلوی , جلد هشتم , مصطفی الموتی
۲ – در باره ی شايعه به منابع زير مراجعه کنيد:
1-Peterson, Warren & Gist, Noel (September (1951)), "Rumor and Public Opinion", The American Journal of Sociology 57 (2): 159-167, >
2-Allport, Gordon; Joseph Postman (1951). Psychology of Rumor. Russell and Russell, pp. 75.
3-Bordia, Prashant; Nicolas DiFonza (March (2004)). "Problem Solving in Social Interactions on the Internet: Rumor As Social Cognition". Social Psychology Quarterly 67 (1): 33-49.
4- "http://en.wikipedia.org/wiki/Rumor"
- ديويد ويلسون , استاد دانشگاه نيويورک ( انسان شناسی و زيست شناسی)- نگاهی به پديده ی شايعه و شايعه پراکنی , گزارش روزنامه شرق ( شهريور ۱۳۸۴)
۳- ديدار و " گفت و شنيد" با بابک تختی , سخنرانی در دانشگاه فلوريدای مرکزی , اورلاندو – امريکا , يکشنبه ۶ ماه مه ۲۰۰۷
۴- منبع شماره ۳
۵- در باره ی مرگ صمد بهرنگی:
- با کليک کردن نام صمد بهرنگی در " گوگل" می توانيد بيش از ۵۰۰ مقاله در باره زندگی , آثار و مرگ صمد بهرنگی بخوانيد.
- مجله ی آرش , شماره ی ۱۸( تهران , سال ۱۳۴۷)
- علی اشرف درويشيان , صمد جاودانه شد , انتشارات شباهنگ (تهران),سال ۱۳۵۸ , چاپ پنجم
- حمزه فراهتی , قصه راز کشنده ی ارس , آدينه شماره ۶۷ , سال ۱۳۷۰
- فرج سرکوهی , در آيينه ی کژديسه تاريخ, آدينه شماره ی ۶۷ , سال ۱۳۷۰
- مسعود نقره کار , چهره حيرت انگيز تعهد , آرش ( پاريس) , سال ۱۳۷۴
- بهروز حقی , قطره درياست اگر با درياست, اتحاد کار, شماره ۱۸ , مهر ماه ۱۳۷۴
- اسد بهرنگی ، برادر صمد، در پاسخی به بهروزحقی مطلبی با عنوان "هياهوئی برای کم رنگ کردن مدارک ابهام مرگ صمدبهرنگی" که در هفته نامه نيمروز (لندن)، شماره ٦٢٤ ، جمعه ٢١ بهمن ١٣٧٩ نيز درج شد، ضمن رد گفتههای حمزه فراهتی و بهروز حقی ، مرگ صمد بهرنگی را با ارائه دلائلی "مشکوک" اعلام ميکند. اسد بهرنگی در نوشته ها و مصاحبه های ديگری نيز با ارايه دلايلی مرگ صمد را " مشکوک" اعلام کرده و احتمال " قتل سياسی" را رد نکرده است .
خانم اشرف دهقانی , چريک گرانقدر و محترم ,در نوشته های اش مرگ صمد بهرنگی را قتل سياسی اعلام کرده است . بخشی از جنبش چپ ايران هنوز چنين نظری دارند.
- حمزه فراهتی , از آن سال ها.......و سال های ديگر, نشر فروغ, آلمان
۶- شمس آل احمد, از چشم برادر ,چاپ تهران , ( برخی از نزديک ترين کسان جلال آل احمد با شمس آل احمد موافق نيستند , اينان مرگ جلال را قتل سياسی نمی دانند.)