سه شنبه 21 اسفند 1386

بت‌وارگیِ صندوقِ رأی، مقاله سعيد حجاريان در هشتمين سالگرد ترورش

مقاله دکتر سعيد حجاريان به مناسبت هشتمين سالگرد ترور که در مراسم «صلح برای دمکراسی» قرائت گرديد:


چون امسال سالروزِ ترورِ من مصادف با انتخابات شده است، به نظرم می رسد که می توان به تبيين رابطه ی بين خشونت و انتخابات پرداخت.
آيا صندوق رأی همان جعبه‌ی پاندوراست که جز مار و مور و لعنت و مصيبت در آن نيست يا، برعکس، صندوق رأی تابوتِ خشونت (coffin of violence) است که دفنِ آن باعثِ ايجادِ سکينه و طمأنينه در جامعه می‌شود؟
۱) صندوق رأی و، به‌طور کلّی، انتخابات، قانون اساسی، پارلمان، احزاب، و حتّی نهادهای مدنی، برساخته‌های تجربه‌ی بشری هستند و بايد اين ابداعات را ارج نهاد، امّا نبايد آن‌ها را تقديس نمود و تبديل به بت کرد؛ چرا که بت‌واره‌شدنِ هر يک از اين‌ها می‌تواند ما را از مضمون و محتوای آن‌ها غافل نمايد. در عالمِ مقدّسات، می‌توان به ضريحی متوسّل شد و بدان دخيل بست؛ امّا، در عالمِ عرفیّات، جايگزينیِ صندوقِ رأی با ضريح شرک‌آلود است و می‌توان آن را، به اصطلاح، «بت‌پرستی سياسی» نام نهاد؛ کما اين‌که در عالم اقتصاد نيز با پديده‌ای به نام «بت‌وارگیِ کالايی» روبه‌رو هستيم که انسان را در خدمت کالا قرار می‌دهد، نه بر عکس.
مولوی در خلال يک داستان نکته‌ای ژرف را متذکّر می‌شود و آن اين‌که برای برون‌رفت از افسونِ صندوق، آن هم صندوقی که کمابيش مشابهِ جعبه‌ی پاندوراست، بايد به قدرت و نيرو مجهّز شد:
تا ببيند مؤمن و گبر و جهود
که در اين صندوق جز لعنت نبود
صورتِ صندوق بس زيباست ليک
از عروض و سيم و زر خالی‌ست نيک
چون تن زرّاق خوب و باوقار
اندر آن سَلّه نيابی غيرِ مار
خلق را از بندِ صندوق و فسون
کی خَرَد جز انبياء و مرسلون
در نبی ان استطعتم فانفذوا
اين سخن با جنّ و انس آمد ز هو
گفت منفذ نيست از گردونتان
جز به سلطان و به وحیِ آسمان

ملاحظه می شود که مولوی با استفاده از اين آيه (يا معشر الجنّ و الانس ان استطعتم أن تنفذوا مِن أقطار السّماواتِ و الارض فانفذوا و لاتنفذون الاّ بسلطان) می خواهد نشان دهد که هر صندوقی استعداد تبديل شدن به فيتيش يا افسون‌گر را دارد و می تواند آدمی را دچار سودازدگی کند. و تنها راهِ برون‌رفت از سودای صندوقِ بی‌محتوا تجهيز به قدرت است.

۲) چرا، در انتخابات، لای و لجنِ رسوب‌کرده در اعماقِ ساختارِ سياسی به سطح سياست کشيده می‌شود و صحنه‌های ناهنجاری را در مقابل چشم مردم به نمايش می‌گذارد؟ مثلاً در انتخابات اخيرِ کنيا که باعث کشتار جمع کثيری از مردم شد يا وقايعی که در پاکستان روی داد و به ترور خانم بوتو منجر شد. و چرا راه دور برويم. در همين ايران خودمان، در اين چند ماهه، بی‌اخلاقی‌های فراوانی را شاهد بوده‌ايم. و حتّی يک قربانی، که مرحوم آيت‌اللّه توسّلی باشد، را هم از ما گرفته است.
برای پاسخ به اين سؤال، لازم می‌دانم که، تا حدودی، رابطه‌ی خشونت و توانِ جامعه‌ی مدنی را تبيين کنم.


اوّلاً: در نقطه‌ی صفر ما جامعه‌ی مدنیِ منحل شده ای را داريم. در اين جا کلّیّه‌ی صورِ دموکراسی، بدون محتوا و بدون خشونت، مشاهده می‌شود. مثلاً در زمان شاه، بعد از کودتای ۲۸ مرداد، که جامعه‌ی مدنی ضعيف شده بود، احزابی وجود داشتند، پارلمانی بود، انتخاباتی بود؛ امّا، بدون خشونت، يک نوع دموکراسیِ صوری، نمايشی، و توخالی برپا بود. از ۲۸ مرداد به بعد، گمان ندارم که خشونتی در انتخاباتی رخ داده باشد.
ثانياً: در نقطه‌ی ثبات، همان‌طور که در نمودار ديده می‌شود، خشونت پايين است، امّا جامعه‌ی مدنی قوی‌ست؛ يعنی نيروهای اجتماعی به خود سازمان داده‌اند و مشتقِ آن‌ها، که نيروهای سياسی باشند، در فضای سياسی (polity) به رقابتِ قانون‌مند مشغول‌اند و نوعی فرهنگِ دموکراتيک ايجاد شده است که مردم با آن خو گرفته‌اند. و اين‌گونه است که اين ديگِ سياست را هر چه هم بزنيم، لای و لجنِ چندانی بالا نمی‌آيد. مثلاً نمونه‌ی خوبش اروپای شمالی‌ست و نمونه‌ی اسلامی‌اش را می‌توان در انتخابات اخير مالزی ديد که حزبِ طرفدار آقای انور ابراهيم رقابت قانون مندی را با حزب طرف دار آقای احمد بداوی پيش بردند؛ در حالی که در همين مالزی، ده سال پيش، آن قصّه‌های عجيب و غريب را برای آقای انور ابراهيم علم کرده بودند.
ثالثاً: در نقطه‌ی اوج، که می توان به آن نقطه‌ی بحرانی (Critical point) هم گفت، وضعیّت طوری است که نوعی مهار و موازنه بين نيروهای سياسی به وجود آمده است، امّا، به علّتِ ضعفِ جامعه‌ی مدنی، هر آن امکان دارد که از سمتِ چپ منحنی به پايين سقوط کنيم. لذا، وظيفه‌ی نيروهای دموکرات آن است که اين نقطه‌ی بحرانی را، با تقويتِ نهادهای مدنی، پشت سر گذاشته و فرايندِ دموکراسی را بازگشت‌ناپذير نمايند.

۳) امّا ايران در وضعیّت فعلی جايش کجاست؟
ايران نه آن چنان در وضعیّت خشونت بار قرار دارد، مثل کنيا (يعنی در نقطه‌ی اوج) و نه مثل زمان شاه در وضعیّت آرامشِ قبرستانی و دموکراسی صوری قرار دارد (يعنی نقطه‌ی صفر). نقطه‌ای بين اين دو وضعیّت، وصفِ حالِ ماست؛ چون، بالاخره، در اين چند ساله بسياری از نهادهای مدنی تخريب شده‌اند و نهادهای حلّ منازعه ناکارکرد شده‌اند، احزاب بی‌رمق گرديده‌اند، و حتّی بوروکراسی تضعيف شده است. امّا، به هر حال، ما چاره‌ای نداريم جز اين که اين گردنه را پشت سر بگذاريم و به نيروهای اجتماعیِ واقعاً موجود تکيه کنيم. برای گذار از اين گردنه، خيلی تدارک لازم است و نمی‌توان، مثلاً نزديک انتخابات، با بسيجِ پوپوليستی گمان کرد که می‌توان اين کتل را رد کرد. ضرب المثل قديمی‌ای داريم که می گويد: «جویِ پایِ کتل فايده‌ای ندارد». در قديم بعضی چاپاردارها به قاطرهايی که بار يا مثلاً هودجی بر پشتشان بود، در پای کتل، جو می‌دادند که بخورند و آن سربالايی را بالا بروند. امّا، اغلب، بی‌فايده بود و به آن‌ها می گفتند که شما بايد اين جو را از سال‌ها قبل، آهسته آهسته، به قاطر می‌داديد تا امروز بتواند اين کتل و گردنه را بالا برود.

در پايان، لازم است چند نکته‌ای هم درباره‌ی منحنیِ مورد اشاره توضيح دهم.
اوّلاً: بايد دقّت کرد که ممکن است که گاهی جامعه‌ی مدنیِ نامرئی‌ای وجود داشته باشد که به چشم سياست‌گزاران و محقّقين نيايد؛ مثلاً فرض کنيد که، در زمان انقلاب، شاه جامعه‌ی مدنی‌ای را که پشتوانه‌ی انقلاب بود نمی‌ديد: شبکه‌ی عظيمی از روحانيان، مساجد، و سازمان‌دهیِ توده‌ای و «خرده قدرت» که، به قول فوکو، يک‌مرتبه تجميع شد و بنيان سلطنت شاه را برافکند به چشم نمی آمد. نمونه‌ی ديگر اخوان المسلمين در مصر است که دولت، با زور، مانع از بروز عينی آن‌ها شده است، امّا اگر کوچک‌ترين روزنی پيدا کنند در سراسر کشور سازمان خود را تشکيل خواهند داد. و جالب است بدانيد که آن قدر اخوان المسلمين در جهان اسلام گستردگی دارد که من اخيراً جايی خواندم که شاخه‌ی ايرانی آن هم تشکيل شده است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ثانياً: دقّت در مورد جامعه‌ی مدنیِ الجزاير، قبل از سرکوب آن توسّط ارتش، نشان می‌دهد که در خاورميانه اين امکان وجود دارد که نيروهای ضدّدموکراسی، از طرق دموکراتيک، به خود سازمان بدهند و قدرت را به دست گيرند و به تخريب نهادهای دموکراتيک و مدنی دست يازند. پس، گاهی ممکن است جامعه‌ی مدنی ضدّدموکراتيک عمل کند.
به عنوان نتيجه گيری برای صندوق سه حالت را می‌توان تصوّر کرد:
در حالت اوّل، صندوق، در نقطه‌ی صفر، بی‌محتوا و صوری می‌شود.
در حالت دوّم، صندوق، در نقطه‌ی اوج، تبديل به جعبه‌ی پاندورا می‌شود.
و در حالت سوّم، صندوق به صندوقِ سکينه و طمأنينه تبديل می‌شود.

سعيد حجاريان
۲۱ اسفندماه ۸۶

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بت‌وارگیِ صندوقِ رأی، مقاله سعيد حجاريان در هشتمين سالگرد ترورش' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016