یکشنبه 26 اسفند 1386

پيرامون سياست تبعيض قومی (ملی) و جنبش آذربايجان، سخنرانی عليرضا صرافی در نشست دبيران سياسی دفتر تحکيم وحدت

عصر روز پنجشنبه ۱۷/۱۲/۸۶ بنا به دعوت دفتر تحکيم وحدت آقای مهندس عليرضا صرافی در پانل "جنبش‌ها و نهادهای مدنی" حاضر شدند و پيرامون سياست تبعيض قومی (ملی) و جنبش آذربايجان سخنانی برای دانشجويان و ساير حاضرين ايراد کردند. در اين پانل علاوه بر آقای صرافی، خانم ‌پروين‌ اردلان برنده جايزه اولاف پالمه و آقای عبدالرضا تاجيک از جامعه روزنامه‌نگاران نيز شرکت داشتند.

متن سخنان آقای صرافی را ذيلا می‌خوانيد:
بنام خدا و با سلام خدمت دانشجويان و اساتيد عزيز
هدف اصلی من طی اين سخنرانی ارائه‌ی يک معرفی کلی از جنبش آذربايجان است. البته در اين فرصت کوتاه معرفی يک جنبش وسيع مردمی برای کسانی که تنها اطلاعاتی جسته‌وگريخته‌ (و احيانا غيرواقعی) از آن دارند، کار راحتی نيست.
لذا روش خاصی نيز در ارائه آن اعمال کرده‌ام و سعی می‌کنم به‌جای مقدمه‌سازی و طرح کرونولوژيک شکل‌گيری جنبش، صحبت خود را از جائی شروع کنم که نخستين مرحله پروسه شناخت شما از اين جنبش باشد، يعنی از آخرين جلوه‌های بارز آن در کوچه و خيابان، سپس به بيان خواستهای اين جنبش می‌پردازم و آنگاه دلايل عينی مسئله را با مثالهايی بازگو کنم و طبعا در اينجا قصد ندارم هيچگونه تحليل و آناليزی ارائه دهم بلکه بيشتر اطلاعاتی از چندوچون جنبش بازخواهم گفت.
***
جنبش ملی آذربايجان طی دو دهه‌ی اخير بزرگترين جنبش در سطح کشور بوده است، اين جنبش نشان داده که قدرت بسيج بالائی دارد، به عنوان مثال به چند مورد عمده به عنوان شاخصی بر اهميت و بزرگی آن اشاره می‌کنم:
۱- تظاهرات و قيامهای وسيع ۲۵ شهر آذربايجان در خرداد ۱۳۸۵ در اعتراض به سياست تبعيض و تحقير ملی (که نمودی از آن در روزنامه رسمی ايران در قالب کاريکاتوری منعکس شده بود)، در اين سلسله قيامها که در طول يک هفته سرتاسر آذربايجان را در نورديد بنابه گزارش منابع مختلف حداقل ۱۰ و حداکثر ۲۰ تن در اثر تيراندازی (اشتباهی) نيروهای انتظامی جان خود را از دست دادند و بسياری (که اغلب بيش از ۳۰۰۰ تن گفته شده) بازداشت شدند. تعدادی از آنان پس از تحمل هفته‌ها و ماهها زندانی شدن، با قيد ضمانت آزاد شده‌اند. پس از حوادث اولين سالهای پس از انقلاب، هيچ تظاهراتی به اين وسعت و شدت در ربع قرن اخير در سطح کشور صورت نگرفته بود.
۲- اما اين تظاهرات وسيع بی‌مقدمه نبود، يک هفته پيش از آن موج نيرومندی از اعتصاب و تحصن‌های سرتاسری دانشجويان کليه دانشگاه‌های آذربايجان و برخی دانشگاه‌های تهران در هفته آخر ارديبهشت ۱۳۸۵، را درنورديده بود. اين نخستين و تاکنون تنها حرکت ‌يکپارچه دانشجويان در سالهای پس از انقلاب اسلامی در سطح ايران بود که در آن بيش از يکصدهزار دانشجوی آذربايجانی با شعارها و خواستهای واحد به حرکت آمدند و زمينه‌ساز قيامهای شهری خرداد شدند.
۳- اين تظاهرات هم در ادامه منطقی دهها مراسم و تظاهرات ريز و درشتی بود که از سالها پيش، بخصوص از سال ۸۲ به بعد با ريتيمی تندشونده، يکی پس از ديگری در تبريز و برخی شهرهای آذربايجان روی داد، بخصوص مراسم سالروز مشروطيت و سالروز شهادت ستارخان و باقرخان و.....و روز جهانی زبان مادری که از سال ۱۳۸۲ که با تشکيل نخستين کنگره زبان مادری مرتبا در تبريز و برخی شهرهای آذربايجان در قالب‌هايی گوناگون همچنان ادامه يافته بود.
۴- گفتنی‌ست اولين تظاهرت بزرگ منسوب به اين جنبش در نوزده ارديبهشت سال ۷۴ در دانشگاه تبريز روی داد که طی آن دانشجويان اين دانشگاه به اعتراض گسترده‌ای عليه صداوسيما دست زدند و در صفوف منظم از دانشگاه خارج شده به يکی از مراکز پرجمعيت نزديک دانشگاه حرکت کردند و اين تظاهرات با کشاندن استاندار به دانشگاه و معذرت‌خواهی مسئولين و عقب‌نشينی آنها به نتيجه رسيد. اين حرکت نيز در نوع خود در ايران بی‌نظير بود و نخستين تظاهرات وسيع دانشجويان پس از سالها رخوت در جنبش دانشجوئی کشور محسوب می‌شد.
۵- از سال ۷۸ مراسم نمادين قلعه‌ی بابک، با حضور صدهاهزار نفر برگزار شد که بنا به اعلام راديو- تلويزيون رسمی ايران در اولين مراسم سيصدهزارنفر در اين مراسم حضور داشتند. در سالهای بعد نيز اين روند مرتبا رو به رشد بوده، بسيج همه‌ساله اين نيروی عظيم، از شعاع ۷۰۰ کيلومتری و اسکان آنها در طول يک شبانه‌روز در منطقه‌ای غيرمسکون و فاقد خدمات شهری و اجرای دهها برنامه سخنرانی، شعرخوانی، رقص و موسيقی و تئاتر ...بدون بروز کوچکترين بی‌نظمی، نشانگر قدرت بالای بسيج اين جنبش و همچنين بارفرهنگی و مدنی آن است.
قابل ذکر است که اين مراسم در يکی دوسال اخير با اشغال نظامی و امنيتی کردن کامل منطقه و موقتا به تعطيلی کشيده شده است.
و....
به نظر می‌رسد مثال‌های ذکر شده به‌خوبی نشانگر اهميت و بزرگی اين جنبش در مقايسه با ساير جنبشهای اجتماعی کنونی باشد. قابل ذکر است که اين جنبش تا کنون صرفا با استفاده از شيوه‌های مدنی حرکت کرده و منشا هيچگونه خشونتی نبوده است.

اما فعالين آذربايجانی در مورد سياست‌های حاکم بر ايران چگونه می‌انديشند؟
اکثريت فعالين جنبش اعتقاد دارند:
۱- سياست‌های اقتصادی حکومت مرکزی در تخصيص امکانات و بودجه مملکتی به‌شدت تبعيض‌آميز است و باعث رکود اقتصادی منطقه شده است.
۲- از پتانسيل جغرافيائی آذربايجان و اهميت تاريخی تجارت و صنعت در آن هيچ بهره‌وری نشده و سياست مدونی برای توسعه صادرات و احداث راههای جديد و مناطق آزاد تجاری-صنعتی، وجود ندارد. اما به تبع آن سهم قاچاق در اقتصاد مناطق مرزی آذربايجان در طول سالهای پس از انقلاب روندی صعودی در مقايسه با ساير بخشها طی کرده است.
۳- سيستم عقب‌مانده آموزش و پرورش در ايران باعث افت تحصيلی در آذربايجان شده و به ديرپائی بی‌سوادی و کم سوادی در اين منطقه کمک کرده است.
۴- انتصاب مديران دولتی غير بومی و ناآشنا به مسائل منطقه از سوی ارگانهای مرکزی يکی از دلايل سوءمديريت منطقه‌ای را فراهم کرده است.
۵- حکومت مرکزی نه تنها هيچ کمکی به حفظ و توسعه ادبيات و زبان و فرهنگ آذربايجان ندارد، بلکه با سياست‌گذاريهای آشکار و پنهان خويش سعی در امحا آن دارد و علاقه‌مندان به حفظ مختصات هويت ملی (قومی) را با اتهام پان‌ترکيست تحت پيگردهای قانونی قرار داده است.
و......

شايد بتوان به راحتی دهها مورد از اين دست را نوشت، اما با توجه به چهارچوب محدود زمانی به همين چند مشخصه اعتقادی اکتفا می‌کنم، اما سوآلی که در اينجا برای برخی از شما پيش آيد اين است که:
- چرا آذربايجانی‌ها احساس تبعيض می‌کنند، چرا چنين ذهنيتی در ميان آذربايجانی‌ها شکل گرفته و آيا اين ذهنيت صرفا زائيده تخيلات و حاصل سوءتفاهمات‌است يا در واقعيات ملموس جامعه عينيت دارد؟
ذيلا با طرح چند مثال نشان خواهم داد که اين ذهنيت دقيقا برخاسته از عينيت موجود جامعه است:
۱- در آذربايجان افت تحصيلی فاحشی وجود دارد، اگر در نظر داشته‌باشيم که آذربايجانی‌ها با ارداده‌ی خودشان نخستين مدارس را در ايران بنيان‌گذاری کرده‌اند طبعا نبايستی رتبه باسوادی در آنجا پائين‌تر از استانهايی که سی- چهل سال بعد در آنجا مدارسی تاسيس شده باشد. اما در حال حاضر رتبه باسوادی در آذربايجان پائين‌تر از سمنان و يزد و کرمان و قم و چهارمحال و...است. مقايسه اين وضعيت نشان می‌دهد که در مناطقی که آموزش به زبان مادری است، عليرغم تاخير تاريخی ‌شان، راحتتر باسواد می‌شوند، قابل ذکر است که استانهای آذربايجان شرقی، غربی، اردبيل و زنجان (که دارای اکثريت ترک زبان هستند) از نظر بی‌سوادی در ميان استان‌های ايران به ترتيب زير: از رتبه اول در ۱۳۰۵-۱۳۲۰ به رتبه دوم در ۱۳۲۵ و نهايتا به رتبه نوزدهم الی بيست و چهارم در سال ۱۳۷۵ افت کرده‌اند. با توجه به اين واقعيت عملا آذربايجانيها در تقسيم اجتماعی کار در رده‌های پائين جای ميگيرند بدين ترتيب به تدريج ادامه‌ی تبعيضات قومی و فرهنگی باعث ايجاد تضاد طبقاتی در جامعه می‌شود. (ديلماج- شماره ۱۳ – سياست‌زدگی در امر آموزش و افت تحصيلی- عليرضا صرافی)
۲- به عنوان شاخصی در پائين بودن سرمايه‌گذاری دولتی در آذربايجان، ميتوان به در طول هشت سال رياست جمهوری آقای رفسنجانی حجم سرمايه‌گذاری بخش دولتی در معادن استان کرمان سيصد برابر حجم سرمايه گذاری دولتی در همين بخش برای چهار استان آذربايجان شرقی، غربی، اردبيل و زنجان بوده است. (سهم ناچيز آذربايجان از سرمايه‌گذاريهای دولتی- عليرضا صرافی)
۳- شاخص ديگر برای مشکل مضاعف بيکاری و تبعيضات اقتصادی، پديده مهاجرت است، قابل ذکر است: جمعيت چهار استان آذربايجان شرقی و غربی و اردبيل و زنجان در سال ۱۳۳۵ معادل ۱۵.۱% از جمعيت ايران بوده اين نسبت در آخرين آمارگيری‌ها به ۱۲.۷۴% کاهش يافته و آذربايجان شرقی همواره مهاجرفرست‌ترين استان کشور بوده‌است. (ديلماج شماره ۹و۱۰ : گزارش اقتصادی، محسن مختاری)
۴- در سال ۱۳۳۵ در سال ۱۳۳۵ در شهر ۰۰۰/ ۸۰۰ /۱ نفری تهران ۱۰% شناسنامه‌های اهالی شهر صادره از استان آذربايجان شرقی بودند، باتوجه به اينکه ساير مناطق ترک زبان ايران (آذربايجان غربی، زنجان، همدان و ساوه و …) جمعيتی معادل ۳ برابر آذربايجان شرقی دارند، می‌توان حدس زد که در آن سال تا ۴۰ %اهالی پايتخت از متولدين شهرهای ترک زبان بودند، به اينها بايد تعداد کودکانی که از والدين آذربايجانی در تهران به دنيا آمده و شناسنامة تهرانی دارند را نيز اضافه نمود. تا معلوم شود که دولتها با چه هزينه‌ای سياست تخليه آذربايجان به تهران و تغيير مشخصات هويتی آنان را تعقيب می‌کرده‌اند. (روزگاران- سياست تهران پروری – عليرضا صرافی)
۵- تعدادکثيری از مهاجرين ترک زبان در مناطق فارس‌نشين مرکزی مورد تحقير و توهين قرار گرفته و تحت فشارهای روحی و اقتصادی و در شرايط عدم آشنائی با تاريخ و هويت ملی خويش به شدت در داخل فارس‌زبانها آسيميله می‌شوند.
۶- سطح زندگی در آذربايجان پائين است. متوسط درآمد خانوار شهری در استانهای آذربايجان نسبت به متوسط کل کشور در حدود ۱۵% کمتر است (در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰) (ديلماج شماره ۹و۱۰ : گزارش اقتصادی، محسن مختاری)
۷- توسعه صنعتی چهار استان آذربايجان ۴۶% از متوسط توسعه صنعتی کشور پائين‌تر است (در سال ۱۳۷۹و۱۳۸۰) (ديلماج شماره ۹و۱۰ : گزارش اقتصادی، محسن مختاری)
۸- از سال۱۲۷۹ تا ۱۳۰۴ در ايران هشت کارخانة مدرن، تاسيس گرديد. که پنج تای آن در تبريز بود، آذربايجان تا قبل از استقرار حکومت پهلوی به لحاظ تجاری و صنعتی با فاصلة چشمگيری، پيشتاز بود. معهذا اين منطقه در سال ۱۳۶۵ به لحاظ تعداد شاغلان در صنايع بزرگ به مرتبة هفتمين استان کشور تنزّل نموده‌است. (کمال اطهاری سمينار آذربايجان در سال ۱۳۷۲)
۹- آثار باستانی آذربايجان مورد بی‌مهری قرارگرفته و برنامه‌ريزی بلندمدتی جهت مرمت آثار و احيای بافت کهن شهری و... به دنبال ان برنامه ريزی جلب توريست وجود ندارد . محورهای توريستی کشور مربع اصفهان، شيراز، يزد و کرمان است، و آذربايجان با داشتن جاذبه‌های وسيع توريستی (آثار باستانی، طبيعت متنوع، آبهای گرم، توريسم روستائی و آب و هوای مناسب در تابستان) خارج از اين دايره قرار گرفته است.
۱۰- سانتراليزم بوروکراتيک حاکم بر ايران باعث رشد غيرمعقول مرکز و تضعيف مکرر آذربايجان شده است، تبريز تا سال ۱۳۴۵ شهر دوم ايران شمرده ميشد، از از آن به بعد به رتبه چهارم سقوط کرده و عنقريبا شهرهای شيراز و کرج و قم نيز آنرا به رتبه هفتمين شهر ايران تنزل خواهند داد. در مقابل نرخ رشد جمعيت شهر تهران در قرن حاضر هفت برابر بيشتر از رشد جمعيت کشور بوده‌است. جمعيت ايران در سال ۱۳۰۰ قريب به ۱۰ ميليون نفر و جمعيت شهر تهران در آن سال نزديک به ۲۰۰ هزار نفر بوده‌است. به عبارت ديگر جمعيت مرکز تنها معادل ۲% جمعيت کشور بود. حال آنکه مطابق با آمار سال ۱۳۷۵ قريب به ۹ ميليون نفر در تهران و شهرکهای وابسته چون اسلامشهر قدس، ورامين، قرچک، کرج و … زندگی ميکردند که اين رقم قريب به ۱۵% جمعيت کشور است. به عبارت ديگر نرخ رشد جمعيت تهران ۷.۵ بار بيشتر از متوسط نرخ رشد جمعيت کشور بوده است. که طبعا مشکلاتی نظير ترافيک و آلودگی هوا و اتلاف ميليونها ساعت وقت مفيد در مسافرتهای درون‌شهری را برای ساکنين پايتخت به وجود آورده است.
تصور می‌کنم ذکر اين چند نکته که به راحتی دهها آمار و ارقام مستند ديگر نيز می‌توان در کليه شئون اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و خدمات و... ارائه داد که نشانگر اعمال سياستهای دولت مرکزی در تضعيف دولت مرکزی باشد.
- اما چرا ديگر اهالی کشور، حداقل روشنفکران آن از وجود مظالمی که بر آذربايجانی رفته، اطلاع ندارند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

علت اين امر را می‌توان بطورکلی بر وجود سانسور و بايکوت وسيع خبری از سوی رسانه‌ها و سمپاشی‌های فراوانی که بر عليه ما صورت می‌گيرد و همچنين پيشداوری‌هايی حاکم بر ذهنيت همين روشنفکران دانست، پيشداوری‌هايی که خود به عنوان عايقی در ايجاد فضای گفتگو عمل کرده است. لذا آذربايجانی‌ها اين بحث‌ها را در درون خود (با استفاده از نشريات محلی، دانشجوئی، سايتهای اينترنتی و....) و جدا از گفتمان مسلط در مرکز، پيش برده‌اند. اکنون که خوشبختانه برخی از گروهها پيشقدم شده، دريچه‌هايی برای ايجاد فضای گفتگو ايجاد کرده‌اند، ما اين فرصت را نيز مغتنم می‌شماريم.
***
اگر بخواهم از اين بحث جمعبندی مختصری ارائه و نتيجه‌گيری کنم بايستی بگويم که: جنبش آذربايجان، بزرگترين جنبش دهه‌های اخير در ايران است، که در مقابل واقعيت و عينيت حاکم بر آذربايجان که همانا سياستهای تبعيض ملی باشد شکل گرفته، اين جنبش جنبشی‌است مدنی و بر مبنای حقوق دموکراتيک انسانی، خواستار تامين شرايط مناسبی برای رشد و توسعه جامعه آذربايجان است.
قابل ذکر است، در آذربايجان جنبشهای دانشجوئی و زنان و .... نيز در سنگرهای مستقلی از هم فعالند، اين جنبش‌ها نيز همواره بر وجود تبعيضات ملی و لزوم رفع آن مصرّ بوده‌اند.
***
در پايان لازم می‌بينم سئوالی از مدافعين حقوق بشر که حوزه فعاليت خود را سرتاسری تعريف می‌کنند، کرده باشم. آيا حقوق زبانی و حقوق اقليتهای ملی جز حقوق بشر شمرده نمی‌شوند؟ چرا تا کنون کنوانسيون‌های سازمان ملل در اين موارد را ناديده انگاشته‌ يا به لطايف‌الحيل از کنار آن گذشته‌اند؟ آيا می‌توان با انتخاب گزينشی از مفاد حقوق بشر، حقوق اکثريت اهالی اين کشور را ناديده گرفت؟ آنان که خود را مدافع آزادی بيان در حوزه سراسری قلمداد می‌کنند بايستی به اين سئوال پاسخ دهند که چگونه بدون تامين آزادی زبانی که اين بيان توسط آن انجام خواهد شد، قادر به تامين اين حق برای ميليونها هموطن خويش خواهند بود؟

Copyright: gooya.com 2016