١- اصلاح طلبان «طلبكار»(اصلاح طلبان اقتدارگرا): اين گروه،خود را مالك و فرمانده و وارثان جريان اصلاحات مي دانند و مدعي اند حدود و ثغور اصلاح طلبي، همان چيز غالبا"«مبهم و نامفهومي» است كه فقط آنان بيان مي كنند.جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در اين دسته جاي گرفته اند.(و البته جايي هم براي كس ديگري باقي نگذاشته اند!) اصلاح طلبان اقتدارگرا براي دستيابي به «حداقل قدرت» معمولا"«حداكثر هزينه» را پرداخته اند و البته موفقيتي هم پيدا نكرده اند.آنها روابط دروني محفلي و فروبسته اي دارند و با مصادره آقاي سيد محمد خاتمي(و البته با همراهي ضمني خود ايشان) همچنان به وصول طلب خود از همه عالم و آدم و بازگشت به ساختار قدرت اميدوارند.رؤيايي كه احتمالا"راهي به سرزمين واقعيت نخواهد يافت.
٢- اصلاح طلبان «وفادار و اميدوار» (اصلاح طلبان حكومتي): اين گروه كه حزب اعتماد ملي به رهبري حجت الاسلام مهدي كروبي شاخص آن است،هماهنگي بيشتري با مقامات نظام نشان مي دهند و به وقتش بين «بودن يا نبودن»، اميد بيشتري به بودن دارند! اصلاح طلبان حكومتي، براي بودن در قدرت،اهل«چانه زني» با بزرگان نظام و «چانه خورد كني» ساير اصلاح طلبان غير هم كيش خود هستند! شمشير آنها (برخلاف ساير شمشيرها!) معمولا" دو لب دارد و با هر چرخش،هر دو طرف دعوا را نصف و ناكار مي كند! مشكل اينجاست كه از بس ميان اصلاح طلبان،«چندصدايي» و اختلاف و دودستگي وجود دارد، آن شمشير دولب، معمولا" به سر و كله دو گروه از اصلاح طلبان فرود مي آيد و فقط اينها را شقه شقه مي كند! اصلاح طلبان حكومتي،اين روزها پشت ميدان بهارستان جا انداخته اند و شبها همانجا مي خوابند و بسيار اميدوارند بليط تعداد بيشتري از ايشان،براي رفتن به پارلمان هشتم برنده شود.
٣- اصلاح طلبان «سر كار»(اصلاح طلبان بدنه جنبش!):- (كو جنبش؟) اين گروه هنوز خبر ندارند كه اصلاحات اكسپوزد شده و هنوز سفت و سخت پاي كار ايستاده اند و همچنان به «جنبش» مشغولند! اين موجودات دوست داشتني، همچنان فكر مي كنند «عده اي نمي گذارند» دولت خاتمي كاري بكند و هنوز مطلع نشده اند كه آن «عده اي» الان مدتهاست صاحب كل مملكت شده اند! طفلكي آنها هنوز اعلاميه اصلاحاتي فتوكپي مي كنند و يادشان رفته بالاخره بايد از «پايين» چانه بزنند يا «فشار» بدهند؟! و يا بايد از «بالا» فشار بدهند و لب بگيرند و يا «چانه» بزنند و فك خورد كنند؟! همانطوري كه هشت سال تمام بالاخره تكليف خود را نفهميدند كه بايد «جنبش» كنند يا «آرامش فعال» داشته باشند يا هر دو؟! و خلاصه كه بدجوري سر كارند!
٤- اصلاح طلبان «بيكار و بدهكار»(اصلاح طلبان اليت!) يا ( نخبگان نخبه كشي شده!): اين گروه آخر،كه جمعي روزنامه نگار و نويسنده و دانشگاهي و نخبه اند، مانند تمام طول تاريخ، گروه بدشانس و بداقبالي هستند! گروهي هستند كه در طول اين سالها،پست و مقامي نداشتند ولي با نوشته ها و سخنراني هايشان،يك سمباده ساختند و پيشاني خود را برق انداختند و سفيد كردند! حالا بلا نسبت مثل گاو پيشاني سفيد از دو طرف مورد آزارند.يك طرفش را كه همه مي دانند! اما اينطرفش هر «سه» دسته اصلاح طلباني هستند كه ذكرشان در سطور پيش آمد! يعني همه اصلاح طلبان «طلبكار» و «وفادار» و «سر كار»؛ با دمپايي و جارو و نعلين، بدنبال اين نخبگان مادر مرده «بدهكار» افتاده اند تا اولا" حساب همه شكستهاي اصلاحات را با آنها تسويه كنند و ثانيا" يك «نخبه كشي» ديگر با «قرائت اصلاح طلبانه» در تاريخ به راه بياندازند كه «اِند» نخبه كشي باشد! خدا خير گرداند!
نشاني وبلاگ بابك داد «فرصت نوشتن»