گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
به ياد می آورم زمانی را که سخنرانی های آتشين دکتر حسن عباسی رييس موسسه يی که نام پرطمطراق "مرکز دکترينال امنيت بدون مرز" را يدک می کشيد، در قالب CD و نوار و متن پياده شده دست به دست و لينک به لينک می گشت که داد و فرياد برآورده بود:"وامصيبتا در ام القراء اسلامی دختران مسلمان ايران را به کشورهای شيخ نشين صادر می کنند و هيچ کس فريادی برنمی آورد" و از اين رهگذر فرياد بر سر فلان مسوول و بهمان ارگان مربوطه می کشيد که "مگر خود ناموس نداريد که ناموس ملک و ملت تاراج می شود و لب از لب نمی گشاييد!"
اين ولی گويی تنها مختص دوران (به عقيده آقايان نکبت بار بی بند و باری) اصلاحات بود که دين را از مردم ستاند و نان نيز بر سفره هاشان نياورد و ارزش ها را چوب حراج زد...
از همين است که سه سالی است از دکتر مربوطه خبری نيست. تو گويی زخم ها همه بهبود يافته و دکتر با خيال راحت از بهبود بيمارش سر در کتاب و تحقيق فرو برده و هيچش خيال ناموس ملک و ملت نيست که اصولگرايان با خدا و مؤمن عنان قدرت به کف دارند و پس فسادی در ام القراء متصور نيست. پس بهتر است لالايی در گوشمان بخوانيم که:"شهر در امن و امان است، دزدان همه رفتند، آسوده بخواب ..."
اما در عالم واقع حکايت ديگری است. هنوز پرونده جناب «سردار مخلوع اللباس» به انجام نرسيده تا بدانيم چه جرمی او را از «سردار ارتقاء امنيت» به «مجرم ساکن اوين» مبدل کرده، که از هر سو مسوولانی برمی¬آيند که اگرچه به شغل شريف ارتقاء امنيت شاغل نبوده اند اما همگی چون سردار مذکور در يدک کشيدن نام «اصول» گرايی متحدالشکلند و اينچنين است وقتی عنوان اتهام و بسا جرمشان را می شنويم مو بر تنمان راست می شود و از خود بی اختيار می پرسيم که:" اين کدام آيينی ست که اصولش بر آن است که واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می کنند/چون به خلوت می روند آن کار ديگر کنند؟؟؟"
چگونه چون غيرت مداران عصر جاهليت با بدترين زبان بر حاکمان غيرهمفکر می تازيم که در برابر تاراج نواميس مردم سکوت کرده اند و در دوران همفکرانمان در تاراج همان توسط خودشان لام تا کام سخن نمی گوييم و اندک زبانی در مذمت رخداد مربوطه نمی گشاييم؟ جناب دکتر عباسی امروز کجاست تا در برابر فجايعی که در دوران همفکرانش به وقوع پيوسته است فرياد وامصيبتا سر دهد؟ اين روزها که فساد اخلاقی در حال تبديل شدن به «ترجيع بند اصولگرايی» است آقايان کجا هستند و به چه کار مشغول؟
در کدام کشور حوالی غرب جغرافيايی که در جمع مدعيان «اصل» و «اصول» به فسق و فجور شهره اند ديده ايد يا شنيده ايد که فلان نماينده مجلس که به اتهام روابط نامشروع به دادگاه و دادسرا رفته و زندان از سر گذرانده برای سوگند دفاع از حقوق مردم وثيقه گذاشته و آزاد شده و در صحن خانه ملت سوگند ياد کند؟ ۱ مگر جز اين است که اين از آن اتفاقاتی است که تنها می توان در «ايران» و آن هم ذيل دوران «اصول» گرايی به تماشايش نشست؟؟!
اين روزها به تحليل هر خبر از اين دست که مشغوليم خبری ديگر می رسد که امروز به کلکسيون نماينده و معاون استاندار و مسوول حراست دانشگاه و ... گويی بايد معاون وزارت خانه يی که فلسفه وجودش ارتقاء فرهنگ و آموزش عالی بوده است را نيز افزود که "منابع خبری می گويند پس از دستگيری مقام ارشد نيروی انتظامی، اخبار واصله از دانشگاه سهند تبريز، دستگيری معاون يکی از استانداریها و يک نمايندهی محافظه کار در مجلس هفتم، اين بار يکی از معاونان محمد مهدی زاهدی، وزير علوم، به دليل اعمال منافی اخلاق در وزارتخانه، بازداشت شده است..." ۲
مخلص کلام آن که هرچه از اين اخبار شنيده ايم و می شنويم چه بهتر که می شنويم و عاملان ماجرا بازداشت می شوند و شايد در افقی به فرجام عملشان برسند اما کاش به خاطرمان بماند که علاوه بر متهمان اين پرونده های تأسف برانگيز بايد امثال عباسی ها نيز پاسخگو باشند. پاسخگوی روزهايی که دولت های پيشين را به نام هزار و يک فسق و فجور می راندند و وعده دولت کريمه و اسلامی می دادند... امروز همان ها بايد پاسخ دهند که از آن وعده ها تا اين ماجراها چه رخ داده که شأن نزول آن سخنان از ياد رفته، شاهد نزول شأن اخلاقيات در بالاترين سطوح مديريتی کشور شده ايم...
ما را چه شده است؟ آنان را چه شده است؟
۱ - http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?12159
۲ - http://dastranj.ir/shownews.asp?NC=4268