تشريح چگونگی تهيه اسلحه برای نبرد مقابل صدام از سوی محسن رفيق دوست، فردا
با دستم محکم زدم روی ميز مذاکره بطوريکه جلود تکان خورد. گفتم دروغ میگوييد. جلود گفت کار خودت را کردی بياييد موشکهايتان را ببريد. اولين تجهيزات نظامی را از عرفات خريدم. به اسد گفتم آنها در بغداد جمع شدهاند تا بیغيرتی ارباب تو را ثابت کنند. آقای لواسانی، گفت اين جمله ديپلماتيک نيست، ترجمه نمیکنم.
محسن رفيق دوست وزير سپاه در دولت ميرحسين موسوی در خصوص نحوه تهيه اسلحه برای جبهه های جنگ می گويد: در سالهای بعد از انقلاب بنده سالی ۶ـ۵ بار به ليبی سفر میکردم. بعد از اينکه وزير سپاه شدم يکسال به ليبی نرفتم. بعد از آن مقامات ليبی بنده را رسماً به عنوان وزير سپاه دعوت کردند. خاطرم هست در آن سفر، سردار صفوی و سردار وحيد هم بودند. اولين باری بود که با لباس سپاهی میرفتيم. مقامات ليبی هم در سطح بالا استقبال کردند. قبل از اينکه به ليبی برويم جناب آقای هاشمی به من گفتند که بررسی کنيد ببينيد میتوانيم از ليبی موشک بگيريم يا خير. گفتم تلاشم را میکنم. بعد برای گرفتن پيام خدمت رياست جمهوری وقت (مقام معظم رهبری) رسيدم. پيشنهاد اقای هاشمی رفسنجانی را به ايشان عرض کردم. فرمودند پيشنهاد خوبی است. وقتی به ليبی رفتيم ابتدا با آقای جلود، معاون آقای قذافی ديدار کرديم.
به گزارش «فردا»، وی در ادامه مصاحبه خود با شهروند امروز می گويد: در مذاکراتمان، آقای جلود میگفت که ليبی از انقلاب اسلامی حمايت میکند. در عين حال مشکل عربی بودنشان را هم مطرح کرد. ايشان نزديک به نيم ساعت سخنرانی کرد. ديدم اينطور نمیشود. يکدفعه با دستم محکم زدم روی ميز مذاکره بطوريکه جلود تکان خورد. گفتم دروغ میگوييد. جلود گفت چرا؟ گفتم شما میگوييد ايران امالقرای جهان اسلام است و تهران هم مرکزش. در حاليکه صدام هر روز تهران را هدف قرار میدهد و ما تجهيزات کافی برای دفاع نداريم. گفت چه میخواهيد. گفتم موشک.
وی ادامه داد: جلود با اين پيشنهاد کمی تامل کرد و گفت اين کار من نيست. کار شخص قذافی است. گفتم برويد آقای قذافی را آماده کنيد.
رفيق دوست در ادامه می افزايد: وقتی پيش قذافی رفتم چون لباس نظامی داشتم سلام نظامی دادم. بعد از آن ديدار، جلود گفت کار خودت را کردی. بياييد موشکهايتان را ببريد.
عضو ارشد حزب موتلفه اسلامی درباره چرايی کمک قذافی به ايران معتقد است: آقای قذافی انسان عجيبی است. روحيه ظلم ستيزی دارد به ويژه آنکه برايش دستاوردی داشته باشد. آقای قذافی داعيه رهبری جهان عرب و آفريقا را دارد. وقتی هم انقلاب اسلامی پيروز شد ليبی جزو اولين کشورهايی بود که نظير سوريه و روسيه انقلاب ايران را به رسميت شناخت. اخيراً هم سفری به ليبی داشتم. آقای قذافی میخواست بين ليبی و حزبالله لبنان ميانجيگری کنيم.
رفيق دوست درباره چگونگی آشنايی اش با قذافی و نخستوزيرش جلود به شهروند می گويد: روزهای ابتدايی انقلاب، بلافاصله نخست وزير ليبی به ايران آمد. دولت موقت اجازه نداد اين هيات از هواپيما پياده شود. خبر را به من دادند. با مرحوم محمد منتظری در مدرسه رفاه جلسه داشتيم.
آنها به خاطر آقای موسی صدر با ورود هيات ليبی مخالف بودند. گفتم اين دعواها باشد برای بعد. ۴۰ـ۳۰ نفر از اعضای کميته استقبال را برداشتم و رفتم فرودگاه. دولت موقتیها را از فرودگاه بيرون کرديم. رفتيم در هواپيما را باز کرديم. جلود و همراهانش را به هتل شرايتون برديم و در دو طبقه اسکان داديم. بعد هم آورديم با امام (ره) ملاقات کردند. اين مساله برای ليبيايیها خيلی شيرين بود.
وی با بيان اينکه اين ماجرا رسانهای نشد افزود: نيروی دريايی ايران در زمان شاه، با نيرو دريايی ليبی هر دو توسط آمريکايیها درست شده و کاملاً شبيه هم بود. ما دو ناو بزرگ داشتيم که درست مثل ناوهای ليبی بود. وقتی قذافی در ليبی به مسند قدرت نشست، تجهيزات روسی را جايگزين ناوهای آمريکايی کرد. بنابراين تجهيزات ناوهايمان را از ليبی گرفتيم. با دو کشتی تجهيزات ناوها را آورديم. در حقيقت رفاقتمان از اينجا شروع شد.
رفيق دوست افزود: اولين تجهيزات نظامی را از عرفات خريدم. دو هزار قبضه کلاشينکف و ۵۰۰ قبضه آر.پی.جی بود.
وی درباره ساماندهی نظامی جنگ با اشاره به کارشکنی های بنی صدر گفت: مشکلات لجستيکی صرفاً در خريدهای نظامی خلاصه نمیشد. ما ابتدای جنگ و در دوره بنیصدر حتی برای تامين تسليحات از داخل هم مشکل داشتيم. يک روز شهيد کلاهدوز، قبل از شکست حصر آبادان، به من گفت اگر هزار قبضه اسلحه ژ۳ بيشتر بدهی میتوانيم ۴ هزار نفر را وارد عمل کنيم. رفتم دزفول. ديدم بنیصدر هم همراه استاندار آنجاست. گفتم دستور بدهيد هزار قبضه اسلحه به ما بدهند. گفت برو از اربابانت بگير. گفتم اربابهايم چه کسانی هستند. اسامی بزرگان انقلاب، آقايان خامنهای، بهشتی و هاشمی رفسنجانی را گفت. گفتم اسلحه دست اربابهای من نيست دست توست. بنیصدر گفت نمیدهم. يادم هست لباس نظامی هم پوشيده بود. به محض اينکه بنیصدر سوار جيپ شد من هم رفتم زير لاستيکهای جيپ خوابيدم. گفت چکار کنم. گفتم يک حواله هزارتايی ژ۳ بنويس. نوشت و من هم آمدم تهران.
وی در ادامه می افزايد: اول که آمدم گفتند نمیدهيم. ما هم يک عده از بچهها را برداشتيم و رفتيم قفلها را شکستيم. سه هزار ژ۳ و تيربار برداشتيم. همه را شمارهبرداری کرديم گذاشتيم آنجا و آمديم بيرون.
رفيق دوست در پايان در خصوص يکی از ديدارهايش با حافظ اسد می گويد: همزمان با يکی از ديدارهايم با حافظ اسد، ملک حسين، صدام و حسنی مبارک هم در بغداد جلسه سه جانبهای داشتند. اين موضوع برای ما گران تمام شده بود. ما هم تجهيزات میخواستيم. ديدم اينطور نمیشود. به آقای اسد گفتم آنها در بغداد جمع شدهاند تا بیغيرتی ارباب تو را ثابت کنند. آقای لواسانی، گفت اين جمله ديپلماتيک نيست من ترجمه نمیکنم. گفتم همين را بگو. وقتی حرفم ترجمه شد آقای حافظ اسد گفت راست میگويی. گفتم حسنی مبارک و ملک حسين، آمريکايی اصلند. اما روسها فکر میکنند صدام با آنهاست. در صورتی که صدام هم آمريکايی است. در جريان انقلاب اين امور خيلی عادی بود.