شنبه 12 مرداد 1387

چهاردهم مرداد، سالگرد انقلاب مشروطه، مهران اديب

يک سده سال پيش ملت ايران که تا آن زمان بنام رعيت شناخته می شد ، عليه ظلم و ستم و بی عدالتی نظام سلطنتی بپا خواست و توانست فرمان مشروطيت را به امضای مظفرالدين شاه قاجار برساند و به دوران استبداد پادشاهی پايان دهد ولی با به سلطنت رسيدن محمدعلی شاه بار ديگر استبداد به زور سرنيزه قزاقان لياخوف بر جامعه مسلط گشت و درب سياهچال ها به روی آزاديخواهان گشوده شد و جوخه های اعدام به راه افتاد تا نفس ها را در سينه حبس نمايند و هرکس دم از آزادی و عدالت زد به سرنوشت ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل و ملک المتکلمين و... دچار گرديد. در اجرای اين جنايات ، شيخ " فضل الله نوری با فتوای خود ، اراذل و اوباش چماقدار را به کمک قزاقان لياخوف فرستاد تا صدای عدالتخواهان را در گلو خفه نمايد .پس از به توپ بستن مجلس توسط قزاقان لياخوف ، جناب شيخ با وقاحت تمام چنين گفت :

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

« اين ها چه حرف است مشروطه ، آزادی . شش هزار سال است که خداوند عالم پادشاه واجب الاطاعه به ما عطا فرموده و در همه کتب ها(!!) اجرای احکام سلطان را بر همه مسلمانان واجب شمرده است . اين سلطان اسلام پناه الحق چقدر حلم و بردباری و رعيت پروری فرمود و تمام اين مراتب را ديد و باز صبر فرمود ولی به تائيد ولی امر مسلمين آن کفرخانه (مجلس شورای ملی ) را خراب کرد حالا کو آن اشخاصی که می گفتند تعليم اجباری اطفال در مدارس جديد ؟ کو آن افرادی که می گفتند آزادی ؟ . مساوات و حريت موذی و مخرب رکن قويم قانون الهی هستند زيرا اسلام بر عبوديت است نه به آزادی و بنای احکام آن به تفريق و جمع مختلفات است نه بر مساوات » در محيط اختناق و خفقان که بر اثر تسلط دوباره استبداد برجامعه بوجود آمده بود به ناگاه بارقه ای از تبريز قهرمان درخشيد و آسمان تيره ايران زمين را به يکباره روشن نمود . سرزمين دلير پرور آذربايجان اين بار ستارخان سردار ملی را به ايرانيان عرضه نمود . ستار خان بهمراه همرزم دلاورش باقرخان سالارملی ، با عزمی پولادين بپاخاست و سکوت حاکم بر جامعه راشکست و خون گرم و تازه ای در رگهای خفته جاری نمود وبا قيام آزاديخواهانه ملت تحت سيطره استبداد " پادشاه اسلام پناه " فراری و حاکميت ملی برقرار گرديد .
با افسوس بسيار اختلاف و تفرقه بين نيروهای ملی که درپس آن دست های نامرئی قرار داشت موجب گرديد تا درزيرپوشش مشروطيت ، آهسته آهسته استبداد بر کشورمان حاکم گردد وبه بهانه نوسازی و ترقی و تجد د ، خودکامگی بر جای مردمسالاری بنشيند و بگير و ببندها از نو آغاز گردد ، داغ و درفش بصورت مدرن مانند آمپول هوا درآيد و بجای جلادان دوران قاجار اين بار روسای شهربانی و پزشگ احمدی ها در اجرای اوامر به جای کلاه ، سرها تقديم خاک پای همايونی نمايند .
واقعه دردناک سوم شهريور يکهزار و سيصد و بيست که کشورمان از شمال و جنوب مورد تهاجم ناجوانمردانه دول اتحاد جماهير شوروی و انگلستان قرار گرفت مشکلات عد يده ای را دامن گير ملت ايران نمود ولی اين فرصت را هم به مردم داد تا وارد صحنه شوند و با تشکيل سازمان های سياسی و آزادی مطبوعات ، بتوانند برای اجرای کامل قانون اساسی که بمدت بيست سال زير پا نهاده شده بود فعاليت خود را از نو آغاز نمايند . همان نسيم نيمه آزادی موجب شد تا آزادمرد تاريخ ايران زمين مصدق بزرگ رهبری نهضت ملی ايران را بعهده بگيرد و با مبارزات پيگير دست بيگانگان بويژه انگستان را که بمدت يک قرن و نيم بر منابع اقتصادی و نهادهای سياسی وفرهنگی و مذهبی کشورمان چنگ انداخته بود قطع نمايد و زمينه استقلال و آزادی را فراهم سازد . مبارزات ملت ايران موجب بيداری ملت های خاور زمين بخصوص خاورميانه گرديد . دول استعمار گر آن روز که منافع نامشروع خود در خطر از دست دادن می ديدند بقول معروف : من و ساقی بهم سازيم و بنيادش را براندازيم ، انگليس و آمريکا با توافق پنهانی روسيه شوروی ، توسط عوامل مزدور داخلی ، با کودتای ننگين بيست و هشت مرداد سقوط دولت ملی ايران را فراهم نمودند وبدين ترتيب بار ديگر استبداد وابسته سلطه خود را در سراسر کشور گستراند . بگير و ببند ها از نو آغاز شد دادگاه های نظامی بکار افتادند تا با برپا کردن جوخه های اعدام ، دهان ها را دوخته و قلم ها راشکسته تا واژه آزادی بر زبا ن و قلم ها نيايد . حکومت نظامی و سپس ساواک با ايجاد فضای رعب و وحشت کوشش نمودند تا مردم را به سکوت وادارند . تنها درهای مساجد و انجمن های ريز و درشت اسلامی به روی مردم در اسارت استبداد باز ماند تا واژه آزادی و عدالت را فقط ازسر منبرها و از زبان ملاها بشنوند و تنها راه نجات را در برقراری حکومت اسلامی بجويند . در اين راه شخص محمد رضا شاه گام فراترنهاده ومدعی شدکه در کنف حمايت امامان معصوم قراردارد چنانکه درطفوليت امام زمان را به چشم ديده ودريک بيماری سخت امام علی او را شفا داد. و همچنين درسفری به امامزاده داود ازروی قاطر به دره پرت شد و حضرت عباس به دادش رسيده و در بين زمين و آسمان او را گرفته و به روی قاطر باز گرداند و... ( برای آگاهی بيشتر به کتاب ماموريت برای وطنم نوشته محمدرضاشاه مراجعه شود ) .ازدوطريق شاه و شيخ مردم تشنه آزادی و عدالت را به بيراهه کشاندند.
در خردادماه هزار و سيصد و پنجاه و شش خورشيدی زنده يادان دکتر کريم سنجابی ، دکتر شاپور بختيار و داريوش فروهر رهبران وقت جبهه ملی ايران طی نامه سه امضائی به محمد رضا شاه ، اورا از خطری که در پيش رو بود آگاه نمودند و از وی خواستند تا قانون اساسی را مورد احترام قرار داده و از دخا لت در امور سياسی کشور کنار بکشد و اداره کشور را بعهده دولتی که از سوی نمايندگان ملت ، در مجلس شورای ملی برگزيده می شود بگذارد . گوشه ای از نامه مذکور :
« فزايندگی تنگناها و نابسامانی های سياسی ، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر ديدگان هرايرانی قرار داده که امضاء کنندگان زير بنا بر وظيفه ملی و دينی ، در برابر خلق و خدا با توجه به اينکه در مقامات پارلمانی و قضائی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخيص و تصميم بوده و مسئوليت و ماموريتی غير اجرای " منويات ملوکانه " داشته باشد نميشناسيم و در حاليکه تمام امور مملکت از طريق فرمانها انجام ميشود و انشاء قوانين و تأسيس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعليحضرت قرار دارد . بنابراين مسئوليتها را منحصرمتوجه خود فرموده اند ، اين مشروحه را عليرغم خطرات سنگين تقديم حضور مينمائيم .
در زمانی مبادرت به چنين اقدامی ميشود که مملکت از هرطرف در لبه پرتگاه قرار گرفته ، جريانها به بن بست رسيده . بنا براين تنها راه بازگشت و رشد ايمان و شخصيت فردی و همکاری ملی و خلاص از تنگناها و دشواريهايی که آينده ايران را تهديد ميکند ترک حکومت استبدادی ، تمکين مطلق به اصول مشروطيت ، احيای حقوق ملت ، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلاميه حقوق بشر ، انصراف از حزب واحد ، آزادی مطبوعات و اجتماعات ، آزادی زندانيان سياسی و تبعيد شدگان سياسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثريت نمايندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند...»
اما شاه که مست غرور قدرت مطلقه خود شده بود نه تنها توجه ای به اخطار رهبران جبهه ملی نکرد بلکه به ساواک دستورداد تا نويسندگان نامه راشديدأ تنبيه نمايند . زمانی چشمان محمدرضا شاه به روی حقايق گشوده شد که سيل انقلاب سرازير شده بود ، وی با پيام ملتمسانه ای خطاب به ملت گفت:
« من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم ... »
اما ديگر دير شده بود. نوشدارو پس از مرگ سهراب ديگر دردی را درمان نمی کرد کودتای ننگين بيست و هشت مرداد ضربه مهلکی بر پيکر مشروطيت وارد آورد و اين کالبد مجروح در اثر بی توجه ای خاندان پهلوی روز به روز بر وخامتش افزوده شد . زمانی بفکر درمان افتادند که روح از کالبدش خارج شده بود و عاقبت در بيست و دو بهمن ماه هزار و سيصد و پنجاه و هفت بخاک سپرده شد .
دراثريکپارچگی مردم در بيست و دو بهمن ، انقلاب به ثمر رسيد . اما متأ سفانه دراثراختلاف وپراکندگی بين شخصيتها و سازمان های سياسی ، روحانيونی که همواره مخالف آزادی وارزش های والای انسانی بودند از فرصت استفاده کرده و قدرت را کاملاً در دست خود قبضه نمودند و انقلابی که بنام مستضعفان و برقراری آزادی و عدالت انجام گرفت و می رفت تا سرمشق ملت های محروم و تحت ستم جهان قرارگيرد به کژراهه کشانند وباايجاد فضای رعب و وحشت ، اختناق و ترور، ضرب و شتم ، زندان وشکنجه وزير پا نهادن ابتدائی ترين حقوق بشر ، کشوری چون ايران را با آن فرهنگ غنی وپويا وبا آن عظمت تاريخی ، درسراشيب نابودی اندازند . ملتی که در فرهنگش جامعه بشری را بمثابه يک پيکرمی شناسد حتا آزار دادن موری را منع کرده است تاچه برسد به انسان:
بنی آدم اعضای يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
و يا: ميآزار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شيرين خوش است
در انظار مردم جهان به ملتی واپسگرا و تروريست معرفی نموده اند. در اثر سياست های مزورانه دست اندرکاران نظام ولايت فقيه نه تنها مستضعف به حقوق پايمال شده خود نرسيد بلکه برده ای شد در دست مستکبران نو کيسه ، علاوه بر فقر و بيکاری روزافزون و انتقال ثروتهای ملی به دوبی و ديگر کشورهای جهان ، ابعاد ارتشاء ، اختلاس ، رانت خواری ، جنايت ، اعتياد ، قاچاق مواد مخدر ، دزدی و راهزنی ، وازهمه غم انگيز تر سقوط اخلاقيات جامعه ورواج فحشا چنان گسترش يافته که در جهان بی سابقه می باشد.
شکست انقلاب مشروطه ، جنبش ملی شدن نفت وانقلاب بيست ودوبهمن اين آزمون تاريخی را بما داده است که بايد به خود آئيم ، بايد دست از لجاجت بر داريم ، بايد از پراکندگی در آمده و به يگانگی برسيم . در سايه اتفاق و همبستگی است که می توان ضمن جبران خطاهای گذشته ، کشور رو به زوال خويش را نجات دهيم و با برقراری آزادی و عدالت اجتماعی در سايه نظامی مردمسالار ، ايرانی آباد و ملتی سرافراز بسازيم . با وحدت و يگانگی خواهيم توانست جايگاه از دست رفته کشور عزيزمان را دوباره به آن بازگردانيم . نبايد اين حقيقت را از نظر دور داشت که ايران متعلق به همه ماست و در اداره ايران همه تيره های ايرانی با هر آئين و مرامی به يکسان شريک و سهيم هستند . مهم ايرانی بودن است و بس اگر جز اين باشد مردمسالاری مفهومی نخواهد داشت نبايد بهانه به دست دشمنان ديرينه اين آب و خاک اهورائی داد که بخواهند ملت ايران را چند پاره کنند تا به راحتی به خواسته اهريمنی خود برسند.

امرداد يکهزار و سيصد و هشتاد و هفت
مهران اديب

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چهاردهم مرداد، سالگرد انقلاب مشروطه، مهران اديب' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016