چهارشنبه 13 شهریور 1387

نامه ای و سخنی با سردار شمعخانی، علی کلائی


به نام يگانه خرد و اختيار
به نام خداوند عرفان ،‌برابری و آزادی

جناب سردار دريابان دکتر علی شمعخانی
با سلام و عرض احترام
در هر سالی روزهايی است که با آن روزها و شبها تاريخ زاده ميشود و تکامل ميابد و روی به سوی سر منزل مقصود که رهايی همه ابنا بشر و آزادی آنهاست مينهد . در انديشه رهايی طلب شيعی و انديشه انتظار نيز اگر با ديدگاهی توحيدی و نه ارتجاعی به ماجرا بنگريم قطعا چنين عنصری را به عينه خواهيم ديد . يکی از اين ايام ياد آور و خاطرات دار روزهای گرم تابستان و ماههای مرداد و شهريور است . گرمايی که در اين روزها جان و جهان انسان را ميآزارد نه از جنس گرمای خورشيد عالم تاب که از جنسی ديگر است . اما چه شد که دست به نگارش اين نامه خطاب به شما زده ام .
ميدانيد ! روزهای ماه خرداد برای آنانی که قدری از تاريخ ايران زمين را ميدانند و تاريخ را نه از قول راويان رسمی و صاحب قدرت که از نقل مظلومان ان خوانده اند عجيب است و پر خاطره و پر حماسه . ميدانيد آقای سردار ! خرداد ماه حماسه هايی که آفريده شدند تا ايرانی ديگر داشته باشيم و از چنگال گرگان روزگار ملت ما خلاصی يابند .

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

کوتاه سخن ميگويم از مقدمه ميکاهم . ميدانم شما پر مشغله ايد و شنيدن سخن ديگران برايتان پر زحمت . کاش ان شاء‌الله شنيدن سخن حق برايتان گران نباشد .
آقای دکتر ! در شب سوم خرداد ،‌شب حماسه بزرگ فتح خونين شهر ميهمان برنامه مثلث شيشه ای بوديد . اميد وارم يادتان نرفته باشد آقای سردار دکتر !
از ان شب به بعد سخنانتان عجيب ذهن مرا به خود مشغول داشت . ان شب را تا صبح نخوابيدم و مرتب به گفته های شما فکر ميکردم . شايد بپرسيد کدام گفته در اين برنامه اينقدر ذهن مرا به خود مشغول کرد ؟ صبر کنيد سردار . عرض ميکنم .
شايد اين گونه تصور کنيد که سخنتان در عدم خيانت دکتر بنی صدر در جنگ تحميلی منظور نظر اين جانب است . البته اين سخن شجاعانه شما قابل نقدير است و البته گله گذاری که چرا اين قدر دير به اين واقعيت اعتراف کرديد ؟ سوال تاريخ از شما و آقای رحيم صفوی اين است که چرا اينقدر دير به اين واقعيت که بنی صدر در جنگ خيانت نکرد اعتراف کرديد ؟ کاش زودتر و سريعتر اين سخن را ميگفتيد . تاريخ بايد شفاف و رسا نوشته شود و اين گونه اعترافات و سخنان به اين شفافيت ياری ميرساند . خدا عاقبت همه ما را ختم به خير فرمايد .
اما سخن من در باب بخش ديگری است از گپ و گفتتان با رضا رشيد پور مثلث شيشه ای در شبی مثلثی .
شما به حق در چنين شبی از مقاومت ۳۴ روزه مردم مجاهد خونين شهر ياد کرديد . ۳۴ روز اين مردم در برابر ارتش تا دندان مسلح بعثی ايستادگی کردند و جنگ تن به تن و تن با تانک و نفربر و زرهپوش اين مردم نشان شجاعت را برای هميشه تاريخ بر گردن خونين شهر انداخت . درود بر شما که چنين ذکری کرديد از اين خلق شجاع که برای خاک مقدس ايرانشان اينچنين ايستادند .
شما خود عرب اهوازی و ايرانی هستيد . همينجا درود ميفرستم بر تمامی قوميتهای مختلف ايرانی که برای رهايی ايران زمين از چنگال استبداد و استعمار و استحمار مجاهده کرده اند و مبارزه ميکنند و مردانه بر سر ايران گراييشان ميايستند .
اما راستی آقای سردار ! شما در اين مصاحبه يادی از دو اخوی شهيدتان کرديد و گفتيد که غم بزرگتان اين است که پس از رحلت مادر فقيدتان کسی نيست که بر مزار دو اخوی شهيدتان برود .
آقای شمعخانی ! همين سخنتان جانم را آتش زد . ناگهان در برابر چشمانم قطعه ۳۳ و ۴۱ بهشت زهرا و گورستان خاوران نمايان شدند .
آقای سردار ! اگر مادرتان نيست که بر سر مزار دو برادر شهيدتان برود ،‌اما حداقل مزارشان در جايی است که رفتن بر سر مزارشان به عنوان جرم توسط جمهوری ولايی حاکم (به تعبير دکتر کديور) محسوب نميگردد .
قطعه ۳۳ مزار مردان و زنانی است که برای رهايی ملت ايران از چنگال رژيم جلاد ستمشاهی مجاهده کردند . مزار بنيانگذاران شهيد مجاهد و فدايی است که خون پاکشان روشن کننده راه جهاد برای نسل ۵۷ و هميشه تاريخ بود . مزار مجاهدينی چون حنيف نژاد و محسن و بديع زادگان و مشکين فام و عسگری زاده که اتفاقا ۴ خرداد سالگرد شهادتشان است . ۴ خردادی که اگر کسی بر سر مزارشان در قطعه ۳۳ بهشت زهرا پيدايش بشود آنجا ميرود که عرب نی انداخت و متهم ميشود به همراهی با اين گروه و آن مجموعه و جاده صاف کنی اين و آن . ظاهرا از ديدگاه آقايان نميتوان همه علاقمند به اين همه شور و شعور بود و هم بی وابستگی به هر مجموعه ای که آقايان دوست دارند توهمش را بزنند . دستگاه تهمت زنی وزارت اطلاعات جمهوری ولايی هيچ قاعده ای ندارد آقای سردار !
قطعه ۳۳ همچنين مجاهدينی چون باکری و ميهن دوست و جوان خوشدل و ذوالنوار و ... در اين خاک عزيز آرميده اند .
۳۳ مزار فدائيان هميشه جاويد خلق ايران نيز هست . مزار اخوان احمد زاده و گلسرخی و دانشيان و جزنی و بسياری ديگر .
اما ۴۱ . مظلومترين قطعه بهشت زهرا . حداقل برخی از قبرها در قطعه ۳۳ هست که سنگ داشته باشد و بتوان بر سر مزار شهيدش فاتحه ای خواند . ۴۱ مزار کشتگان درگيری های ۵۷ تا ۶۰ ميان جمعی از مدعيان است با ديگرانی که نقد ميکردند و مينوشتند و سخن ميگفتند و تنها جرمشان قلمشان بود و زبانشان و انديشه شان . انصافا اگر جز اين بود بگوييد . سلمنا . حرفم را پس ميگيرم .
بارها و بارها مادر پيری را بر سر مزاری در کنار قبر نابود شده سعيد سلطانپور شاعر مغضوب جمهوری ولايی ديده ام .
آقای سردار !‌اين مادر و دهها و صدها و مادر ديگر از مادران خفتگان ۳۳ و ۴۱ و خاوران ميخواهند بر سر مزار عزيزانشان بروند و فاتحه ای بخوانند . ميخواهند بر سر مزار پسر و دخترشان بنشينند و گريه سر کنند و ياد عزيزشان را آزادانه و بدون ترس و لرز گرامی بدارند .
اقای دکتر ! باز خوشا به حال مادر فقيد شما که در زمان حيات مجوز حضور بر سر مزار فرزندانش را داشت و ميتوانست آزادانه بر سر مزارشان بيايد . به خدا خيلی دردناک است وقتی مادری را ميبينی که دزدانه بايد بيايد تا بتواند دقايقی بر سر مزار فرزندانش بنشيند و با او صحبت کند . ظلم است مادری را از گذاشتن سنگ قبر برای فرزندش محروم کردن . جنايت است مادری را از دانستن اينکه دقيقا کدان قبر از ان فرزند اوست محروم کنی . خاوران گورستان جمعی است آقای سردار . نميدانم ميدانستيد يا نه . اما در خاوران گودالی کندند و ان را از پيکر فرزندان ايران زمين پر ساختند و لطف خدا و باران پائيزی سال ۶۷ بود که جنايتکاران را رسوا ساخت .
آقای دکتر ! قلب تير ميکشد از اين همه ظلم و بيداد . وقتی مادر پيری را ميبينی که چادر بر سر و عصا زنان بر سر مزار دختر خود مينشيند . حق ندارد سنگ بر مزار دخترش بگذارد و حق ندارد برای دخترش سالگرد بگيرد . حق ندارد فاميل را و بازماندگان را بر سر مزار دختر بياورد و در خاوران اصلا حق ندارد بداند فرزند به قتل رسيده اش اصلا کجا دفن است .
اينکه کسی نيست که بر سر مزار دو برادر شهيد شما برود امری است قابل و فهم و دردناک . قطرات اشک شما در برنامه مثلث شيشه ای گواه بر اين دل شکستن بود . اما آقای دکتر !
مولايمان امام صادق ميفرمايد آنچه برای خود نميپسندی برای ديگران هم مپسند . مولايمان علی نيز ميفرمايد مردمان بر دو گروه اند . قسمی برادر دينی تو اند و قسمی برادر تو در خلقت اند . کاش شمايی که از نرفتن کسی بر سر مزار اخوانتان دلتان ميشکند ، دلتان برای مادران و پدران و خواهرانی نيز ميشکست که که در تهران در ۳۳ و ۴۱ و خاورانش و در شهرستانها هم قطعا به همين صورت حتی حق رفتن بر سر مزار و حق گذاشتن سنگ و حق ياد کردن عزيزشان را ندارند و تنها دلخوشيشان گريه در تنهايی و در پستو و بدور از چشم سربازان گمنام جمهوری ولايی است .
آقای شمعخانی ! اين سخنان درددلی بود از جانب اين حقير با شمايی که اشک چشمتان اين حس را به من داد که ممکن است اين درد را بفهميد . فهميدن اين درد دلی علوی ميخواهد که حتی بر سر مزار کشتگان جمل نيز گريه ساز ميکند .
خفتگان ۳۳ و ۴۱ و ۴۹ و خاوران و ... يا مسلمانند که برادر و خواهر دينی شما هستند و اکرامشان واجب است و يا غير مسلمان که برادران شما در خلقت اند که باز بايد اکرام شوند . به هر حال انسانهايی بودند که از ميانه روزمرگی ضد انسانی که اين روزها نسل من بدان گرفتار آمده رها شدند و به ديگران نيز انديشه کردند . در اوج جوانی از لذات دنيا بريدن و بر سر آرمان (چه موافق باشيم و چه مخالف) ايستادن دلی دريايی ميخواهد . آقای دريابان ! شما مرد درياييد . ميفهميد چه ميگويم .
آقای سردار ! اصلا بياييد فرضی کنيم . فرض کنيم که اينان خارجی مسلک بوده اند و از دين خدا خارج شده اند و حکم خدا را زير پا نهاده اند و همه آن اتهاماتی هم که به ايشان ميزدند درست و حقيقت بود . خب ! در تاريخ مگر در زمان حکومت مولا علی خوارج را نداشتيم ؟ آيا مولای عدالت طلبان و آزادی خواهان علی ابن ابی طالب با مخالفان خود اينچنين کرد ؟ آيا آنها را در قبرهای دست جمعی دفن کرد ؟ آيا حضور بر سر مزارشان را هم با مشکل مواجه کرد ؟ علی کسی است که خارجی مسلکی فحشش ميدهد و او از گناهش در ميگذرد . مدعيان حکومت علوی چرا اينقدر با انديشه و مشی و مرام مولای توحيد و عدالت بيگانه اند ؟
روز ۱۵ خرداد امسال نيز برای چندمين بار فيلم زندگی و شهادت زنده ياد مرد بزرگ مجاهد و آزادی خواه و موحد شهيد سيد علی اندرزگو از سيمای جمهوری ولايی نشان داده شد . کاش مردی پيدا ميشد و از مجاهدت های همه شهيدان هميشه حی و حاضر قبل از پيروز انقلاب فيلمی بی طرفانه و منصفانه فيلمی تهيه ميکرد . کاش در اين روزهای خرداد اينقدر به انسانيت و عشق و شهيد و شهادت ظلم نميشد . و لعن الله علی قوم الظالمين .
آقای سردار . اطمينان ميدهم که بنا به سنت الهی هرکه جنايتی کند ، تاريخ او را به رسوا ترين شکل افشا خواهد کرد . سرنوشت آن عفلقی تکريتی برای همه مان بايد عبرت باشد . خداوند قدرت درس گيری از تاريخ را به ما عنايت فرمايد .
آقای سردار ! ماه مبارک رمضان است و ماه توشه گيری و پروا داری . در اين ماه نبايد و نميتوان دروغ گفت و ريا کرد و مصلحت انديشی کرد و زبان به حقيقت گشاده نکرد . کاش در اين ماه مبارک همه دوستان شما – چه اصلاح طلب و چه اصولگرا – از پوسته خويش قدری بيرون بيايند و به ديگرانی که همچون ايشان نميانديشند همه نظری بيافکنند . انسان بودن وظيفه ماست . کاش ماه مبارک ما را از بل هم اذل بودن در آورد .
والسلام علی من اتبع الهدی
علی کلائی
پی نوشت : مرقومه بالا را سه ماه پيش نوشتم تا منتشرش کنم . سه ماه است تامل کرده ام . اما عاقبت بين خود خدايم ، خدايم را برگزيدم . نامه رابا شرايط امروز و شهريور ماه و ماه مبارک رمضان ويرايش کردم و اينک در خدمت شماست . باشد که در اين ماه مبارک که ماه توشه گيری و انسان شدن و پروای الهی را داشتن است انجام وظيفه ای کرده باشم به همه مظلومانی که بی رحمانه از ساده ترين حق خود محروم اند . مراسم امسال خاوران و سالگرد شاملوی فقيد نشان داد که حتی خواندن فاتحه ای بر سر مزار از ديدگاه امنيت بانان جرم محسوب ميشود . همه هم به نام شهيد رمضان مولايمان علی . ماه رمضان ماه خدای برابری و عرفان و ازادی است و ماه شهادت علی . بايد قدری سخن به حق گشود.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نامه ای و سخنی با سردار شمعخانی، علی کلائی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016