اين روزها نقدهای بسياری به احتمال کانديداتوری خاتمی میشود و از تحليلگران و روزنامهنگارانی که از برکت دولت خاتمی امکان فعاليت پيدا کردند، گرفته تا کيهانيان و سياسيون اصولگرا، به اتفاق، شخص خاتمی و هشت سال رياست جمهوریاش را آماج انتقاد قرار میدهند تا مبادا مجدد وارد گود رياست جمهوری شود.
عموما در جوامع دين سالار به دليل اعتقادات متعصابه که در نفس دين است، مردمانش آنطور تربيت میشوند که مسامحه و گذشت در بينشان جايی ندارد و از آن بدتر اينکه همه چيز حتی سياست را با معيارهای مطلقگرايانه قبول و قضاوت میکنند که متاسفانه اين نقيصه در روشنفکرانمان نيز وجود دارد و چه بسا بيشتر.
روی سخن اين مقال با آنان که بر موج سوار شدهاند و عقدهگشايی میکنند، نيست که اينان از گرد سياست خارج شده و الحال به شيخی متوصل گشتهاند که گذشتهاش بر همگان عيان است و ظرف چهار سال گذشته نيز سه بار بور انتخاب افکار عمومی شده که به کلکسيونی از اخراجیهای افکار عمومی مبدل شدهاند و حرجی هم بر آنان نيست. همچنين دار و دسته «کيهانيان» که اين روزها منتظرند همين اخراجیها خطی عليه خاتمی بنويسند و يا سخنی به ميان آورند و فردايش از سر ذوقزدگی در کرنا کنند که ببينيد پايگاه خاتمی چقدر خالی و بیپشتيبان شده است. همانند روز گذشته که بابت انتقاد کرباسچی از خاتمی و نيز حمايت غير رسمیاش از کروبی، خبرگزاریها و روزنامههای وابسته به جناح راست چه بازتاب گستردهای داشتند.
طرف کلام اين نوشتار با کسانیست که دغدغه وطن دارند و به اصلاحات گام به گام ايمان.
چهارشنبه شب گذشته دو تحليلگر صدای امريکا- دکتر نوریزاده و دکتر سازگارا- عنوان کردند که انتخابات آينده رياست جمهوری ايران همانند دورههای پيشين صوری ست و به انتصابات میماند و هر که را رهبری خواهد، برمیگزينند. جناب سازگارا در تحليل خود اضافه کرد که شکل کلی انتخابات، شکلی دمکراتيک است، اما در عمل همان خواهد شد که در مجلس اتفاق افتاد و با تاکيد اخير رهبری مبنی بر انتخاب مجدد احمدینژاد برای يک دوره ديگر تکليف بر همگان روشن شده است. ولی به اين نکته اشاره نکرد که سال ۷۵ نيز چنين سخنانی به نحوی ديگر از جميع عالیرتبههای نظام استخراج شد، اما سال بعدش نتيجه با اراده افکار عمومی چيز ديگر رقم خورد.
اين روزها اکثريت کسانی که به بازگشت خاتمی ايراد دارند، اپوزيسيون خارجنشين هستند که با توجه به اهمالهای خاتمی در هشت سال رياستاش، او را لايق انتخاب مجدد نمیدانند و پيشبينی میکنند که افکار عمومی نيز اعتمادش از او سلب شده است اما به گمانم چنين نيست و هنوز اميد و نگاهها به همان افراشته شدن پرچم دولت خاتمیست. و اين را در دوره نهم رياست جمهوری آزموديم که افکار عمومی جايگزينی برای خاتمی نمیشناسد و حتی به دکتر معين هم اعتماد نکرد و قطعا جايگزينهای احتمالی ديگر هم در صورت تائيد صلاحيتشان از طرف شورای نگهبان و همچنين عدم حضور خاتمی به سرنوشت معين دچار خواهند شد.
اما اين تمام صحبت و حمايت از خاتمی نيست که بسيار است دلايل؛ هويداست که در دوره خاتمی خطی از خطوط قرمز حکومت پاک شد که هيچ گاه سابقه نداشت و امروز هر آنچه بيان میشود از شکسته شدن همان خط است. و اينجاست که سئوالی اساسی مطرح میشود که به واقع انتقاد صريح و آشکار از رئيس جمهوری اسلامی از چه دورهای در جامعه علنی شد؟ اکنون که بی تکلف از احمدینژاد انتقاد میکنيم و عملکردش را مورد نقدهای تند قرار میدهيم، دستاورد چه دولتی ست؟ اين تابو را که شکست؟ آيا در دوران قبل از رياست جمهوری خاتمی امکان چنين نقدهايی از دستگاههای دولتی بود؟
آنانی که پس از فضای باز سياسی هشت سال اصلاحات توانستند قلم به دست بگيرند و امروزه روز بنويسند، از دستاوردهای همين دولتی هستند که نقدش میکنند که کار کوچکی نبود. خاتمی را فاقد توان حمل پرچم اصلاحات میدانند در حالی که هيچ گاه به اين نکته توجه نمیکنند که خاتمی پس از وقايع هجدهم تيرماه سال ۷۸ ثابت همگان کرد که «کف حداقلی» اصلاحات است و بيش از آن انتظاری ازو نبايد داشت. همين که دريچههايی را به روی دمکراسی باز کرد، خود غنيمت بود و هست. فی الوقع امروز اگر نقدی در جامعه میشود، در نيمه نخست حکومت اسلامی هرگز امکانش نبود.
بی هيچ ملاحظهای خاتمی را بايد «کف حداقل» دانست. کفی که دستاوردهای زيادی به همراه داشت و همينمان بس بود برای هشت سال نخست. جامعهای که همانند فردی که در اتاقی پر از آب افتاده تا سقف که راه تنفسی برايش نمانده، گشوده شدن دريچهای، کمک بزرگی به ادامه حيات فرد در خطر است و دولت خاتمی نقش همان روزنه را بازی کرد در فضای خفقان حکومت اسلامی که راه تنفسی داد به جامعه جوان ايران.
نگارنده اين گفتار در گفتگو با افسران ارشد وزارت دفاع در دوره احمدینژاد، به نتايج جالبی در خصوص هشت سال دولت اصلاحات و ديدگاه نظاميان دست يافته است. آنان به تاکيد بيان میکنند که فضای باز سياسی و رفاه اجتماعی از سم مهلک کشندهتر و خطرناکتر است که به جد شعارهای خاتمی اشاعه فحشا شد و در هراسی که از رفاه اجتماعی برای جوانان دارند، آن را به ترويج «لاابالیگری» و حتی «روسپی گری» تعبير میکنند.
اين را شايد برای خارجنشينان کمی سخت و نامفهوم آيد که دولت خاتمی دريچهای به روی دمکراسی باز کرد، اما برای آنانی که در داخل هستند و در همان اتاق تا سقف پرآب به تنگی نفس افتادهاند، باز شدن مجدد نه دروازهای، بل دريچهای کوچک نظير آنچه در سال ۷۶ رخ داد، غنيمتی ست؛ دريچهای که در سال ۸۴ مجدد به روی مردم بسته شد و الحال میبينيم نتايج و آثارش را. شايد عنوان شود که تفاوتی نيست بين انتخابات آتی رياست جمهوری با انتخابات سال گذشته مجلس هشتم همان طور که دو بزرگوار نوریزاده و سازگارا مطرح کردهاند که در جوابشان بايد گفت که بسيار تفاوت است در «کف حداقلی» مجلس و رياست جمهوری. در مجلس، کف حداقلی دستيابی به حدود نيمی از کرسیهای مجلس است که امکان ورود برای اصلاحطلبان وجود نداشت و خب شاهديم که زوری هم در مجلس هشتم نيست و اساسا «اقليت»، در تعريف واقعیاش «اقليت» نيست، و به همين خاطر شرکت در انتخابات پيشين مجلس وجهی نداشت. ولی در رياست جمهوری اين مسئله فرق میکند و درست همينجاست که اختلاف سليقه دو طيف مخالف و موافق حضور خاتمی آشکار میشود که «کف حداقلی» برای رياست جمهوری با ورود خاتمی قائل نيستند. اما به گمانم چنين نيست.
هنوز از هشت سال دوره رياست جمهوری آنقدر نگذشته که از حافظهها برود چه کسانی در کابينه بودند و چه دستاوردهايی برای مردم داشتند. طبق آمار، دوره درخشان نشريات در هشت سال رياست خاتمی ثبت است که به چه ميزان کتب و نشريات فراوانی منتشر شد که در دولت احمدینژاد بسياری از عناوين پرمخاطب امکان چاپ مجدد ندارند؛ حتی در دورههای پيش از اصلاحات هم. مقايسه آماری توقيف نشريات توسط هيئت نظارت بر مطبوعات در دوره احمدینژاد با دوره خاتمی خود گويای اين مدعاست.
با بررسی آماری نشر کتاب نيز میتوان به اهميت موضوع پی برد که با انتخاب احمدینژاد چه بر سر بخش نشر کتب آمده است: طبق آمار رسمی از جانب دولت تعداد عناوين منتشر شده در سال ۱۳۸۴ [آخرين سال رياست جمهوری خاتمی] با رشد سی درصدی نسبت به سال ۱۳۸۱، به بيش از ۵۳ هزار عنوان رسيد. درحالی که در سال ۸۶ با سيری نزولی، اين رقم به ۵۱ هزار عنوان کاهش يافته است.
امروز بر ما روشن شده مردانی که در هشت سال دولت اصلاحات بر صندلیهای وزارتخانه ارشاد نشستند، چه بزرگانی بودند که با اوضاع پيش رو شايد ديگر آنان را بر صندلیها نتوان ديد که حيات کنونی معدود روزنامههای اصلاحطلب در داخل به برکت خط مشی همانهاست. اگر امروز احمدینژاد با کمک بسيجيان و به پشتيبانی رهبری بر کرسی رياست جمهوری نشسته، از امانتداری مردانی نظير تاجزاده، مبلغ و نوری و لاریها بود که در سياسیترين وزارتخانه کشور حضور داشتند و قائده بازی را رعايت کردند با اينکه به محاذات قهر جامعه در انتخابات، جرزنی و آرايی ريخته شد که با دستور رهبری تمامی هيئتی بود و نه خرد جمعی جامعه.
در انتخاب شوراها نيز رسم امانتداری داری دولت خاتمی تکرار شد و نتيجهای رقم زد که هر چند به پيروزی محافظهکاران انجاميد اما در نفس عمل همان اتفاق افتاد که جناح رقيب همواره از آن بيم دارد و به هر روی میخواهد مانع تکرارش شود و علاوه بر تبليغات منفی در سرخوردگی قشر جوان عزمی جزم دارد تا رويای تغييرات را به صفر رساند. طرح امنيت اجتماعی از اين دست جزمگرايیها است تا ذهن جوان پويا و پرسشگر نباشد که چرا حکومت اسلامی برخلاف آن چيزی که جلوه میکند، سرکوبگر است بیخواهان تغيير و استوار بر اصولی جبری که نفوذ اصلاحات در حکومت دينی را قرائتی جديد میداند و غريبه که مبنايی در اسلام ندارد و بر همين پايه اعتقادی مصباحی تلاش میشود در تحريک عقايد و ايدئولوژی جامعه عليه دمکراسی. نمونه ها در اين باره بسيار است و با حضوری يکباره در نماز جمعه و نشستن پای وعظ واعظان به خوبی میتوان دريافت.
اما در ديپلماسی خارجی نيز وضع به همان ترتيب است. وقتی خاتمی در تبيين سياستهايش عنوان کرد که توسعه اقتصادی و فرهنگی در گرو توسعه سياسی ست، فردا روزش تلاش کرد که بر همين اصل پيش برود و سرانجام در ديپلماسی خارجی موفق شد و البته چه سرازير سيل استقبال از اين رويکرد و شاهد بوديم که در دور دوم رياست جمهوری خاتمی تحولات اقتصادی چشمگيری روی داد و با توجه به افشای فعاليت هستهای ايران توسط مجاهدين خلق و فشار سياسی امريکا و اسرائيل به دنبالش، با درايت خاتمی در تعليق داوطلبانه غنیسازی اورانيوم به مدت دو سال عملا قصد دول متخاصم عقيم ماند و روابط مطلوب تجاری پديد آمد با اروپا و نيز در بازی هستهای، امريکا و اسرائيل تنها ماندند و اتحاديه اروپا رسما از رفتار ديپلماتيک خاتمی استقبال کرد و حريف امريکايی را منزوی.
دريافت پرازيتهای نظام برای داخل نشينان واسع ملموس است که هراس دارند از باز شدن مجدد دريچه به روی جامعهای که در حال خفگی و از نفس افتادن است. کيهان روزینيست که نقل قولی از يک منتقد چپ و يا راست عليه خاتمی نياورد که ببينيد ديگر اطمينانی به روزنههای اصلاحات نيست و خاتمی از الان يک شکست خورده تمام عيار است و خب حق هم دارند هراس داشته باشند که همان «کف حداقلی» روزگاری پايههای نظام ديکتاتوری را به لرزه درآورده بود و ديگر تابش ندارند بر خلاف منتقدين اصلاحطلب. محافظهکاران امروز درست محاسبه میکنند که کف حداقلی دو دوره گذشته، سرآغاز اصلاحات عميقی خواهد شد با توجه به تجربه پرهزينه هشت سالهاش و اين نکتهایست مهم که بايد متذکر منتقدين اصلاحطلب شد که در صورت پيروزی خاتمی، اين بار قطعا تفاوتها خواهد داشت با هشت سال دوره اصلاحات ماضی که با درس از آن و تجربههای کسب شده، میتوان افق دورتری برای اصلاحات آينده متصور شد.
شايد انتظارمان از دو دوره رياست خاتمی بيش از حد بود که پس از گذشته نزديک به دو دهه سرکوب آزادی بيان، انتظاری بيش از ظرفيت هشت سال اصلاحات داشتيم. اين همان چيزیست که جناح اصولگرا به خوبی دريافته و از آن هراس دارد تا مبادا تجربه جديدی از اصلاحات شکل گيرد و بخاطرش هر روز گل به آب میاندازد. اتاق فکر اصولگرايان متفطن است که دوره جديد اصلاحات چشم اندازی روشن دارد و با پشتوانه تجربه هشت ساله، دريافته که خطاها کجاست و کوتاهیها به چه ميزان بوده و ضرورت اصلاحات در چيست.
به حتم، هم خاتمی و هم وفادارانش که امروز سکوت کردهاند، همگی تجربهها کردهاند و آزمون و خطاها داشتهاند و دريافتهاند که راهی که رفته شده هرچند اثرگذار بود، اما کافی نبود و امروز با درس از گذشته میتوان پيمود آنچه که بايد و در طبيعت و افق اصلاحات واقعی ست. و چه خوب است منتقدين کمی هم تلنگر به اصلاحطلبانی بزنند که در فراوان مواقعی [مثل دوره تحصن نمايندگان در مجلس] از نزديک شاهد بودم که چگونه زير پای جنبش اصلاحات را خالی میکردند از فرط قدرتخواهی.
قطعا رسيدن به دمکراسی آرمان هر ايرانی با هر گرايش و مذهب است. حتی آن سکولاريستی که برچيده شدن دين از سياست را خواهان است و يا حتی کمونيستی که پاک شدن ايران از خرافات را از جمله آرمانهايش میداند. اما جملگی تنها راه رسيدن به آرمانهايشان، رسيدن جامعه ايران به دمکراسی ست و بر اين اعتقادم که خاتمی میتواند سکويی باشد برای جهش به سوی برپايی نظامی آزاد و مردمسالار. هرچند اين جهش کند و گام به گام است، ولی بايد واقعبين بود و صبور که تعجيل در اصلاح جامعهای که مذهبی ست، نتيجهای معکوس دارد. مسئله مهمی که حکومت به دنبالش است تا از رفتار عجولانه منتقدانش نهايت استفاده را ببرد که جامعه ايران برای رسيدن به دمکراسی راهی طولانی در پيش دارد.
به چشم است که خاتمی خود يک اصلاحطلب دينی ست اما ثابت کرده که به حداقلهای دمکراسی اعتقاد دارد و همين بس که خود مقدمه و بستری خواهد شد برای اصلاحات اساسی و دست آخر دستيابی به يک دمکراسی واقعی که سياست منفصل از دين باشد که برای دستيابی به آن، شرط اول اعتقاد اکثريت اپوزيسيون خارج و داخل کشور به اصلاحات گام به گام است.