بسمه تعالي
10 فرمان در انتخاب رئيسجمهور مناسب
محمدرضا ميرزااميني
(انديشگاه شريف)
گشايش
انتخابات دوره نهم رياست جمهوري ايران در پيش است. متاسفانه هيچگاه اهالي قلم و انديشمندان ايراني به گونهاي علمي و اساسي به تبيين ويژگيها و شخصيت يك رئيسجمهور مطلوب, مناسب و ايدهآل براي كشور نپرداختهاند. اساساً سياستزدگي و جناحيانديشي باعث شده است تا آنان مستمراً كانديداهاي مختلفي را برمبناي انگيزهها و منافع شخصي و گروهي خود به خورد ملت داده و آنان را از اين سو به آن سو بكشانند. بعلاوه هيچگاه مردم را ياري ندادهاند تا خود بتوانند فرد مطلوب را برگزينند (در واقع نخواستهاند ”ماهيگيري“ را به آنان بياموزند). اين نوشتار ميكوشد از نگاهي ملي به تشريح ويژگيها و شرايط الزامي يك رئيسجمهور مناسب براي آينده كشور بپردازد. الزاماً امروز اين فرد وجود ندارد اما بايد ديد تا چه حد در اين راستا گام برميداريم.
مقدمه
بالاخره قرار است از اين شرايط بد و آزاردهنده رهايي يابيم يا خير؟ ايرانيان با ترديد و بدگماني خاصي به ”پاسخ مثبت“ درمقابل اين پرسش مينگرند و سري از روي شماتت برايتان تكان داده و چنان نگاه عاقلاندرسفيهي به شما مياندازند كه واقعاً در سالمبودن خود شك ميكنيد! گويي سربلندي و پيشرفت ايران, افسانهاي پوسيده است كه هرگز كسي تحقق دوباره آن را باور ندارد. ريشه مشكل در كجاست؟ ضعف و اضمحلال فرهنگي؟ استعمار و استكبار جهاني؟ حاكمان خائن و دزد؟ خواست خداوند؟ جبر تاريخ؟ بخت و اقبال نامراد؟ بيديني و لامذهبي؟ ويا افيوني به نام دين؟ دين اسلام و اعراب پابرهنه و ملخخور صدر اسلام؟ ... و شايد همگي با هم؟!
به نظر نگارنده, مشكل اصلي تركيبي از چند عامل مهم ذيل است: توسعهنيافتگي فرهنگي, بيهويتي, وجود اعتقاداتي ويرانگر, گذشتهنگري (به جاي آيندهنگري), نبود شخصيت قهرماني و رهبري ملي, خودخواهي شخصي و جمعي, وجود حاكماني غيرمتعهد و ناكارآمد.
”برونگرايي“ و ”فرافكني“, عادت فرهنگي ريشهداري در فرهنگ ما ايرانيان شده است كه رهايي از آن نيازمند ايجاد تغيير و تحولاتي اساسي در پارادايمها و باورهاي ما است. اين ”انقلاب فكري“ صرفاً از طريق ايجاد حركتي مستمر و بلندمدت توفيق خواهد يافت باورهاي پلشت گذشته را نابود ساخته و بنياني زيبا و پرشكوه را بنا نهد كه بستر رشد و تعالي برگشتناپذير ايران باشد.
جايگاه حكومت و دولت
متاسفانه بايد اذعان كرد كه هيچگاه ايران از رهبراني فرهيخته, متعهد و باكياست (كه زمام حكومت را نيز به دست گرفته باشند) برخوردار نبوده است. اين مشكلي است كه ما را متوجه مشكلي اساسيتر مينمايد و آن اينكه, چرا ما قادر به تربيت مديران و رهبراني شايسته و برجسته نيستيم؟ چرا بافت فرهنگي و اجتماعي ايران, ظرفيت تربيت و استفاده از قهرمانان و بزرگان را ندارد؟ آيا شايستهسالاري موضوع پيچيده و غيرقابلفهم و اجرايي است كه ما هيچگاه توفيقي در آن نداشتهايم؟ نميخواهيم خداينكرده زحمات و اقدامات مرداني همچون كوروش كبير, كريمخان زند, اميركبير, دكتر مصدق و امثالهم را مورد بيتوجهي و بيمهري قرار دهيم. اما خب بايد پرسيد چرا صرفاً شاهد جرقهها و كورسوهايي از اين دست بودهايم؟ چرا از يك طرف جامعه ما توان پرورش قهرماناني انديشمند را ندارد و از طرف ديگر تاب تحمل همان اندك را هم ندارد؟
قطعاً پاسخ به سوالاتي از اين دست, راهگشاي كشف راهحل برونرفت از وضعيت كنوني خواهد بود. اما آنچه ميخواهيم در اين جا بدان بپردازيم پاسخ به اين سوال نيست بلكه دستگذاشتن بر اين واقعيت فرهنگي و اجتماعي جامعه ايران است كه جداي از فرآيند لازمالاجراي هميشگي توسعه فرهنگي, ما نيازمند وجود رهبران و دولتمرداني قهرمان و باكفايت هستيم كه حركت ما را تسهيل, تسريع و تا سرمنزل مقصود راهبري نمايند. متاسفانه ملت ايران همواره منتظر رهبراني هستند كه آنان را به سمت موفقيت هدايت نموده و جهت حركت را به آنان نشان دهند, مقتدر بوده و همچون يك ديكتاتور خوب و خيرانديش (پدري كه صلاح بچههايش را خوب ميداند و به زور هم كه شده ميكوشد بچههايش را به بهشت بفرستد) ملت را در جهت درست به حركت درآورد.
به هر تقدير آنچه در اين جا بر آن تاكيد ميورزيم اينست كه جداي از امر ضروري و مستمر فرهنگسازي, بايد تاثيرپذيري فوقالعاده ملت ايران از رهبران شايسته را جدي گرفت (همچون ديگر ملتها در همچون شرايطي) و به طور اساسي راجع به آن انديشيد.
رئيسجمهور آينده ايران
اگرچه ساختار حكومت در ايران بهگونهاي نيست كه رئيسجمهور بالاترين مقام تصميمگيرنده محسوب شده و راهبري ملت با او باشد, اما وجود فردي شايسته و توانمند در اين جايگاه ميتواند تغييرات و تاثيرات عمده و اساسي را به همراه داشته باشد. البته بايد گفت كه بحث ذيل زماني حداكثر بازدهي و كاربري را خواهد داشت كه در تربيت و انتخاب رئيسجمهور يا هر شخص مترادف ديگري (در بالاترين سطوح) بكار بسته شود. تعميم چارچوب اين بحث به سطوح پايينتر و ديگر مديران كشور هم ممكن است ولي قطعاً پارامترها و مقدار آنها تا حدي تغيير خواهد كرد.
جداي از نتايج مطالعات انجامشده روي رهبران موفق و ناموفق كشورهاي مختلف جهان, مطالعه مسايل گذشته, حال و آينده ايران, نشان ميدهد كه رئيسجمهور آينده ايران نيازمند داشتن ويژگيهاي اصلي و اساسي ذيل است كه بدون وجود مجموعه آنها (يا اكثريت آنان) نميتواند توفيق كافي را در امر توسعه و رشد كشور شاهد بود:
1. مقتدر: او بايد كاملاً مقتدر و جدي باشد بهگونهاي كه به هيچ وجه تغييرات, مشكلات, چالشها و موانع نتوانند او را از انجام كاري كه در نظر دارد باز دارند. او بايد بتواند تصميمات خود را با نهايت صلابت و جديت به كرسي بنشاند و عوامل بازدارنده داخلي و خارجي قادر به منصرفسازي يا عقبنشاندن او از تصميماتش نباشند. اقتدار با ديكتاتوري متفاوت است. اقتداري كه در اينجا شرح داديم استفاده از قدرت شخصيتيِ فردي براي تحقق آرمانهاي جمعي است نه خودخواهي ديكتاتوري براي حصول منافع شخصي. شجاعت و شهامت و جسارت, هر سه ويژگيهاي محتوم چنين شخصي محسوب ميشوند. در نتيجه او فردي باثبات و قابلاتكا خواهد بود كه فرآيند حركت و رشد ملت را به سرانجام خواهد رساند.
2. استراتژيست: او بايد علاوه بر داشتن احاطه كامل بر دانش ”مديريت استراتژيك“, داراي ”تفكر استراتژيك“ بوده و به درك عميقي راجع به مفهوم استراتژي رسيده باشد. يك استراتژيست قادر است با تحليل سريع شرايط داخلي و خارجي محيط خود, تصميمات سنجيده و بلندمدتي را اتخاذ نموده و كشور خود را از وضعيت فعلي به وضعيت مطلوب برساند. او بايد ”نظريه بازي“ را به خوبي دانسته و بتواند هوشمندانه در عرصه داخلي و جهاني به بازي بپردازد. بازي كه نتيجه آن موفقيت و پيروزي ملت او (دركنار انتفاع ديگر ملتها) است.
3. باسواد: امروز مفهوم ”سواد“ بسيار گسترده گرديده است, بگونهاي كه مطالعات ما نشان ميدهد كه بيش از 33 نوع سواد مختلف در جهان كشف شده و مورد بررسي ميباشند: سواد سياسي, سواد اقتصادي, سواد اطلاعاتي, سواد اينترنتي, سواد فناوري, سواد علمي, سواد رياضي, سواد موسيقي, سواد نقادي, سواد محيط كار, و امثالهم. در دنياي امروز ديگر كسي كه صرفاً خواندن و نوشتن بداند باسواد محسوب نميشود, بلكه او بايد مجموعهاي از سوادهاي مختلف را داشته باشد. داشتن اين گونه سوادها به معناي تسلط كامل بر آن زمينهها نيست بلكه به معناي آشنايي با مفاهيم كلي و اساسي آن مقوله و ارتباط آن با ديگر زمينهها و تاثيرات آن بر زندگي بشر است. مجموعه اين سوادها در مفهومي به نام ”سواد فرهنگي“ جمع شده است (يعني هر آنچه يك فرد بايد بداند). اين سوادها برخواسته از تحصيلات دانشگاهي نيست و اگر كسي داراي آنها نيز باشد ”دانشمند“ محسوب نميشود. اين الزامي عمومي است كه رئيسجمهور به طور اخص بايد داراي آنها باشد.
4. كلنگر: از آنجاييكه سطح كار و تصميمات رئيسجمهور بسيار كلان است او بايد اساساً انساني كلنگر باشد (داراي ديد كلنگري باشد نه جزءنگري). او بايد بتواند تمامي مسايل را در كنار همديگر ديده و روابط و تعاملات بازيگران و عوامل مختلف را (تاثير و تاثرات آنها را) به خوبي درك نموده و بتواند تصميمات مناسب و يكپارچهاي اتخاذ نمايد كه به شكلي بهينه پاسخگوي تمامي مسايل مطرح باشد. در اين راستا بايد رئيسجمهور با علم كلنگري و نگاه سيستمي (در تركيب با نگاه مهندسي) آشنايي كامل داشته باشد.
5. باهوش و خلاق: اساساً به علت حياتيبودن تصميمات كلان حكومتي براي يك ملت, بايد رئيسجمهور فردي باهوش باشد تا بتواند هوشمندانه مسايل را حل كند. حداقل ضريب هوشي رئيسجمهور (نسبت سن عقلي او به سن شناسنامهاي او ضربدر صد) بايد 120 باشد. افراد عادي جامعه از ضريب هوشي حولوحوش 100 برخوردارند (يعني به اندازه سن شناسنامهايشان ميفهمند و ميدانند). تحقيقات دانشمندان نشان داده است كه تا ضريب هوشي حدود 120, رابطه مستقيمي ميان هوش و خلاقيت افراد وجود دارد ولي بعد از آن اين رابطه ديگر خطي نيست. به هر تقدير خلاقيت, افراد را قادر ميسازد تا با نگاهي متفاوت, چيزهاي متفاوتي خلق نمايند, يعني بازآفريني (توليد مجدد چيزهاي گذشته) نميكنند بلكه چيزي (اساساً) نو ميآفرينند. نوآوري, خلاقيت و ابتكار جزء ويژگيهاي اساسي و غيرقابلانفكاك يك رئيسجمهور ميباشند, چون در غير اينصورت نميتوان الزاماً مطمئن بود كه ملت راه موفقيت و كاميابيِ ممكن و مقدور خود را طي ميكند.
6. متعهد و معتقد: بايد رئيسجمهور فردي متعهد به خود و ملتش باشد. او بايد معتقد به يك چارچوب اخلاقي و رفتاري انساني و ملي بوده و تمامي هموغم او رفع مشكلات و مسايل مردم باشد. بعلاوه او بايد دائماً به اين بينديشد كه چگونه ميتواند رفاه, ثروت, ”عدالت“ و افتخار بيشتري نصيب كشورش نمايد. او فردي دغدغهمند است كه مهمترين مساله زندگياش ”تعالي ملتش“ است و به هيچ وجه فردي قابلمعامله نيست. او به اصول و ارزشهاي خود و ملتش پايبند است و همواره در راستاي دستيابي جامعهاش به حقوق انساني, اجتماعي و الهي از هيچ تلاشي فروگذار نميكند.
7. ايرانشناس: رئيسجمهور آينده ايران بايد به خوبي كشورش و ملتش را بشناسد. او بايد از طريق مطالعه گسترده و عميق گذشته و حال ايرانيان, بهگونهاي سيستم اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران را بشناسد كه بتواند ضمن رعايت و حفظ ارزشهاي بنيادين ملت, به اصلاح و ارتقاي ”تفكر ايراني“ پرداخته و تمامي واكنشها و پيامدهاي تغييروتحولات جامعه را درك نمايد. بعلاوه او بايد بتواند تعامل سيستم اجتماعي جامعه خود با ديگر جوامع (بخصوص همسايگان) را به درستي مورد تحليل قرار دهد. در كل, او بايد كشورش را و محيط جغرافيايي آن را (از ابعاد مختلف سياسي, فرهنگي, اقتصادي, دفاعي, زيستمحيطي و تاريخي) خوب بشناسد.
8. جهانشناس: يك رئيسجمهور موفق (بخصوص براي ملتي همچون ايران) بايد علم كافي راجع به مسايل مختلف جهاني داشته باشد. شرايط جغرافيايي جهان را به درستي بفهمد, با اقوام و ملل مختلف آشنايي داشته باشد, روندهاي جهاني را (از گذشته تا حال و به سمت آينده) بشناسد, با حكومتهاي كشورها و جايگاه هر يك در وضعيت و سرنوشت ملت خود آشنا باشد, سازمانها, قوانين, اتحاديهها و روابط بينالمللي را بداند, نظام ارزشي جهان را هوشمندانه مدنظر داشته باشد و در مجموع, به گونهاي بينديشد و عمل نمايد كه نتيجه آن سربلندي و سرافرازي ملت ايران در سطح جهان باشد.
9. آيندهنگر: در جهان پرتغيير امروز, اگر ملتي نتواند آينده را به درستي ببيند, جايگاه خود را در آن تعريف نمايد و خود را مهياي ورود به دنياي آينده كند, قطعاً فرصتهاي زيادي را از دست داده و فردا با مشكلات و چالشهاي اساسي مواجه خواهد شد. بعلاوه اگر ملتي راجع به آينده بينديشد قطعاً ميتواند آيندهاي را كه خود ميخواهد شكل دهد و بسازد. امروزه علم ”آيندهپژوهي“ (يا با كمي اغماض: آيندهانديشي, آيندهنگاري, آيندهشناسي و امثالهم) علمي ساختيافته براي مطالعه وضعيت و شرايط آينده است. اين علم به ما كمك ميكند تا با روشهايي اصولي, روندهاي جهاني را مطالعه كرده, فضاي آينده را بيشتر شناخته, آن را روشنتر ساخته (از ابهام آن كاسته), سناريوهاي مختلف را ابداع نموده, الزامات هر يك را شناخته و از امروز بهگونهاي آگاهانه و هوشمندانه براي آن برنامهريزي نماييم. اين دانش و توانايي در تركيب با تفكر استراتژيك, توانمندي فوقالعاده اساسي به رئيسجمهور اعطا خواهد كرد كه نتيجه آن تغيير بنيادين عملكرد و جايگاه كشور در سطوح ملي و بينالمللي خواهد داد. رئيسجمهور ايران بايد تصوير و چشماندازي روشن و پرشكوه از آينده ايران در ذهن ساخته و پرداخته باشد و همواره در راستاي رسيدن به آن باور حركت نمايد.
10. يادگيرنده: تغييرات سريع علوم و فناوريهاي مختلف (و در يك كلام دانش بشري) انسان امروز را ملزم به يادگيري سريع و فراموشنمودن بهموقع نموده است. امروز ”يادگيري“ امري بسيار بنياديتر از ”آموزش“ محسوب ميشود, چون پيشرفت و رشد مستمر انسان نيازمند يادگيري مادامالعمر است نه كسب دانش در يك دوره زماني مشخص (يعني تحصيل). امروز بايد فردي يادگيرنده بود, سازماني يادگيرنده داشت, اقتصادي يادگيرنده ساخت و ملتي يادگيرنده بنا نهاد تا بتوان به جامعهاي دانشبنيان دست يافت. رئيسجمهور بايد با داشتن توانايي يادگيري, بتواند به سرعت و مستمراً مسايل مختلف را آموخته و بكار گيرد. موفقيت و سرآمدي ملت ايران تنها از طريق وجود چنين فردي ممكن است.
جمعبندي
آنچه امروز بيشتر در فضاي سياسي كشور شاهديم, تفكري گذشتهنگر و گزينهاي است كه در تلاش براي انتخاب مهرهاي شناختهشده, آزمودهشده و دردسترس است (حتي عناصري نامناسب, سوخته و ناموفق) نه انتخاب فردي شايسته و فرهيخته (حتي اگر امروز در جايگاه انتخاب قرار نگرفته باشد). اما آنچه كه محرز است جناحها و مطبوعات جناحي كشور ميكوشند افرادي ناشايسته را به مردم بقبولاند و فضا را به گونهاي رقم بزنند كه مردم را تنها در برابر يك يا دو گزينه (و لاغير) بنشانند. متاسفانه به نظر نميرسد هيچيك از گزينههاي مطرح فعلي چندان مناسب و واجدشرايط باشند.
به هرحال, به نظر نگارنده مهمترين مساله اينست كه مردم بعد از شناخت استاندارهاي مناسب و مهم, برمبناي توقعات واقعي و اصولي خود به كانديداسازي پرداخته و الزاماً زير بار توصيههاي جناحي تريبونهاي مختلف نروند. اولين سوالي كه بايد بعد از بررسي ويژگيهاي كانديدا از او پرسيد اينست كه
(1) آيا اساساً مشكلي در كشور ميبينيد؟ (2) مهمترين و ريشهايترين مسايل كشور را چه ميدانيد؟ (3) چه نظريه و فكري از خود براي كشور داريد؟ (4) چه الگوي توسعهاي را مدنظر داريد؟ (5) استراتژي توسعه كشور را چگونه ميبينيد؟ (6) چگونه ميخواهيد آن را به مرحله اجرا بگذاريد؟ (7) استدلال و تضمين شما در رسيدن به موفقيت چيست؟ اگر كانديدايي صاحبفكر و شايسته يافتيد او را برگزينيد و متعهدانه تلاش كنيد تا او را براي رسيدن به آرمانهاي خود و رسيدن به موفقيت و رفاه بكار گرفته و مورد حمايت قرار دهيد (و هيچگاه پشت او را خالي نكنيد).
(برگرفته از كتاب ”ايران, ابرقدرت هزاره سوم“, نوشته محمدرضا ميرزااميني, 1380)