صفحه شطرنج سياست ايران را مدتي است كه صورتي ديگر فرا گرفته است. خانه هاي بازي در چشم تماشاگران ديگر سياه و سفيد نيستند؛ مهره هاي سياه بر قاعده نمي رانند و پياده هاي سفيد، از زمين گريخته و چشم ِانتظارشان را به آن سوي بازي معطوف ساخته اند. پياده هايي كه پيشتر فدايي پوچ سواران سفيد بودند، اندكي آن سو تر به نقد و اعتراض برخاسته اند. اعتراضي كه نوك فرسوده حمله اش نه به مهره ها كه به بي قاعدگي بازي مي تازد. اما عرصه اي ديگر در راه است. عرصه اي كه هنوز براي تماشاگران خسته اندكي جذاب مي نمايد. چرا كه سواران چهره هايي آشنا دارند. اين بار هم بزرگان سيه مهره بازي مي كنند و سفيدپوشان، اندوهناك واگذاري يكي دو عرصه پيشين، در انديشه جستن پيادگاني هستند كه مدتهاست بازي را تحريم كرده اند. سفيد و سياه هر دو در تلاشند و اميدوار تا شايد همچون هشت سال پيش يك جمعه رويايي، در حكم كيش حريف، به مات جمعه موعود بينجامد. همه منتظرند، حتي پيادگان نظاره گر!
هيچ چيز براي احزاب سياسي دلنشين تر از پياده نظامي گوش به فرمان، جان بر كف و تاثيرگذار نيست. سواره هاي بازي قدرت نيز هر بار و در هر كجاي دنيا، اونيفورم پيادگان را بر قامت گروهي برازنده مي يابند. گاهي تشكل هاي كارگري بسيج مي شوند، گاهي جنبش هاي محيط زيست به حمايت برمي خيزند و گاهي جنبشهاي زنان در پي اشارتي به سر مي دوند. در ايران پس از انقلاب اما پياده نظام خط مقدم، دست كم در يك سو، همواره برخاسته از جريانات دانشجويي بوده است. از موج مخالفت با سياستهاي دولت موقت و اعتراض به تنش زدايي و تعديل اقتصادي دولت هاشمي گرفته تا جريان موسوم به اصلاحات در سالهاي پاياني دهه هفتاد، همه و همه در عرصه اجتماع، دل در گرو دانشجوياني داشتند كه هم عقيده با گروههاي سياسي هم عصر خويش، داوطلبانه تمام پتانسيل و اعتبار خود را صرف مقصدي مي كردند كه در گامهاي بعديش غالبا بي تاثير بودند. جنبش دانشجويي در جريان شكل گيري ائتلاف هواداران خاتمي، متحدي پر سود و كم هزينه بود. پر سود از آن رو كه تنها گروه مرجع دانشجويي در آن سالها اقتدار و اعتباري بالا داشت تا دانشجويان را براي آن چه بعدها "حماسه دوم خرداد" ناميده شد بسيج كند. همين اعتبار سه بار
ديگر هم به ياري ائتلاف هجده گانه آمد تا اصلاح طلبان نه تنها شوراهاي شهر و روستا و كرسي هاي مجلس ششم را از آن خود كنند كه حتي با وجود دلسردي هاي جامعه كه در آغاز سال هشتاد رفته رفته رخ مي نمود، خاتمي براي بار دوم ،و به تعبيري، با اقتداري فزونتر بر صندلي رياست جمهوري تكيه زند. اين متحد دوست داشتني اما كم هزينه هم بود. شعارهاي حداكثري جريان اصلاح طلبي و انتقادهاي نيش دارش بر زبان دانشجويان جاري مي شد و طبعا هزينه هايش را نيز ايشان مي پرداختند. جنبش دانشجويي ساختاري حزبي هم نداشت. سهم خواهي نمي كرد و اهرمهاي لازم براي به كرسي نشاندن خواسته هايش را نداشت. جنبش دانشجويي متحدي بي بديل بود تا اين كه شكاف ايجاد شد.
پياده هاي كم دردسر اندك اندك از بزرگان قوم دل بريدند. جمعي بر قاعده بازي تاختند و جمعي بر بي قاعدگي آن. اندكي خود سواره شدند و گروهي به بي كفايتي سواران خرده گرفتند. پياده نظام اصلاح طلبان خسته از هزينه هاي بي فايده و درمانده از فرصت سوزي هاي پي در پي زمين بازي را ترك گفت. گروهي به اغما رفته بودند. دسته اي ديگر به ساز ناكوك اصلاحات نمي رقصيدند و رسته اي خود سازي ديگر مي زدند. و اين خود دليلي شد افزوده بر دلايل پرشمار شكست اصلاح طلبان در دو انتخابات پي در پي. بي اعتباري اجتماعي ائتلاف بزرگ هم فرا رسيده بود كه اندك دانشجويان متصل به ايشان ديگر پشتوانه اي نداشتند: گروهي محدود كه سرخوش از فراگيري خرده قوائد بازي، بيشتر در پي سوار شدن بر قطار اصلاحات بودند تا تلاش براي تاثير بر سكانداران. و اين گونه بود كه مصلحين ديروز با نقد تخريب گونه جنبش دانشجويي، گاهي علني و گاهي تلويحي، از انشعاب هاي اسمي دفتر تحكيم وحدت حمايت كردند. اما تشكيلات موازي معروف به طيف شيراز با نزديكي نه چندان قابل اطمينان به منتهااليه "اصولگرايان" جبهه دوم خرداد، و چند دانشگاه ديگر با معاشقه هاي سياسي با گروههاي خوشنام تر، دل خوشكنكي بيش نبودند.
قريب به يك سال از آخرين شكست اصلاح طلبان درعرصه قدرت مي گذرد. اين آخرين شكست اما اگرچه از سويي به سبب خروج اجباري سواران مصلح از بازي بود، اما زنگ خطري شد تا لزوم حضور بازيگران كم توقع و نابازيگران خوش چهره را به تئوريسين هاي ائتلافِ اخيرا شكننده گوشزد كند. نخستين نابازيگر دست رد به سينه ياران زد تا جبهه اصلاحات با كورسويي از اميد به اجماع به سراغ ديگران برود. دومي اما
تمام اعتبارش را در طبق اخلاص نهاد و به ميدان آمد. اعتباري كه بخش اعظمي از آن در ميان قسمتي از دانشگاهيان و به واسطه استعفايي دردمندانه بود به خدمت امري سياسي درآمد و چهره اي متناقض از خود به نمايش گذاشت. "حضور در عرصه اي بي قاعده، به اعتبار ترك عرصه هاي بي قاعده"، شوري در جامعه نيافريد و چشمها را به سوي جنبش ترد دانشجويي چرخاند. دفتر تحكيم وحدت، هم بازي كم توقع ديروز و منتقد سرسخت امروز، در معرض نگاه هايي قرار گرفت كه اگر چه كم تعداد و گذرا، اما حساس و منتظر بود. جنبش دانشجويي اگرچه همچون گذشته پتانسيل بالايي نداشت، اما هنوز تاثير گذار و خوش چهره بود.
نهمين انتخابات رياست جمهوري در راه است. اين بار هم همچون گذشته، بازيگران از درون حاكميت مي آيند و اپوزيسيون را راهي به بازي نيست. حتي اگر كه به يمن حفظ تماميت ارضي كشور، شركت در انتخابات يا حتي معرفي كانديدا، براي اپوزيسيون، گزينه سازگار با سيخ و كباب سياست معاصر باشد، باز هم، وارثان سياست گام به گام را ايفاي نقشي در نظر نمي آيد. در ميان بازيگران اما محافظه كاران همچون هميشه از پياده نظام قابل اطميناني بهره مي برند. پياده نظامي كه تشكيلاتي عمل ميكند و براي ابراز عقيده آنقدر با راس هرم هماهنگ و از تريبونهاي آشنا تاثير پذير است كه ترسي به دل راه نمي دهد. از سازمان هاي درون دانشگاهي گوناگون و ميانسالان ذاتا همسو تا كارمندان ارگان هاي نزديك به جناح محافظه كار و حتي اصولگرايان بلند مرتبه اخيرا سركش، همگي در صورت اجماع بزرگان راست بر سر يك كانديدا، پياده هايي تاثير گذار خواهند بود و بي اعتنا به شيطنت هاي باري به هرجهتِ نادران و توكلي و رضايي، چشم بر خبط برادر خواهند بست. سازمان هاي درون دانشگاهي همسو نيز اگرچه از تريبون هاي كم تاثيرشان به تبليغ و اعلام نظر مي پردازند، اما در مقام كاركرد اصلي با بسيج آراي تشكيلاتي خود، تاثيري غير قابل چشم پوشي در شمارش آراي جمعه موعود خواهند گذاشت.
اما در ميان اصلاح طلبان حاميان كروبي ضمن اين كه به روستاها و شهرهاي كوچك (به عنوان نقطه قوتي قابل قبول در مقابل طرفداران دكتر معين) چشم دوخته اند ناچارند به اعتراف فقدان يك پياده نظام مؤثر لب بگشايند. تشكيل ستاد دانشجويي كروبي به مسؤوليت يكي از دانشجويان سابق عضو اتحاديه انجمن هاي اسلامي، تلاشي است كه در وهله نخست در صدد توجيه منطقي حضور كروبي در انتخابات رياست جمهوري براي قشر دانشجو است. قشري كه گمان نمي رود به منطقي ترين دلايل اصلح بودن كروبي نيز چندان وقعي گذارد.
حاميان معين نيز در پي آنند تا از شكست هاي گذشته پلي به سوي پيروزي بيابند. نخستين درسي كه جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين از گذشته گرفته و براي آينده به كار بستند، چشم پوشي از توقعات حداكثري، براي باقي ماندن در صفحه بازي بود و شايد از همين روي چشم بر كانديداي حزبي بستند و دست دوستي به سوي رجلي سياسي دراز كردند كه اميد تاييد صلاحيتش از هر كانديداي حزبي بيشتر بود. شايد همين رفتار و تاكتيك هاي مشابه بود كه دانشجويان سابقا هوادار اصلاحات را به ياد طعنه هاي مردم كوچه و بازار مي انداخت. از فعاليت هاي سياسي اينچنيني و جبهه مشاركت و خاتمي بارها دفاع كرده بودند، و به تير طعنه "هنوز جواني!" گرفتار آمده بودند. و حالا مي ديدند كه "پدربزرگ" ها پر بيراه نمي گفتند.
گام دوم اصلاح طلبان اما يافتن پياده نظامي بود كه تاثيرگذاريش را هرگز مطلقا نفي نكرده بودند. هر چند بارها به كنايه علت كم اقبالي دانشجويان به اين "جنبش ورشكسته" را فاصله از آن قرائت خاص اصلاح طلبي برشمرده بودند. تاثير مثبت جنبش دانشجويي بر احزاب همراه، براي حاميان معين (كه به گماني، در ميان اصلاح طلبان از بالاترين بهره هوشي بهره مي برند) آنقدر عيان است كه سازمان مجاهدين انقلاب چند وقتي است كه در گزينش داخلي متقاضيان عضويت در سازمان، از ايشان درباره درستي يا نادرستي "استقلال جنبش دانشجويي" مي پرسد. به ويژه با طرح كانديداتوري معين، اصلاح طلبان در اين گمانند كه تنها عرصه حمايت گسترده از وي جامعه دانشگاهي بوده و هنوز هم انجمن هاي دانشجويي تاثيرگذارترين تشكل قانوني درون دانشگاهها هستند. مشاركت و سازمان خود نيز به كم اثري شاخه هاي دانشجويي احزاب معترفند و از همين رو است كه آگاهان از طرحي نانوشته در جبهه مشاركت سخن مي گويند كه بر اساس آن چندماهي است كه حاميان معين تمام توان خود را صرف حضور پر رنگ در دانشگاهها كرده اند. در همين راستا مدتي است كه جبهه مشاركت به دعوت نيمه رسمي از برخي فعالان دانشجويي دست زده و در جلسات شهرستانها، سعي در جلب حمايت انجمنهاي اسلامي دارد. ظاهرا داستان لزوم همراهي گروههاي دانشجويي با معين آنقدر جدي است كه حتي سازمان مجاهدين انقلاب كه كمتر به ريزساختارهاي تشكيلاتي تن مي داد نيز با تشكيل شاخه دانشجوي و سپردن رياست آن به سخنگوي فراكسيون اقليت اتحاديه انجمنهاي اسلامي، به دنبال روزنه اي است تا حمايت دانشجويان از معين را سازماندهي كند.
و سر انجام در آخرين تلاش معاش، هاشمي رفسنجاني در اردوي اتحاديه اقليت انجمنهاي اسلامي حضور مي يابد و با نيم نگاهي به كرسي آشناي رياست جمهوري، نه تنها از ديدگاههاي سياسي و اقتصادي خود سخن مي گويد، كه پيشاپيش به پرسش مشترك ذهن دانشجويان (ماجراي قتلهاي زنجيره اي) پاسخي سوفسطايي وار مي دهد. اقليت انجمن هاي اسلامي، كه همواره مورد حمايت بخشهاي متنوعي از نظام بوده اند، در حالي كه پيشتر، چندي ميهمان كروبي شده و چندي به معاشقه با معين پرداخته بودند، اين بار رسمي ترين و خبرسازترين تريبون خود را، شايد به سفارشي!، به هاشمي مي سپارند.
بايد صبر كرد و ديد كه جبهه اخيرا تغيير نام يافته اصلاحات، با همه گونه گوني اش، براي حضور گسترده در دانشگاهها چه راههاي ديگري را خواهد آزمود. اما در هر حال جامعه دانشگاهي همچنان با عينك بدبيني اين بازي ها را نظاره كرده و حتي گاه در اسارت توهم دائمي توطئه، اين تقلاها را نه در پي يافتن پياده نظامي مطمئن، كه در جستجوي گلادياتورهايي بي باك مي بيند. بايد صبر كرد و ديد.
http://sazadi.blogfa.com