با آنکه ، در مطالعه موردها، خاصه های « فکر جمعی جبار » را یادآور شدم ، فهرستی از خاصه ها ارائه می کنم . در پرتو این خاصه، این پرسش را موضوع بحث می کنم : کدامیک از 2 ، فراخوان ، یکی به شرکت در انتخابات و دیگری به تحریم انتخابات می توانند « فکر جمعی جبار » بگردند ؟
خاصه های « فکر جبری جبار » :
1 - فکر جمعی جبار ظن خالی از علم است . برای مثال، « زن دون مرد است » ، فکر جمعی جباری است که طی قرون بر جامعه ها حاکم بوده و هنوز نیز هست . در جامعه هائی که دست آوردهای علمی این « فکر » را از اعتبار انداخته است، هنوز زن « سکس دوم » است . چرا که نظام اجتماعی بر محور قدرت ساخت پذیرفته و رابطه ها، رابطه های قدرت هستند و روابط قدرت زبر دست و زیر دست می سازند .
از آنجا که کار قدرت اینست که ناحق را جانشین حق و مجاز را جانشین علم می کند، خاصه اول هر « فکر جمعی جبار » غافل کردن جمع از حق و بسا حقوق خویش است . برای مثال، وقتی می گویند : رأی دادن حق است، الف – وسیله را جانشین حق می کنند . زیرا باید حق حاکمیتی باشد و کسی بخواهد آن را بکار برد تا رأی دادن بعنوان وسیله ، معنی پیدا کند . ب – رأی دادن وقتی بکار بردن حق حاکمیت نیست، وسیله نقض حق می شود. بدین سان، نقض حق مسلم و علم خالی از ظن است. لذا هر دلیل که در توجیه آن ساخته شود، - به ترتیبی که دور تر موضوع شرح و بسط می شود - ظن و گمان بیش نیست . از جمله به این دلیل که
2 – حتی یک « فکر جمعی جبار » نمی توان یافت که دلیل حقانیت آن، در خودش باشد . برای مثال، در هر دو « فکر» « اگر در انتخابات شرکت نکنیم ، امریکا به ایران حمله می کند » و یا « اگر در انتخابات شرکت نکنیم ، فاشیسم جدید بر دولت مسلط می شود » ، دلیل بجا بودن شرکت در انتخابات، در رأی دادن ( = عمل به حق حاکمیت ) قرار ندارد،بلکه در بیرون آن،یعنی ترس از حمله امریکا و یا تسلط « فاشیسم جدید » قرار دارد .
3 – از این رو، « فکر جمعی جبار» از خود هستی ندارد . در هستی تابع وجود حقی یا واقعیتی است که از آن، چیزی در « فکر جمعی جبار » نیست . بدین خاطر، همواره قولی است که هم دلیل صحت آن را ، در خود آن، نمی توان جست . هم اعتبارش نه در فکر که در گوینده آنست . هم صورتی از واقعیت و دروغی است که از راست ساخته می شود . و هم
4 - قابل نقد و تجربه نیست . از خاصه های ﺁشکار « فکرهای جمعی جبار » ، یکی غیر قابل تجربه و نقد بودن ﺁنها است. برای مثال، « اسلام ناب محمدی » آقای خمینی و « تجدد » پهلوی ها که دو نمونه از « فکر جمعی جبار » هستند ، اولی، صورتی از واقعیتی است که اسلام است و دومی نیز صورتی از واقعیتی است که تجدد غرب است . اگر اسلام نبود، « اسلام ناب محمدی » حتی بعنوان شکل نیز وجود پیدا نمی کرد . شکلی که تا امروز ، هیچگاه محتوائی ولو از عناصر مجازی پیدا نکرده است. باز اگر تجدد غرب نبود، تجدد توجیه گر استبداد پهلویها نیز نبود . تجددی که در تغییر شکل - به قول مخبر السلطنه هدایت، دومین نخست وزیر در سلطنت پهلوی، در « تمدن بلواری » خلاصه می شد ، نیز نبود . هیچیک از دو « فکر» قابل تجربه نیستند . امرهای دو مقام ( خمینی و پهلوی ) هستند ، چون و چرا نیز بر نمی دارند ! علت هم اینست : فکری که وزنی بیشتر از ظن و گمان ندارد، اگر به نقد تن دهد، چون حباب می ترکد . چون نقد شدنی نیستند ، تجربه کردنی نیز نیستند .
برخی از « اصلاح طلبان »، در مقام دفاع ، گفته اند کجا تجربه ای انجام گرفت تا نشان دهد اصلاح طلبی شکست خورده است. از ﺁنجا که عقل قدرتمدار با تخریب خود ﺁغاز می کند، عقلی که این « استدلال » را ساخته است، غافل است که بر تجربه ناپذیری اصلاح طلبی ادعائی اعتراف می کند . چرا که اگر قابل تجربه بود، به تجربه در می ﺁمد، در جریان تجربه نقد می شد و تا هدف پیش می رفت . راستی اینست که اصلاح طلبی اگر می خواست تجربه پذیر شود ، یعنی « فکر جمعی جبار » نشود، می باید، هدفهای روشن و روشهای شفاف می یافت . حال ﺁنکه تا امروز نیز، تعریف روشنی ، هدف واضحی و روش شفافی نیافته است. پس قابل تجربه نبود . اما مردم ﺁن را تجربه کردند . در طول 8 سال، مردم دیدند که اصلاح هر نظام بحداکثر رساندن کارﺁئی ﺁنست و نه چیز دیگر. چنانکه در دوره 8 ساله خاتمی، این ولایت مطلقه فقیه بود که تحقق پیدا کرد .
از ﺁنجا که هر « فکر جمعی جبار » بکار قدتمداری می ﺁید، بمحض این که کسی دید قابل نقد و تجربه نیست ، می باید ﺁن را نقد کند و بداند که حتی اگر یک تن نترسد و « فکر» ی از این نوع را نقد کند و بر این نقد پای فشرد، « فکر جمعی جبار » محل و مجال جمعی شدن نمی یابد .
5 - تمامی «فکرهای جمعی جبار » بر پایه تضاد ساخته می شوند . چنانکه اسلام ناب محمدی در تضاد با انواع اسلامهای « امریکائی » و « لیبرال » و « متحجر » و ... و تجدد در تضاد با « سنت » ، « ارتجاع » و ... ساخته شدند . از این رو، تا الف – واقعیتی نباشد و ب – تضادی نباشد و یا نتوان ساخت، « فکر جبری جبار » قابل ساختن نمی شود .
6 - تمامی « فکرهای جمعی جبار » القائی و خشونت طلب هستند . زیرا بدون بکار بردن خشونت و برقرار کردن جبر ، قابل اطاعت نمی شوند . اسلام ناب محمدی تقدیس خشونت و کینه پروری را واجب گرداند و تجدد پهلوی استبداد تجددگرا را ضرور و « بردن ایران به دروازه تمدن بزرگ ولو به زور » را شعار کرد . وقتی سازندگان این « فکر» ها قدرت بکار بردن زور را ندارند ، خشونت را در شکل ترس بکار می برند . برای مثال، در جامعه های مردم سالار دارای نظام سرمایه داری لیبرال ، غیر از « فکر» های سیاسی که به « فکر جمعی جبار » تبدیل می شوند، حتی « مد » ها ، به جبر « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » ، پیروی از خود را می قبولانند . دلیل نیاز به جبر و جبار شدن این گونه « فکر» ها را دورتر خواهیم شناخت .
7 - شش خاصه اول ، خاصه هفتم را ناگزیر می کنند : تمامی « فکرهای جمعی جبار » مبهم هستند و همواره با انواع سانسورها همراهند . اسلام ناب محمدی و تجدد و اصلاحات و... ، « فکر» هائی نشدند که تن به بحث آزاد بدهند . هرگز هم معلوم نشدند محتواهاشان کدامهایند ؟ بنا بر این ، انواع سانسورها برقرار شدند تا جامعه به یک تصور ذهنی مبهم بسنده کند . از آنجا که بدون ساختن و جمعی و جبار کردن « فکر» هائی با این خاصه ها، هیچ قدرتی شکل نمی گیرد و دوام نمی آورد، سانسور ابزار اصلی قدرتمدارها شده است. به یاد خوانندگان می آورم که در تحقیقی ( کتاب تعمیم امامت ومبارزه با سانسور)40 نوع سانسور را به فهرست آوردم که در جامعه ها به رواج هستند . بدین سانسورها است که راست و واقعیت، جای به دروغ و مجاز می دهند و دروغ و مجاز جبار نیز می شوند . از این رو، مبارزه با ابهام ها و روشن کردن هر تاریکی ، روش اصلی در جلوگیری از ساخته و جبار شدن « فکر» هائی است که جامعه را در برابر قدرت کارپذیر، بی تفاوت و... و مطیع می گرداند .
8 - هفت خاصه اول به ما می گویند چرا تمامی « فکرهای جمعی جبار »، سلسله مراتب ساز و برقرار کنندگان تبعیض هستند : بنا بر « اسلام ناب محمدی » ، جامعه ، به تعداد اسلامهائی که مهر باطل می خورند، دسته بندی و تبعیض بسود « مکتبی » عملی به حق تصور می شود. بنا بر تجدد پهلویها، بسود متجددها می باید تبعیض برقرار می شد و در تبعیض نژادی، تبعیض بسود نژاد برتردر تصور حق است . هرچند رأی دادن عمل به حق ولایت نیست ، اما رأی بدهید زیرا ، خطر آن وجود دارد که « فاشیسم نو» حاکم شود، تبعیض عام بسود قدرت و به زیان حق حاکمیت مردم و تبعیض خاص بسود این یا آن تمایل است . این نوع تبعیض بسا بدترین انواع آنست زیرا از راه القای ترس و با فریب مردم به عمل در می آید .
9 - و چون « فکر جمعی جبار » بیانگر تضاد و بسا تضادها می شود، اعضای جامعه را برای انجام کاری که ضدیت نباشد « بسیج » نمی کند. برضد حذف شونده و یا حذف شوندگان بسیج می کند . بدین قرار، بنا بر هر « فکر جمعی جبار » الف - ضد باید حذف شود . بنا بر این ، ب - عمل جمعی همواره باید صفت « برضد » داشته باشد و ج – همواره با ایجاد ترس و یا ترسها و بزرگ و همگانی کردن ترسها همراه است .
بدین قرار، نباید تعجب کرد که چرا وقتی هم زورمدارها مردم را دعوت به اجتماع می کنند، برضد «دشمن» اغلب موهومی است . حتی وقتی از مردم می خواهند از آنها حمایت کنند، قصدشان ترساندن از ضد و برانگیختن بر ضد « دشمن » یا دشمنانی است . چنانکه محتواهای دعوت به شرکت در انتخابات ، یا ترساندن از حمله امریکا است ، یا ترساندن از یکدست شدن رژیم است ، یا ترساندن از « فاشیسم جدید » است و یا ترساندن از به خطر افتادن اسلام است و یا ترساندن از تکرار تجربه مشروطیت و ... است .
و بدیهی است ، ترس را شدید و همگانی کردن برای غافل کردن مردم از حذف شونده های واقعی یعنی حقوق جمعی و فردی آنها است : حق حاکمیت .
10- تمامی « فکرهای جمعی جبار » ، با ایجاد تنگنا و بریدن زمان از گذشته و آینده ساخته می شوند و صفت « کوتاه مدت » دارند . بیاد ﺁوریم که ﺁقای بلر می گفت : « رژیم صدام ظرف 45 دقیقه می تواند آماده بکار بردن اسلحه کشتار جمعی بگردد » و اگر دیر بجنبیم ، بشریت با خطری بزرگ روبرو می شود! پس نباید منتظر پایان کار مفتشان سازمان ملل شد . فردا دیر است. جنگ ، جنگ ...
و یا ، اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند، امریکا به ایران حمله می کند و یا فاشیسم بر ایران مسلط می شود و یا ... اما آیا همه این امور ، در « تنگنای انتخابات » روی دادنی هستند . نه پیش از انتخابات تهدید امریکائی در کار بوده است و نه « فاشیسم جدید » وجود و بر کشور تسلطی داشته و تنها با شرکت نکردن در انتخابات ، بوجود می آید و مسلط می شود !!
تنگنای زمانی و مکانی ساختن بقصد غافل کردن جامعه از واقعیتها است . چنانکه خطر حمله امریکا را رژیم حاکم ، در طول زمان ، تدارک کرده است. «فاشیسم جدید » فرآورده جریان تحول رژیم ملاتاریا است . رفع این دو خطر و خطرهای دیگر، به رها کردن کشور از رژیمی ممکن می شود که خطرها را ، از پی یکدیگر ، ایجاد می کند و بی آنکه رفع کند، بر هم می افزاید .
11 – خاصه های پیشین بر عقل آزاد معلوم می کنند که « فکر جمعی جبار » تنها با هدف کردن قدرت و تنها از سوی قدرتمدارها ساخته می شود. این فکر بیان قدرت است و برابر نیاز روز قدرت ایجاد می شود . به سخن دیگر، در آزادی، فکر جمعی با صفت جبار ساخته شدنی و تحمل کردنی نیست . از این رو، تمامی « فکرهای جمعی جبار » الف - نیاز قدرت را بر می آورند و ب – در قلمرو قدرت ساختنی هستند و هدف از ساختنشان رسیدن به قدرت است . برای مثال، « جنگ مقدم بر همه » آقای خمینی توجیه گر خودکامگی کامل و نقض قانون اساسی - او ، خود ، در پاسخ به « نمایندگان » مجلس ، نقض مستمر قانون اساسی را به وجود جنگ توجیه کرد – شد و « جنگ پیشگیرانه با تروریسم » ﺁقای بوش، توجیه گر وضع قوانین ناقض آزادیها و حقوق مردم در امریکا و انگلیس و بسیاری از کشورها شد و « جنگ با تروریسم از تقدم مطلق برخوردار است » ، بوش را باردیگر به ریاست جمهوری رساند . و تمامی مجوزهائی که برای شرکت در انتخابات در محدوده رژیم کنونی می سازند، هدفی جز رسیدن به قدرت یا محل پیدا کردن در آن ندارند . از راه اتفاق نیست که حتی در یکی از آنها، رسیدن مردم به آزادی و حق حاکمیتشان مشاهده نمی شود .
12 - هرچند 10 خاصه پیشین معلوم می کنند چرا فکر جمعی که قدرتمداران می سازند جبار هستند، اما از آنجا که ایرانیان به زندگی در مدار بسته بد و بدتر معتاد شده اند، بجاست که به هشتمین و شناخته شده ترین خاصه « فکر جمعی » جبار ، توجهی بیشتر کنند : مداری که بر وفق آن ، « فکر جمعی جبار » ساخته می شود، مدار بسته بد و بد تر است .
بر ایرانیان است که تمامی حواس خویش را جمع کنند و با تمام دقت در فریبی تأمل کنند که بسا نسل بعد از نسل خورده اند و تا عقل های فردی و جمعی خود را از این فریب رها نکنند، هیچگاه از بند « فکرهای جمعی جبار » رها نخواهند شد . آن فریب اینست : بد و بدتر جدا و مستقل از یکدیگر وجود ندارند . هر قدرتی از بد و بدتر ترکیب می شود . پس الف – بد و بدتر از یکدیگر جدائی ناپذیرند و ب – بد پیوسته وسیله کار بدتر است . ج – مدار بسته بد و بدتر همزمان با ساخت فکر جمعی جبار ، ساخته می شود تا تنگنای اندیشه و عمل مردم بگردد . اگر مردم فریب بخورند و وجود بد و بدتر را واقعیتهای مستقل از یکدیگر بپندارند، بدیهی است جبر آن فکر را هم می پذیرند که آنها را از ترس بدتر به تسلیم شدن به بد ، ناگزیر می کند . ولی در واقع این بدترین است که عمل میکند و حاکم میشود.
برای مثال، به مردم گفته می شود : اگر در انتخابات شرکت نکنید، « فاشیسم جدید » دولت را بطور کامل قبضه می کند . بدین سان،بر مبنای این « فکر جمعی جبار» الف – انتخابات آزادی که ترجمان ولایت جمهور مردم باشد وجود ندارد . اما ب - در رژیم ، « فاشیسم جدید » وجود دارد که بدتر است و دیگران هستند که بد هستند . ج – مردم از بازپس گرفتن حق خویش، یعنی « ولایت جمهور مردم » ، ناتوانند – ناتوانی مردم و توانائی قدرتمدارها خاصه دیگری است که کمی دورتر ، به توضیح خواهد آمد - . پس، د - مجبورند میان بد و بدتر انتخاب کنند !
حال اگر مردم بپرسند : بدتر که « فاشیسم جدید » است کجاست و چه می کند ؟ ، پرده فریب از برابر چشمان عقل آنها کنار می رود. زیرا متوجه می شوند که بد و بدتر ، هر دو ، در رژیم هستند . زیرا در می یابند که در روی زمین ، در گذشته ، در حال و در آینده، هر قدرتی، از ایجاد تا انحلال، دو جزء بیشتر ندارد : بد و بدتر . نقش جزء بدتر اینست که مردم را به بد مجبور کند . غافل از این که ، بمحض تن دادن به بد، این بدتر است که نقش فعال مایشاء را پیدا می کند . با این توضیح ، هر صاحب عقلی می تواند بفهمد چرا ، در حکومت 8 ساله اصلاح طلبها، « فاشیسم جدید » قوت روز افزون گرفت . چنانکه بدترهای سال 1376، حالا بدهائی شده اند که از ترس بدتر ها باید در انتخابات شرکت کرد و به آنها رأی داد !
اگر مردم می دانستند جهت عمومی تحول هر قدرتی از بد به بدتر است و این جهت را تا انحلال از دست نمی دهد، البته در مدار بسته بد و بدتر زندانی نمی شدند . اما مردمی که ملت چند هزار ساله ای هستند و تاریخ آنها ، تاریخ ایجاد و انحلال قدرتهای استبدادی بوده است ، چرا نباید بدانند که بد مستقل از بدتر وجود ندارد و تسلیم بد شدن ، در واقع تسلیم بدتر شدن است ؟ با این حال، حق و وظیفه هر صاحب عقل آزادی است که در دریدن پرده فریب و خاطر نشان کردن این واقعیت به مردم بکوشد. و چنانچه برغم این کوشش، مردم بدین جبر تن دادند ، دیگر حق ندارند از بدتر شدن روز به روز روزگارشان شکوه کنند. زیرا مقصر اول خود آنها هستند .
13 - خاصه های قبلی ما را از خاصه مهمی آگاه می کنند که پیش چشم است اما، اغلب ، براثر غفلت، دیده نمی شود : « فکر جمعی جبار » ، الف – ناقض واقعیتی است که جانشینش می شود و ب – متناقض است، یعنی خود خویشتن را نقض می کند : دیدیم که « اسلام ناب محمدی » ، نه تنها در تضاد با اسلامهای دیگر بوجود می آمد، بلکه ناقض آنها نیز هست. اما آنچه بنظر شگفت می نماید، ناقض اصل اسلام نیز هست و باز شگفت انگیز تر این که ناقض خود نیز هست : ناقض اسلامهای دیگر است، چرا که آنها را باطل می داند . ناقض اصل اسلام است . چرا که به قول آقای خمینی ولایت مطلقه فقیه حاکم بر جمیع احکام دین است و به قول آقای آذری قمی ، توحید را نیز می تواند تعطیل کند . اما ناقض خویش است ، نه تنها به این دلیل که با تعطیل توحید اسلامی دیگر برجا نمی ماند که به استناد آن بتوان به ولایت فقیه قائل شد، بلکه به این دلیل نیز ،که فقیه بیچاره غافل است که ولایت مطلق را نه او که قدرت پیدا می کند و او آلت فعل قدرت بیش نمی شود . اگر خواننده ای این قسمت از نوشته را مشکل یافت، به ذهن بیاورد که بنا بر قول « مقامات » رژیم، « ایجابات نظام تقدم دارند » . نظام چیزی جز قدرت حاکم نیست . ایجابات نظام ، یعنی همه کارهائی که برای حفظ قدرت حاکم باید انجام شوند . بنا بر این، ولایت مطلقه فقیه ، یعنی حاکمیت مطلق قدرت حاکم .
باز اگر ، مثال دور از ذهن گمان رفت، بر خواننده است که در این مثال نزدیک به ذهن، تأمل کند : با استفاده از کیش شخصیت و در مقام تحریک خودخواهی ، می گویند : تحریم انتخابات و در خانه ماندن، بی عملی است . اما شرکت کردن در انتخابات عمل است . سازندگان این « فکر جمعی جبار » گمان می برند جوانان و زنان ساده اندیش و اغوا پذیر هستند و نمی دانند که الف – رأی ندادن همان اندازه عمل است که رأی دادن . ب – رأی دادن ، نه استفاده از حق حاکمیت که نقض این حق است . ج – با نقض حق حاکمیت خود، رأی دهنده قدرتی را تصدیق می کند که حق حاکمیت او را نقض کرده است . در نتیجه ، رأی دادن برابر بی عملی نیز نیست – هرچند بی عملی وجود ندارد و دروغ است – بلکه نقض رأی بمثابه ابراز حق حاکمیت است .
14 - باز از آشکارترین خاصه های « فکر جمعی جبار » ، یکی اینست که حتی یک « فکر جمعی جبار » نمی توان سراغ کرد که قائل به تقدم « مصلحت بر حق و حقیقت » نباشد . چرا که ، به ترتیبی که دیدیم ، زمان « فکر جمعی جبار» کوتاه است . بنام مصلحت و نه حق ساخته می شود. اگر هم بنام حق ساخته شود ( مثل ولایت مطلقه فقیه ادعائی ) چون نیازهای قدرت، زود به زود تغییر می کنند، اصل تقدم مصلحت بر حق، می باید، دست قدرت را برای جانشین کردن احکام جدید ، باز بگذارد : ایجاد مجمع تشخیص مصلحت .
پس ، بیهوده نیست که تمامی « فکر» ها که برای موجه کردن شرکت در انتخابات ساخته شده اند، بدون استثناء از حق حاکمیت مردم غافل و متکی به این یا آن مصلحت هستند .
15 – و آشکار ترین خاصه « فکرهای جمعی جبار » اینست که اختیار را از انسان می ستانند و به او نقش آلت فعل را می دهند . در حقیقت، تنها بر اصل ثنویت ، بر دو محور، می توان « فکر جمعی جبار » ساخت . یکی از دو محور می باید نقش فعال را بازی کند و یکی دیگر، نقش فعل پذیر را . محوری که نقش فعل پذیر را بازی می کند ، انسانها هستند . محوری که نقش فعال را بازی می کند، قدرت است. دو مثال :
* در ولایت مطلقه فقیه، فقیه صاحب اختیار مطلق بر جان و مال و ناموس مردم، بنا بر این ، محور فعال است . مردم وظیفه شان اطاعت مطلق است، بنا بر این، فعل پذیر هستند .
* در نظام ولایت مطلقه فقیه، هر رأی دادنی ، الف - هم به قول « سران نظام » و هم در واقع، رأی به نظام است . ب – هیچ رأئی عمل به حق حاکمیت نیست و چشم پوشی از این حق است . بنا بر این، رأی دهندگان، همواره نقش آلت را بازی می کنند و آنها که نقش فعال را بازی می کنند ، یعنی « بد » و « بدتر» ها، نقش آلت باز را پیدا می کنند . از این نظر، میان آنها که خود را « خوب » توصیف می کنند اما رأی دادن را جانشین حق حاکمیت می کنند، با « بد » ها و « بدتر» ها ، تفاوت وجود ندارند . زیرا اینها نیز به مردم می گویند راست است که رأی دادن عمل به حق حاکمیت نیست ، اما بدین یا بدان مصلحت، در پای صندوقهای رأی حاضر شوید و رأی بدهید . اما آیا تحریم انتخابات خاصه های « فکر جمعی جبار » را ندارد ؟
کدامیک از دو فراخوان، در انتخابات شرکت کنید و یا انتخابات را تحریم کنید،« فکر جمعی جبار »هستند ؟ :
در تشریح خاصه های « فکر جمعی جبار» ، از رهگذر مثالها، دانستیم که
انتخابات وسیله عمل به حق حاکمیتی است که هر ایرانی ، از آن برخوردار است. اگر رأی دادن عمل به این حق باشد، کسی که در دادن رأی شرکت نمی کند، نه تنها به حق خود تجاوز می کند، بلکه به حق تمامی مردم تجاوز می کند . چرا که او در اعمال حق حاکمیت مردم شرکت نکرده و جامعه را از شرکت خود محروم کرده است.
اما وقتی ، از پیش، ولایت که حق فطری هر انسان و جامعه انسانها بهم است ، غصب شد و بدترین نوع خود را پیدا کرد که جانشین ولایت شدن قدرت و متمرکز شدنش در یک فرد است ، به ترتیبی که توضیح داده شد، شرکت در انتخابات، امضای سلب حق از خود و نیز سلب حق از ملت است . بسا هیچ خواری با این خواری برابری نکند . از این رو، تمامی « فکر» هایی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنند، واجد خاصه های « فکر جمعی جبار » هستند . بر عهده دانشگاهیان و دانشجویان و همه مسئولیت شناسان است که انواع فراخوانها به شرکت در انتخابات را با محک خاصه های « فکر جمعی جبار » بسنجند و سنجش را در اختیار مردم قرار دهند .
اما آیا تحریم انتخابات ، عمل به حق حاکمیت و یا اقدامی برای بازپس گرفتن این حق است ؟
1 – برای آنکه تحریم انتخابات عمل به حق حاکمیت باشد، می باید از هر غرضی پاک بگردد و هدفی جز بازپس ستاندن حق حاکمیت نداشته باشد . تنها این تحریم است که الف - ابتکار عمل را از آن مردم می کند . و ب – تحریم وسیله ای برای کشماکش گروههای سیاسی شرکت کننده در رژیم ، بر سر بدست آوردن موقعیت و یا تحکیم آن نمی شود . بدین قرار،
2 - انحلال قدرت مطلقه و بازپس گرفتن حق حاکمیت از سوی مردم، تنها هدفی است که از ظن و گمان در آن هیچ نیست . هر هدفی جز این هدف، لاجرم به تحریم خاصه ظن و گمان و مجاز می بخشد و
3 – دلیل را در بیرون تحریم، یعنی هدفی قرار می دهد که تحریم وسیله آن - حمله آمریکا- می شود . در حقیقت ،
4 - تحریم مؤثر که فراخواندن به آزادی است، آن تحریمی است که ابراز شفاف عزم یک ملت بر تحصیل حاکمیت و بازیافت آزادی باشد . بنا بر این ، هر گاه بنا بر التزام به این قانون اساسی باشد ، شروط قراردادن برای شرکت در انتخابات و تحریم آن در صورت برآورده نشدن شرطها، تحریم را، الف - در وجود، تابع وجود « نظام جمهوری اسلامی » و ب – موقعیت طلبی گروه تحریم کننده و ج - اصالت دادن به قدرت و نادیده گرفتن حق حاکمیتی میسازد که از مردم ایران دزدیده شده، بنا بر این، آلت شناختن مردم است.
5 - تمرکز قدرت در یک شخص، خشونت گرائی مطلق است . لذا، جمهوریت خشونت زدائی است بدین خاطر که هر رهبری به نمایندگی قدرت را منحل می کند و با انحلال تمامی ولایتها در ولایت جمهور مردم، خشونت زدائی کاملی انجام می گیرد. با توجه به این واقعیت، تحریم – که می باید به جنبش همگانی سرباز کند - با هدف انحلال قدرت متمرکز در یک کانون و استقرار ولایت جمهور مردم، شرکت مردم کشور در خشونت زدائی است . بدین قرار، تحریم با هدف آزادی و استقرار ولایت جمهور مردم ، از هر نوع تحریم دیگر تمایز می جوید . چرا که جز این هدف، هدفهای دیگری جز قدرت وجود ندارد که هدف تحریم بگردد . و می دانیم که وقتی قدرت هدف می شود، زور هم وسیله می شود .
6 - این امر که ولایت با جمهور مردم است و انتخاب نماینده یکی از اشکال بکار بردن این حق است، سخنی شفاف است . پس وقتی قدرتی مانع از بکار بردن این حق شد، تحریم انتخابات می باید از شفافیت کامل برخوردار باشد . لذا، « فکر» هائی از این نوع، « چون این و آن شرط برآورده نشده است ، در انتخابات شرکت نمی کنیم » ، « چون از نامزدهای ما سلب صلاحیت شد ، در انتخابات شرکت نمی کنیم » ، « چون فایده ندارد، در انتخابات شرکت نمی کنیم » و حتی « چون از منتخبان ما کاری ساخته نیست ، رأی نمی دهیم » ، رفتارهای فعل پذیرانه و بی تفاوتیهای زیان بخش هستند . کسی که می گوید چون فایده ندارد، رأی نمی دهم ، با کسی که می گوید : چه رأی بدهم و چه ندهم، کسی را که می خواهند از صندوق در می آورند، پس رأی بدهیم و مهری بر شناسنامه ما بزنند ، بلکه بکاری آید، از لحاظ لاقیدی به حق فردی و ملی ، تفاوتی ندارد. بدین سان، تحریم اقدامی سیاسی با هدف روشن بازیافتن حق حاکمیت است . هر هدفی جز این هدف، ابهام ببار می آورد. پس کسانی که در جنبش تحریم شرکت می کنند، می باید ابهامها را رفع کنند تا مردم ایران مطمئن شوند در راه بازیافتن حق خویش، گام بر می دارند .
7 - تحریم انتخابات با هدف استقرار ولایت جمهور مردم تهدیدی بر ضد هیچکس، حتی حاکمان ستمگر، در حق حاکمیتشان نیست . بنا بر این ، حق حاکمیت ، نه تنها برای احدی ترس آور نیست بلکه برای همگان امید و اطمینان بخش است و شجاعت فطری انسانها را بدانها بازمی گرداند . هرچند در آنها که غاصب حق حاکمیت مردم هستند ترس از دست دادن قدرت را ایجاد می کند ، اما عضویت در جامعه ای آزاد و صاحب ولایت ، آنها را از لباس خفت بدر می آورد و به بدانها امکان می دهد کرامت و عزت انسانی خویشتن را باز یابند .
اما آیا ترسهائی چون « تحریم انتخابات سبب حمله امریکا به ایران می شود » و یا « فاشیسم جدید دولت را تصرف می کند » ترسهای واقعی هستند ؟ نه . در این باره، در مقاله اول و در همین مقاله ، توضیح داده ام . در این جا این واقعیت ها را نیز یادآور می شوم : الف – ترسهایی را که القاء می کنند ،این تحریم نیست که پدیدشان می آورد ، بلکه پی آمدهای غیر مستقیم واحتمالی تحریم گمان می روند . پی آمد مستقیم تحریم اینست که مردم ایران خواستار حق حاکمیت خویش هستند . ب - آنها که مردم را می ترسانند که اگر شرکت نکنید امریکا خواهد گفت : چون مردم رژیم را قبول ندارند ، برای آزاد کردن مردم ، به ایران حمله می کنم، چرا از مردم می خواهند از حق طبیعی خویش چشم بپوشند و تبعات این چشم پوشی را که زندگی در فقر و خشونت و فساد است ، تحمل کنند ؟ چرا از غاصبان حقوق و هستی مردم نمی خواهند حقوق و هستی مردم را به مردم بازپس بدهند ؟ ج – « فکر » تحریم خطر حمله امریکا را ببار می ﺁورد، ساخته اصلاح طلب و دست ﺁویز خامنه ای و طبسی شده است. اما عقل زورمدار خامنه ای اعتراف بس شگرفی می کند: برای این که امریکا به ایران حمله نکند، باید مردم در دادن رأی شرکت کنند، پس قوای مسلح تحت امر او، بکار دفاع از کشور نمی ﺁیند و تنها بکار سرکوب مردم می ﺁیند. اما مردمی که بهنگام خطر می باید خود از وطن خویش دفاع کنند، 1 – چرا ذلیل نیروی مسلحی بمانند که ستون فقرات استبداد است ؟ 2 – چرا با تحریم هرچه وسیع تر ، به نیروهای مسلح در درون و به امریکا در بیرون، اخطار نکنند که مصممند به دوران طولانی استبداد وابسته پایان بخشند ؟ د - وقتی ملتی جنبش یکپارچه ای را به انجام رساند، بهانه و مجالی برای قدرت خارجی و فاشیستهای داخلی باقی نمی گذارد . زیرا
* قوت گرفتن فاشیستهای داخلی فرآورده مستقیم عدم حضور فعال مردم در صحنه سیاسی کشور است . تحریم گسترده الف – اخطاری است به مأموران رژیم که مردم ایران مصمم به استقرار ولایت جمهور مردم هستند و، با جنبش تحریم ، استبداد را محکوم به زوال کرده اند . ب – وسعت جنبش به بی تفاوتی جامعه پایان می دهد و عرصه اجتماعی فاشیستهای کهنه و نو را سخت تنگ می کنند . ج – شگفتا! در غرب می گویند: اگر در آلمان و ایتالیا و اسپانیا ، به جای زد و بندهای سیاسی در محدوده دولت ، در سطح مردم و از راه برانگیختن مردم عمل شده بود، این سه کشور آن استبدادهای مخوف را و دنیا جنگ جهانی دوم را به خود نمی دیدند. تازه در ایران ، مردم باید ، « گوسفند وار »، پای صندوق بروند مبادا فاشیسم جدیدی که هم اکنون حاکم است ، حاکم بشود ! تجربه مبارزه با رژیم پهلوی در ایران و تجربه مبارزه با فاشیسم کهنه و نو در غرب، همه ، به ما می گویند که این در صحنه جامعه و از راه مردم است که می توان از این آسیب اجتماعی – سیاسی آسود .
* اما اثر شرکت مردم در انتخابات عراق و رأی صد در صد به صدام حسین را در توجیه حمله امریکا و انگلیس به عراق دیدیم . اینک این پرسش محل پیدا می کند که اگر مردم عراق شجاعت تحریم کامل انتخابات فرمایشی را پیدا می کردند ، احتمال تغییر رژیم صدام بدون حمله امریکا و انگلیس چه اندازه می شد ؟ آیا القا کنندگان این ترس از خود پرسیده اند : مردمی که از ترس حمله امریکا از حق حاکمیت خود چشم می پوشند و خفت «انتخاب تدارکاتچی » برای « رهبر» را می پذیرند ، به فریاد، به جهانیان نمی گویند از قدرت بزرگ تر چنان وحشتی دارند که اگر قوای خود را وارد ایران کند، با کمترین مقاومتی روبرو نخواهند شد ؟ و چرا ، امریکا همان کار را نکند که در مورد عراق کرد؟ چرا نگوید : شرکت در انتخابات علامت وحشت مردم از رژیم است و چرا ، با استفاده از ترس ، به ایران حمله نکند ؟ چرا شرکت در انتخابات فرمایشی ، به رژیم فرصت معامله را به امریکا و اروپا به قیمت به غارت دادن هستی ایران ، ندهد ؟ حال آنکه تحریم انتخابات وقتی جنبشی همگانی و ترجمان وجدان همگانی شفافی بر حق حاکمیت باشد ، ابراز عزمی شجاعانه است . اخطاری است به امریکا و دیگر آزمندان که ایران وطن مردمی وطن دوست ، آگاه به حقوق خویش و مصمم به بازیافت این حقوق است . پس ، کار ایران را به ایرانیان بازگذارید .
در سومین مقاله ، بحث شرکت یا تحریم ، کدامیک « فکر جمعی جبار » هستند را دنبال خواهم کرد .