بسيارى از خارجى ها و صاحبنظران ديگرى كه كمتر با فرهنگ و ذهنيت سياسى ما ايرانيان آشنا هستند شايد از طرح مجدد موضوع نامزدى رياست جمهورى ميرحسين موسوى تعجب كنند. تعجب كنند از اصرارى كه در سطح جامعه ما وجود دارد تا فردى نامزد شود كه اولاً مشكلات جدى با بخش هاى مهمى از مراكز قدرت دارد. ثانياً، در اقتصاد، سياست و مملكت دارى افكار و عقايدى دارد كه عصر آنها ديگر سپرى شده آنان حق دارند تعجب كنند كه چه اصرارى هست تا فردى با اين ويژگى ها و به رغم آنكه از شانس زيادى براى فائق آمدن بر مشكلات مملكت برخوردار نيست رئيس قوه مجريه و فرد شماره دو نظام شود. آنچه كه آنان نمى دانند و نمى توانند درك كنند، فرهنگ يا ذهنيت سياسى بسيارى از مسئولان و جريانات سياسى ايران است. آنان حق دارند تعجب كنند چرا كه درك آنان از انتخابات چيز ديگرى است متفاوت از درك ما. حكايت «فرشته» انتخابات در جوامع توسعه يافته خلاصه مى شود در انتخاب سياست ها و استراتژى هاى راهبردى و مملكت دارى ميان احزاب و جريانات سياسى. اما در ايران اين «فرشته» در شكل و شمايل ديگرى ظاهر مى شود.
در ايران بحث سياست ها و آينده مملكت فرع هر يك مسئله اساسى و بنيادى ديگرى است كه در انتخابات مطرح مى شود. در جامعه سياسى ما، انتخابات بدل شده به ابزارى جهت تسويه حساب هاى سياسى و ايدئولوژيك، يك جور مسابقه و زورآزمايى، يك جور بيعت، يك جور امتحان و آزمايش براى نشان دادن يا اثبات مشروعيت جايگاه و سياست هاى جريانات سياسى. در ايران انتخابات بيش از آنكه ابزارى باشد براى انتخاب يك مجموعه سياست هاى اجرايى و كاربردى براى پيشبرد امور كشور، ابزارى است براى اثبات حقانيت سياسى و ايدئولوژيك. انتخابات در ايران بيش از آنچه كه گزينشى باشد براى انتخاب يك مجموعه سياست ها براى مديريت چهار سال آينده كشور، آزمونى است براى اثبات مشروعيت جريانات سياسى و تنها راه اثبات مشروعيت نيز عدد و رقم است. بنابراين اصلى ترين، مهم ترين و بنيادى ترين موضوع انتخابات در ايران، نه تعيين سياست ها بلكه نتيجه و عدد و رقم است. اينكه چند درصد از مردم در انتخابات شركت كرده و راى داده اند. آنقدر كه ما نگران عدد و رقم و اينكه چه ميزان از مردم در انتخابات شركت كرده اند هستيم، دغدغه سياست ها و اينكه در نتيجه انتخابات اين مرد يا زن يكى چه بر سر كشور خواهد رفت نيستيم. در انتخابات جوامع ديگر آنچه مهم و مطرح است، سياست ها، آدم ها، احزاب و جريانات سياسى هستند. اينكه انتخاب اين حزب يا آن يكى چه پيامدهايى براى اقتصاد، سياست و روابط خارجى كشور در بر خواهد داشت آخرين فكرى كه در پس ذهن تونى بلر، مايكل هاوارد و جورج كندى رهبران احزاب كارگر، محافظه كار و ليبرال دموكرات انگلستان در انتخابات هفته پيش آن كشور خطور مى كرد اين بود كه مردم دنيا يا دشمنان انگلستان در خصوص اين انتخابات چه فكر مى كنند. آخرين چيزى كه در ذهن رجب طيب اردوغان رهبر اسلام گرايان تركيه در انتخابات دو سال پيش آن كشور بود، اين بود كه دشمنان تركيه در مورد آن انتخابات و ميزان مشاركت مردم در آن چه فكر مى كردند. ايضاً آخرين مسئله اى كه در ذهن جورج بوش و محافظه كاران جمهوريخواه در ۲۴ دى ماه سال گذشته خطور مى كرد آن بود كه اگر ميزان شركت كنندگان در انتخابات كم باشد، ايرانى ها و ساير مخالفين آمريكا در دنيا چه خواهند گفت.
اما در ايران اين گونه نيست. دست كم يكى از اساسى ترين دغدغه ما در ايران ميزان مشاركت مردم در انتخابات است. چرا كه از اين رهگذر مى خواهيم مشروعيت خودمان را به رخ مخالفين و دشمنان بكشيم. بخش عمده اى از تبليغات راديو و تلويزيون، مطبوعات حكومتى، رهبران سياسى و دينى، ائمه جمعه و جماعات ما خلاصه مى شود در جا انداختن اين تفكر كه راى هر يك از ما مشت محكمى بر دهان دشمنان و مخالفين مان است. معيار ما براى سنجش درستى سياست هايمان، درستى و كم و كيف خود سياست ها و نتايج آنها نيست بلكه ملاك درستى و حقانيت سياست ها يمان آن است كه چند درصد از مردم در انتخابات شركت كرده اند. اگر در ۲۷ خرداد، درصد بالايى از مردم در انتخابات شركت كنند و به نامزد مورد نظر ما راى بدهند، معلوم مى شود كه سياست هاى ما درست است و مردم هم طرفدارمان هستند. بنابراين مهم نيست كه منتقدين و مخالفين ما چه مى گويند. مهم نيست كه سياست ها و تصميمات ما چه نتايجى به بار آورده اند. همين كه ۶۰ درصد يا بيشتر، ۷۰ درصد از مردم در انتخابات شركت كنند، ديگر جاى نگرانى و بررسى عملكردمان نيست. ديگر نيازى نيست كه بررسى كنيم كشور در چه وضعيتى به سر مى برد؛ وضع اقتصادى و معيشتى مردم چگونه است، امر قضا، قانون و حقوق شهروندان چه ميزان رعايت مى شود، اقتصاد كلان كشور در رشد و پيشرفت است يا درجازدن در مقايسه با ديگران و كشور هاى همتراز آيا در وضع مطلوبى قرار داريم يا خير، آيا فاصله ميان ثروتمندان و اقشار محروم جامعه در حال گسترش است يا بر عكس جامعه دارد به سوى عدالت پيش مى رود. و ده ها مشكل و مسئله اساسى ديگر مملكت نه چندان نيازى هست كه مورد بررسى قرار گيرند و نه جاى نگرانى هست و نه اين مسائل مدخليتى در انتخابات پيدا مى كنند كه اگر اين فرد يا آن يكى، اين جريان يا آن يكى در انتخابات پيروز شود، مشكلات و مسائل مملكت بهتر خواهد شد يا بدتر. اين مسائل و اين دست ملاحظات در انتخابات ما كمتر جايى پيدا مى كنند بلكه تنها مسئله مهم ميزان مشاركت مردم در انتخابات است و اينكه مردم در روز جمعه ۲۷ خرداد صف ببندند پاى صندوق ها تا يك بار ديگر مشت محكمى به دهان آمريكا، انگليس، روس و پروس بكوبيم. نه اينكه فكر كنيم اين نوع بينش سياسى محدود و منحصر مى شود به يك جريان سياسى خاص. نه، چه در ميان محافظه كاران و چه چپ يا اصلاح طلبان عمده ترين دغدغه شان عدد و رقم و شمار شركت كنندگان در انتخابات است. هر كدام نيز عدد و رقم را پيوند مى زنند به اهداف و آرمان هاى سياسى شان. احتمال مطرح شدن مجدد نامزدى ميرحسين موسوى را نيز فقط از اين منظر است كه مى توان درك كرد. تمايل محافظه كاران به آمدن موسوى به واسطه آن است كه فكر مى كنند شايد مردم هجوم بياورند به پاى صندوق ها و مشروعيت نظام سربلند از يك آزمون ديگر سربرآورد. اصلاح طلبان نيز اميدوارند كه با آمدن مهندس موسوى حكايت دوم خرداد تكرار شود و آنان بتوانند به محافظه كاران نشان دهند كه مردم همچنان از آنان طرفدارى كرده و از جناح راست روى گردانند. آنچه كه در اين ميانه اهميت چندانى ندارد آن است كه مير حسين موسوى به عنوان رئيس جمهور چه كار مى تواند بكند؟ او چه ميزان موفق خواهد شد تا مشكلات و مسائل مملكت را سامان دهد؟ او از كدام ظرفيت هاى اجرايى در داخل كشور برخوردار است و ميزان اعتبار بين المللى وى چقدر است؟ آيا مديران اجرايى كشور چه در بخش خصوصى يا دولتى بالاخص آنان كه قريب به يك دهه با وى كار كرده اند، وى را مديرى توانمند مى دانند يا خير؟ آيا تفكرات سياسى، اجتماعى و بالاخص اقتصادى مير حسين موسوى اساساً نسبتى و نزديكى با شرايط امروز جامعه جهانى و ايران پيدا مى كند؟ آيا مير حسين موسوى از يك حداقل اقتدار و توان سياسى برخوردار است تا بتواند در مقابل جريانات نيرومند اصولگراى درون و بيرون از مجلس بايستد؟ آيا در كنار او يك مجموعه اى از چهره هاى توانمند اجرايى و سياسى حضور دارند تا از فرداى انتخاب بتوانند در قالب يك تيم عمل كنند؟
آيا اساساً ميرحسين موسوى برنامه مشخص كارى براى حل و فصل مشكلات و مسائل پيش روى كشور تدارك ديده و در سر دارد؟ پاسخ اين پرسش ها و ده ها پرسش مشابه ديگر روشن تر از آن است كه بشود تصور كرد مسئولان سياسى ما وقوف به آنها ندارند. منتها در ايران اهميت «فرشته» انتخابات در طرح و بررسى اين گونه ملاحظات نيست بلكه مهم بيشتر آن است كه از نمد آن «فرشته» كلاهى براى مشروعيت و حقانيت سياسى مان دست و پا كنيم.
عقب ماندگى يك جامعه صرفاً توليد اتومبيل پيكان نيست يا درست تر گفته باشيم، توليد پيكان يك جنبه از عقب ماندگى مان است.
جنبه ديگر آن نوع نگاه و برداشت جريانات سياسى مان از پديده انتخابات است. نگاهى كه در آن انتخابات به عنوان يك كنش سياسى در جهت تغيير و بهبود مديريت سياسى كشور به منظور ارائه برنامه هاى بهتر و شايسته تر، نگريسته نمى شود بلكه هدف از آن را اثبات مشروعيت سياسى و نشان دادن صحت ايدئولوژى مى پندارد.