هوشنگ اميراحمدي، در سخنراني انتخاباتي خود كه براي «بازتاب» ارسال كرده است، ضمن بيان ديدگاههاي خود، به انتقاد از اپوزيسيون جمهوري اسلامي پرداخت.
دکتر اميراحمدي طي سخنراني خود، با تاکيد بر روي لزوم در انداختن طرحي نو براي ايراني نو که بايد شامل بينش نو و اصالت عمل باشد، برنامه عمل حداقلي را براي برونرفت ايران از معضلات خارجي و داخلي تشريح کرد که محورهاي اصلي آن عبارت است از؛ عاديسازي رابطه با آمريكا، پيشرفت اقتصادي در جهت افزايش اشتغال جوانان و زنان و توسعه صنعت و تکنولوژي، برگزاري انتخابات آزاد و نهادينه کردن حزب سازي و تشکيل دولت ائتلاف هستند.
وي با اشاره به وضعيت شکننده ايران گفت: کشور ما ايران، دوستان عزيز، اين روزها وضعيت بسيار شکنندهاي دارد. يعني وضعيتي که به سوي يک نوع فروپاشي پيش ميرود. همه شما مسائل داخل کشور را ميشناسيد. مسائل سياسي کشور را هم همينطور. دولتي که به طور فرايندهاي انحصارطلبي و تصديگري ميکند، ملتي که به طور فزايندهاي مشروعيت دولت را به زير سؤال برده و نيروهاي مخالفي که جز غر زدن راهحلي را پيش پاي ملت نميگذارد.
اميراحمدي در بخش ديگري از سخنانش با اشاره به مسئولان اين وضعيت گفت: ما ميتوانيم بحث کنيم که مسئول اين وضعيت کيست. من فکر ميکنم که اين به تنهايي کافي نيست. مسئول آن جمهوري اسلامي است، مسئول آن ما هستيم. مسئول آن همه هستيم. من اعتقاد ندارم که همه اين مشکلاتي را که از آنها حرف ميزنيم، مسئولش جمهوري اسلامي است. همه ما مسئول هستيم. مسئول کسي است که مشکل ايجاد ميكند و مسئول کسي است که براي مشکل راهحل ندارد. ما حداقل اگر مستقيما مشکل ايجاد نکرديم، نتوانستيم براي حل مشکل هم راهحلي را که منطق داشته باشد و بتواند عملي باشد، به وجود بياوريم. من فکر ميكنم که الان در وضعيتي قرار گرفتهايم که بايد کمتر حرف بزنيم و بيشتر عمل کنيم.
وي با اشاره به راهحلهاي موجود در آرايش سياسي كنوني گفت: اما ابتدا اجازه بدهيد راهحلهاي موجود شامل راهحلهاي حکومت ايران، از جمله پيشنهادات جناح راست و چپ حکومت را توضيح بدهم. جناح راست راهحلش اين است که ابتدا هرچه بيشتر قدرت را قبضه کند، انحصار کند و به قول خودش سيستم را يكدست کند. بعد از يكدست کردن سيستم و از بين بردن تضادها، براي جامعه راهحلي را پيدا کند.
وي افزود: راهحل آمريكا براي ايران چيست؟ آمريكا راهحلش از گفتوگو است تا جنگ تمامعيار. يعني نيروهاي سياستگذاري متفاوتي در درون جامعه آمريكا هستند. عده کوچکي از آنها فکر ميکنند که هنوز ميتوان با جمهوري اسلامي گفتوگو کرد و ميگويند آنجا که منافع آمريكا ايجاب ميکند، آمريكا با جمهوري اسلامي گفتوگو کند و آنجا که منافع جمهوري اسلامي ايجاب ميکند با ايران گفتوگو نکند. ميبينيد که حتي اين عده اندک موافق با گفتوگو با جمهوري اسلامي نيز، خيلي يك طرفه و فقط از ديد منافع آمريكا به اين جريان نگاه ميکند. يك عده ديگر به اين سياست رضايت نميدهند و صحبت از Surgical Strikes يعني جراحي نظامي ميکنند و يا حداقل خواهان تحريم همهجانبه بينالمللي هستند. و بالاخره عده ديگري هم مستقيما خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي هستند. من اعتقاد دارم، نبايد بگويم اعتقاد دارم بلکه اطلاع دارم که اگر جمهوري اسلامي اين انتخاباتي که در پيش است را هم مانند انتخابات مجلس هفتم برگزار کند و اين روند کنوني را ادامه دهد، دولت آمريكا مسئله سرنگوني حکومت را به طور رسمي در دستور کار خود قرار خواهد داد.
اميراحمدي درخصوص اپوزيسيون جمهوري اسلامي گفت: اما مخالفين حکومت چه راهحلي دارند و چطور به اين جريان فکر ميکنند؟ ميدانيد درون اين نيروها، کساني هستند که به چيزي جز سرنگوني حکومت راضي نميشوند. اينها مجاهدين، بخشي از سلطنتطلبان، و بخشي از نيروهاي چپ انقلابي هستند و براي سرنگوني حکومت با آمريكا، اسرائيل، اعراب و هر نيرويي که بتواند به صورت ابزار براي آنها درآيد کار ميکنند. از آنجا که اين نيروها به قدرتهاي خارجي به عنوان ابزار نگاه ميکنند، خود به ابزار تبديل ميشوند.
ميخواهم بگويم که نيروهايي هستند که سرنگوني را ميخواهند و شما اينها را ميشناسيد و منطقشان را هم ميدانيد. 26-25 سال است که سرنگوني را ميخواهند ولي موفق نميشوند و من فکر نميکنم که در آينده اي نزديك هم بتوانند موفق شوند. اين نيروها تقريبا تمامي ابزارهاي لازم را براي هدف خود به کار گرفتهاند و حالا تنها اميدشان آمريكا و دولت بوش است. ولي نکته مهم اينجاست که آنها ميتوانند دولت بوش را بگيرند و قدرت حکومت و کشور ايران را از بين ببرند، ولي نميتوانند جمهوري اسلامي را سرنگون کنند. براي سرنگوني حکومت بايد تهران تصرف شود و يا اينکه مردم ايران، در پروسه جنگ ايران و آمريكا بر عليه حکومت بشورانيد. من اعتقاد ندارم که هيچ کدام از اين دو وضعيت به وجود بيايد.
وي افزود: من از لحاظ مفهومي نه تنها با رفراندوم هيچ مشکلي ندارم، بلکه فکر ميکنم که ايده بسيار زيبايي است و بايد روي آن کار کرد. اما اين جريان و فکر در ايران امروز عمل نميكند و اين دو دليل دارد. يكي اينکه حکومتهاي خارجي از آمريكا گرفته تا سازمان ملل و نيروهاي مترقي و غير مترقي غير ايراني دنيا پشت سر رفراندوم قرار نميگيرند. چرا كه حمايت از رفراندوم از ديد خارجيها دخالت مستقيم در امور داخلي کشور ديگري است. به شما قول ميدهم كه سازمان ملل و هر كشوري كه هدفش دخالت در امور داخلي كشور ديگري نباشد، اين كار را نخواهد كرد.
وي در پايان گفته است: متاسفانه، هيچ كدام از كانديداهاي رئيسجمهوري فعلي قادر به حل مشكل رابطه ايران و آمريكا نيستند. در تحليل نهايي اين رابطه به ملت ايران مرتبط ميشود. بيش از 85 درصد مردم ايران خواهان رابطه با آمريكا هستند. اما نه به نحوي كه ايران مانند دوره محمدرضا، نوكر و گوش به فرمان آمريكا بشود، بلكه با حفظ منافع ملي ايران، احترام متقابل و حقوق برابر طرفين. به جاي اينكه براي اين رابطه رفراندوم بخواهيم، به دنبال رفراندوم براي تغيير قانون اساسي ايران هستيم. اين در حالي است كه ميدانيم 85 درصد ملت عادي سازي رابطه ايران با آمريكا را خواست خود ميدانند. ما اين جمعيت 85 درصدي را ناديده ميگيريم و به دنبال 35 هزار نفر امضاكننده تغيير قانون اساسي ميرويم. تكرار ميكنم. در سياست فاكتور اصلي مردم است، مردم است و مردم است. كسي كه ميخواهد رئيسجمهور شود، بايد براي حل همه مسائل مستقيما به مردم رجوع كند. يعني به مردم تكيه كند، از مردم كسب تكليف كند، از مردم كمك بگيرد و مردم را به صحنه بياورد. از مرحوم آيتالله خميني نقل قول ميكنند كه در مواردي كه دولت نميدانست چه راهي را انتخاب كند و براي كسب تكليف پيش ايشان ميرفتند، ايشان هميشه يك جواب داشتند و آن اينكه «ميزان رأي مردم است». اين حرف زيبا، مردمي، انساني و اسلامي است.