Click for Amazing Phone Card








دوشنبه 2 خرداد 1384

نامه سرگشاده یک جوان سابق به آقای کروبی

به نام خدا

آقای کروبی سلام علیکم .
اجازه دهید در ابتدای امر خود را معرفی کنم . من یکی از جوانان سابق هستم . برای جوان فعلی بودن باید بین 15 الی 30 سال سن داشته باشم . مسلما در آستانه 35 سالگی دیگر نمی توانم خود را جوان بدانم . این ضربه بزرگی برای من خواهد بود آن هم در شرایطی که جوانان به مهمترین کانون توجه جامعه سیاسی ایران تبدیل می شوند چرا که می توانستم امیدوار باشم به ازای تمامی سالهای جوانی از دست رفته در یک فرصت دو سه ماهه هویت پیدا کنم ، با ارزش شوم و مقبول طبع سیاستمداران این مملکت .
ولی همانطور که عرض کردم دیگر جوان نیستم ، در این دوران طبقه بندی نسلها من حتی نمی دانم جزو کدام نسل پس از انقلابم . نسل اول یا نسل دوم ، نسل سومی که نیستم . نسل چهارم به بعد هم که هنوز نیامده . راستی کسی که در سال 57 تنها 8 سال داشت متعلق به کدام نسل است . نمی دانم و نمی خواهم بدانم . تنها نکته ای که می دانم این است که انسان هستم . و این انسان بودن نعمتی است که جز قادر متعال و خودم هیچ قدرتی قادر به سلب آن نخواهد بود . البته بسیاری از حضرات می توانند در باب کرامت انسانی یا زوال انسانیت در مفهوم عام یا حتی خاص حتی در مورد شخص بنده نظر دهند اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که تنها کسی که باید در مقابلش پاسخگو باشم خود خدا است . می بینید که به خدا هم معتقدم .اگرچه اعتقاد من به خدا نیز ممکن است در قالبهای اعتقادی از پیش تعیین شده قرار نگیرد ولی بازهم خدا را شکر میزان اعتقاد من به خدا را نیز خود خدا تعیین خواهد نمود .باز هم می بینید حداقل این نوع اعتقاد به خدا من را از همه خلق الله از جمله سیاستمداران بی نیاز نموده است . اگرچه این مسئله ، ممکن است از سوی بسیاری از افراد برتافته نشود ولی اهمیتی ندارد چون" خدا هست" . پس اجازه دهید حتی به قیمت اتهام به بی دینی و فسق و فجور هم که شده شهادتین در حضور شما بر زبان نیاورم چون دیگر حاضر نیستم در پیشگاه هیچ سیاستمداری به زور ساختارهای اجباری مسلمان شوم ، نماز اداری بخوانم ، روزه اجتماعی بگیرم و امر به معروف و نهی از منکر حکومتی کنم . (آقای کروبی در خاطرتان هست این روند از کجا آغاز شد ؟). این از معرفی خودم اما نکته دوم که باز هم در شرایط حاضر می تواند موج افترا و توهین و تهدید را به سمت من سرازیر کند این است که می خواهم از آقای هاشمی رفسنجانی دفاع کنم . درست خواندید می خواهم از ایشان دفاع کنم . هر کس می تواند هر جور که دوست دارد فکر کند . آقای هاشمی بت من نیست . کعبه آمال و آرزوهای من هم نیست . آقای هاشمی هم یک انسان است مانند همه انسانها با همه خوبیها و بدیهای رایج انسانی در تمام سطوح ممکن. ولی اگر امروز من برای دفاع از ایشان دست به قلم برده ام تنها به دلیل اینست که ایشان را هم نسل خود می دانم . بگذارید یکبار هم که شده نسلها را نه بر اساس سن و سال که بر اساس مشترکات فکری و روحی و عملکرد مشابه تقسیم کنیم . بر اساس این طبقه بندی بسیاری از جوانان زیر سی سال در نسل ما قرار می گیرند و چه بسیار مردان سالمندی که هنوز از این نسلند .
من از نسلی صحبت می کنم که انقلاب کرد، که جنگید،که با تمام وجود سعی کرد از نسلی که به استقلال به آزادی و جمهوری اسلامی وفادار ماند از نسلی که نمی خواست بجنگد ولی با تمام وجود از خود دفاع می کرد . از نسلی که عشق می ورزید ، محبت می کرد و دوست داشت ولی در مقابل دشمن غیرتمندانه می ایستاد .نسل بی جنجال، نسل سکوت، نسل مدارا و نسل عمل . از نسلی که از هیچ کسی طلبکار نبود ولی به همه بدهکار شد . خار در چشم داریم و بغض در گلو آقای کروبی . شما می توانید نامه مرا مقاله ای نزدیک به انتخابات تفسیر کنید. میتوانید مرا عضو ستاد آقای هاشمی در نظر آورید یا هر جور دیگری که دوست دارید چه اهمیتی دارد ؟ در هر حال همانطور که گفتم انسانم و ظرفیت هر انسانی محدود است و خلاصه روزی این ظرفیت تمام می شود، پر می شود ولبریز . در خاطرم سالهای نوجوانی و جوانی ام را مرور میکنم . روزی که بخاطر پوشیدن شلوار و پیراهن سفید سیلی خوردم ، تحقیر شدم و مورد توهین قرار گرفتم . در آن سالها هنوز مستحب بودن رنگ روشن کشف نشده بود ولی این را خوب به یاد دارم که در همان زمان شما نیز یکی از سیاستمداران حاضر در حکومت بودید ولی هر چه به حافظه تاریخی ام فشار می آورم به یاد نمی آورم کلامی در حمایت از من و امثال من از شما نقل شده باشد . شاید مصلحت اینجور اقتضا می کرد ولی چه شده که امروز شما به یاد سلب آزادی های اولیه جوانان توسط عده ای خودسر در خیابانهای پایتخت در سالهای اولیه دهه هفتاد افتاده اید ؟ آیا مصلحت عوض شده است ؟ واقعیت جز این است که آن سالها شما در ساختار قدرت حضور نداشتید؟ نگویید آقای هاشمی چرا سخنی نگفت چرا که دیدیم ایشان در وقایع انتخاfاب مجلس ششم از خود نیز دفاع نکرد .
در آن سالهای 60 تا 68 چوب رزمندگان را بر سرمان می زدند گویی این رزمندگان از سیاره ای دیگر به زمین آمده بودند و ما باید مراعات آنها را می کردیم . فراموش شده بود که این رزمندگان خود ما، پدران ، برادران و فرزندان ما بودند . فراموش شده بود که آنها عزیزترین جوانان این مملکت و فرزندان همین مملکت بودند . فراموش شده بود پوشیدن رنگ روشن اهانت به رزمندگان و شهدا نیست بلکه مستحب است و همه این فراموشی ها را نیز گردن رزمندگان ، شهدا و خاطره شهدا می انداختیم . اکنون سالهاست که دیگر کسی یادی از خانواده شهدا و رزمندگان و جانبازان نمی کند . البته بجز در بیانیه های رسمی و همایشهای آن چنانی و جلسات آن چنانی تر .
چند خانواده شهید و رزمنده و جانباز و ایثارگر می خواهید به شما معرفی کنم تا بدانید با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند ؟ از عذابهای این عزیزان خبر دارید ؟از شما می پرسم. شمایی که زمانی نیز برصندلی ریاست بنیاد شهید جلوس نموده بودید .
البته عده دیگر از در آن سوی میدان برای زنده نگه داشتن یاد شهدا مقابر این عزیزان را به مکانهای عمومی منتقل کرده اند . در پارکها و مکانهای تفریحی . این می شود مدل ایرانی برای گرامیداشت شهدای جنگ و چه مدل عجیبی !
آقای کروبی! شما که آنزمان از رد صلاحیتهای گسترده در انتخابات مجلس چهارم سخن می گویید در خاطرم هست چه هیاهویی در آن زمان برای رد صلاحیت دوستانتان به راه انداخته بودید. آیا چیزی درباره رد صلاحیت داوطلبان ورود به دانشگاه ها در سالهای 64 تا 68 به خاطر دارید ؟ در آن زمان هم دریغ از کلامی از سوی شما و دوستانتان . اگر درست به خاطر داشته باشم شما و دوستانتان در آن زمان در ساختار قدرت حضور داشتید .آیا هیچوقت علت آن رد صلاحیت ها را بررسی کردید . بگذارید داستانی تاریخی را برای شما نقل کنم . داستانی را که بارها و بارها شنیده اید و شما در مقام یک روحانی حتما از من مطلع تر و صاحب نظر تر هستید . پس از بیعت مردم با حضرت علی (ع) طلحه و زبیر نزد امیرالمومنین رفتند و به واسطه سابقه زیاد در اسلام سهم بیشتری از بیت المال را طلب نمودند(به گمان آنکه سابقه ی جهاد و اسلام ملاک است و نه عملکرد حال!) و هنگامی که با مخالفت امیر المومنین مواجه شدند از مدینه خارج شده و جنگ جمل را با همراهی ام المومنین عایشه به راه انداختند .(اینجای داستان ذهن مرا به شرایط حاضر نزدیک می کند!) پس از شکست ایشان در جنگ جمل و کشته شدن هر دو، معاویه به خونخواهی عثمان و همراهی عده ای از اصحاب جمل، جنگ صفین را به راه انداخت . پس از ماجرای بر سر نیزه کردن قرآن توسط سپاه معاویه و جریان حکمیت، عده ای از یاران علی (ع) به اعتراض پرداختند، از کوفه خارج شدند، خوارج نام گرفتند و چنین بود که در جنگ نهروان علی (ع) در مقابله با یاران سابق خود قرار گرفت و در نهایت یکی از همین خوارج به خونخواهی یاران خود علی را در محراب عبادت به شهادت رساند .(و در تنهایی علی همین بس که یاران سابقش او را غریبانه و در شهری که خود بنای آنرا نهاد به شهادت رساندند!)
امروز کسانی پیدا می شوند که در مقام مبلغ تشیع، بحث شهروند درجه یک و درجه دو و خودی و غیر خودی را به واسطه سابقه ی افراد در ایمان ، انقلاب و غیره مطرح می کنند . علی (ع) حاضر نشد طلحه و زبیر را به عنوان شهروندان درجه یک به رسمیت بشناسد و کشته عدالت خود شد ولی ایشان چنین می گویند و چنین می کنند و برآنان حرجی نیست . دین خدا را زیر و زبر می کنند و ا ز عاقبت کار نمی ترسند . ولی از شما می پرسم آقای کروبی از نظر شما آن داوطلبان ورود به دانشگاه که به دلایلی نظیر عدم شرکت در نماز جماعت مدرسه ، عدم شرکت در نماز جمعه یا پوشیدن لباسهای غیر منطبق بر تشخیص سیاستمداران حکومتی از ورود به دانشگاه بازماندند آیا شهروندان درجه دو نبودند و دوستان رد صلاحیت شده تان در مجلس چهارم شهروندان درجه یک
می بینید شما هم مانندحضرات دیگرجناح معتقد به شهروند درجه یک و دو هستید؟ عملکردتان چنین می گوید.
آقای کروبی! مسلما بخاطر دارید که آقای هاشمی در چنین شرایطی دولت را تحویل گرفت . امیدوارم از من دلخور نشوید اگر به خاطر داشته باشم پس از حضور ایشان در طول دو تا سه سال دیگر از آن رد صلاحیتهای گسترده دانشگاه اثری باقی نماند و رد صلاحیتها به حداقل ممکن رسید. من از این بابت خوشحال شدم ودیگر برای من و امثال من اهمیتی نداشت که دوستان شما رد صلاحیت شده اند چراکه برای شما نیز رد صلاحیت داوطلبان دانشگاه اهمیتی نداشت . البته آقای هاشمی این کار را با هیاهو و جنجال در بین مردم انجام نداد و تنها عمل کرد اگرچه شاید عملکرد نیز به مذاق شما و دوستانتان خوش نیاید، شعار چیز دیگری است .
جوانان کتک خوری که آزادیهایشان در طی سالهای اولیه دهه هفتاد سلب می شد ، در طی سه تا چهار سال به جایی رسیدند که در روزهای پایانی دولت آقای هاشمی یکی از بزرگترین حماسه های تاریخ این مرز و بوم را به منصه ظهور رساندند . مسلما شما نمی توانید این نکته را انکار کنیدکه در دوم خرداد 76 هنوز رئیس جمهور آقای هاشمی بودند نه کس دیگر . آیا این توسعه سیاسی نیست ؟ آیا افزایش روزنامه ها به تعداد هر چند معدود ولی در فضایی آرام و با ثبات، توسعه سیاسی نیست ؟شاید از نظر شما یکی از شاخصه های توسعه سیاسی ایجاد تعداد زیادی روزنامه در زمانی اندک و بعد تعطیلی همه آنها در مدت زمانی کمتر از یک هفته است . البته می دانم این تعطیلی روزنامه ها کار جناح راست بود و مقصر آنان بودند ولی شما برای من تفاوت اصلاحات و انقلاب را توضیح دهید . آیا دوستان و همفکران شما در قالب جناح چپ چیزی در باره رابطه مستقیم ثبات اجتماعی ، اصلاحات وتوسعه شنیده اند یا شاید در آن زمان این نکته را به فراموشی سپرده بودند و حالا سوالی دیگر آن جوانان پر شور سال 76 در زمانی که دولت و مجلس در دستان شما و یاران توانمندتان قرار داشت در هنگام برگزاری انتخابات شوراها کجا بودند؟ آن شور و انگیزه فراوان در بین جوانان که درسالهای پایانی دولت آقای هاشمی شکل گرفت و باعث شد که در زمان انتخابات مجلس ششم رد صلاحیتهای شورای نگهبان به کمترین حد ممکن برسد، پس از حضور مجدد شما در ساختار حکومت به جایی رسید که پس از انتخابات شوراها در زمان انتخابات مجلس هفتم دوباره شورای نگهبان رد صلاحیتهای گسترده خود را آغاز نمود و چقدر باید ممنون شورای نگهبان باشیم که با عملکرد خود وضعیت مشارکت مردمی در انتخابات مجلس هفتم را قابل توجیه ساخت . می گویم قابل توجیه چون انتخابات مجلس هفتم با انتخابات شوراها تفاوت چندانی نداشت. گذشته از آن شما جز ایجاد هیاهو در هر دو دوره مجلس چهارم و هفتم چه کردید که اینک ما را وامدار خود میدانید ؟ تنها چیزی که به یاد می آورم اینست که سخنرانی کردید !
راستی چرا هر گاه که شما و یارانتان در ساختار قدرت حضور دارید پس از گذشت چند سال ردصلاحیتها این چنین افزایش پیدا می کند ؟ آیا این تعریف جدید توانمندی است ؟! امیدوارم در صورت پیروزی آقای هاشمی در انتخابات مجدداٌ ایشان بتوانند با ایجاد انگیزه، زمینه حضور گسترده مردم را در انتخابات بعدی فراهم آورند تا شاید دوباره شاهد حضور یاران توانمندتان در عرصه سیاست ایران باشیم و باز هم امیدوارم که روند سابق را تکرار نفرمایید .
البته تمامی این جریانها منافعی نیز در بر داشت که مهمترین آنها اهدای لقب شیخ از سوی جناح مقابل به شخص شما بود . شمایی که از قبل در فکر دوختن ردای ریاست جمهوری اسلامی ایران بر قامت خود بودید .
لطفاَ مرا متهم به حمایت از جناح راست و شورای نگهبان نفرمایید. در مورد عملکرد آن جناح هر چه ساکت تر باشم بهتر است و شورای نگهبان نیز در انتخابات مجلس هفتم، تنهایی رهبری را به اثبات رساند وبه همه فهماند چقدر مطیع رهبر است آنهم تحت عنوان فدایی رهبر ! بگذریم....
آقای کروبی تا به حال دقت فرموده اید که تمامی اتهاماتی که به آقای هاشمی وارد می شود به دلیل عملکرد ایشان است و نه سخنانشان ؟آیا تا به حال به این نکته توجه فرموده اید مهمترین اتهاماتی که به شما و یارانتان در قالب جناح چپ وارد می شود به دلیل شعارهایتان است ونه عملکردتان ؟ بگذارید کمی هم بطور گذرا به این شعارها اشاره بکنیم . یکی از همفکران شما" پروسه" اصلاحات را به" پروژه" اصلاحات تبدیل نمودند . آقای کروبی آیا شما به این مطلب اعتراض نمودید ؟ نمی دانم چرا پروژه بودن اصلاحات ذهنیتی اطلاعاتی را در من برمی انگیزاند و بازهم نمی دانم چرا این پروژه را درناخودآگاه خود نوعی جنگ روانی در نظر می گیرم . ولی به شما و یاران توانمندتان اطمینان می دهم هیچ قدرتی قادر به جلوگیری از تغییر و تحولاتی که در عرصه اجتماع به وقوع می پیوندد نخواهد بود ، مگر قدرت عقل ، اندیشه و صداقت . حالا دوستان توانمندتان هرچقدر که می خواهند میتوانند تصور کنند که قادر به کنترل و رهبری این به اصطلاح پروژه خواهند بود . شک من و امثال من زمانی بیشتر شد که تئوری فشار از پایین و چانه زنی از بالا ارائه گردید .
توسعه اقتصادی آقای هاشمی به آن دلیل از نظر شما و یاران توانمندتان مورد سئوال است که فشار را به طبقات پایین اجتماعی وارد نمود . پس چطور در قالب جناح چپ برای تشریح توسعه سیاسی خود بازهم فشار از پایین وارد نمودید و خود در راس هرم سخن گفتن را برگزیدید . آیا جز این است که سخنوران ماهری هستید ؟ طرح بعدی خروج از حاکمیت بود . لطفا از دوستانتان بپرسید تئوری بعدی چیست لابد تشکیل اپوزیسیون ؟ آیا این است مفهوم اصلاحات؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

آقای کروبی! توانمندی محتاج عمل است ، محتاج برنامه است و محتاج استقامت برای عمل، نه سخنرانی های پر هیجان. و این برنامه مطمئنا نمی تواند پرداخت ماهیانه 50 هزار تومان به هر ایرانی باشد . آقای کروبی! راستی شما ایرانیان را چگونه فرض نموده اید ؟ جماعتی بدبخت که محتاج 50 هزار تومان در ماه هستند ؟ شان مردم عزتمند و بزرگوار ایران تا این حد پایین آمده است که به وعده ای چنین اغوا شوند؟! راستی آن کارشناسان اقتصادی که با آنان مشورت نموده اید چیزی در مورد تورم و نرخ افزایش آن شنیده اند؟
آقای کروبی! دیگر بیش از این نمی خواهم ادامه دهم . هم به دلیل آنکه نمی خواهم سر شما را به درد آورم و هم به دلیل آنکه نمی خواهم گذشته را به یاد آورم . برخلاف تصور بسیاری، من این انقلاب و نظام را متعلق به شما و یارانتان یا جناح مقابل یا حتی شخص آقای هاشمی نمی دانم . سهم شما و سایرین در این انقلاب و در این نظام به اندازه تک تک آحاد این ملت است و نه بیشتر . به سهم خود میگویم همه مسائل پیش آمده در گذشته اتفاقاتی بود که در یک انقلاب بزرگ مردمی به ناگزیر رخ می داد . تحمل آن شرایط و استقامت از سر گذراندن تمامی اتفاقات خوب و بد، وظیفه هر کسی است که دل در گرو ایران و نظام جمهوری اسلامی نهاده است . و باید بر میثاق انقلاب و رهبر کبیر آن پایدار بماند . ولی از شما خواهش دارم به عنوان یکی از یاران نزدیک رهبر بزرگ انقلاب امام خمینی (ره)، برای جلب آرای مردم از روشهای این چنینی استفاده ننمایید و با یادآوری گذشته سعی در توجیه خود نکنید . در تمامی این اتفاقات همه ما مقصریم چه من و چه شما .
برای هر دونفرمان آرزوی توفیق در خدمت به ملت بزرگ ایران را دارم .
با احترام

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/23092

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نامه سرگشاده یک جوان سابق به آقای کروبی' لينک داده اند.
خبرنامه گويا از هيچ نامزد انتخاباتي حمايت نمي کند. همه نامزدان مي توانند در اين صفحه تبليغ کنند. براي درج آگهي با اي ميل advertisement @ gooya.com تماس بگيريد.

Copyright: gooya.com 2005