بارها از خود پرسيده بودم چرا آقاي سلامتيان پيوسته در مصاحبه با «بي بي سي» تنها به تحليل جريانات درون سيستمي رژيم حاكم بر ايران مي پردازد و به چه دليل از مردم، حركت و پويايي آنها كمتر نشاني در تحليلهاش نيست. با خواندن متن مقالة ايشان تحت عنوان «صبح شنبه بيست و هشتم خرداد» به جواب رسيدم: در تحليل هاي سياسي ايشان روند حركت و پويايي جامعه در چهارچوب روابط قوا شكل مي گيرد. چنانكه خود ايشان نيز در ابتداي مقاله گفته اند: «در اين مقاله نويسنده به بررسي چهار فرض در اشتباهات پيش رو و نتايج هركدام پرداخته و آنچه در درون سراي قدرت در صحنه داخلي و در صحنه روابط خارجي به وقوع خواهد پيوست را تصوير مي كند». در همين ابتدا بايد گفت بررسي نتايج هركدام از 4 فرض مورد نظر آقاي سلامتيان مي تواند در سه زمينه صورت پذيرد يكي نتايج آن در روابط دروني مردم، ديگر نتايج آن در كليت جامعه يعني روابط مردم و حاكميت و اثرپذيري و اثرگذاري آنها برهم و سوم البته نتايج در زمينه روابط دروني قدرت و به قول آقاي سلامتيان "درون سراي قدرت" است كه ايشان تنها به اين زمينه پرداخته اند.
اما بعد :
1- ايشان مي گويند: به علت دوري اجباري از وطن مدتهاست به پيروي از خواجه شيراز از ميكده بيرون شده و ابتكار عمل را به فعالان داخل كشور سپرده است. شكي نيست که برای برخی که خود را تبعیدی و نه هجرت کرده حس میکنند و میدانند، دوري از وطن پيامدهايي دارد بسيار و بسي آزار دهنده، اما در عصر ارتباطات كه دنيار را دهكده جهاني گفته اند چه جاي بيرون شدن از ميكده است ؟ مگر اينكه دوري از وطن را نقاب ساخته و بر پيروي از آنها كه در داخلند آنهم آن دسته اي كه همواره بر در قدرت كوبيده اند تا اجازه دخول يابند تأكيد كرده و بگوئيد : " ابتكار عمل را به فعالان داخل كشور سپرده ايم" و با با مرزكشي فعالان داخل و خارج كشور را جدا و مسئوليت را به داخلي ها واگذار نموده و تازه ميان همين داخلي ها هم جداسازي كرده و خيل بزرگ فعالان داخلي كشور را كه در " انتخاب تحريم" به وسيله مردم و حاصل آن گفته و نوشته اند (كه اكبر گنجي تنها يكي از آنهاست) ناديده گرفته و بگوئيد، ابتكار عمل را به فعالان داخلي كشور سپرده ايم، و به اينصورت روند شكل گيري تحليل برپايه "حفظ قدرت" صورت پذيرد.
2- فرض اول آقاي سلامتيان :
ايشان فرض اول خود را بر شرايطي كه مردم انتخابات را تحريم كنند، استوار ساخته و اول كار با مقايسه اي ميان انتخابات در لبنان و ايران تلقي وجود دموكراسي در آنجا را ناشي از حضور بيست و هشت درصدي مردم در انتخابات دانسته و گفته است در صورت حضور 25 تا 30% مردم، اين ميزان از مشاركت نزد جامعه جهاني به عنوان بناي پذيرش دموكراسي قابل قبول است. براين خواننده آشكار نشد به چه دليل آقاي سلامتيان به عدد شركت كننده در لبنان اكتفا كرده و پيش نيازهاي برگزاري انتخابات آزاد را كه ايشان به دليل حضور چندين ساله خود در كشورهاي غربي بخوبي با آنها آشناست به غفلت سپرده است! چطور توانسته بدون مقايسه وجود و يا نبود شرايط برگزاري انتخاباتي آزاد و صرفاً بنابر عدد شركت كنندگان در لبنان و ايران تأكيد كند و آنها را به مقايسه گذارد؟! اين غفلتي است كه اصل موضوع را به مغالطه مي كشد. در ايران نه تنها پيش نيازهاي برگزاري انتخاباتي آزاد و مبتني بر اصول دموكراسي موجود نيست كه حتي اگر با فرض تأمين پيش نيازها فردي متكي به آراء مردم به عنوان رئيس جمهور انتخاب شود ساختار نظام حاكم اجازه كوچكترين حركتي را به او نمي دهد مگر آنكه ساختار شكني كند و به اتكاء مردم حركتي اساسي در حذف موانع استقرار دموكراسي در ايران ايجاد كند. بنابراين مقايسه لبنان و ايران «قياس مع الفارق» است. آقاي سلامتيان در ادامه بررسي فرض اول خود گفته اند "در حالت تحريم رئيس جمهور آيندة جمهوري اسلامي از حدود 15% رأي مردم برخوردار خواهد بود و بحران مشروعيت كل نظام تشديد مي شود در عوض نظام چه در صحنه داخلي و چه در صحنه بين المللي از انسجام و توانايي بيشتري براي برخورد و حذف و يكپارچكي بهرهمند خواهد شد! " خوب است آقاي سلامتيان به اين سوال پاسخ دهند كه مجموعه اي كه با در اختيار داشتن بيشترين امكانات در درون ساختار قدرت حتي نتوانسته يك كانديد واحد براي انتخابات برگزيند چگونه يكپارچه مي شود ! و امكان سركوب بيشتر پيدا مي كند ؟ بعد به شرط امكان برقراري اين يكپارچگي در داخل كدام جامعه جهاني به چنين حكومتي اجازه سركوب مي دهد؟ مگر اينكه جامعه جهاني از نظر آقاي سلامتيان (همانگونه كه در داخل) تنها دولتها باشد و در غرب نيز افكار عمومي را چون جوامع استبداد زده بي اثر پندارند و اولي به همه اينها فعالان خارج كشور را نيز چون خود بيرون از ميكده پنداشته باشند و البته بي اثر! يادآور آقاي سلامتيان مي شوم مافياي نظامي- مالي در گام اول اين حركت "مات" مي شود. تجربه مجلس هفتم و تلاش شكست خورده جبهة اصول گرايان براي وحدتشان گوياي اوضاع بحراني آنهاست. از ياد نبريم امروز رهبر نظام هم آلت دست مافياهاي گوناگون است و در لابلاي چرخ دندة باندهاي مختلف درگير. چگونه هاشمي رفسنجاني كه خود خامنه اي را رهبر كرده سربرآستان باند نظامي- مالي خواهد سائيده كه از رهبر دست نشانده او مايه مي گيرد؟ و بعد مردم هم همه كارپذير و اقتدار گرايان حاكم (به شرط توانايي در جمع و جور كردن خود) فضا را بر آنها ببندند و همه را خفه كنند و همه چيز تمام ؟!
در اينجا مي خواهم يك مسئله اساسي را با آقاي سلامتيان و همفكران ايشان (اصلاح طلبان داخل حكومت) طرح كنم : آيا پديدة دوم خرداد محصول تحول جامعه بود يا دوم خرداد بود كه تحول اجتماعي را درپي آورد؟ اصولاً حضور يكپارچه مردم در سال 76 چرا صورت گرفت! آيا يك گروه و يا حزب و يا دسته اي مي تواند بدون ارتباط با وجدان عمومي يك ملت آنرا به حركت درآورد؟
1- چنين به نظر مي رسد كه نسل جوان حال حاضر ايران اكثريت مطلق جامعه ايراني را تشكيل مي دهد اين ميزان به حدي است كه جمعيت ايران جوانترين جمعيت دنياست. اين پديده جواني جمعيت همزمان شد با پيدايش عصر ارتباطات، ماهواره ها مرزها را برداشته و جامعه جوان ايران با دنيا رابطه برقرار كرده دنيا را طور ديگري غير از آن ديده كه در تنگناي حكومت حاكم برايش تصوير شده بود. علاوه بر اينها اين نسل كار مي خواهد و آينده روشن، همه اينها با هم و در شرايطي رخ نموده كه در سالهاي پس از انقلاب به دليل جذابيت شهرها جمعيت شهرنشين كشور دائم افزايش يافته و در اصل طبقه متوسط جامعه ايراني بيشترين گسترش را يافته كه در اين صورت در سالهاي اخير دو جريان همزمان شكل گرفته كه نتيجه آنها تحول جامعه ايراني بود: افزايش طبقه متوسط و جوان شدن جمعيت. اين تحول پويايي جامعه را در ميل به آزادي تقويت كرده و حاصلش در پيوند با تنگناي رژيم به دليل اثرات دادگاه ميكونوس (در فروردين 76) و نامزدي خاتمي از درون سيستم، دوم خرداد 76 را ايجاد نمود. پس دوم خرداد حاصل تحول جامعه ايراني بود و كنش و واكنش در درون سراي قدرت تحت تاثير تحول جامعه بود كه در نهايت رداي رياست جمهوري اسلامي را بر دوش خاتمي انداخت. مي خواهم بگويم مردم، نيروهاي فكري جامعه و همه انسانهاي آزاده اي كه داخل و خارج از كشور هستند در تحولات جامعه ايراني نقش اساسي داشته و دارند و چنين نيست كه به فرض امكان يكپارچگي حكومت پس از تحريم باندهاي مافيايي فعال مايشاء صحنه سياست ايران و خارج از كشور باشند و مردم هم تماشاگر.
2- خود آقاي سلامتيان هم به اينكه جامعه ايراني كارپذيرانه نظر اهل سياست (از نوع نظر ايشان) را نپذيرفته و به قول ايشان در انقلاب «چاه نكنده منار دزديده» اذعان دارند و مي دانند كه تحولات اجتماعي ايران تحت تاثير حركت ها و پويايي مردم قرار داشته و در شرايطي كه به قول ايشان «جامعه جهاني» ايران را جزيره ثبات مي پنداشت ناگاه طوفان انقلاب برخاست و مردم حركت خود را تا جايگزيني جمهوري اسلامي به جاي سلطنت ادامه دادند. البته همان موقع هم كساني بودند چون مرحوم مهندس بازرگان (كه در صداقت، شجاعت و ايمانش ترديدي ندارم) كه مي گفتند بچه انقلاب زود به دنيا آمد و با خطاي استراتژيك خود فضا را از استمرار انقلاب و تغيير در ساختار اداره كشور خالي گذاشت تا زمينه براي پيدايش نهادهاي موازي دولت (سپاه، جهاد، كميته ها، بنياد و. . . که همه پیشنهاد آقای ابراهیم یزدی هم بودند) و تحت عناوين انقلابي فراهم شود و شد آنچه شد . . .
3- اما اگر بخواهم با آقاي سلامتيان در يك جمله نزديك شوم آن اينست كه مردم محتاط تر و حسابگرتر شده اند. اما به هيچ روي نميتوان با ايشان هم رأي شد كه در حالت تحريم و حضور رئيس جمهور رژيم از راديكال هاي جناح راست و فشار اگر درون سيستم براي سركوب آزادي ها بيشتر شود توانش هم بيشتر مي شود. خير، توان تحت تأثير كنش و واكنش هاي دروني و جنگ قدرت زير پوستي رژيم كم تر مي شود تا جائيكه رهبر آنها هم توانش صرف رفع جنگ هاي دروني قدرت خواهد شد (بيش از پيش) و باز با آقاي سلامتيان موافقم كه آنگاه رژيم وارد معامله بزرگ با آمريكا خواهد شد و ضعيف تر از هرزمان هرچيز را كه بتواند بدهد ، خواهد داد .اما خوب است آقاي سلامتيان اين را هم مورد عنايت قرار دهند كه در اثر مشاركت مردم و عدم تحريم، اين مشروعيت رژيم است كه به نمايش در مي آيد و موقعيت مخالفان رژيم ولايت فقيه فشرده مي شود. اين تحريم است كه فضا را براي آزادگان مبارز ايراني مي گشايد كه در تعامل با جامعه جهاني، برحق ابراز شده توسط ايرانيان پاي فشارند. به زبان ديگر مي خواهم بگويم سرنوشت ايران تنها در چهارچوب روابط دروني براي قدرت تعيين نمي شود بلكه به ميزان حضور آگاهانه مردم ايران در صحنه ها و انتخاب درست آنها بستگي تام دارد. " انتخاب تحريم" راهي است كه رژيم را در تنگناي روابط دروني سراي قدرت " گير" مي اندازد و مطمئن باشيد آنها از اين تنگنا به سلامت بيرون نخواهند آمد.
4- در بررسي فرضهاي دوم و سوم آقاي سلامتيان تنها به يك سئوال اكتفا مي كنم و اميدوارم ايشان به آن بينديشند. ايشان مي گويند : در شرايطي كه آقاي رفسنجاني برنده شود حاصلش اين مي شود كه : «. . . از هم اكنون نظرها را از انتظارات و توانايي هاي ملت ايران براي گذار به دموكراسي به مهارت و توانايي ايشان (آقاي رفسنجاني) در كنترل بحران ايران معطوف ساخته است. يعني ديگر كمتر كسي و قدرتي در معادلات كنوني و آينده براي مردم ايران و رشد سياسي و اجتماعي آنها حسابي باز خواهد كرد. " سئوالم اين است، شما چطور؟ "
5- در فرض چهارم ، آقاي سلامتيان حضور بيش از 50% مردم را ادامه جريان اصلاح طلبانه درون سيستم دانسته و مي گويد «اولين نتيجه قطعي چنين وضعيتي اين است كه فضاي چند هفته اخير كه بعضي روزنامه نگاران داخل كشور آنرا به حق بهار انتخاباتي ايران ناميده اند لااقل يك هفته ديگر ادامه مي يابد و . . . » من نفهميدم اين به قول آن نويسنده بهار تهران اگر يك هفته ديگر ادامه يابد چه اثري در بهبود اوضاع مردم دارد؟ و همينجا لازم است بگويم نه جانم، اين بهار تهران نيست اين بها است بهايي كه رژيم فريبكار براي خريدن رأي مردم به ارزاني تمام مي پردازد و چنان نويسندگان و نظرهايي دلالان اين معامله اند چرا و به چه انگيزه اي جمع كردن لندكروزهاي سياه رنگ نيروهاي ضدآشوب را از سطح شهر و آزاد گذاشتن دختران را براي پوشيدن شلوارهاي كمي كوتاه (تا بالاي مچ پا) و مانتوهاي رنگي، عدم ايجاد مزاحمت براي دخترها و پسرها را به حساب بهار تهران مي گذارند؟ اينها بهاي بسيار اندكي است كه براي تحقير ملتي مي پردازند. و كيست كه نداند بعد از برگزاري نمايش انتخابات به طرفه العيني با حمله دو سه گروه فشار به چند نقطه تهران (نقاطي كه محل اجتماع جوانان است) همه اينها جمع مي شود و دوباره چهره شهر خاكستري خواهد شد؟ در همين به قول اينها " بهار" كه هنوز جمع نشده بهزاد نبوي در قم مورد حمله واقع مي شود و خود مي گويد مي داند موضوع پيگيري نمي شود. ابراهيم يزدي كتك مي خورد و چيز تازه اي هم نيست. در همين " بهار آقايان" فيلم تبليغاتي معين در تلويزيون به طرز فجيعي سانسور مي شود و كسي دم نمي زند . . .
اكبر گنجي با حال بيماري به حبس كشيده مي شود و در اعتصاب غذا به انفرادي مي برندش، زرافشان، باطبي، محمدي ها و ساير زندانيان سياسي در فشار بي حد جسمي و روحي قرار دارند و كك كسي هم نمي گزد. كدام بهار؟ آقاي سلامتيان هم بهار را چون جواناني مي بينند كه در فشارهاي اين حكومت جز رنگ خاكستري نديده اند؟!
6- آقاي سلامتيان در انتهاي بررسي فرض چهارم خود اظهار نموده اند كه « در دور دوم هريك از دو نامزد (رفسنجاني و معين) ناگزير به روشن كردن تحليل خود از علل ناكامي آقاي خاتمي و طرح مسئله تقسيم قدرت بين رئيس جمهور منتخب مردم و مسئول در برابر آنان و رهبر مادام العمر با اختيارات مطلقه و غير مسئول به عنوان مسئله محوري دور دوم انتخابات خواهد شد" ايشان از كجا به اين نتيجه رسيده اند كه اين دو نفر اين كار را مي كنند؟ رفسنجاني كه هيچگاه جز ابهام گويي كاري نكرده و شما هرگز موضع گيري روشني ازو به ياد نداريد و يا معين كه با پذيرش حكم حكومتي وارد اين ميدان شده است؟ معين كه پس از استعفاء در قضية كوي دانشگاه و در حاليكه دانشجويان مظلوم را دستگير كرده بودند به سركار بازگشت؟
7- ايشان در آخر مقاله خود گفته است: " مگر آنكه ملت شگفت ايران با مشاركتي بيش از شصت درصد و نزديك شدن به نسبت هاي انتخاباتي دو دوره اخير آقاي خاتمي بار ديگر مرا نيز غافلگير كند." به حق مي توان گفت اگر مردم ايران در نمايش انتخابات پيش رو از ياد ببرند كه اصلاحات درون سيستم به بن بست رسيده و درون اين نظام هيچ اصلاحي ممكن نيست و تن دادن و عقب نشيني هاي اصلاح طلبان را تحت عناوين گوناگوني نظير "استراتژي آرامش فعال" و . . . را از ياد برده باشند و از خاطرشان رفته باشد كه اصلاح طلبان و حاميان آنها در برابر تجاوز و تعدي نهادهاي منصوب رهبر در هشت سال گذشته هيچ حركت موثري انجام نداده اند و اكنون خواب نماشده اند كه به مردم روكنند و آنوقت اين مردم دوباره نقش بازيگر اصلي را در مشاركت بيش از 60% و در مشروعيت رژيم ايفا كنند نه تنها آقاي سلامتيان كه جهاني را به شگفتی وا مي دارد كه چگونه مردمي اينهمه فساد و ظلم و زورو تزوير، به باد دادن امكانات مادي و معنوي نسل ها را مي بيند و باز با رأي خود آن را مشروع مي كند. بله با آقاي سلامتيان موافقم. اگر اين شود همه شگفت زده خواهيم شد!
ديده بان - ايران