مرحبا را برای الپر مي فرستم که به هر حال به عنوان کسي که کم وبيش مسئول ستاد نسيم بوده حالا هم پيشقدم شده تا به دوستانش گوشزد کند که بايد درباره ی دلايل شکست معين به عنوان يک برنامه ی سياسي فکر کنند. ايکاش ده تا ازامثال الپر در بين مشارکتي های بي عرضه و پر مدعا پيدا مي شد که بعد از انتخابات شورای شهر اقلأ مي نشستند و برای پاسداری از رأی مردم در دوم خرداد و انتخابات مجلس ششم فکری مي کردند. همه ی شهيد بازی به دور حجاريان و کارهای دقيقه ی نود مثل تحصن در مجلس همين نتيجه را به بار آورد که همين دوم خردادی هايي که ما هم جزوشان بوديم گروهي به بي فايده بودن رأی دادن برسند و مابقي هم حيران که بلاخره چون در ايران زندگي مي کنيم بايد کاری انجام بدهيم. قصه سر دراز پيدا مي کند، اما مرحبا به الپر
اما آن خداحافظي برای ملي- مذهبي هاست که هنوز هم به خيال دوره ی دکتر مصدق و بيست و هشت مرداد دارند ساعتشان را کوک مي کنن بدون اينکه از آن بزرگمرد، سياست ورزی را آموخته باشند قبلأ هم به نظرم آمده بود و نوشته بودم که حدس مي زنم ملي- مذهبي ها هر وقت که نبايد باشند هستند و هر وقت که وجودشان لازم است کناری دور از قدرت مانده اند. حالا هم که مشارکتي ها که به هر حال سوراخي برای ورود به حاکميت پيدا مي کنن جاروی ملي- مذهبي ها را به دمشان نمي بندند که به همان سوراخ تازه هم راه پيدا نکنند. جبهه ی دموکراسي خواهي هم مي رود به همانجايي که احزاب و جمعيت های فصلي مي روند. اين نسل
زندان کشيده و کارآزموده نه قدر خود مي دانند و نه ساعتشان را به وقت جديد کوک مي کنند
و اما آن يک دوجين ماشالا - و نه ماشاالله- مي ماند برای دوستاني
که معين و رفسنجاني را نشانده اند در يک ظرف که اگر سنگشان به اين نخورد به آن ديگری بخورد و اين ظرف را همه جور تزئين مي کنند، يا به قول خودشان: "ممکن است بپرسید به چه کسی رای می دهی؟ معین یا هاشمی؟ از نظر من زیاد فرقی نمی کند". ولو با وزير قلمداد کردن عزت الله سحابي در دوران رياست
جمهوری هاشمي رفسنجاني، که در و ديوار هم از زنداني بودن سحابي در همان زمان باخبرند.
اين هم مي شود ماشالای امثال ما روزنامه نگاران که بايد به اوستای خودمان بگوييم. بيخود نيست که روزنامه نگاری هم چيزی مي شود در حدود عملگي ی قلم و امثال مرتضوی را خبر مي کنند که فله ای جمعشان کند.