نتيجه انتخابات ۲۷ خرداد عده اى را حيرت زده كرد و بار ديگر نوميد و سرخورده، و مرا اما حيرت و نوميدى و سرخوردگى اين عده حيرت زده كرد. در سياست، وقتى مى گوييم محكوم به اميد هستيم و سياست چيزى نيست جز اميد و تلاش، بايد جداً اين را باور كرده باشيم وگرنه اگر اين حرف ها را صرفاً براى تلقين به خود و به اصطلاح «دوپينگ روحى» خودمان بگوييم، عين نااميدى است و به محض پيش آمدن يك واقعيت حتى اندكى نامطلوب باز به گوشه اى مى خزيم و اشك مى ريزيم.
داروى سياست بيمار ما اشك و آه و ناله و فغان نيست، اميد واقعى است، شهامت رويارويى با واقعيت ها و دشوارى هاى سياست است. دوم خرداد و انتخابات هاى پس از آن با همه بركت هايشان اين عيب را داشتند كه ما را به پيروزى آسان ياب (در موارد شركت كردنمان) و به كرشمه هاى كم هزينه (در موارد شركت نكردنمان) عادت دادند و سياست ورزان اصلاح طلب ما هم معتاد به ماندن در قدرت و سياست ورزيدن با اهرم قدرت شدند. اما سياست ورزيدن دشوار است و دشوارتر در كشورى كه تازه گام هاى نخست اش را در راه دموكراسى برمى دارد.
راستش از زبان هيچ يك از دوستان حيرت زده، خشمگين يا سرخورده دليل قانع كننده اى براى حيرت، خشم يا سرخوردگى شان نشنيدم. مگر ما منتظر دوم خردادى ديگر بوديم؟ مگر ما وقتى در طول دو ماه گذشته با مردم حرف مى زديم و استدلال مى كرديم احساس نكرده بوديم كه «دريا نشسته سرد» و بى اعتناست به سرنوشت خويش كه در سياست رقم مى خورد؟ مگر وقتى مى گفتيم اين راهى كه شروع كرده ايم راهى دراز است و اين فقط گام اول است و پيروزى در انتخابات فرع بر اين تلاش ماست به خودمان دروغ مى گفتيم؟ و حالا آيا بايد ما هم به جمع آن بى اعتنايان به سرنوشت خويش كه ملامتشان مى كرديم، بپيونديم چون معين پيروز نشده است؟ يا به عكس، آنان بايد اكنون به هوش آمده باشند و جمع ما «جمع تر» شود؟
نوشته بودم انتخابات نهم مبارك تر از انتخابات هفتم است، نتيجه انتخابات هرچه باشد نوشته بودم انتخابات نهم «انتخابات تر» از انتخابات هفتم است و اين مهمتر از نتيجه انتخابات است و هنوز هم بر همين باورم. دوست داشتم معين پيروز مى شد اما آنچه دوست تر مى داشتم و هنوز هم دوست تر مى دارم پيش آمدن موقعيتى بود كه سياست چهره واقعى اش را به ما نشان دهد و گمان مى كنم در ۲۷ خرداد سياست چهره واقعى اش را به ما نشان داد و اين ديگر بر ماست كه با اين چهره واقعى رويارو شويم يا از آن روى بگردانيم (و اين حكم در مورد سياست ورزان ما، روشنفكران ما و مردم ما به يكسان مصداق دارد).
اين انتخابات ميزان رشد آگاهى سياسى مان، تركيب جمعيتى مان و بسيارى چيزهاى ديگر را به ما نماياند، بيش از هر انتخابات ديگرى كه پيش از اين داشتيم. اين انتخابات براى همه ما توهم زدا بود. سختى ها و دشوارى هاى سياست ورزيدن را به ما نشان داد. نشان داد كه حتى اگر اكثريت بزرگ جامعه باشى ولى در تفرقه، اقليت بر تو حكومت خواهد كرد. هشت سال زمامدارى خاتمى با همه دستاوردهايش، براى ما اين عيب را هم داشت كه متفرعن شديم و در اين خيال خوش خام فرو رفتيم كه زندگى هميشه چنين بوده و هميشه هم چنين خواهد ماند و درنيافتيم و از ياد برديم كه ابتدا بايد آن حداقل هايى را كه به دست آورده ايم با همه وجود محافظت كنيم وگرنه از دست مى روند. بسيارى خطر بازگشت راست افراطى را افسانه اى مى پنداشتند فقط براى ترساندن مردم و راى گرفتن از آنها. ۲۷ خرداد روز مباركى بود. آنچه را با استدلال ديگر نمى شد پيش برد و دائماً به تكافوى ادله مى رسيديم، واقعه ۲۷ خرداد به رخ همه مان كشيد. ۲۷ خرداد خواب خوش ما را برآشفت و اين مبارك بود. اگر به دوگانه ديگرى مى رسيديم كه يك پاى آن شهردارمان نبود همچنان در اين خواب خوش مى مانديم. حالا در تحليل اين انتخابات دو راه پيش روى ماست. استناد به تقلب در انتخابات كنيم و دلمان را خوش به اينكه اگر انتخابات سالم بود ما راى ۲۰ ميليونى مى آورديم (راستى انتخابات سالم در كشور ما چه معنايى دارد؟ مگر با تحريم مان نمى گفتيم كه انتخابات آزاد در اين كشور معنايى متفاوت از انتخابات آزاد در كشورهاى دموكراتيك دارد و ما با علم به اينكه انتخابات واقعاً آزاد نيست در آن شركت مى كنيم؟ و مگر نمى دانستيم انتخابات در همين حدى كه مى بينيم مى تواند سالم باشد؟) يا واقعيتى كه رخ داده است و همه مان بلااستثنا در آن سهيم هستيم (از تحريمى و منفعل و معينى گرفته تا طرفدار هاشمى و كروبى و احمدى نژاد) بپذيريم و سياست واقعى را دنبال كنيم؟و اما روى ديگر سكه: ما چهار ميليون راى آورديم و براى اين چهارميليون راى تلاش كرديم. حتى اگر نصف اين آرا آراى متعهدانه و پيگيرانه باشند ما مى توانيم جبهه دموكراسى خواهى را كه نطفه اش در همين ايام بسته شد بدل به يك جبهه سياسى واقعى كنيم و راهى را كه در پيش گرفته ايم مجدانه و صبورانه دنبال كنيم. جبهه اى با چهارميليون يا حتى دوميليون هوادار واقعى را نمى توان محو كرد و خواسته هايش را ناديده گرفت، حتى اگر در قدرت نباشد.
عهد كرده بوديم چه ببازيم چه ببريم فقط و فقط پروژه دموكراسى را دنبال خواهيم كرد. به عهد خود وفادار باشيم. به گمان من بهترين اتفاق براى ما افتاده است. احزاب، گروه ها، جمعيت ها، و جبهه ها در روزهاى سخت و بيرون از قدرت است كه وزن واقعى خودشان را مى شناسند، غربال مى شوند، منسجم و يكپارچه مى شوند. و اين تجربه اى است كه ما نداشتيم و سخت نيازمندش بوديم. جبهه دوم خرداد پس از يك پيروزى و در موقعيت قدرت شكل گرفت و براى همين جبهه واقعى نبود. امروز يا ثابت مى كنيم كه جبهه دموكراسى خواهى ما كف روى آب و يك ترفند انتخاباتى بود كه فقط بند قدرت بود و با كنار ماندن از قدرت از ميان مى رود، يا ثابت مى كنيم كه جبهه اى واقعى است كه براساس مطالبات، اهداف و آرمان هايمان شكل گرفته است و تاب تحمل دورى از قدرت كه سهل است تاب تحمل ضربه هاى سنگين ترى را هم كه در راه است دارد و در هر شرايطى مى ماند و مى رود و هدفش را پى مى گيرد. روز آزمون واقعى براى ما فرا رسيده است. و اما دشوارترين بخش اين يادداشت كه اميدوارم منصفانه و با حوصله و دقت خوانده شود در اين مجال تنگ. سياست عرصه آبرودارى و رودربايستى با هيچ كس حتى با خودمان نيست. پس از ۲۷ خرداد مبارك (كه مبارك است اگر قدرش را بدانيم) سوم تير در راه است. براى ما كه سال ها با هاشمى رفسنجانى در قطب مقابل بوده ايم و رقيب انتخاباتى او در همين انتخابات بوديم اكنون دشوار است كه بخواهيم به او راى بدهيم اين راى ناگزير تاوانى است كه همه مان به خاطر اشتباهاتمان بايد بپردازيم و از پرداخت اين تاوان نبايد هم شرمگين باشيم. راى به هاشمى در سوم تير براى ما يك ضرورت سياسى است كه مى توانيم آن را به موقعيت مباركى در سياست كشورمان هم بدل كنيم. اين راى مى تواند ميزان رشد آگاهى سياسى ما و غلبه ما بر احساس شخصى مان را نمايان كند. آيا ما هم قدرى از آن رشد سياسى فرانسوى ها را پيدا كرده ايم؟ و تازه براى ما اين موقعيت حاصل بيشترى هم مى تواند داشته باشد. مى توانيم اگر بخواهيم اين راى به هاشمى را بدل به يك «نه» بزرگ ديگر اين بار با آگاهى بيشتر و همزمان بدل به يك «آرى» بزرگ تازه كنيم. در عين حفظ استقلالمان، در عين پى گرفتن اهداف خودمان، بى هيچ وابستگى به رقيبمان، به منافع خودمان راى دهيم و بى هيچ پرده پوشى و بى هيچ شرمى. آگاهى سياسى در اين موقعيت هاى خطير است كه هم خودش را به نمايش مى گذارد و هم رشد مى كند.
هرگز باور نمى كردم روزى برسد كه بخواهم به هاشمى راى بدهم و آن هم داوطلبانه. سياست اما زنده است، حركت مى كند و ما را در موقعيت هاى تازه اى قرار مى دهد كه حتى فكرش را نكرده بوديم. از اين موقعيت هاى تازه است كه مى آموزيم و تجربه مى اندوزيم.هميشه در هر موقعيتى شفاف بوده ام و شفافيت در سياست را مى پسندم. پس شفاف مى گويم و خودم را در معرض داورى قرار مى دهم. من با حفظ استقلالم به هاشمى راى مى دهم زيرا امروز اين را صلاح سياست كشورمان مى دانم. باز هم خواهم نوشت.