از مدتها پيش به اين نتيجه رسيدهام كه سياه چالهاي در انتظار جامعه ايراني است كه ورود به آن گريز ناپذير است. ميدانم كه به اين سياه چاله نزديك شدهايم و ميدانم كه پس از عبور از اين سياه چاله، آيندهاي روشن در انتظار مردم ماست، اما به راستي نميدانم كه حجم وغلظت اين سياه چاله چه اندازه است و چه مقدار زمان ميبرد تا از آن خارج شويم.
چه معين رئيس جمهور ميشد و چه هاشمي رفسنجاني يا احمدينژاد رئيس جمهور شوند، در اصل ورود به آن سياه چاله ترديد ندارم، اما آنچه در مورد آن ترديد دارم، ميزان هزينههايي است كه رئيس جمهور شدن هر يك از اين افراد به جامعه ايراني تحميل خواهد كرد.
در مورد دكتر معين مطمئن بودم كه ورودش به كاخ رياست جمهوري هزينه سنگيني در پي ميداشت و اين هزينه بويژه بر روشنفكران ديني تحميل ميشد، اما در باره رفسنجاني و احمدينژاد به هيچ چيز مطمئن نيستم.
ظاهراً همه دوستان به اين اتفاق نظر رسيدهاند كه رئيس جمهور شدن احمدينژاد به معناي حاكميت يك نوع فاشيسم تمام عيار خواهد بود و از همين رو، همگي در جهت پشتيباني از هاشمي رفسنجاني به اين اميد كه حداقلهايي را حفظ كند، به اجماع رسيدهاند.
ميدانم كه اين دوستان در شرايطي كه آن را اضطراري ميدانند و از همين رو صبر و قرار خود را از دست دادهاند، حوصله گوش كردن به چون و چراها را ندارند. اما من از تحولات هشت سال گذشته به سهم خود آموختهام كه نه در شرايط به ظاهر مطلوب بايد هيجاني شد و نه از شرايط به ظاهر ناگوار بايد به هراس افتاد. بنابراين با آرامش خاطر تلاش ميكنم كه قضايا را تا آنجا كه ممكن است از ديد ناظري بيطرف تحليل كنم.
براي ادامه بحث، ناگزيرم چند پرسش را به شرح زير مطرح كنم:
الف- احمدي نژاد و طرفدارانش تا چه اندازه فاشيست هستند؟
ب- آيا دستيابي احمدينژاد به كرسي رياست جمهوري، باعث تندروي بيشتر وي و طرفدارانش خواهد شد يا خير؟
پ- آيا جامعه ايران و نظام سياسي حاكم بر آن، استعداد تحمل فاشيسم را خواهند داشت؟
ت- آيا رياست جمهوري رفسنجاني، خطر آنچه اين روزها فاشيسم خوانده ميشود، بر طرف خواهد كرد و يا اينكه دولت او، در ابتدا سيبل حملات آنها و سپس بازيچه دست آنان خواهد شد؟
ث- در يك وضعيت بحراني بينالمللي براي ايران، هاشمي رفسنجاني از توان بيشتري براي انجام معامله با غرب برخوردار خواهد بود يا احمدينژاد؟
پاسخ مختصر پرسشهاي فوق از نگاه من بدين شرح است:
الف- به باور من پارهاي از اظهارات احمدينژاد و حاميان موثر وي نشانگر علاقه عريان آنها به ايجاد وضعي توتاليتر در ايران است. اما تصور ميكنم كه آنها به فرض در اختيار گرفتن مقام رياست جمهوري با توجه به ساختار سياسي ايران مبسوط اليد نخواهند بود. آنچه در ايران به نام "نظام" ميخوانيم، به وجهه داخلي و بينالمللي خود بهاي بسيار ميدهد و در شرايط عادي – تاكيد ميكنم شرايط عادي – هرگز اجازه نخواهد داد كه "زور عريان" نماد سيماي داخلي و خارجي آن باشد. از اين رو تصور ميكنم اگر احمدينژاد برنده انتخابات شود، رهبري نظام به منظور ايجاد تعادل، شماري از چهرههاي ميانهرو را در نهادهاي انتصابي منصوب كند.
ب- اينكه دار و دسته احمدي نژاد در صورت دستيابي به قوه اجرايي كشور، تندروي خواهند كرد يا منعطفتر خواهند شد، به باور من، با توجه به مورد الف و نيز درگير شدن آنها در كارهاي طاقتفرساي اجرايي، احتمالا منعطفتر خواهند شد، مگر اينكه بلافاصله شرايط بسيار سخت و بحراني شود.
پ- با توجه به تركيب جمعيتي و نوع گرايشهاي فكري و زيستي مردم ايران، ترديد ندارم كه تلاش براي تحميل وضعي توتاليتر بر آن، به سرعت با ناكامي روبرو خواهد شد. ضمن اينكه نظام سياسي نيز به رغم رفتارهاي خشونتآميز خود، علاقه و به ويژه احتياجي به نمايش چهرهاي توتاليتر از خود ندارد.
ت- هاشمي رفسنجاني، همانطور كه پيش از اين نشان داده است، در مقابل تندروهايي كه در تار و پود حكومت لانه دارند، از قدرت خاصي برخوردار نيست. او اگر در صدد مقابله با آنها برآيد، مورد تهاجم آنان قرار خواهد گرفت و دولتش فلج خواهد شد. براي جلوگيري از اين وضع، او مجبور است به تندروها مرتب باج دهد كه سرانجام آن نيز روشن است.
البته براي هاشمي رفسنجاني يك امكان ديگر نيز در حال ظهور است و آن اجماعي است كه طيف وسيعي از نيروهاي سياسي ايران بر روي وي كردهاند. او احتمالا ميتواند با بسيج اين نيروها، تندروها را از مواضع خود عقب براند، اما چنين حركتي توام با ريسك و از منش رفسنجاني دور است.
ث- گمان ميكنم اگر رفسنجاني به رياست جمهوري برسد، با ابزارهاي محدود قدرتي كه در دست دارد، بنا به تصميم شخصي خود نه فقط نخواهد توانست با غرب "معامله بزرگ" را انجام دهد، بلكه از هرگونه انعطاف در پرونده هستهاي ايران نيز ناتوان خواهد بود. او تنها در صورتي كه حمايت رهبري و نهادهاي محافظهكار را پشت سر خود داشته باشد، قادر به پيشرفت در اين زمينه است، در غير اين صورت، موقعيت شخصي خود را نيز به خطر خواهد انداخت. در مقابل، احمدينژاد كه خود را صرفا كارگزار نظام ميداند و نه تصميمگير آن، در اين زمينه همان چيزي را عمل خواهد كرد كه نظام ميخواهد، بنابراين روزي كه او در مقام رياست جمهوري خواستار معامله با غرب شود، آن روز نظام سياسي تصميم گرفته است كه مشكلاتش را با جهان غرب حل كند و نه اين جناح يا آن شخص.
با اين اوصاف روشن است كه من نه از رئيس جمهور شدن احمدينژاد ميهراسم و نه از رياست جمهوري رفسنجاني شادمان ميشوم. نه احمدينژاد قادر به تندروي است و نه رفسنجاني امكان اصلاح دارد. آنها هر دو بايد در چارچوبي حركت كنند كه ابعاد آن خارج از اراده آنان است و بنابراين هر دو ما را وارد سياه چالهاي ميكنند كه حجم و هزينه آن براي جامعه براي من روشن نيست.