نتايج انتخابات رياست جمهوري حيرت و شگفتي همه را برانگيخت و يك بار ديگر نشان داد كه رفتار توده مردم ايران به سختي قابل پيش بيني است. اما اين انتخابات يك نتيجه بسيار مهم داشت و آن اينكه ناچار بدون تعارف بايد بپذيريم كه سياست تحريم انتخابات توسط نخبگان و روشنفكران ايران نه تنها نتوانست تاثير قابل توجهي در كاهش مشاركت توده مردم در انتخابات داشته باشد بلكه برعكس سكوت نخبگان و روشنفكران ايراني باعث گمراهي مردم در انتخابات شد به گونه اي كه بدترين گزينه هاي ممكن، بيشترين تعداد آرا را بدست آوردند.
در واقع مشخص شد كه اگر قشر روشنفكر جامعه به روشنگري نپردازد، مردم براساس مشاهدات سطحي خود از تبليغات كانديداها و بدون تحليل اوضاع سياسي جامعه و شناخت دقيق از سابقه كانديداها و تفكرات پشت پرده آنها، تصميم خود را مي گيرند و شايد اشتباهي در انتخاب خود بكنند كه اگر برگشت ناپذير نباشد، مي تواند خسارات عظيمي به جنبش آزاديخواهي مردم وارد آورد.
بنابراين اين تجربه بايد همواره ملكه ذهن ما باشد و بدانيم كه دعوت منفعلانه مردم به تحريم انتخابات هرگز تاثيرگذار نخواهد بود و بايد در هر انتخاباتي فعالانه وارد صحنه شد و حتي تحريم انتخابات نيز بايد فعالانه باشد. نبايد تمام كانديداها را با يك ديد نگاه كرد و بايد بد را از بدتر و بدترين جدا كرد حتي اگر نمي خواهيم از بد حمايت كنيم بايد خطر به قدرت رسيدن بدتر و بدترين ها را روشن به مردم بگوييم. و شايد بهتر است روشنتر بگويم كه ديگر هرگز نبايد گزينه تحريم را انتخاب كنيم، البته اگر بعد از اين امكان انتخابي هم به ما بدهند؟!
اين روزها بسيار حساس و سرنوشت ساز هستند. بايد بيدار باشيم و سكوت را بشكنيم قبل از آنكه چكمه هاي فاشيستهاي نظامي گرا تمام هستي مان را لگدمال كنند. اگر احمدي نژاد، كانديداي اختصاصي جناح تماميت خواه رژيم(رهبر حكومت، جنتي، مصباح يزدي و…) فرمانده حزب اللهي سابق سپاه، رياست جمهوري را تصاحب كند (پس از آنكه مجلس و شوراي شهر را بدست گرفتند) قدرت در نظام ايران يكپارچه خواهد شد و دوران ديكتاتوري مخوف ديگري شروع خواهد شد كه هر صداي مخالفي را با نام مخالفت با اسلام و دين به شدت سركوب خواهد كرد.
شايد عده اي بگويند كه آزاديهاي سياسي نسبي در ايران برگشت پذير نيست، اما بايد اجالتا واقع بين باشيم و شعارها را كنار بگذاريم؛ جامعه ايران در شرايط امروز مستعد ديكتاتوري است(هرچند اميدوارم اين مطالب كه من در اينجا مي آورم به گوش اقتدارگراها نرسد، اما ما در شرايط بسيار خطرناكي قرار داريم كه شايد در نگاه اول متوجه آن نباشيم و بايد به وضوح شرايط موجود را تحليل كنيم تا اشتباه جبران ناپذيري مرتكب نشويم).
يكي از دلايل عمده مستعد بودن جامعه براي ظهور يك ديكتاتوري و خفقان، خستگي مردم از جنگ و جدل هاي سياسي و بي اعتنايي آنها به سرنوشت روشنفكران و زندانيان سياسي در شرايط امروز است و جناح تماميت خواه به سادگي خواهد توانست تمام دانه درشتهاي اصلاح طلبان حكومتي را بدون پرداخت كمترين هزينه اي از پيش پاي خود بردارد و ديگر هرگز اشتباه 2 خرداد 76 را تكرار نخواهد كرد كه به كانديداي متفاوتي همچون خاتمي امكان مشاركت در انتخابات را بدهد و متاسفانه من مطمئنم كه مردم نيز هيچ اعتراضي نخواهند كرد و كودتاي نظاميان بدون شليك حتي يك گلوله پيروز خواهد شد.
مي خواهم آب پاكي را به دست مخالفين حكومت بريزم كه خود را گول نزنيم؛ مردم در شرايط امروز هرگز حاضر به هزينه دادنهايي مانند تظاهرات، تحصن و اعتصاب نيستند و شايد لازم است يك دهه بگذرد تا نسل جديدي وارد صحنه شود و خاطرات گذشته را فراموش كند. از طرف ديگر آمريكا به قدري در عراق و افغانستان گرفتار شده است كه اگر بخواهد هم نمي تواند مردم آمريكا را براي پرداخت هزينه سنگين يك جنگ ديگر در منطقه قانع سازد.
پيروزي احمدي نژاد يعني تبديل شدن ايران به كره شمالي و يا عراق دوران صدام؛ كه با ساخت بمب اتمي توسط ملايان مي تواند تكميل شود. يعني بسته شدن كامل مرزهاي ايران، بي اعتنايي به اعتراضات مدافعين حقوق بشر و دولتهاي غربي و آمريكا و سركوب وحشيانه هر صداي مخالف و پرداخت اعانه به ملت از پول نفت در قبال سرسپردگي و فرمانبرداري آنها. اين منظره وحشتناك ابدا خيالي نيست. جناح تماميت خواه رژيم هم توانايي و هم تئوري شرعي لازم براي يك چنين ديكتاتوري مخوفي را دارد.
تجربه ثابت كرده است كه تمام تغييرات سياسي دموكراتيك و حتي تمامي انقلابها، در فضاي باز سياسي و در هنگامي كه ساختار قدرت دوگانه بوده رخ داده است. نمونه بارز آن انقلاب سال 57 است كه فقط پس از آنكه شاه تحت فشار كارتر فضاي باز سياسي اعلام كرد به وقوع پيوست و فراموش نكنيم كه در كشور نفت خيزي مثل ايران اگر گروهي بتواند تمامي قدرت را به صورت يكپارچه در اختيار بگيرد به راحتي قادر است يك ديكتاتوري مخوف ايجاد كند.
پس تا دير نشده و تا اشتباهي بزرگ، سرنوشت ما را تباه نكرده، تمام اختلافات را كنار بگذاريم و به صورت يكپارچه براي مقابله با يكدست شدن قدرت در ايران، فعالانه وارد صحنه شويم و به قول خود آقايان، جام زهر را سر بكشيم و به احمدي نژاد و جناح تماميت خواه و توتاليتر رژيم، نه بگوييم و به ناچار به هاشمي راي بدهيم. اين راي نه تاييد هاشمي است و نه تاييد نظام. خود را فريب ندهيم، سياست تحريم ما شكست خورده است. براي بررسي علل آن فرصت وجود دارد ولي براي نجات كشور از فاشيسم و اختناق تنها چند روزي بيش فرصت نمانده است.
خواهش مي كنم به اين موضوع دقت كنيم كه حمايت فعلي از هاشمي به اين معني نيست كه هاشمي آزاديخواه است (زيرا سابقه او روشن است) بلكه به اين معني است كه ما مي خواهيم هاشمي را به عنوان يك قطب قدرت در نظام سياسي ايران حفظ كنيم تا از تك قطبي شدن و انحصار مطلق قدرت در دست جناح تندرو انصار حزب الله پيشگيري كنيم.